زندگي نامه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)(6)
دوران اوليه حيات:
نقش او در خانواده :
پس از مرگ خديجه (سلام الله عليها):
خديجه از دنيا رفت و اين در سال دهم بعثت بود. اينكه اين مرگ و جدائى براى اين دختر و آن شوهر چه آثارى داشت خود موضوع بحث ديگرى است تأثر فاطمه (سلام الله عليها) از اين مرگ بسيار و تحمل پيامبر در اين مصيبت زيادتر بود. اما ياد و ديدار فاطمه، يعنى عزيزترين يادگار خديجه براى پيامبر همه گاه الهام بخش بحساب مىآمد.گاهى رسول خدا با ديدار فاطمه (سلام الله عليها) به ياد خديجه مىافتاد و از خود مىپرسيد چه كسى مىتواند جاى خديجه را پر كند؟ و جز فاطمه (سلام الله عليها) چه كسى مىتواند يادآور او باشد؟ همه توجهش در خانه به فاطمه (سلام الله عليها) بود و دلگرمى پيامبر در حين بازگشت از بيرون و ورود به خانه ديدار فاطمه (سلام الله عليها) بود.اما فاطمه (سلام الله عليها) نيز پس از مرگ مادر خود را وقف پدر كرده و همه كاره خانواده شده بود و همراز او شد و هم سخن پدر. او را در همه احوال نزد پيامبر مىديدى، حتى پس از ازدواج، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از مرگ خديجه و مخصوصاً در دوران زندگى در مدينه ازدواجهاى متعدد داشت ولى هيچگاه از كمك فاطمه (سلام الله عليها) بى نيازنبود و از ارتباط و انس با او احساس بى نيازى نمىكرد .او در تنگناها براى رفع موانع، در رهيابىها براى حل مشكل، در بيمارىها و مجروح بودن پدر براى پرستارى و زخم بندى او، در زندگى خصوصى براى سر و سامان دادن زندگى و در نيازمندىها براى عرضه خدمت همه گاه در كنار پيامبر بود. و اين همراهى و تلاش تا لحظه مرگ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه يافت .
محبت به پدر :
دوستى و محتبت فاطمه (سلام الله عليها) به پدرش زبان زد بود و اين محبت در حدى بس فراتر از حد رابطه دخترى با پدر خويش است او پيامبر را از ديدى بچشم پدرى مىنگريست و از ديدى بس عميقتر به چشم يك مراد و يك پيشوا و عقلاً اين جنبه از او قوىتر بود زيرا او قدر مقام و رتبت پدر و آبرومندى و رسالت الهى او را بيش از ديگران مىشناسد.چهره عاطفى او نسبت به پدر از سوئى دخترانه است و ما مىدانيم كه دختران را به پدر عنايتى بيشتر از پسران است و از سوئى ديگر محبت او رنگ مادرانه داشت تا حدى كه با دستهاى كوچكش چون مادرى مهربان پدر را نوازش مىكرد.با پدر هم خانه است و اوقات فراغت پدر با اوست ولى كمك كار او، يار و غم خوار او، حامى اوست، از او دلجوئى دارد، ايمان به مكتب پدر، و اعتقاد به رسالت او سبب مىشود كه اين محبت و عاطفه رنگ و بوى الهى مىگيرد و او را بيش از پيش مريد پدر سازد.پس از ازدواج كه طبعاً فاصلهاى بين او و پدر افتاد، تحمل جدائى بر او گران بود. على و فاطمه (سلام الله عليها) در خانهاى زندگى مىكردند كه كمى از خانه پيامبر دور بود اين دورى براى فاطمه (سلام الله عليها) و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دشوار بود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزى به او فرمود قصد دارم ترا نزديك خودم منتقل سازم. سپس با حارثة بن نعمان مذاكره كرد و فاطمه (سلام الله عليها) را به خانه او كه نزديك خانه پيامبر بود منتقل ساخت. [4]
مادر پدر :
در انس و رابطه عاطفيش با پدر كار به جائى رسيد كه او را مادر پدر مىخواندند. (ام ابيها) او مىديد كه در مسجد الحرام بدستور ابوجهل فضولات را بر دوش او مىريختند. دويد و خود را به پدر رساند و با دستهاى كوچك خود آن را پاك كرد. [5]او گاهى مىديد كه دشمن به سوى پدرش سنگ مىپراند. او مىكوشيد، در مواردى، حتى با حائل گردانيدن خود جلوى صدمه و آسيب را بگيرد و اين نكتهاى است كه بارها اتفاق مىافتاد و در آنگاه كه دستش از كمك به پدر خالى مىماند و جلوگيرى از آزار را نمىتوانست، معصومانه مىگريست و اين نهايت علاقه او را به پدر نشان مىدهد.رفتارش با پدر رفتارى نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهى گرد و غبار از سر و رويش پاك مىكرد وطبيعى است كه دخترى اينچنين، بيش از پيش محبوب پدر باشد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست مىداشت و بخاطر چنين صفايش اورا دوستتر مىداشت.به هنگامى كه آيه و ازواجكم امهاتكم آمد و زنان پيامبر لقب ام المومنين يافتند پيامبر به فاطمه (سلام الله عليها) فرمود اگر آنهامادر مومنين شدند تو مادر منى. برخى از روايات ما گويند كه لقب ام ابيها براى فاطمه (سلام الله عليها) در اين رابطه بود [6] گو اينكه استحسانهاى ديگرى هم در اين رابطه وجود دارد.
همگامى با پدر :
فاطمه (سلام الله عليها) در تمام مدت زندگى با پدر همگام بود. در كوچهها، خيابانها، در مسجد الحرام، با پاى كوچك خود پدر را همراهى مىكرد. او استهزاء مردم را نسبت به پدر تماشا مىكرد و زخم زبانها را مىشنيد و آزار و اذيتها را مىديد، تا حد توان از او دفاع مىكرد و آن جا كه توان دفاعى نبود جز اشكريزى چارهاى نداشت .او در كشيدن بار رسالت پدر سهمى داشت، مىكوشيد زمينه را برا راحت و آرامش او فراهم كند تا او وظيفه رسالت را بوجهى نيكو انجام دهد. آن روز كه اسلام در حال شكلگيرى بود، او سنگر به سنگر، در طريق كار و تلاش پدر، كار و كوشش داشت .او هم چنين در گرسنگىها، تشنگىها، فقر و نادارىها، تحمل رنجها و سختىها با پدر همراه بود و چه بسيار بودند دشوارىهائى كه براى پيامبر پديد مىآمد ولى شدت و رنج آن خود به خود بر فاطمه (سلام الله عليها) كوچك هم وارد مىشد. تنها پرستارى پدرى كه آزار مشركان او را زخمى و فرسوده مىكرد كارى كوچك و آسان نبود. مگر يك دختر كوچك تا چه حد مىتواند متحمل باشد.
در تحكيم انقلاب اسلامى:
فاطمه (سلام الله عليها) در تحكيم انقلاب اسلامى و رشد و گسترش آن نقش مهم و ارزندهاى داشت، چه در دوران قبل از هجرت و چه در دوران پس از آن. اقدامات حمايتى او از پيامبر، همگامى و همرزمى او با على، تلاشهاى مقاومتى و هشدار دهندهاش پس از وفات پيامبر بحدى بود كه اميرالمؤمنين على (عليه السلام) او را يكى از دو ركن مهم در حيات اسلامى معرفى مىكند.على (عليه السلام) در سخنان خود پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها) فرمود اوست، همان ركن دومى كه امروز از دست دادم، پيامبر ركن اول حيات بود و فاطمه (سلام الله عليها) ركن دوم، [7] و اين واقعيتى است كه مطالعه در تاريخ و حيات فاطمه (سلام الله عليها) آن را به صورتى روشن نشان مىدهد .ما تنها ذكرى از مقاومت فاطمه (سلام الله عليها) و كتك خوردن او را مىشنويم. اما شايد كمتر آگاه باشيم كه حركت فاطمه (سلام الله عليها) در احقاق حق با چه دشوارىهائى همراه باشد و چه عذاب وجدانى را براى خلفاى حال و آينده او پديد آورد. و چه استخوان گلوگيرى براى او شد. تنها در داستان فدك مسأله بحدى مهم است كه 150 سال بعد هارون، امام موسى بن جعفر (عليه السلام) را مىطلبد كه بيايد و فدك را پس بگيرد. و شما مىدانيد امام نسل پنجم فاطمه (سلام الله عليها) است. و مىدانيم امروز هم پرونده طرح شده فاطمه (سلام الله عليها) گشوده و سندى براى محكوميت شان در نتيجه ناحقىشان در خلافت و رهبرى در اسلام است .
در جنگهاى اسلامى :
فاطمه (سلام الله عليها) زن است اما در برخى از جنگهاى اسلامى بهمراه پدر حضور داشت و به زخمبندى مجروحان و اصلاح ابزار جنگى مىپرداخت. به هنگامى كه شايعه شهادت پيامبر در احد پيچيد و در مدينه هم نشر يافت فاطمه (سلام الله عليها) به همراهى عدهاى از زنان خود را به صحنه رساند. پدر را زخمين يافت، گريان شد و دست در گردن او انداخت، خون زخمش را شست و زخم او را بست. [8]آنگاه بالاى سر مجروحان ديگر رفتند، زخم آنها را بستند و مرهم نهادند و سپس به صورت جمعى بر سر نعش حمزه سيدالشهداء رفتند و به عزادارى پرداختند. [9] اين كار فاطمه (سلام الله عليها) بعدها نيز ادامه يافت، هم درباره پدر و هم درباره شوهر.تاريخ مىنويسد در جنگهاى اسلامى كه على مجروح مىشد اين فاطمه (سلام الله عليها) بود كه زخمهاى على را مىشست، مرهم مىنهاد و آن را مىبست - و يا اين فاطمه (سلام الله عليها) بود كه شمشير خون آلود على را مىشست، و آن را براى جنگ و مبارزهاى ديگر آماده مىكردو چنين اقدامى از يك زن عجيب است. البته نه براى فاطمه (سلام الله عليها) كه عقلش بر احساسش غالب است و همه كار و تلاشش در راه خدا و براى خداست و حب و بغض او در اين مسير است .
در خطاب به پدر :
او طبق روالى كه در هر جامعه وجود دارد پدر خود را پدر، بابا و يا با عباراتى از اين قبيل مىناميد و البته حق هم همان بود تا اينكه آيه شريفه لا تجعلوا دعا الرسول كدعاء بعضكم بعضا[10] نازل شد اين آيه خطاب به مردم است و به آنها هشدار مىدهد كه پيامبر را به همان نامى كه بين مردم معروف است ننامند، آنچنان نباشد كه گوئى فردى فردى ديگر را به اسم و رسم صدا مىزند، عنوان رسول الله را برگزينند و در خطاب به پيامبر او را رسول الله بنامند .فاطمه (سلام الله عليها) گويد من از دستور خدا ترسيدم كه از اين پس پدرم را پدر صدا كنم. تصميم گرفتم او را رسول الله خطاب كنم و دو سه بار اين كار را انجام دادم و پيامبر فرمود، فاطمه جان، تو از منى و من از توأم، تو مرا پدر صدا كن كه مرا خوشتر مىآيد. انت قولى يا ابه، فانهااحيى للقلب و ارضى للرب [11].
علاقه پدر به او :
محبت و علاقه فاطمه (سلام الله عليها) و پدر دو طرف بود. رسول خدا هم او را شديداً دوست مىداشت وكلمات و عباراتى كه درباره او بكار مىبرد حكايت از اين علاقه دارد. تاريخ فريقين پر است از اين گوه كلمات كه ذيلاً ذكر مىشود: - فاطمة بضعة منى [12]فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است .- هى نور عينى [13]فاطمه (سلام الله عليها) نور چشم من است .- فاطمة ثمره فوأدى [14]فاطمه (سلام الله عليها)ميوه دل من است .- فاطمة روحى اللتى بين جنبى [15]فاطمه (سلام الله عليها)روح و جان من است .- و هى قلبى [16]فاطمه (سلام الله عليها) دل و قلب من است .- گاهى در جنبه محبت به او رفتار خلاف با فاطمه (سلام الله عليها) را زشت مىشمرد مثلاً مىفرمود هر كه او را غضبناك كند مرا بغضب آورده است. (فمن اغضبها اغضبنى [17]) - هر كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده (فمن آذاها فقد آذانى [18]) آزار كننده فاطمه (سلام الله عليها) آزار رسان به پيامبر و مورد لعنت خداست [19] - هر كه فاطمه (سلام الله عليها) را شاد كند مرا شاد كرده هر كه فاطمه (سلام الله عليها) را نگران كند مرا نگران كرده - و يبسطنى ما يبسطها و يريبنى ما رابها و...نمونه اين روايات فراوانند.
