روابط اقتصادي و سياسي جمهوري ارمنستان با جمهوري اسلامي ايران (4)

قتل عام ارامنه درسال 1915 در عثماني همه جرم و جنايات ديگر کشورها عليه ارمنستان را درگذشته تحت الشعاع قرارداد. علاوه بر آن به عقيده ارامنه ترکيه کنوني در بسياري جهات سياست غيردوستانه را با ارمنستان عملي مي سازد که بر رنجش تاريخي ارامنه نسبت به ترکها صحه مي گذارد.
يکشنبه، 19 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط اقتصادي و سياسي جمهوري ارمنستان با جمهوري اسلامي ايران (4)

روابط اقتصادي و سياسي جمهوري ارمنستان با جمهوري اسلامي ايران (4)
روابط اقتصادي و سياسي جمهوري ارمنستان با جمهوري اسلامي ايران (4)


 

نويسنده:ميرابراهيم صديق بطحايي اصل*




 

6-دشمني تاريخي ارمنستان با ترکيه
 

قتل عام ارامنه درسال 1915 در عثماني همه جرم و جنايات ديگر کشورها عليه ارمنستان را درگذشته تحت الشعاع قرارداد. علاوه بر آن به عقيده ارامنه ترکيه کنوني در بسياري جهات سياست غيردوستانه را با ارمنستان عملي مي سازد که بر رنجش تاريخي ارامنه نسبت به ترکها صحه مي گذارد.
در کتاب مسئله اقليت ارمني از 1914 تا 1934 آمده است که جمعيت ارامنه در سال 1914 در ترکيه 2 ميليون نفر بوده و اين جمعيت در 1924 يعني ده سال بعد به کمتر از سيصد هزار نفر تقليل پيدا کرد. بي شک حوادث و قضاياي مربوط به برخورد عثماني و ترک ها با ارامنه در اوايل قرن بيستم، عمده ترين خاطره تاريخي ارامنه جهان معاصر است. في الواقع، علاوه بر تأثيري که اين حوادث در پراکندگي ارامنه در جهان داشت بارزترين شاخصه آنها، هويت بخشي ارامنه در داشتن يک مرجع واحد تاريخي مي باشد. متغيري که بيشترين تأثير را بر دامنه سياست آنکارا در قبال قفقاز به طور اعم و سياست آذربايجان به طور اخص دارد، ناگورنو- قره باغ است.
در سال 1991 ترکيه سياست بيطرفي را اعلام و خود را ميانجي اي بي طرف در بين طرفين معرفي کرد. اما حوادث پيراموني مؤثر در روند تشديد مناقشه، در اول ميانجي گري بيطرفانه را با مشکل مواجه کرد، پس از قتل عام غيرنظاميان آذري در شهر خوجالي قره باغ در اواخر فوريه 1994، راهپيمايي هاي گسترده اي بر عليه ارمنستان در ترکيه برگزار شد و صدها هزار نفر به طرفداراي از مداخله آذربايجان به تظاهرات پرداختند. دولت متوجه شد که نمي تواند خواسته مردم را ناديده بگيرد و نخست وزير وقت ترکيه(اوزال) در مناسبتهاي مختلف اعلام کرد که ارمني ها را بايد «کمي ترساند»، جملاتي از اين قبيل موجب ترس و وحشت در ميان ارمني هاي ارمنستان و جامعه آوارگان ارمني شد، و باعث گرديد آنها تصور کنند که ترکيه در حال برنامه ريزي نسل کشي جديدي در مورد ارمني هاست. در هر صورت، با شدت گرفتن پيشروي نظامي ارمنستان در سرزمين آذربايجان، بلافاصله ترکيه موضع خود را کمي به طرفداري از آذربايجان تغيير داد.
مهمترين منتقد حکومت ترکيه، آلب ارسلان تورکس، رهبر حزب جنبش ملي گرايان از همان آغاز از مداخله نظامي ترکيه در جنگ حمايت کرد و اعلام نمود که ترکيه «نبايد در قبال اشغال سرزمين آذربايجان سکوت کند».
دولت ترکيه از مواضع بيطرفانه اوليه خود در خصوص قره باغ منصرف شده و به طور علني اعلام کرد که از آذربايجان حمايت مي کند. براي مثال: ترکيه آذربايجان را در تحريم اقتصادي ارمنستان ياري کرد، و اجازه نداد کمک هاي مالي از طريق ترکيه وارد ارمنستان گردد. دولت ارمنستان مرزهاي خود با ترکيه را به رسميت نشناخته است و در نتيجه احتمال ادعاي سرزميني ارمنستان نسبت به ماليکت قارص و ساير مناطق شمال شرق ترکيه در آينده وجود دارد. ترکيه نيز ادعا دارد که ارمنستان از شورشيان حزب کارگران کردستان در انجام اقدامات تروريستي از سمت سرزمين ارمنستان پشتيباني کرده است (جونز،1378)
وجود اين مسائل و مشکلات در روابط بين دو کشور ارمنستان و ترکيه و نزديکي ترکيه به آذربايجان و طرفداري از اين جمهوري در جنگ، ارمنستان را برآن داشت تا به سوي همسايه مطمئن تر و با ثبات تري برود و آن کشور جز جمهوري اسلامي ايران نمي توانست باشد. چرا که جمهوري گرجستان خود داراي مشکلات متعدد و مسائل زيادي است و بحرانهاي داخلي بسياري دارد که اگر بتواند شورشهاي جدايي طلبانه و مسائل و مشکلات اقتصادي خود را برطرف نمايد کار مهمي انجام داده است پس نمي تواند کمک مؤثري در اين موارد اساسي براي جمهوري ارمنستان باشد.