نمونه عملى اين محبت :
امام صادق (عليه السلام) فرمايد كان النّبى لا ينام ليلة حتى يقبل فاطمه (سلام الله عليها) [20] رسول خدا هيچ شبى به خواب نمىرفت جز اينكه نحست فاطمه (سلام الله عليها) را ببوسد. و يااين سخن معروف را همه مىدانيم كه وقتى رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به سفر مىرفت، فاطمه (سلام الله عليها) آخرين كسى بود كه پيامبر با او خداحافظى مىكرد و وقتى كه از سفر بر مىگشت فاطمه (سلام الله عليها) نخستين كسى بود كه پيامبر با او ديدار مىنمود. [21]نمونههاى ابراز علاقه پيامبر به فاطمه (سلام الله عليها) در كتب مختلفى ذكر شدهاند كه نويسندگان آنها اغلب از اهل سنت و جماعت هستند مثل نسائى در خصايص خود (ص 35) بخارى در صحيح خود (ج 2 ص 60) مسلم در صحيح خود (ج 2 ص 339) و...مطالعه در روش و طرز برخورد پيامبر با فاطمه (سلام الله عليها) نشان مىدهد كه رسول خدا در پى يافتن كلمات و عباراتى بود كه درجه واقعى محبت او را به فاطمه (سلام الله عليها) نشان دهد، كلماتى كه حجتآور براى خصم باشد و موقعيت فاطمه (سلام الله عليها) را تحكيم بخشد و به قول وفعل فاطمه (سلام الله عليها) سنديت دهد تا در آينده وسيلهاى براى اثبات حقانيت او باشد .
احترام به فاطمه (سلام الله عليها) :
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براى فاطمه (سلام الله عليها) حرمتى بسيار قائل بودند. شنيديد كه دست فاطمه (سلام الله عليها) را مىبوسيد و مىفرمود از فاطمه (سلام الله عليها) بوى بهشت مىشنوم و اين نهايت احترام پيامبر را به فاطمه (سلام الله عليها) نشان مىدهد و البته فاطمه (سلام الله عليها) چنان عمل مىكرد كه در شأن چنين حرمت گذارى قرار مىگرفت و اين از ديدى مىتواند امرى طبيعى باشد و هم رسول خدا به احترام ورودش از جاى بر مىخاست و او را در كنار خود مىنشاند، به هنگام داخل شدن در خانه از او استقبال مىكرد و به هنگام خروج از خانه او را بدرقه مىنمود و اين سخن عايشه است كه گفته بود: هيچ زنى به اندازه فاطمه (سلام الله عليها) نزد پيامبر عزيزتر و محترمتر نبود. [22]پيامبر در برخوردها با فاطمه (سلام الله عليها)و يا به هنگام ورودش براو سلام مىكرد و به او خوشامد و مرحبا مىگفت [23] درباره او دعا مىكرد و درباره ذريه و همسر او نيز دعاهائى داشت و اين رفتار يكبارهاى پيامبر نبود كه امرى بود بطور مكرر انجام مىشد - بگونهاى كه هيچگاه رسول خدا را نمىيافتى كه مشيى خلاف آن داشته باشد . تازه سه روز از عروسى فاطمه (سلام الله عليها) مىگذشت كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جدائى او را تحمل نتوانست كرد. به ديدن فاطمه (سلام الله عليها) رفت، در كنار او و على (عليه السلام) نشست. احوال شان را پرسيد با آنها حرف زد، زن و شوهر رادعا كرد، فضيلت آنها را براىشان برشمرد و برخاست و بخانه برگشت .گفتيم كه او دخترش را مىبوسيد و اين كار موجب تعجب عايشه بود و روزى پرسيد با اينكه فاطمه (سلام الله عليها) بزرگ شده و شوهر دارد او را مىبوسى؟ پيامبر فرمود اگر مىدانستى چرا فاطمه (سلام الله عليها) را دوست دارم تعجب تو نسبت به او زيادتر مىشد. آرى من هر وقت مشتاق بهشت مىشوم فاطمه (سلام الله عليها) را مىبوسم من از فاطمه (سلام الله عليها)بوى بهشت را مىشنوم.
رمز و راز محبت :
گفتيم كه اين محبت تا سر حد شيفتگى است ود اراى رنگ عاطفى تنها و يا رنگ رابطه پدر با دختر نيست كه عامل معنوى و الهى در آن كاملاً بچشم مىخورد. رنگ وارث بودن و حامل رسالت بودن پيامبر هم در آن وجود دارد. فاطمه (سلام الله عليها) وارث انبياء و حامل آثار رسالت الهى است، خدمات و زحمات رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) او را مثمر ثمر مىسازد و نيز ذريه طيبه او، هم چنين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (سلام الله عليها) محبت دارد از آن بابت كه او بنده كامل خداوند است، عابده و زاهده است و نمونه عالى مكتب اوست و الگوى يك زن كامل و اسلامى، مؤمنهاى راستين در آئين اوست و اين خود موجب پيوندى معنوى است نه تنها براى فاطمه (سلام الله عليها) كه گاهى سلمان هم اهل البيت مىشود. (السلمان منا اهل البيت).پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حق دارد كه به او علاقه بسيار داشته باشد. كدام مؤمن به اسلام چون فاطمه (سلام الله عليها) مىتواند باشد؟ و كدام مؤمن است كه در راه دفاع از اسلام و اثبات حقانيت پيامبر و خليفهاش حاضر باشد كتك بخورد؟ ضربه تازيانه را بر بازو تحمل كند؟ سيلى بخورد؟ فرزند سقط كند؟ و آگاهانه و با بصيرت به استقبال اين صدمهها برود؟در پاسخ كسى كه به پيامبر گفته بود تو با هيچ يك از دختران خود چون فاطمه (سلام الله عليها) محبت و رأفت نداشتى فرمود تو حق دارى كه راز آن را ندانى چون فاطمه (سلام الله عليها) را نمىشناسى - فاطمه (سلام الله عليها) كارى خلاف رضاى خدا انجام نمىدهد... در جاى ديگر فرمود كه فاطمه (سلام الله عليها) سرمايهگذارىهاى مرا به ثمر مىرساند، تحمل زجرهاى من را به نتيجه منجر مىسازد، او عامل بقاى دين من است، سبب حفظ نظام و سنّت من است و...
فاطمه (سلام الله عليها) و مرگ پدر:
فاطمه (سلام الله عليها) شبى پس از حجة الوداع پيامبر را در خواب ديد كه قرآن در دست دارد و سر گرم خواندن است ولى ناگهان قرآن از دستش فرو افتاده و مفقود شده بود وحشتزده از خواب جست و آن را براى پدر نقل كرد. پيامبر فرمود دخترم من آن قرآنم كه به همين زودى از نظرها ناپديد خواهم شد و فاطمه (سلام الله عليها) گريست. [24]پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از ستمى كه پس از مرگ او بر فاطمه (سلام الله عليها) خواهد رفت برايش شرح داد - فاطمه (سلام الله عليها) گريه كرد و پيامبر هم گريست. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دلدارى داد كه دخترم گريه نكن. فاطمه (سلام الله عليها) گفت من از آنچه كه بر من وارد خواهد شد نمىگريم، بلكه از فراق تو مىگريم، پيامبر فرمود ترا بشارت مىدهم در سرعت الحاق تو به من [25] و فاطمه (سلام الله عليها) آرام شد.نمونه اين سخن بصورت ديگرى نيز از عايشه نقل شده است. او مىگويد: - ان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) دعا ابنته فاطمة - فسار فبكت ثم سارها فضحكت - رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترش فاطمه (سلام الله عليها) را به نزديك خواند - سر در گوشش نهاد وسخنى گفت و فاطمه (سلام الله عليها) گريست - سپس بار ديگر سر در گوش او نهاد و سخنى گفت و فاطمه (سلام الله عليها) خنديد.قلت لفاطمة ما هذا الذى سارك به رسول الله فبكيت ثم سار فضحكت؟ عايشه گويد از فاطمه (سلام الله عليها) پرسيدم پيامبر كه سر در گوش تو نهاد و گريستى و سپس سر در گوش تو نهاد و خنديدى علت چه بود ؟فقالت عليها السلام اخبرنى بموته فبكيت - ثم سارنى فاخبرنى انى اول من يتبعه فضحكت - فاطمه (سلام الله عليها) فرمود در بار اول پيامبر خبر مرگش را به من داد و من گريستم - و سپس خبر داد من نخستين كسى هستم كه بدنبالش روان خواهم شد و به عالم بقا خواهم شتافت و من خندان شدم (چون در خبر مرگش لقاى پدر است خرسند مىشود).آنها نمونه علاقه پدر به دخترش بودند و اين هم پاسخ علاقه دخترى به پدرش. سخن از مرگ است ولى چون در آن خبروصل است خوشحال مىشود و مىخندد و اين حكايت از آن دارد كه پيوند معنوى فاطمه (صلي الله عليه و آله و سلم) و پدر ريشه در جان او دارد و گرنه اين خلاف عادت و طبيعت است كه كسى در خبر مرگ خويش خوشدل باشد.
آثار ناشى از مرگ پدر :
به هر صورت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت و فاطمه (سلام الله عليها) با ماتمها مواجه شد - نه يك ماتم بلكه چند ماتم - ماتم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه براى او اعظم المصايب بود، ماتم از ميان رفتن حق على (عليه السلام) كه فاجعهاى در اسلام بشمار مىآمد، ماتم جهل و غفلت مردم از ضايع شدن حقوق خود و جامعه انسانىشان، ماتم وارد آمدن صدمه بر بدن او بخاطر زورگوئى آن فرد نابكار، ماتم غربت اسلام كه براى روح فاطمه (سلام الله عليها) موجب آزارى شديد بود و...اين مجموعه سبب شدند كه او پس از رحلت پدر نتواند بيش از سه ماه دوام آورد ومنتظر حصول وعده پيامبر در الحاق به او باشد. جريانات پشت پرده پس از مرگ پيامبر علنى شدند و طبيعى است فاطمه (سلام الله عليها) را بعلت بينش قوىتر غم و رنج سنگينتر باشد. بويژه كه ببيند عدهاى به اسم دين فريبكارى كنند و زحمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر باد دهند.
فاطمه (سلام الله عليها) در صدمه اين امور دچار اشك و آه و ناله گشت. وضع او همانند وضع كسى شد كه از معشوق خود دور افتد و در عين حال صدمات و لطمات وارده بر اسلام دل او را بلرزانند و بدانگونه كه توصيف كردهاند پيش بينى پيامبر در اشك ريزى فاطمه (سلام الله عليها) در بيتالاحزان محقق شد و او قرين و همدم اشكها شد.گويند پيامبر روزى در حال مگر چنان گريست كه محاسنش از اشكتر شد، از او علت گريه را پرسيدند فرمود: ابكى لذريتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى كأنّى بفاطمة بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى يا ابتاه فلا يعنيها احد من امتى [26] براى نسل و ذريهام مىگريم كه شروران امتم بعد از من با آنها چهها خواهند كرد، گوئى فاطمه (سلام الله عليها) را مىبينم كه مظلوم واقع شده و فرياد يا ابتاه او بلند است و احدى از امتم او را يارى نمىكند...
اذان بلال :
جلوهاى ديگر از رابطه محبتآميز او رابا پدر در واقعه پس از مرگ پيامبر مىبينيم آن هم به هنگام اذان گفتن بلال - مىدانيم بلال پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در صف مخالفان سقيفه قرار گرفت و بعنوان اعتراض ترك اذان گفت و از مدينه خارج شد. روزى به مدينه برگشت و درب خانه على (عليه السلام) را آتش زده و فاطمه (سلام الله عليها) را در بستر يافت و از اين ماجرا شديداً متعجب گشت و علت را پرسيد. و ماجرا را به او خبر دادند و طبيعى است كه شنيدن اين واقعه دل او را بلرزاند و او را متأثرتر سازد.ظاهراً فاطمه (سلام الله عليها) پيامش داد كه دوست دارد صداى اذان او را بشنود، بدينوسيله خاطره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را تجديد كرده و خود را آرامش بخشد بلال به مسجد رفت و اذان گفت. وقتى به نام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد حسنين (عليه السلام) دويدند كه بلال بس كن، مادر ما از شنيدن نام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مدهوش گرديده است و بلال مجدداً ترك اذان گفت ولى اين بار بخاطر جلوگيرى از آزار دل فاطمه (سلام الله عليها) و احياى غم و درد او، و اى كاش خصم فاطمه (سلام الله عليها) به اين ميزان حميت و انسانيت داشت .
بر سر مزار پدر :
فضه گويد او روزى بر سر مزار پدر رفت و مشتى از خاك برداشت و استشمامش كرد و چنين فرمود: بر آنكس كه خاك مزار رسول خدا را استشمام كند حق است كه در طول زمان از بوى عطر و عود بىنياز گردد. مصائبى بر من وارد شدند كه اگر بر روزگاران وارد مىشدند آنرا به شب بدل مىساختند (حقيق على من شمّ تربة احمد ان لا يشمّ مدى الزمان غواليا صبت على مصائب لو انهاصبت على الايام صرن ليالياً).بر سر مزار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شكوه از دو نان كرد و از فراق سخن گفت و متذكر آن شد كه تنها و حيران است، فريادش در گلو شكسته و قدرت و توانش به پايان آمد، حزن او بسيار است، شوقش به ديدار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بىپايان. [27] او در شرايطى بود كه غم و اندوه او را از درون مىخوردند و كثرت تأثرات به ههمراه مرارتها و صدمات جسمانى زمينه را براى مرگ زودرس او فراهم ساختند آرى، فاطمه (سلام الله عليها) از دنيا رفت در حاليكه جوان بود .
فاطمه و همسر :
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرينش است. نظام آفرينش براساس زوجيت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از اين نظام است. بدون ازدواج وصول به كمال مقدر ميسر نيست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسير رشد و تحول، مادام كه ازدواج نكرده است كامل نيست .چه بسيارند اهداف و مقاصد عاليهاى كه تنها در سايهازدواج ميسر مىشوند مثل آرامش و سكون كه براى تصميمگيرىهاى معقول آدمى نقشى اساسى ايفا مىكنند و يا توليد نسل كه در سايه آن با حفظ شرايط زمين خدا پر بار مىگردد. و بر اثر آن عبادتها رشد و كمال مىيابند و عمل آدمى در عبادت، او را در رديف قديسين و مقربان قرار مىدهد كه دو ركعت نماز متاهل از 70 ركعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر. [28]آنچه كه در ازدواج مهم است وصول به حيات مشتركى است كه در آن رنگ و بوى انسانيت باشد و الحق موجبات رشد و تكامل آدمى را براى او ميسر سازد. و گرنه ازدواجى كه موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمىارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (سلام الله عليها) سخن از ازدواج است از آن نوعى است كه در آن رشد و كمال، همدلى و انس بچشم مىخورد و آگاهى از كيفيت و رمز و رازش مىتواند درسآموز باشد.
ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) :
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزينش شده و انديشيده كه بنايش استوار است بر اتكاى به صفات انسانى و اخلاقى و ايمان، مرد و زن همتاى هم و يا به زبان عادى و جارى همسرند، يعنى همشأن و هم رتبه، چيزى كه در اسلام از آن به كفويت و همتائى ياد شده است .فاطمه (سلام الله عليها) تن به ازدواجى مىدهد كه حاصل آن رشد و كمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت كردن، ازدواجى را طلبيد و پذيرفت كه او را در نيل به اهداف انسانى او كمك رساند، و پايههاى ستبر ايمان و عقيدهشان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق ماديت نبود و يا دستيابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.فاطمه (سلام الله عليها) ازدواجى كرد كه داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر ماديت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد كه در ازدواج به دنبال معيارهائى بروند كه زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرين. در انتخاب همسر شرافت و ايمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مكنت را، كه اگر فاطمه (سلام الله عليها) آن را مىخواست برايش از هر جهت آمده و ميسر بود، و ما در همين بحث به آنها اشاره خواهيم داشت .
سن ازدواج او :
بد نيست نخست در اين مورد هم اشارهاى داشته باشيم كه مسألهاى بحثانگيز است. آنچه كه در عرف و در بين عامه مردم شايع است و حتى گروهى از مورخان شيعه بدان اشاره دارند اين است كه او در حين ازدواج 10 سال اول عمر را به پايان برده بود. امكان وقوع چنين امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نيست. زيرا از نظر اسلام شرط ازدواج از يك سو رسيدن به مرحله بلوغ شرعى (پايان 9 سال قمرى) و از سوى ديگر وصول به مرحله رشد است و اين هر دو در فاطمه (سلام الله عليها) وجود و حضور داشتهاند.اما مورخان ديگر سنين ديگرى را هم براى تاريخ و سن ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) ذكر كردهاند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در كتاب خود سن فاطمه (سلام الله عليها) را در ازدواج 18 سال ذكر كرده و ابن حجر هم در كتاب الاصابه همين سن را براى فاطمه (سلام الله عليها) مطرح نموده است .صاحب كتاب الاستيعاب سن فاطمه (سلام الله عليها) را در حين ازدواج حدود 15 سال و نيم ذكر كرده كه در آن زمان از سن مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آية الله محسن امين سن فاطمه (سلام الله عليها) را چهارده سال ذكر نموده و ديگران هم حدود 17 سال و كمتر را گفتهاند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مىرسد كه با توجه به سخنان بزرگان تشيع مثل مرحوم شيخ مفيد و ديگران بتوانيم سند 14 - 16 سال را بپذيريم كه هم به سند نزديكتر است و هم از نظر رشد به عقل و انديشه و صواب، كه در همه حال خدا داناتر است و غرض از اين سخن آن بود كه پارهاى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد كنيم .
خواستگاران فاطمه (سلام الله عليها):
ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) در مدينه صورت گرفت، مدينه در آن روزگار پايتخت حكومت اسلام و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حاكم آن و در اوج قدرت و امكان بود چهرهاى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبيعى است كه در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پيوند با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) لااقل براى دستيابى به قدرت و آبرو بسيار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (سلام الله عليها) متعدد، بويژه كه دو دختر قبلى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائىشان از آنان يكى پس از ديگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قريش ازدواج كرده بودند.ابوبكر و عمر، هر كدام جداگانه خواهان فاطمه (سلام الله عليها) شدند و خواست خود را با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان نهادند. [29] عثمان هم از سوئى ديگر اين درخواست را كرده بود و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود در اين راه منتظر حكم خداوند است و بدين سان آنها را از ازدواج با فاطمه (سلام الله عليها) مأيوس ساخت عبدالرحمن عوف كه از ثروتمندان به نام بود مدعى شد كه اگر فاطمه (سلام الله عليها) را به من تزويج كنند يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد، با خانهاى ببهاى 10 هزار دينار مهريه او خواهد كرد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزى مشتى سنگريزه از زمين برداشت و به سوى آنان پرتاب كرد كه شما فكر مىكنيد من برده ثروتم؟ كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند اين ثروتها براى او مهم نيستند من يقدر على هذا لايهمه كثرة المهر [30].در پاسخ بسيارى از آنان مىفرمود: فاطمه (سلام الله عليها) هنوز كوچك است، من منتظر قضاى الهى هستم [31]، من منتظر وحى هستم، [32] و مسأله ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) را به مقام ربوبى ارتباط داد [33] يعنى كه خداى بايد اجازه فرمايد.
زمينه ازدواج :
در خواستهاى ازدواج براى فاطمه (سلام الله عليها) مكرر شدند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى كرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (عليه السلام) گفته بود: به خدا سوگند مىبينم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله عليها) را تنها براى همسرى تو برگزيده است. و اين فكرى است كه در بين صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اشاعه يافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (سلام الله عليها) تشجيع كرد.حق اين است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مىدانست كسى همشأن و هم سنگر او نيست و على (عليه السلام) تنها كفو فاطمه (سلام الله عليها) است. ولى روال كار را از دست نداد و خواستگاران را كمافى السابق مىپذيرفت و محترمانه مىفرمود كه در اين كار منتظر حكم خداوند است و او بايد دستور دهد تا زمانى كه قضاى الهى در اين راه محقق گردد.البته خانواده على (عليه السلام) هم با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيگانه نبودند و على (عليه السلام) كسى بود كه در خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگ شده و در آنجا رشد يافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود كه خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه ابوطالب زندگى مىكرد. و امر سرپرستى او به عهده عمويش بود. بدينسان علاوه بر خويشاوندى نزديك فاطمه (سلام الله عليها) و على (عليه السلام) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بين دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (عليه السلام) و هم فاطمه (سلام الله عليها) اين ويژگى را داشتندكه دست پرورده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و مخصوصاً على (عليه السلام) امين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. على (عليه السلام) كسى است كه در شب هجرت بجاى او خوابيده و پس ازهجرت فاطمهها را (فاطمه مادر على (عليه السلام)، فاطمه (سلام الله عليها) دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)،...) را به مدينه انتقال داده بود. غرض اينكه با آن سابقه آشنائى باز هم على (عليه السلام) مراقب بود كه بى حساب قدم پيش نگذارد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بىاذن خدا اقدامى نكرد.
خواستگارى :
سرانجام على (عليه السلام) مصمم به خواستگارى از فاطمه (سلام الله عليها) شد. و براى اين خواستگارى وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند (امرى كه در اسلام مستحب است) لباس بر تن كرد و كفش پوشيد و به خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت و در زد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز كنيد، كسى است كه خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست مىدارند. در را باز كردند.على (عليه السلام) وارد شد و روبروى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دو زانو نشست سر به زير انداخت و چشمها را به زمين دوخت و ساكت ماند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به على (عليه السلام) كرد چه كارى دارى؟ على (عليه السلام) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بيان آن شرم دارم و عرض كرد كه كرامت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به من اجازه مىدهد كه حرف خود را بگويم . اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تو بزرگم كردهاى، تو برايم از پدر و مادر نيكوتر بودهاى، من خواستگارى دخترى هستم كه در خانه تست و... رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين سخن شادان شد و ذكر توحيد بر زبان راند[34].در پاسخ على (عليه السلام) فرمود فابشر يا على - اى على ترا مژده باد.- ان الله عزوجل اكرمك كرامة لم يكرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو كرامتى داد كه احدى را بدان مفتخر نداشت .- و ان الله تعالى اذا اكرم و ليّه و احبه، اكرمه بمالا عين رأت و لا اذن سمعت [35] و خداى تبارك و تعالى به هنگامى كه ولى خود را احترام كند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مىدارد كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى آن را شنيده است و...على (عليه السلام) بر اين اساس پاسخ موافق شنيد وچنين فرمود: رب اوزعنى ان اشكر نعمتك اللتى انعمت علىّ - خداوندا به من توفيقى عنايت كن تا سپاس نعمتى را كه به من عنايت كردى بجاى آورم و...آرى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قول موافق داده بود - بعد كه به مسجد تشريف برد در نخستين سخنرانى خود فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد كه دختر فاطمه (سلام الله عليها) را به عقد على (عليه السلام) درآورم و هم فرمود پيوند همسرى على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) در آسمانها بسته شده، [36] و بر اين اساس زبان ديگران را از غيبتها و سرزنشها كوتاه كرد.
در كفويت آنها :
مىدانيم از مسائل فوقالعاده مهم در ازدواج و اختيار همسر مسأله كفويت است، امرى كه اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسيار است. غرض اين است كه زن و مرد در شأنى باشند كه بتوانند همسر، همشأن و همتاى يكديگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند. در ازدواج فاطمه (سلام الله عليها) و على (عليه السلام) بايد گفت كه كفو و همتاى يكديگر بودند. فاطمه (سلام الله عليها) خود مىدانست كه دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنياى اسلام را زير نگين داشت او در مقايسه با دختران ديگر وابسته به فردى مقتدر بود. مىدانست كه او را در اين ازدواج به علت فقر على (عليه السلام) سرزنش مىكنند ولى در عين حال او را بعنوان شوهر برگزيد [37] چون على (عليه السلام) را همتاى مؤمن خود مىشناسد.على (عليه السلام) هم مىدانست كه فاطمه (سلام الله عليها) هم پرواز اوست و مىتواند همگام با او باشد. مىدانست او توانائى آن را دارد كه با روح عظيم على (عليه السلام) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همين علت به ازدواج با فاطمه (سلام الله عليها) دلخوش است و او را همسر بر مىگزيند.بررسىها هم نشان مىدهند كه على (عليه السلام) كوه مقاومت وايثار بود و فاطمه (سلام الله عليها) هم دست كمى از او نداشت، على (عليه السلام) در فقر و نادارى اختيارى بود و متحمل آن و فاطمه (سلام الله عليها) نيز اين چنين بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضايل انسانى و اخلاق اين دو هم انديشه و همراه بودند و بفرموده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جداً اگر على نبود تا روز قيامت همتائى در روى زمين براى فاطمه (سلام الله عليها) نبود. (لولا ان اميرالمؤمنين (عليه السلام) تروجها، لما كان لها كفوا لى يوم القيامة على ارض فمن دونه) [38]و نمونه اين سخن از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بصورت ديگرى با اندك تفاوتى وجود دارد بدينگونه لو لا ان الله خلق فاطمة لعلى ما كان لها على وجه الارض كفو من آدم و من دونه [39] در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پيامبران جد فاطمهاند و اگر زنده بودند نمىتوانستند با فاطمه (سلام الله عليها) ازدواج كنند ولى موسى (عليه السلام) و عيسى (عليه السلام) جد فاطمه (سلام الله عليها) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى كفو او نبودند و اين نشان ميدهد كه شأن فاطمه (سلام الله عليها) از انبياى اولوالعزم هم برتر است. [40] سخنى ديگر از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در همين زمينه موجود است كه فرمود: هبط علىَّ جبرئيل - جبرئيل بر من نازل شدن فقال يا محمد ان الله جلّ جلاله يقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مىفرمايد: لو لم اخلق عليّاً ما كان لفاطمه كفو من ولد آدم و من ذريته ،اگر على (عليه السلام) را خلق نمىكردم از نسل آدم و ذريه او همتايى نبود.[41]
هزينه ازدواج: (تكراري و از زباني ديگر) : : : رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از على (عليه السلام) پرسيد براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشيرى، زرهى، و شترى آبكش، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود شمشير براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نيز براى گذران معيشت بايد باشد - ولى براى آنكس كه از مرگ نهراسد زره به چه كار آيد؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد[42].على (عليه السلام) زره را به 480 درهم [43] يا 500 درهم فروخت [44] و آن را براى ازدواج در اختيار گرفت. البته زندگى على (عليه السلام) در بين مردم مدينه كمى پائينتر از حد متوسط بود و در واقع مىتوان او را جزء طبقه ضعيف و فقير بحساب آورد.رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بخشى از آن را به بلال داد كه بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبكر داد كه با آن آنچه را دخترم نياز دارد بخر و الباقى هم براى ديگر هزينهها نگهداشتند و عمار ياسر و چند تن ديگر را با ابوبكر همراه كرد كه با صوابديد هم تهيه جهاز ببينند.
صورت جهيزيه (تكراري و از زباني ديگر) :
اينكه براى فاطمه (سلام الله عليها) چه چيزهائى تهيه شد وبهاى آنها چقدر بود روايات مختلف است. ما در اين بحث سعى كرديم جامعترين ليستى را كه در اين زمينه تهيه شده است عرضه كنيم و آنها عبارت بودند از: - يك پيراهن - يك روسرى - يك چادر سياه خيبرى - يك تخت طناب پيچ كه طنابش از پوست خرما بود - دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه در داخل يكى ليف خرما بود و در ديگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روكش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو - پرده نازك پشمى، حصير بافت هجر (از روستاى بحرى) آسياب دستى، طشت مسى، مشك آب چرمى قدح چوبى براى شير، ظرف آب آشاميدنى، آفتابهاى قير اندود، خم سبز رنگ، چند كوزه سفالين، سفرهاى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب [45]...وسايل و ابزار بعنوان جهيزيه همينهابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممكن است به چشم بخورد كه چندان قابل ذكر نيستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند. [46]پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جهيزيه را ديد و بادست خود آنها را زير و رو كرد فرمود خداوند آن را به اهلبيت مبارك گرداند [47] در سخنى ديگر آمده است كه فرمود اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف و...[48] و اين حكايت از ناچيزى و بى قدرى جهيزيه داشت و اين خود درسى است براى همه كسانى كه درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، كه از فاطمه (سلام الله عليها) سرمشق گيرند و به حداقل جهيزيه قانع باشند .
عقد و مهر :
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مسجد رفت و عقد على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) را در مسجد خواند. خطاب به مردم كه خداى مرا امر كرد كه فاطمه (سلام الله عليها) را همسر على (عليه السلام) قرار دهم. هم اكنون به امر حق فاطمه (سلام الله عليها) را به عقد على (عليه السلام) درآوردم با مهريه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشتهاند). [49]على جان آيا رضايت دارى؟ على (عليه السلام) عرض كرد ازرسول خدا اطاعت مىكنم و كاملاً رضايت دارم .در مورد عقد اوكه در آسمانها بسته شده و مورد امريه خداوند بود مطالب پردامنهاى نوشته شده و نويسندگان در اين مورد داد سخن دادهاند وحتى از تزيين بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاكى كه از آنها پديد مىآيد بحث كردهاند. [50]رسول خدا در اين مورد خطبهاى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان يك امرى الهى معرفى كرد. و از على (عليه السلام) هم خواست خطبهاى بخواند و على (عليه السلام) چنان كرد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را پسنديد [51] و سپس رسول خدا دعائى كرد بدين سان كه خداوندا عترت هاديه را از نسل على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهاديه من على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها)) [52].در روايتى آمده است كه رسول خدا پس از خواندن عقد چنين دعا كرد: جمع الله شملكما و اسعد جد كما و بارك الله عليكما، و اخرج منكما نسلاً كثيراً طيباً [53]خداوند انس و الفتى دهد و زندگىتان را خوش و سعادتمندانه كند و اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و از شما نسلى بسيار و طيب و پاكيزه پديد آورد.
جشن و وليمه :
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور وليمه داد و به على (عليه السلام) گفت برو غذائى تهيه كن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (سلام الله عليها) دعوت كن: على (عليه السلام) گويد به مسجد رفتم و فرياد زدم وليمه فاطمه (سلام الله عليها) را بپذيريد و در اين وليمه جمع عظيمى از دوست و دشمن، فقير و غنى حضور يافتند .زمان ازدواج فرا رسيد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (سلام الله عليها) به خانه على (عليه السلام) بروند و در راه شادمانى كنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (سلام الله عليها) مواظب باشيد گناهى واقع نشود و فاطمه (سلام الله عليها) را با الله اكبر به خانه داماد ببريد. [54]زمام مركب بدست سلمان بود، مردان فاميل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تكبير بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مىخواندند كه مفهوم آن مدح فاطمه (سلام الله عليها) و على (عليه السلام) بود مثل اين شعر: فاطمة خير نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر - زوجك الله فتى فاضلاً اغنى علياً خير من فى الحضر... فاطمه (سلام الله عليها) بهترين زنان در نسل آدمى است. كيست كه چون او چهرهاى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (عليه السلام) درآورد كه بهترين جوان روى زمين است...
مراسم دست به دست دادن :
همه به خانه على (عليه السلام) رفتند - پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله عليها) را در كنار خود نشاند. مجلس را خلوت كرد. نقاب از چهره فاطمه (سلام الله عليها) برداشت كه على (عليه السلام) همسرت را تماشا كن. دست فاطمه (سلام الله عليها) را به دست على (عليه السلام) داد و گفت يا على (عليه السلام) خداوند زوجيت فاطمه (سلام الله عليها) دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر تو مبارك گرداند. فاطمه (سلام الله عليها) خوب همسرى است. بارك الله لك فى ابنة الرسول يا على (عليه السلام) نعم الزوجة فاطمه (سلام الله عليها).و دست على (عليه السلام) را در دست فاطمه (سلام الله عليها) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (عليه السلام) .در مورد وديعه بودن اين دو در دست هم سخن گفت [55]و به آنها سفارشهاى بسيارى كرد. به على (عليه السلام) فرمود: على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پيدا نمىشود. و تو اى فاطمه براى تو نيز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نيافريده است. [56] دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش كه اگر فقر براى ديگران مايه سرشكستگى باشد براى خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فخر است .اى على (عليه السلام) آمده پذيرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است تو اى فاطمه (سلام الله عليها) از خشمگين كردن على (عليه السلام) بپرهيز كه خداى نيز به خشم او خشمگين و به رضاى او راضى است. [57] و نمونه اين سفارشها را بسيار فرمود .
دعاى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) :
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنگاه دست به دعا برداشت و چنين مناجات و دعا كرد: اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارك ذريتهما نسلشان را زياده و مبارك گردان - و اجعل عليهما منك حافظا - خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعيذ هما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم [58] و من اين دو را و نسل شان را از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مىدهم...دعاهاى بسيارى ديگر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او منقول است كه محتواى آنها همانى است كه در مباحث قبلى ذكر شد و تكرار آنها شايد مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است كه معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مىخوانند و آن اين است: اللهم اجعل شملهما و الف بين قلوبهما و اجعلهما و ذريتهما من ورثة - جنة النعيم - و ارزقهما ذرية طاهرة، طيبة مباركة، و اجعل فى ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الى طاعتك، و يأمرون بما يرضيك طهركما الله و طهر نسلكما - انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم...[59]
فرداى ازدواج: : صبح روز بعد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنان وارد شد و براى شان شير آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (سلام الله عليها) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداك ابوك) و جامى ديگر را به على (عليه السلام) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداك ابن عمك) [60]به آن دو فرمود آفرين به دو دريائى كه بهم برخوردند و اتصال يافتند و به دو ستارهاى كه قرين هم گشتهاند. (مرحبا ببحرين يلتقتان و بنجمين يقترنان). سپس روى به فاطمه (سلام الله عليها) كرد: دخترم شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترين مردان را نصيب من كرده است .طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدايائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسيارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را كنيز و غلام خريدند و در راه خدا آزاد كردند و اين هم تجربهاى نيكو و درسى است كه مردان و زنان در زندگى خود بايد داشته باشند كه از نعمتها و شاديهاى خود ديگران را بهره دهند.بد نيست متذكر شويم در مورد تاريخ ازدواج آنها، شيخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شيخ مفيد و سيد بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوايل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل كردهاند. [61]
آغاز زندگى :
زندگى مشترك آغاز شد و على (عليه السلام) براى شروع زندگى كف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش كرد. چوبى را از يك طرف ديوار به طرف ديگر وصل كرد كه لباسهاى خود را روى آن بيندازند - پوست گوسفندى را بگسترد و متكائى از ليف خرما در كنار آن نهاد [62] و اين اطاق عروسىشان بود.على (عليه السلام) در وصف حيات مشترك روزهاى اول شان مىگويد: - لقد تزوجت فاطمة مالى و لها فراش غير جلد كبش - ننام عليه بالليل و يعلف عليها الناضح بالنهار - و مالى و لها خادم غيرنا [63] با فاطمه (سلام الله عليها) ازدواج كردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود كه شبها بر روى آن مىخوابيديم و روزها بر آن شترما را غذا مىداديم - و جز خود خادمى نداشتيم .خانهشان محقر و گلين بود و درب آن يك لنگهاى بود. ولى جهانى در اين خانه خلاصه شده بود و اين زوج خوشبخت با وجود فقر در عين عفت، عصمت و نجابت زندگى كردند و هيچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نكردند. عقيدهها واحد، سليقهها واحد و هر دو مهذب و در طريق رشد هم بودند.اينان عملاً بنياد خانواده را بر تكميل و تكامل نهادند و مصداق اين سخن سقراط شدند كه در ازدواج هر كس نيمه گمشده خود را باز مىيابد. و نشان دادهاند كه در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و يا بالعكس افسانهاى بيش نيست. بنظر ما على (عليه السلام) براى على شدن به فاطمه (سلام الله عليها) محتاج بود و فاطمه (سلام الله عليها) هم براى فاطمه شدن به على (عليه السلام) (بحران عميقان لا يبغى احدهما على صاحبه [64] و مصداق مرج البحرين يلتقيان بودند [65].
افتخارآميزى اين ازدواج :
ازدواج اين دو مهم بود. و همه جنبهها، حركات، سكنات، روابط و رفتارشان درسآموز بود. زندگىشان زندگى دو نور بود كه راه را براى ديگران و خودشان روشن مىكرد. و حاصل آن پديد آمدند گلهائى كه هر كدام ميدان حيات اسلام را روشن كرده بودند .دكتر بنت الشاطئ در وصف اين دو مىگويد: على (عليه السلام) چون كوهى سربلند بود و فاطمه (سلام الله عليها) سرچشمه رودى كه از اين كوه جارى مىشود وبستر رود سرشار از گلهائى كه فرهنگ اسلام را زينت مىدهند... آرى فاطمه (سلام الله عليها) آن زن بى تجربه و كياست نيست كه زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شيوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (عليه السلام) پياده كرده است .و على (عليه السلام) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و كيفيات حيات خانوادگى آگاهى دارد و مىكوشد بناى زندگى در راه وحدت كلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ايمان و عقيده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظيفهاش كوشاست. على (عليه السلام) آبكشى مىكند، چوب و هيزم مىآورد و اجاق را روشن مىكند و فاطمه (سلام الله عليها) آسياب مىكند آرد را خمير مىكند و نان مىپزد. (كان اميرالمؤمنين (عليه السلام) يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمه عليها السلام تطحن و تعجن و تخبز) [66] .زندگىشان به گونهاى بود كه على (عليه السلام) به وجود فاطمه (سلام الله عليها) فخر مىكرد و مىفرمود ولى الفخر بفاطمه و ابيها ثم فخرى برسول الله اذزوجينها [67] من به فاطمه (سلام الله عليها) افتخار مىكنم و به پدرش رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فاطمه را بتزويج من درآورده است. و ديديم كه فاطمه (سلام الله عليها) هم او را بهترين مردان به پدر معرفى كرده بود. اميرالمؤمنين در رابطه با اين ازدواج حتى ابوبكر را زير سؤال مىبرد و مىگويد آيا من مختار و برگزيده رسول خدا نيستم؟ آيا من آنكسى نيستم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دخترش را به زوجيت من در آورد؟ [68]...
همراهى و سازگارى:
اين دو يار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و اين سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (سلام الله عليها) 9 سال در خانه على (عليه السلام) زندگى مىكند و در اين مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر اين گذاشته كه بارى بر دوش على (عليه السلام) نباشد. گرسنه است و على (عليه السلام) از او مىپرسد كه پس چرا نگفتهاى مىفرمايد انى لا ستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه [69] من حيا مىكنم از خدايم چيزى را بر تو تكليف كنم كه ترا توانائى انجام آن نباشد.فاطمه (سلام الله عليها) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مىكند كه نصف آن حصير است و نصفى ديگر از شن نرم ولى به اين دلخوش است كه شوهر آقائى چون على (عليه السلام) دارد و خداى به رضاى او راضى است .همدل و دلدار على (عليه السلام) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (عليه السلام) است واين امربحدى بود كه اگر عملى بر على (عليه السلام) وارد مىشد مىفرمود به خانه روم و كمى با فاطمه (سلام الله عليها) سخن بگويم و آرام گيرم و اين اقدام در تمام مدت زندگى مشترك على (عليه السلام) با فاطمه (سلام الله عليها) رعايت مىشد حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها) على (عليه السلام) در كنار قبر فاطمه (سلام الله عليها) سخن مىگفت و به درد دل مىنشست.او كدبانوى خانه بود و در عين حال مشاور على (عليه السلام)، محرم راز او و در مشكلات زندگى دلدار على (عليه السلام)، تلقىشان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امين امانتدار. بدين نظر سعى بر اين داشتند موجبى براى كدورت هم پديد نياورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز اين انديشه در ذهن على (عليه السلام) نبود كه در حيات فاطمه (سلام الله عليها) با زنى ديگر ازدواج كند و بفرموده امام صادق (عليه السلام) خداى آن را بر على (عليه السلام) حرام كرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمة حية لانها طاهرة لا يحيض) [70]
دوستدارى و همرزمى: : دوستدارىشان از يكديگر به صورتى است كه رنگ مكتبى دارد و در اين رنگ است كه آن دو را همرزم و هم مبارزه مىسازد. فاطمه (سلام الله عليها) به دفاع از انديشههاى على (عليه السلام) و على (عليه السلام) به دفاع از انديشههاى فاطمه (سلام الله عليها) مىپردازد. او همرزم و همپاى على (عليه السلام) است همرزم كسى است كه قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابهپاى او به پيش مىرود.على (عليه السلام) مىرزميد و جهاد مىكرد و فاطمه (سلام الله عليها) شمشير خونين او را مىشست. فاطمه (سلام الله عليها) كانون خانواده را گرم و پناهگاه مىكرد و مىدانست پيروزى على (عليه السلام) در عرصههاى مختلف تا حدود زيادى مربوط به اعتماد نيست به كانون است. و با اين اقدام كمكى مىداد تا رزم على (عليه السلام) چشمگير گردد و الحق نقش زن در موفقيت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است .على (عليه السلام) از جبهه بر مىگشت و فاطمه (سلام الله عليها) مهربانتر از هميشه او را دلگرم مىكرد، تقويتش مىنمود، زخمهايش را مىبست، كوفتگى بدن را مىزدود و البته على (عليه السلام) نيز مردى قدرشناس بود - وقتى به خانه مىآمد از حال فاطمه (سلام الله عليها) جويا مىشد از تن خستهاش سؤال مىكرد و او را دلدارى مىداد و اين دو دلدار هم بودند.او حامى على (عليه السلام) است. وقتى على (عليه السلام) را به مسجد مىبردند چند تن از دشمنان، على (عليه السلام) را مىكشاندند و فاطمه (سلام الله عليها) هم يك تنه او را مىكشيد و نمىگذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم كه او را جبراً به مسجد كشاندند فاطمه (سلام الله عليها) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبكر كه آيا مىخواهى مرا از همسرم جدا كنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پريشان كنم، گريبان بگشايم، كنار قبر پدر روم، و در پيشگاه خدا ناله زنم...من درباره على (عليه السلام) صبر نتوانم كرد...[71]
خاطره على (عليه السلام) از زندگى :
زندگى اين دو چنان بهم پيوسته بود كه حتى مرگ هم آنها را از يكديگر جدا نكرد.. موضع زهرا (سلام الله عليها) در قبال على (عليه السلام) بگونهاى بود كه على (عليه السلام) مىفرمود: - وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىكردم تمام غم و اندوهم بر طرف مىشد. [72]- تا فاطمه (سلام الله عليها) زنده بود او را بخشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه من بخشم آيم. [73]- من هيچگاه از فاطمه (سلام الله عليها) كوتاهى نديدم. [74]- پس از مرگش خطاب به فاطمه (سلام الله عليها): تو تسليت بخش من بودى، بعد از تو به كه تسليت جويم [75]- به معاويه نامه مىنويسد او را سرزنش مىكند كه: بهترين زنان جهان از ما و حمالة الحطب از شماست. [76]- در سر جنازهاش در حين دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنة نبيك [77]خداوندا من از دختر پيامبر تو راضيم .- فاطمه (سلام الله عليها) دوستى بود كه كسى در دوستى معادل او نبود. حبيب ليس يعدله حبيب...- و زمزمه على (عليه السلام) پس از وفاتش اين بود: - جانم در قفس تن و در نفسهائى كه مىكشم زندانى است اى كاش اين جان دردمند به همراه نفسهايم از بدن بيرون مىجهيد.- فاطمه جان بعد از تو خيرى در حيات نيست ترسم اين است كه زندگيم طولانى شود...- نفسى على زفراتها محبوسة فياليتها لخرجت مع الزفرات - لا خير بعدك فى الحيوة و انما ابكى مخافة ان تطول حياتىو فرمود اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت منزل مىكردم و براى اين مصيبت جوى اشك جارى مىنمودم (لولا علبة المسؤولين علينا لجعلت المقام عند قبرك لزاماً و التلبث عنده معكوفا ولا عولت اعوال الثكلى على جليل الزريه. [78]
فاطمه (سلام الله عليها) و فرزنددارى :
فاطمهشناسى :
كار فاطمهشناسى اگر ممكن باشد يكى از راههاى مهم آن مطالعه در آثار تربيتى فاطمه (سلام الله عليها) بويژه تربيت نسل است فاطمه (سلام الله عليها) را مىتوان از طريق فرزندانى كه او تربيت كرده شناخت، مخصوصاً در تربيت حسنين، زيرا فرزند آئينه تمام نماى والدين است بويژه مادر.او در عين داشتن وظايف گوناگون فردى و اجتماعى به ايفاى نقش مادرى پرادخت و مادرى شهيد پرور بود فرزندانى تربيت كرد كه همه رهبر، تاريخ ساز، رزمنده، روشنگر ،افشاگر، او زنى است بظاهر چون زنان ديگر جامعه، ولى به تربيت نسلى پرداخت كه براى بشريت آبرو آفريدند. فرزندانى كه فاطمه (سلام الله عليها) تربيت كرد كسانى بودند كه امر رهبرى جامعه فرداى او را بر عهده گرفتند، آنچه را كه فاطمه (سلام الله عليها) خود داشت و آنچه را كه از انبياء گذشته از كانال پدر بميراث برده بود، و آنچه كه از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود بميراث داد و همه تعاليم را دربارهشان عمل كرد و اين مسألهاى است كه در تاريخ بشر همانند ندارد. و اينك كه قرنها از تاريخ فرزند دارى فاطمه (سلام الله عليها) مىگذرد، به زحمت قابل بررسى است كه او چگونه از عهده اين وظيفههاى سنگين، آن هم در آن شرايط بر آمد.
در مسير مادرى :
فاطمه (سلام الله عليها) دختر بزرگترين رجال مذهبى و سياسى زمان بود، براى او حضورها و موضعگيرىهائى در رابطه با حيات خانوادگى ممكن و ميسر بود و مىتوانست چون ديگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطين راهى توأم با ناز و تنعم را در پيش گيرد ولى او اين چنين نكرد.اوخود را در نظام تكوينى حيات قرار داد كه خداوند او را موجودى بااحساس لطيف و با عاطفه و شور آفريده بود و متحمل و او اين سرمايه را در راه ساختن، بعمل آوردن ورشد دادن فرزندان بكار برد. و سند ادعاى من در اين راه حسن و حسين و زينب و كلثوماند، با آن برنامه درخشان شان.او مادرى موفق بود زيرا كه توانسته است به تربيت فرزندانى بپردازد كه همه رزمنده، دلير و مجاهد فىسبيل الله باشند. كدام مادر است كه در طول حيات خود توانسته است فرزندانى چون حسن و حسين بپروراند؟ و كدام زن شجاعى را سراغ داريم كه دختر شجاع و قهرمانى چون زينب بپروراند؟ فرزندانش هر كدام الگوى كامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقى و انسانى و هر كدام مجسمه فضيلت و پاكى و تقوا بودند و اگر از ما نمونههاى مكتب معجزه آساى اسلام را بخواهند ناگزير بايد فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) را معرفى كنيم و اين ادعائى است كه در آن گزافه و انحرافى نيست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند - و مادرى چون فاطمه (سلام الله عليها) موجد اين اسوههاست . ديدگاههاى فاطمه (سلام الله عليها):
موفقيت فاطمه (سلام الله عليها) را در مسير مادى كه بايد سرمشقى براى زنان جهان باشد مرهون ديدگاهى است كه اين بانوى بزرگ اسلامى با استفاده از انديشه اسلامى براى خود پديدآورده و اتخاذ كرده است و ما را توان بررسى همه جانبه اين ديدگاه نيست فقط با رعايت اختصار به چند نمونه آن اشاره مىكنيم:
1- در مورد خانواده: خانواده از ديدگاه فاطمه (سلام الله عليها) كانونى مقدس است و ميزان قداست آن بحدى است كه او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود رادر آن بگذارند و آن را سنگرى محكم در جبهه كارزار جهانى بسازد.همه چيز از خانواده آغاز مىگردد، حتى سعادت يا بدبختى يك ملت در خانواده رقم مىخورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ مىگيرد. هم چنين اگر با ديدى وسيعتر نگريسته شود جنگها و صلحها در محيط و جو خانواده تكون مىيابد. و در آنجاست كه كودكان، يعنى پدران فرداى بشر درسها مىآموزند بدين سان اگر بناى رشدى در جامعهاى است آغاز آن بايد از خانواده باشد.فاطمه (سلام الله عليها) به كانون خانوادگى دل بسته است، آنچنان كه وقتى مسأله تقسيم كار را پدرش با او مطرح مىكند و معلوم مىشود كه فاطمه (سلام الله عليها) بايد در كانون خانواده به امور داخلى آن بپردازد، خداى را سپاس مىگذارد. و به گرمى و سر و سامان دادن خانواده مىپردازد و آن را چون كارگاهى براى تربيت رهبرى قرار مىدهد.
2- در مورد فرزند: فاطمه (سلام الله عليها) درباره فرزند اين تصور و انديشه را دارد كه امانتهاى خداوند در دست پدر و مادرند و والدين در برابر حفظ و رشد اين امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان كالائى بىارزش نمىشناسد كه او را به دست للهها و دايهها بسپارد بلكه آنها را وجودهائى ارزنده و در خور احترام و كرامت ذاتى مىشناسد كه بايد شخص مادر امر رسيدگى آنها را بعهده گيرد.او فرزند دارى را شأن كوچكى نمىدانست كه امر اداره آنها را به ديگران واگذارد. و يا با احساس حقارت از بچهدارى بدنبال مشاغل پر سر و صداى بيرون رود. او خانه را مركز انسان سازى مىشناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود كه در خور هرگونه اعتنا هستند.او اين احساس را درباره فرزندان خود بيشتر دارد ازآن بابت كه از زبان پيامبر شنيده است خداوند ذريه پيامبران را در صلب من پيامبر قرار داده ولى نسل مرا در صلب على (عليه السلام) - پس من پدر اولاد فاطمهام [82]، پس فاطمه (سلام الله عليها) طبعاً سرمايهگذارى را درباره اينان لازمتر مىشناسد.
3- در مورد تربيت: فاطمه (سلام الله عليها) امر تربيت را امرى تحولانگيز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض مىشناسد. او مىداند كه رمز پيشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سايه تربيت قابل خلاصه شدن است. جامعهاى پيشرفته است كه تربيت آن پيشرفته باشد و قومى منحط بحساب مىآيند كه تربيت آنها منحط باشد هم او معتقد است كه اين مادراناند كه زمينه را براى بهشتى شدن فرزندان فراهم مىسازند (الجنة تحت اقدام الامهات [83] و طبعاً رمز جهنمى شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سايه تربيت و مخصوصاً تربيت مادران است اين حقيقتى است كه ما پايههاى رشد و انحراف را در سايه تربيتهاى صواب و يا انحرافآميز بدانيم و تاريخ نمونههاى مستندى را از آن به ما عرضه داشته است .فاطمه (سلام الله عليها) اين ديدگاه را درباره تربيت دارد كه غفلت از آن موجب صدمهاى عظيم براى فرد و جامعه است و صدماتى غير قابل جبران را در پى دارد. بويژه در دوران خردسالى كه كودك همانند شاخهترى قابل انعطاف است بدين نظر او خود را وقف زندگى فرزندان و سازندگى و تربيت آنها مىكند. هم چنين او سخن پدر را بياد دارد كه فرموده بود. فرزندان خود را بزرگ بشماريد و آنها را نيكو تربيت كنيد (اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم) [84] و مىداند نوع ادب و تربيت آنها مسؤوليت آور است. ادبوا اولادكم فانكم مسؤولون [85].
در طريق تربيت :اما در طريق تربيت فاطمه (سلام الله عليها) توجه به شرايط و عوامل، اصول و ضوابطى دارد كه بعنوان نفوذها نقش اساسى را ايفا مىكنند و ما در اين زمينه هم بعنوان عوامل درسآموز نكاتى را ذكر مىكنيم .
1- محيط و شرايط: از عوامل مهم تربيت محيط و شرايطى است كه بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محيط در تربيت به ميزانى است كه بسيارى از صاحبنظران آن را مهمترين عامل از بين همه عوامل تربيت مىدانند محيط رنگ ده شخصيت و سازنده خلق و خوى آدمى است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانستهاند كه گفتهاند انسان است و محيط او. دامنه محيط وسيع و شامل محيط خانه كه مهم است، محيط دامن مادر و پدر كه از آن مهمتر است، محيط اجتماعى، شرايط و جو بيرون و... و زنى است كه محيط خانه را مدرسه مىسازد و در آن برنامههاى تربيت اسلامى را پياده مىكند در كلاس خانهاش موضوع تربيت فرزندانند و و هدف او انسان پرورى و شهيد پرورى، برنامهاش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها)، شيوه آن مهر و محبت است و ارج گذارى به وجود فرزندان .آرى خانه فاطمه (سلام الله عليها) كلاس عالى تربيت است، كلاسى است پر از شور و اخلاص جو آن سراسر ايمان، پايههاى آن، حركت، فضيلت، مقصد آن شهامت آفرينى، تحت نظارت و رهبرى مستقيم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و دامن عفيف و پر عزت فاطمه (سلام الله عليها) طريقه آن و آموزشهاى صحيح، و تلاش در آن براى انتقال ميراث پيامبران، و طبيعى است كه در آن افرادى پديد آيند مهذب، بى آلايش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در كار جلب رضاى خدا.
2- اصول و ضوابط: در اين كلاس و مدرسه اصول و ضوابطى حاكمند كه همه آنها از جانب خدايند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صادق و مصدق آنها را ذكر كرده و فاطمه (سلام الله عليها) و على (عليه السلام) دو شاگرد مهم و دور كن اين امت آنها را مورد عنايت و استفاده قرار داده و به مرحله اجرا و عمل مىگذارند .تربيت براساس اصل توحيد است و ضابطه ايمان و باورى راستين، اصل جرأت دهى و با شهامت سازى در اين خانه حاكم است، اصل اخلاق و انضباط، اصل تقوا و پاكدامنى، اصل غلبه حق بر هواى نفس، ترجيح همسايه بر خانه، ترجيح معنى بر ماده... خانه او خانه زهد است بگونهاى كه دنيا آنها را نفريبد و مالك وجودشان نگردد، بلكه خود مالك دنيا باشند، زرق و برقهاى ظاهرى در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و مىارزد، رضاى خداوند است و همه افرادى كه در اين خانهاند بر اين اساس و در مسير اين هدف زندگى مىكنند.هم چنين در اين خانه اصل هماهنگى بين زن و شوهر در تربيت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ايمان، اصل غلبه اخلاق انسانى بر خواستههاى حيوانى حكومت مىكند و مبانى اسلام راستين مورد توجه است و سعى در اعمال اراده خداوندى و همسانى مشيت خود با مشيت خداوند.
3- شيوههاى و روش: فاطمه (سلام الله عليها) يك مادر است و مادرى از سوئى مركب از دو عنصر است عنصر نوازش، و عنصر مهربانى و فاطمه (سلام الله عليها) اين هر دو را به حد كمال واجد است و اين خود زمينه را براى تربيت خوب فرزندان فراهم مىسازد. روح مادرانه فاطمه (سلام الله عليها) و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پيروى فرزندان است و فاطمه (سلام الله عليها) از اين بابت مصداق اين سخن پيامبر است كه: - خير نسائكم الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن [86] - بهترين زنان شما كسانى هستند كه به همسرشان لطيفتر و مهربانتر و به فزرندان خود رحيمتر باشند. يا مصداق حديث ديگر كه بهترين زنان شما كسانى هستند كه زاينده و زايا، سرپرست و والى، شيرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند: خير نسائكم حاملات، والدات، مرضعات، رحمات باولادهن، مايلات الى ازواجهن [87] فاطمه (سلام الله عليها) با فرزندان خود همدم و هم انس است. كارهاى شان را زير نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذكر مىدهد و يا در مورد كارشان داورى مىكند. حسنين (عليه السلام) خط مىنويسند نزد مادر مىآورند كه بگويد خط كدامشان بهتر است. مادر براى اينكه دلها را نشكند آنها را بنزد پيامبر مىفرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد فاطمه (سلام الله عليها) بر مىگرداند. فاطمه (سلام الله عليها) رشته گردن بند را به زمين مىريزيد كه هر كدام بيشتر جمع كردند خط او بهتر است. [88]
درسها :
1- درس اخلاق: فاطمه (سلام الله عليها) سعى دارد كه اخلاق اسلامى را عملاً به فرزندان بياموزد. اخلاقى كه در آن جرأت و شجاعت، عفو در عين قدرت ،گذشت و ايثار باشد. فاطمه (سلام الله عليها) به فرزندان درس محبت داد، درس نيكو كارى داد، درس وفادارى به هدف مشروع داد و هم چنين درس رشادت، خلوص، تعاون، حريت، احسان، صفا، تقوا و همه درسهائى كه انسانيت به آنها مفتخر است .فاطمه (سلام الله عليها) پايههاى اخلاق انسانى و رشادت و جرأت را در فرزندان چنان تحكيم كرد كه حسين بن على (عليه السلام) در روز عاشورا در رمز عدم قبول ذلت مىفرمايد، خداوند و رسول او به ذلت اين بيعت رضايت ندارند. دامنهائى كه در آن پرورده شدم (دامن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) على مرتضى (عليه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله عليها)) اجازه قبول اين ننگ را به من نمىدهد.اخلاق فاطمه (سلام الله عليها) اخلاق الهى بود، اخلاق سرافرازى و احساس غرور بخاطر بندگى خدا بود، اخلاق عزتمندى و جلال و شكوه خداوندى بود، فرزندانش همانها را گرفتند و در مسير زندگى حال و آينده خود بكار بستند. در دوران اسارت خاندان فاطمه (سلام الله عليها) بعد از واقعه كربلا ديديم كه چگونه در عين اسارت احساس سرافرازى داشتند و لقمه نانِ دونان را نخوردند و حتى اجازه نداد فرزندان و كودكانشان نيز در عين گرسنگى از آن صدقات استفاده كنند.
2- درس بندگى:
فاطمه (سلام الله عليها) به فرزندان خود عملاً ياد داد كه چگونه خداى رابندگى كنند و چگونه مطيع و تسليم اوامر او باشند. و اين كار ازراه تمرين عملى عبادت بود. زيرا فاطمه (سلام الله عليها) خود عابدهاى بىمانند و در مقام بندگى در بالاترين حد و صورت ممكن بود. كسى كه خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش كرده و فرزندانش، چه بسا كه در نيمههاى شب شاهد حالات او بودند.روح عبادت چنان در وجود فرزندانش ريشه دوانده بود كه هيچ گامى بر نمىداشتند جز براساس قاعده و ضابطه عبادت. آنها بدرجهاى از رشد عبادى رسيده بودند كه بدنبال عبادت مرجحه مىرفتند. در حال اعتكاف و در شرف خاتمه دادن آن بودند، ولى رسيدگى به مشكل مردم را از آن مهمتر دانسته و ترك اعتكاف گفتند. [89]و يا داستان نماز شب زينب در شب يازدهم ماه محرم، آنهم در حاليكه برادران و عزيزان، و حتى فرزندان خود را در واقعه كربلا از دست داده، يكه و تنهاست در برابر آن همه مصائب، خيمههاى آتش زده ولى صاحب را شاهد است و ماجرا خود چيزى شبيه به افسانه است. مصائب و اتفاقات او را از نماز شب باز نمىدارند او توان جسمى نداشته ولى به صورت نشسته آن را انجام داد.
3- درس زندگى سازى:
و بالاخره فاطمه (سلام الله عليها) به فرزندان مفهوم حيات و رمز و راز زندگى را آموخت. و به آنها ياد داد كه گاهى زندگى و عزتمندى آن پس از مرگ است و زمانى در دوران آن. اصل برداشتن هدف معقول در زندگى است كه بفهمد چرا بايد كار كرد و چرا بايد جنگيد و چرا صلح؟ و اصولاً رمز و ملاك انديشيده زيستن در چيست ؟او كوشيد محيط خانه را ميدانى سازد براى عمل كردن تعاليم اسلام و تحقق بخشيدن به آرمانهاى مقدس نبى اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). به فرزندان آمادگى فكر و تعقلى داد و كوشيد حيات شان را عقيدتى سازد. درس متانت در عين جهاد، درس قناعت، در عين وفور، درس تحمل در عين توان پيشروى، درس ايثار در عين نيازمندى شخصى، درس نظم در عين دشوارى و گرفتارى، درس حق دوستى و حقطلبى در عين تحمل مرارتهاى ناشيه از آن... اينها همه از مسائلى هستند كه فاطمه (سلام الله عليها) آنها را به فرزندان خود آموخت.اينكه در خانوادهها شخصيتهاى اصلى پديد مىآيند بدان خاطر است كه نظامات اصلى درباره آنها پياده و اعمال مىگردد. فاطمه (سلام الله عليها) نظام اسلامى تربيت را درباره فرزندان پياده كرد و در نتيجه هر كدام چون دنيائى شدند كه در زندگى آينده و تاريخى اسلام نقشهاى مفيد و مثمر ثمرى را پياده كردند .
تربيت در عين كار :
اين همه كوشش دقت گذارى فاطمه (سلام الله عليها)درباره فرزندان بخاطر آن نبود كه او را فراغى و آسايشى فوقالعاده بود. او اين خدمات را در كنار ديگر مشاغل شخصى و اجتماعى، آنهم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصويرى از وضع حيات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانى كه فقر و نادارى هم حكومت كند خود عظمت كار او را بيشتر نشان مىدهد.او زنى است جوان، مادر چند كودك خردسال، در خانهاى زندگى مىكند كه محقر است، آب را از بيرون بايد به خانه بياورد و از مسافتى نسبتاً دور، گندم يا جو را بايد شخصاً با دستاس آرد كند، خود بايد آنرا خمير كند، و نان بپزد، خود بايد لباس خود و فرزندان را بشويد، با هيزم آتش درست كند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعلهور گردد، خود خانه را جارو كند، شمشير خونين على (عليه السلام) را بشويد، محيط را براى آرامش على (عليه السلام) ساكت سازد. به زنان مدينه درس و مسأله دينى بياموزد، گاهى هم به زخم بندى مجروحان جنگى بپردازد، كارهاى دستى چون پشم ريسى را انجام دهد تا كمكى براى زندگى مشترك باشد، به حقطلبى برود، به مبارزه بپردازد و...فاطمه (سلام الله عليها) نشان داد كه انجام وظايف مادرى با آن امور متناقض نيست، در عين كثرت مشغله مىتوان فرزندانى شايسته تربيت كرد و بگفته دكتر بنت الشاطىء مىتوان چون چشمهاى شد كه از سينه كوهى بجوشد و با خود هزاران گوى و گوهر زرين و سيمين بيرون بريزد، پذيرش خدمات خانوادگى مانع از خدمات اجتماعى و سياسى نيست و بالعكس .
حاصل تربيت :
حاصل تربيت فاطمه (سلام الله عليها) در محيط خانه، فرزندان است صاحب فضيلتهاى بسيار و متعدد و در محيط بيرون ،زنانى است عفيفه و كم نظير كه هر كدام چراغ و مشعل هدايتى براى ديگر زنان در دنياى اسلام بودند. اما در آنچه كه به فرزندان مربوط مىشود اصل تربيت فاطمه (سلام الله عليها) را لااقل از سه ديد بررسى مىكنيم .
1- در جنبه شخصيت:
2- در جنبه حركت آفرينى:
3- درخدمت به اسلام :
فاطمه (سلام الله عليها) و كانون دارى
خانه فاطمه (سلام الله عليها):
نخست از خانه فاطمه (سلام الله عليها) حرف بزنيم، جائى كه او و على (عليه السلام) در آن زندگى سر كردهاند و گلهاى بوستان خود را در آن پرورش دادهاند. تا مدتهاى زياد آنها در اطاق اجارهاى زندگى را سر كردند كه دور از خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. بعدها رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با يكى از صحابه سخن گفت و خانه اجارهاى آنها را به محلى نزديكتر به خود آورد، و سالها گذشت تا آنها خود صاحب خانهاى و حجرهاى كوچك شدند.اين خانه كه در كنار خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، و بيش از يكى دو متر با آن فاصله نداشت، خانهاى بود كوچك و محقر، گلين، فرش آن شامل حصيرى بود كه تنها نيمى از اطاق را مىپوشاند و نيم ديگر با شن نرم مفروش بود. درب آن يك لنگهاى و معرّف فقر اهل خانه. در اين خانه فاطمه (سلام الله عليها) با على (عليه السلام) همراز و بهتر بگوئيم هم بند و هم سلول بود. از ديدى محلى براى زندگى و مسكن است، از سوئى ديگر كارگاهى است براى كارهاى دستى فاطمه (سلام الله عليها) كه براى كمك معاش و يا در بسيارى از موارد براى خدمت به فقرا و مساكين انجام مىگرفت و ازجهتى مركز آمد و شد ياران على (عليه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله عليها) ،زنان مسأله دار و هدايت خواه بود .فاطمه (سلام الله عليها) اين خانه را مدرسه و دانشگاهى ساخته بود، نه تنهابراى فرزندان خود، بلكه براى زنان مسلمان كه سؤالات مذهبى خود را از او مىپرسيدند. آن را كانون مقدسى ساخته بود كه اعضاى خانه، آن را سنگرى دانسته و پناه و سكون خود را در آنجا مىجستند. و خواهيم ديد كه اين كانون مطمئنترين محل آرامش و پناه على (عليه السلام) بود .
اهميت خانهدارى :
فاطمه (سلام الله عليها) ازكسانى نبود كه خانهدارى را كارى كوچك شمرد و يا خانه را به شوق اداره و منصبى ترك گويد و يا آن را محل و مركزى براى بلند پروازى خود قرار دهد. او به اين نكته آگاه بود كه كانون خانوادگى و اداره آن كمتر از اداره يك كشور نيست و حتى پايه كشور دارى بحساب مىآيد. و هم مىدانست و اززبان پيامبر شنيده بود كه خدمت در خانه و خانهدارى داراى اجر و حسنه است، حسنهاى كه هيچ كارى از زن با آن برابرى نمىكند.روزى رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از اصحاب خود پرسيد زن در چه حالى به خدا نزديكتر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند: فاطمه (سلام الله عليها) اين سخن را شنيد و پيام فرستاد زن در حالى به خدا نزديكتر است كه ملازم خانه باشد و از آن بيرون نشود. [90]او مىدانست كه خانه سنگر است، پايگاه اجتماعى اعضاء است، همانند يك نهاد اجتماعى گرانقدر است و كارى براى زن از نظر ارزشمندى معادل خانهدارى نيست. بدين سان همّ خود را به خانهدارى نهاد و اداره و مديريت آن و نيز تربيت فرزند را در آن به وجهى نيكو پذيرا شد. او در اين راه احساس خجلت و ننگى نداشت و از زير بار وظايف آن شانه خالى نمىكرد .مركزيت خانهاش در مسير تربيت فرزند، مشاوره و همدمى با على (عليه السلام) مهرورزى به اهل خانه بود، و حاصل چنين اقدامى، فاطمه (سلام الله عليها) راستين را بيش از پيش محبوب كرد و او راضى به اين تقسيم كار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه كار درون خانه از آن او و كار بيرون خانه از آن على (عليه السلام) باشد و خداى را بر اين امر سپاسگزار و شاكر بود .
مسؤوليت او در خانه :
او بفرموده رسول گرامى اسلام، رئيس خانه است و المراة سيدة اهلها [91] كدبانوئى است مجرب كه گوئى تمام دورههاى مديريت خانواده را گذارنده و به وظايف خود نيكو آشناست. مسئوليتش سنگين است - در آن روزگار دشوار، آن هم در دوره فقر خاندان پيامبر او بايد به امور زير برسد: - امر سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانهاى كه مركز آمد و رفت است و چند كودك خردسال در آنند.- امر تربيت و اداره و نظافت و سرپرستى فرزندان كه آن هم كارى اندك و آسان نيست .- امر پيشهورى و صنعتگرى چون بافتن پيراهن براى فرزندان و يا پشم ريسى براى كمك معاش.- امر آسياب كردن گندم يا جو با دستاس كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده دست فاطمه (سلام الله عليها) در اين راه زخمى شده بود.- امر آوردن آب از بيرون كه در آن روزگار اين هم مشكلى براى فاطمه (سلام الله عليها) بود و خانهها آب نداشتند.- امر هدايت و سرپرستى زنان جديد الاسلام كه از بركت فاطمه (سلام الله عليها) مهتدى مىشوند ويا ديگران .- و بالاخره كارهاى ديگرى كه هر زنى بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مىدوند ولى باز هم كارشان نيمه كاره مىماند. براى تهيه مختصر غذائى آن همه وقت مىگذارند ولى باز هم مطبوع طبع آنها قرار نمىگيرد. درك سنگينى مسؤوليت او ميسر نيست، مگر آنگاه كه آدمى خود در شرايط آن قرار گيرد.
سكون خانه :
خانه فاطمه (سلام الله عليها) از آن خانههائى كه خداى خواسته است نام او در آنجا بلند گردد و مورد تسبيح و تقديس باشد. فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيه اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال [92] و طبيعى است كه چنين خانهاى نمىتواند مركز آشفتگى و هرج و مرج باشد نخستين چيزى كه در آن بايد حضور داشته باشد سكون و آرامش است و فاطمه (سلام الله عليها) سعى دارد چنين كند.او مىداند كه ترقى و عظمت شوهر، كوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زيادى مرهون زندگى آرام و ساكن او در محيط خانه است و خانه بايد سنگر آرامش و محل تجديد قوا باشد تا شوهر بتواند بنشيند، درست نقشه بكشد و درست طراحى كند، و درست تصميم به اجرا و عمل بگيرد. خانه بايد در سكون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتى كرده و مشقات بيرون را از تن به در نمايد.خانه فاطمه (سلام الله عليها) براى على (عليه السلام) چنين وضعى را داشت. على (عليه السلام) در كنار زهرا (سلام الله عليها) احساس آرامش مىكرد و حتى هر آنگاه كه از حوادث و مشكلات زندگى به ستوه مىآمد به سنگر خانه پناه مىبرد و در آنجا كمى با فاطمه (سلام الله عليها) سخن مىگفت و تجديد قوا مىكرد و از نو سرگرم كار و تلاش و مبارزه مىشد و اين امر در سراسر زندگى على (عليه السلام) وجود داشت، حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله عليها) و در سر مزارش .
گرمى و روشنائى كانون :
فاطمه (سلام الله عليها) در محيط خانه چون ماهى درخشان بود كه نور وجودش كانون خانه و دل على (عليه السلام) را روشن مىكرد. او مصداق اين آيه قرآن بود كه: و اذا رايتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. [93] او روشنى بخش خانه بود، ديدارش رنجها و غصهها را از دلها مىزدود. على (عليه السلام) خود فرمود وقتى به خانه مىآمد و به زهرا نگاه مىكردم تمام غم و غصهام زدوده مىشد. [94] فاطمه (سلام الله عليها) كانون خانواده را گرم مىداشت، على (عليه السلام) و فرزندان را دل به اين خوش بود كه د ركنار فاطمهاند و در آن كانوناند. از ديدى، او چون شمعى بود كه پروانهها را بدور خود جمع كرده، به آنها گرمى و نور مىداد خانهاش كانون انس و صفا بود. اعضاى خانه با هم انس و آشتى و معاونتى داشتند، و در كمال همرنگى و صداقت، در سايه ايمان به خدا و رسول و كتاب او زندگى مىكردند. اگر على (عليه السلام) تصميمى مىگرفت، همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله عليها) تصميمى اتخاذ مىكرد ديگر افراد خانه با او همگام مىشدند و نمونه روشن آن موردى است كه در آن سه روز تمام اعضاى خانواده افطارى خود را به فقيران و يتيم و مسكين دادند و خود با آب افطار كردند. [95]و بالاخره فاطمه (سلام الله عليها) در گرم داشتن كانون، لطف و عنايت به همسر، رحمت و دلسوزى به فرزند مصداق حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود كه خير نسائكم الطفهن بازواجهن، و ارحمهن باولادهن و...[96] و مصداق احاديث ديگر رسول خدا چون عفيفه بودن، شوهر دوست وفرزند دوست بودن و ضمن اينكه او خود ملهم به الهامات الهى است .
مشقت زندگى :
با چنين وصفى كه گذشت و با آن همه كار و تلاش طبيعى است كه زندگى بر او آسان نبود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزى بر فاطمه (سلام الله عليها) وارد شد و ديد كه با دستهاى خود آسياب را مىگرداند و در عين حال به كودك خردسالش سرگرم شير دادن است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از ديدن چنين وضع آب در ديده گردانيد و فرمود دخترم: تلخىهاى زندگى دنيا را بچش براى وصول به حلاوتهاى آخرت فاطمه (سلام الله عليها) گفت خداى را بر اين نعمتها سپاسگزارم و بر كرامتهاى او عرض تشكر دارم. [97]شدت، كارش در خانه بحدى بود كه گاهى توان را از او مىگرفت، بدنش رنجه مىشد و به فرموده على (عليه السلام) دستانش از شدت آسياب كردن تاول زده و پينه بست. [98] در عين حال اين كار يك روز و دو روز نبود و هم اين براى فاطمه (سلام الله عليها) تنها كار نبود كه از كارهاى ديگر فراغتى داشته باشد. مسأله نظافت خانه هم مسأله بود كه گاهى سر و روى فاطمه (سلام الله عليها) راگرد آلود مىكرد و غبار بر او مىنشست. روزى رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از فاطمه (سلام الله عليها) احوال بپرسيد كه چگونهاى؟ فاطمه (سلام الله عليها) ظاهراً از حالات زندگى و مشقتهاى آن، و سختى معيشت و شايد هم از گرسنگى خود و فرزندان و از خالى بودن خانهاش ازآذوقه سخن گفت. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود دخترم آيا به اين راضى نيستى كه سيده زنان جهان باشى؟ فاطمه (سلام الله عليها) پرسيد مگر مريم دختر عمران سيده زنان نيست؟ پيامبر فرمود: او سيده زنان عصر خود بود و تو سيده همه زنانى [99]. و بر اين اساس ملاك خانمى و بانوئى وارونه گشت و در نظر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زنان پر خور و پر آذوقه و متجمل و آنهائى كه در جلال و جبروت مادى زندگى مىكنند بانو وخانم بحساب نمىآيند. اگر ملاكى براى بانوئى و سيده بودن مطرح باشد در تلاش و جهد هدفدار، در عين تحمل فقر و نادارى است. در عابده بودن و زاهده بودن و در راه خدا رنجها را بخود خريدن است و فاطمه (سلام الله عليها) اين چنين بود .
كمك كارىها :
فاطمه (سلام الله عليها) در تنگا و خستگى و دشوارى زنديگ بود ولى چنان نبود كه شوهرى خود خواه و تن پور داشته باشد كه اين همه كارها تلاشها را وظيفه خاص زن بداند و كمك كارش نباشد. نه - على چنين مردى نبود. او در كار و تلاش مردانهاش كمتر از فاطمه (سلام الله عليها) نبود. چه بسيار ازكارهاى خانه را او انجام مىداد حتى بافاطمه (سلام الله عليها) مىنشست و گندم آسياب مىكرد و حتى در مواردى نان مىپخت رسيدگى به امور بيرون، تهيه نان براى چنان خانوادهاى با فرزندان متعدد، آن هم كار و اشتغالى مشروع، آب كشى براى مزرعه و درختان، كارمزدى براى آبيارى درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگيرى از بينوايان، بردن نان و آذوقه براى دردمندان، عبادت رسمى و حضور در عرصههاى سياسى خود كارى بس وسيع و پر دامنه بود .او حتى براى سير كردن فرزندان تن به كار مزدى مىداد. در مزرعهاى كار مىكرد و قرار بسته بود براى هر سطل آبى كه از چاه بيرون مىكشد يك دانه خرما بستاند و بر اين اساس براى اهل خانه غذا تهيه مىكرد، با اين اتكا كه در مواردى بسيار ديگران را بر خود مقدم مىداشت و از همين غذائى كه با مرارت به دست مىآمد به فقيران مىداد.در عين حال هر آنگاه كه از كار روز مره فارغ مىشد و بخانه مىآمد با همان بدن خسته به كمك فاطمه (سلام الله عليها) مىشتافت. گاهى خانه را تميز مىكرد، زمانى با فاطمه (سلام الله عليها) آسياب را مىگرداند، گاهى در نظافت خانه به او كمك مىكرد. او در محيط خانه تلاش بسيار داشت، بدان خاطر كه به حال فاطمه (سلام الله عليها) از شدت كار او رقت مىكرد و دلش به درد مىآمد. روزى پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنها وارد شدديد على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) سر گرم آسياب كردن جويا گندمند. خطاب به آنان كه كدام خستهتريد. برخيزيد من بجاى شما آسياب كنم - على (عليه السلام) عرض كرد فاطمه (سلام الله عليها) خستهتر است. پيامبر فرمود دخترم برخيز آنگاه خود بجايش نشست و با على (عليه السلام) سرگرم آسياب كردن شد. [100]
حاصل كانون دارى :
حاصل كار و تلاش فاطمه (سلام الله عليها) در محيط خانه و ثمره كارش عبادت و داراى ارزش بسيار است زيرا:- خدمت به مردى كه عزيز خداست و مرد رزم و جهاد است و خداى را بر او نظر عنايت بسيارى است.- على شدن على (عليه السلام) در سايه همدلى با فاطمه (سلام الله عليها) وفاطمه شدن فاطمه (سلام الله عليها) در سايه انس با على (عليه السلام) و هم مسكنى اوست و چه زيباست كار براى چنين افراد.- خدمت به فرزندان و تربيت نسلى است كه انسان دوست، متعهد، مكتبى، و نمونه عالى تربيت اسلامند.- خدمت به اسلام بود زيرا كه در سايه آن موجبات خدمت به اسلام و مسلمين فراهم آمد و ضديتها با اين سركوب شد و مردم توانستند راه خود را بيابند.- و سرانجام فاطمه (سلام الله عليها) با مديريت خود درس زندگى توأم با سعادت به زنان داد، تجاربى فراهم آورد كه بهرهگيرى از آن عامل رشد انسانيت انسان و مخصوصاً زنان جهان است و كدام عبادت است كه بدين ميزان داراى ارزش و ثمره اجتماعى باشد.
پي نوشت ها :
1- نهجالبلاغه - در مراسم دفن فاطمه (سلام الله عليها).
2- فاطمة الزهراء.
3- ص 66 ج 2- فرائد السمطين .
4- طبقات ابن سعد ج 8 ص 14.
5- ص 125 انساب الاشراف.
6- شرح حال چهارده معصوم - صفوت ص 15.
7- فاطمه الزهراء - الرحمانى.
8- ص 324 انساب الاشراف.
9- ص 90 بحار ج 43.
10- آيه 63 سوره نور.
11- ص 367 مناقب ابن مغازلى.
12- حلية الاولياء ج 2 ص 41.
13- فضيله الزهراء.
14- فضيله الزهراء.
15- مستدرك ج 3 ص 184.
16- مستدرك ج 3 ص 184.
17- صحيح بخارى جزء 5 ص 26.
18- ص 87 الزهراء.
19- جزء 7 صحيح مسلم ص 141.
20- فاطمه الزهراء.
21- فضائل الخمسه ج 3، 133.
22- كافى ج 1 ص 460.
23- ص 132 منتهى الامال ج 1.
24- ص 239 رياحين الشريعه ج 1.
25- ص 156 بحار ج 43.
26- ص 44 - اشگهاى فاطمه (سلام الله عليها).
27- ص 63 همان منبع.
28- به كتاب نظام خانواده در اسلام و كتاب تشكيل خانواده در اسلام از مؤلف مراجعه شود.
29- ص 11 طبقات ابن سعد ج 8.
30- وفاة الصديقه الزهراء ص 23.
31- ص 11 طبقات.
32- ج 2 سيره حلبى.
33- ص 130 الزهراء - محسن امين.
34- ص 131 - الزهراء.
35- خصايص فاطميه.
36- ص 33 الغدير 1.
37- بحار ج 43 ص 18.
38- بحار 43 ص 10.
39- روضه المتقين ج 8 ص 123.
40- علامه مجلسى.
41- جواهر السنيه - احاديث در شأن على (عليه السلام) .
42- كفاية الطالب گنجى شافعى.
43- ص 132 الزهراء.
44- ص 35 دلائل الامامه.
45- ص 137 الزهراء - محسن امين.
46- ص 68 همان منبع.
47- ص 94 بحار ج 43.
48- ص 107 فاطمه الزهراء (سلام الله عليها).
49- مناقب ج 3 ص 351.
50- روضة الواعظين ج 1 ص 146.
51- مناقب ج 3 ص 350.
52- دلايل الامامه ص 23.
53- تاريخ الخميس ج 1 ص 408.
54- ص 68 الزهراء مطاهرى .
55- ص 74 رياحين الشريعه ج 1.
56- ج 2 - كافى ص 360.
57- بحار ج 43.
58- مناقب ابن شهر آشوب ص 111 ج 2.
59- ص 112 ج 2 مناقب ابن شهر آشوب.
60- ص 90 الزهراء ملا محسن.
61- ص 102 الزهراء.
62- ص 114 بحار 43.
63- صفوة الصفوه ابن جوزى ص 3 ج 2.
64- امام صادق (عليه السلام) .
65- آيه 19 سوره رحمان.
66- المصدر ص 151.
67- ص 171 احتجاج ج 1.
68- همان منبع ص 195.
69- زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها).
70- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 33.
71- ص 86 بيت الاحزان - قمى .
72- ص 35 شمهاى از فضايل زهرا - محلاتى.
73- ص 80 فاطمه دكتر شهيدى.
74-ص 9 رياحين الشريعه ج 1.
75- بحار ج 43 ص 186.
76- نهج البلاغه نامه 28.
77- بحار ج 43.
78- نهج البلاغه.
79- آيه 22 سوره رحمان.
80- آيه 22سوره رحمان
81- تفسير الدرالمنثور ج 7 ص 697.
82- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 - ص 387.
83- حديث نبوى .
84- حديث نبوى.
85- حديث نبوى.
86- حديث نبوى.
87- حديث نبوى.
88- بحار 104 ص 309.
89- داستان اعتكاف امام حسين (عليه السلام) و مراجعه يك نيازمند.
90- ص 134 منتهى الامال ج 1.
91- روضة الواعظين.
92- آيه 36 سوره نور.
93- آيه 19 - انسان.
94- مناقب خوارزمى ص 256.
95- آيه 8 سوره انسان.
96- نهج الفصاحه .
97- ص 133 منتهى الامال.
98- ص 134 همان منبع.
99- ص 42 حليه الاولياء ج 2.
100- ص 5 بحار ج 43
/ع