عوامل فرامنطقه اي در گسترش روابط جمهوري اسلامي ايران با جمهوري ارمنستان
 

از عوامل زير به عنوان فرامنطقه اي در گسترش روابط جمهوري اسلامي ايران با ارمنستان ياد مي شود:

1-تأسيس پايگاه نظامي ايالات متحده آمريکا در جمهوري آذربايجان
 

در مورد اهداف و علايق آمريکا در منطقه قفقاز قبلاً توضيح داده شده و تلاش آمريکا براي حضورو گسترش نفوذ در منطقه بررسي گرديده است که خود يک عامل تهديدي نه براي ايران بلکه براي کل منطقه محسوب مي شود. در اين قسمت به اين موضوع به عنوان يک عامل فرامنطقه اي که باعث گسترش روابط جمهوري اسلامي ايران با جمهوري ارمنستان شده است و عاملي براي واگرايي بين جمهوري اسلامي ايران و جمهوري آذربايجان محسوب مي گردد، مي پردازيم.
آمريکا، ناتو و اسرائيل سعي در ايجاد منابع تهديد منطقه اي عليه ايران دارند، يکي از اين منابع همانطوري که ذکر شد استفاده از جمهوري آذربايجان مي باشد و از طريق گسترش ناتو و ايجاد پيوندهاي سه گانه آمريکا- ترکيه-اسرائيل، سعي در کشاندن دامنه ناتو به پشت مرزهاي ايران را دارند و آذربايجان به لحاظ شرايط انزواي ژئوپلتيک از آن استقبال خواهد کرد. به نظر مي رسد آمريکا و اسرائيل در نظر دارند قرينه لبنان براي ايران در کنار اسرائيل را در آذربايجان به وجود آورند. يعني آذربايجان براي اسرائيل در کنار ايران(سجادپور،1376).
از سوي ديگر سرمايه گذاري 73 ميلياردي در زمينه هاي مختلف بخصوص نفت و گاز آذربايجان موجب شده است که آمريکا خواهان مخافظت از سرمايه هاي خود در اين کشور باشد(جونز، 1378).
نظر به چنين اقداماتي است که ايالات متحده آمريکا به منطقه جنبه نظامي مي دهد و عملاً راه را براي گسترش ناتو هموار مي سازد و همچنين موفق مي شود به اسرائيل از راه يک قرارداد همکاري نظامي با ترکيه و ترتيباتي که با جمهوري آذربايجان صورت گرفته است اين امکان را بدهد تا بتواند در منطقه حضور داشته باشد. اين تحول راه را براي مشارکت اسرائيل در ترتيبات نظامي که ناتو ممکن است در منطقه خزر در نظر گيرد هموار مي کند.
ايالات متحده در تابستان 1997 و 1998 مانورهاي نظامي مشترکي در در منطقه خزر با شرکتهاي يگانهاي نظامي ايالات متحده، قزاقستان، ترکمنستان، روسيه، جمهوري آذربايجان و ترکيه انجام داده است و مقامات رسمي در ايالات متحده و در ناتو مکرر گفته اند که مي خواهند روسيه در ترتيبات نظامي جهان با آنان همراه باشد. از سوي ديگر، به رغم نداشتن تماس جغرافيايي، نقشي به ترکيه در ترتيبات استراتژيک در منطقه خزر داده مي شود، ولي ايران با وجود حضور جغرافيايي چشمگيرش در منطقه، مورد بي توجهي قرار مي گيرد و اين صف آرايي ها در منطقه، توأم با اعلام واشنگتن در ژانويه 1999 داير بر انتقال پايگاه نظامي خود در جنوب شرقي ترکيه به جمهوري آذربايجان در جزيره آبشوران درياي خزر، ترديدي باقي نمي گذارد که ايالات متحده مي خواهد آن منطقه را نظامي کند بي آنکه دليلي براي اين کار وجود داشته باشد، و بي آنکه هيچ عاملي در منطقه خزر وجود داشته باشد که نگراني ناتو را برانگيزد. اين يک اقدام غيرضروري است و تنها مي تواند سبب تحريک ديگر کشورها در منطقه و در سطح جهاني شود. هنگامي که رئيس جمهور آذربايجان در روز 20 فوريه 1999 اعلام کرد که کشورش از پايگاه نظامي ايالات متحده استقبال خواهد کرد، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام جمهوري اسلامي ايران حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني، سخت اخطار کرد:
«مقامات جمهوري آذربايجان بايد بدانند که هرگونه پايگاه نظامي در منطقه درياي خزر شديداً خطرناک خواهد بود و در مقام تهديدي عليه صلح و پيشرفت است»(صمدلي ،1379).
با اين همه احتمال حضور همه جانبه آمريکا در اين منطقه بعيد به نظر مي رسد زيرا هيچ تهديد جديدي در برابر منافع آمريکا در منطقه وجود ندارد. روسها نيز آذربايجان را حياط خلوت خود ميدانند و اهميت آذربايجان براي روسها همچون کوبا براي آمريکاست.
تلاشهاي آمريکا براي بهبود روابط با ايران نيز با سياست تأسيس پايگاه هاي نظامي در آذربايجان در تضاد مي باشد. اگر آذربايجان به ناتو بپيوندد، تمامي مرزهاي شمال غربي ايران در محاصره ناتو در خواهد آمد و زمينه براي حضور هرچه بيشتر اسرائيل- بزرگترين دشمن ايران- فراهم خواهد شد.اين امر همچنين گسترش هرچه بيشتر انديشه هاي ليبراليستي و لائيک در منطقه را در پي خواهدد اشت (مجتهدزاده).
علاقه رو به رشد غرب به حوزه درياي خزر و نگراني ناتو به خاطر مشکلات موجود در قلمرو آن، سؤال مهمي را در برابر پيمان در مورد نقش، تعهدات و مسئوليت هاي امنيتي آن در آينده، قرار مي دهد: با در نظرگرفتن طبيعت منافع امنيتي غرب در منطقه درياي خزر و تهديدات بالقوه براي اين منافع، ناتو چه نقشي را مي تواند در مورد راهبرد امنيتي گسترده تر غرب در آن منطقه ايفا نمايد؟
بسياري از ناظران، منطقه کنوني را مخازن بالقوه انرژي منطقه و در رقابت براي تأثيرگذاري ميان چندين قدرت اصلي و شرکتهاي نفتي بين المللي دچار اشتباه ساخته اند. تصاويري که به طور ناگهاني از يک «بازي بزرگ» جديد ترسيم شده اند، اغلب به جاي روشن سازي واقعيت آن را مبهم تر کردند. در نتيجه بسياري از ديدگاه هاي غربي در مورد درياي خزر در دهه گذشته بيشتر مبتني بر تصورات و شعارهاي نادرست بوده است تا برتحليل هاي درست.
پژوهشگران، منافع، اولويت ها و توانايي ها و محدوديت هاي ناتو و نيروهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي را که حوزه امنيتي منطقه را شکل مي دهند به دقت بررسي مي کنند. پس از مقايسه دقيق منافع و خطرات دخالت گسترده ناتو در منطقه، مؤلفان پيشنهاد مي کنند که ناتو بهتراست اين منطقه را به جاي اينکه يک خلاء استراتژيک قابل پرشدن قلمداد کند آن را يک باتلاق بالقوه بداند(صمدلي، 1379).

پي نوشت ها :
 

* عضو هيأت علمي و معاون پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد ايلام

منبع: فصلنامه مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز،سال پانزدهم ،دوره چهارم، شماره 56 زمستان 1385.
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط