بحران هويت صهيونيستي و گذر به هويت پسا صهيونيستي (1)

اسرائيل،جامعه اسرائيل و تا حدي کم تر جامعه يهوديان،دردهه نخست قرن بيست و يکم و در آستانه 60 سالگي تأسيس، همچنان با معضل تعريف و تثبيت هويت دست به گريبان است.افزون بر تحولات داخلي، تحولات در جامعه يهوديان خارج از اسرائيل، تحولات خاورميانه و نظام بين الملل نيزاين معضل را تشديد مي کند. انسان ايده آلي که ايدئولوژي
چهارشنبه، 22 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحران هويت صهيونيستي و گذر به هويت پسا صهيونيستي (1)

بحران هويت صهيونيستي و گذر به هويت پسا صهيونيستي (1)
بحران هويت صهيونيستي و گذر به هويت پسا صهيونيستي (1)


 

نويسنده:دکتررحمن قهرمانپور*




 

چکيده
 

اسرائيل،جامعه اسرائيل و تا حدي کم تر جامعه يهوديان،دردهه نخست قرن بيست و يکم و در آستانه 60 سالگي تأسيس، همچنان با معضل تعريف و تثبيت هويت دست به گريبان است.افزون بر تحولات داخلي، تحولات در جامعه يهوديان خارج از اسرائيل، تحولات خاورميانه و نظام بين الملل نيزاين معضل را تشديد مي کند. انسان ايده آلي که ايدئولوژي صهيونيست در نيمه دوم قرن نوزدهم و قرن بيستم در پي توليد و بازتوليد آن بود، با چالش هاي عميقي چه در عرصه نظري و چه در عرصه ملي مواجه شده است؛تاحدي که بسياري از جامعه شناسان و تحليل گران سياسي از ظهور دوران پسا صهيونيسم در اسرائيل سخن مي گويند. مفهومي که گوياي ضرورت بازنگري در بنيادهاي هويتي صهيونيسم مي باشد.
کليد واژه ها: اسرائيل، صهيونيسم، پسا صهيونيسم، هولوکاست، نخبگان

قدمهم
 

صهيونيسم به عنوان يک ايدئولوژي ماترياليستي و سکولار،درتضاد آشکار با آموزه هاي سنتي دين يهود و شيوه زندگي يهوديان درقرن هاي متمادي است. اما بانيان اين ايدئولوژي همواره تلاش مي کردند براي صهيونيسم مباني ديني پيدا کنند. فردي مثل بن گوريون با وجود اعتقاد به افول نقش دين و دينداري در عصر مدرنيته، براي جلوگيري از بروز منازعات مذهبي در اسرائيل، خود را در عرصه عمومي پاي بند به مفاهيم ديني نشان مي داد. (1) رفتار بن گوريون نمونه اي از برخورد صهيونيسم با واقعيت هاي موجود در جامعه اسرائيل است. بانيان و حاميان اين ايدئولوژي همواره در تلاش بوده اند از بروز تضادهاي نهفته در صورت بندي ايدئولوژي صهيونيسم، در حالت کلي و رويکرد تعارض آميز آن نسبت به مقوله هويت اسرائيلي،جلوگيري کنند. دستکاري تاريخ و فرهنگ يهوديان و ارائه يک تاريخ بازسازي شده در تاريخ نگاري رسمي صهيونيستي، در رأس اين تلاش ها قرار داشت. اما در آستانه قرن بيست و يکم، ناتواني دولت يهودي اسرائيل در باوراندن اين تاريخ دست کاري شده، حتي به ساکنان يهودي اسرائيل، نشان از اين واقعيت دارد که دولت هاي قوي (و ازجمله اسرائيل) هم قادر به مهندسي فرهنگي و هويتي جامعه به ميل خود نيستند.
نوشتار حاضر نگاهي به چالش هاي داخلي ايجاد شده براي هويت صهيونيستي در چند دهه گذشته و پيامدهاي اين امر بر تسهيل ورود به دوران پسا صهيونيسم.درعرصه سياست گذاري هويتي، پرسش اصلي اين است که مهم ترين عامل بروز چالش هاي هويتي براي يهوديت صهيونيستي کدام است؟ به تعبير ديگر، کدام عامل بيشتر از عوامل ديگر باعث استمرار منازعات هويتي در جامعه اسرائيل و حتي در روابط دولت جامعه شده است؟ در پاسخ به اين پرسش، ادعاي مطرح شده اين است که وجود عناصرمتضاد در سياست گذاري هاي هويتي برآمده از ايدئولوژي صهيونيسم و برملا شدن اين تضادها به واسطه تحولات سطوح مختلف، مهم ترين عامل بروز معضل هويتي در اسرائيل است. در اينجا صرفاً تحولات داخلي، از مجموعه تحولات فوق مورد مطالعه قرار مي گيرد.

هويت و بازسازي فضا- زمان در صهيونيسم، پس از تشکيل اسرائيل
 

مهم ترين اقدام دولت مردان اسرائيل را در صورت بندي اوليه هويت ملي اسرائيلي،در سال هاي اوليه تأسيس آن، مي توان در دست کاري مفهوم فضا- زمان و تلاش براي خلق فضا- زمان جديد دانست. مفهوم فضا- زمان و نقش آن در خلق هويت ها، در مطالعات جديد انتقادي در علوم انساني، مورد توجه ويژه است. دو عنصر فضا و عناصر مرتبط با آن نظير مرز، سرزمين مادري، و زمان و عناصر مرتبط با آن نظير گذشته تاريخي،حافظه جمعي مشترک و غيره، از اصلي ترين عناصر قوام دهنده مفهوم ملت، هويت جمعي و ملي مي باشند. خاطره زيست مشترک جمعي در يک سرزمين (فضا) در طول قرن هاي متمادي (زمان)، امکان هم زيستي در اکنون و داشتن هدف مشترک براي آينده را تسهيل مي کند. حتي اگر باشندگان يک سرزمين از اقوام و نژادهاي مختلف باشند،خاطره جمعي زيست مشترک، قوامي است که آنها را در کنار هم نگه مي دارد.
با توجه به اين نکته است که تاريخ نگاري رسمي در سياست هاي دولت- ملت سازي و ايجاد هويت جمعي مشترک، به عنوان يکي از عناصر مهم دولت- ملت به شمار مي آيد. در اين تاريخ نگاري رسمي، رابطه دانش و قدرت (به تعبير پست مدرن ها) عيان است. يعني قسمت هايي از تاريخ که مقوم ديدگاه يک ايدئولوژي (در اينجا صهيونيسم ) مي باشد،بزرگ نمايي مي شود و برعکس، ساير قسمت ها که چندان موفق ايدئولوژي نيست کم رنگ تر شده و حتي به حاشيه رانده مي شود. اغراق تعمدي در مورد گذشته يا اکنون،در سياست گذاري هاي هويتي، به منظور قبولاندن آن به افراد جامعه صورت مي گيرد، ضمن اينکه حاميان چنين رويکردي مورد تشويق و حمايت نظام سياسي قرار مي گيرند، اما مخالفان آن با تکنيک هاي مختلف قدرت به حاشيه رانده مي شوند و يا به سکوت واداشته مي شوند.
عدم تسلسل دولت دار بودن يهوديان در تاريخ، مهم ترين مانع پيش روي بانيان اسرائيل در دست کاري فضا- زمان براساس آموزه هاي صهيونيسم بود. تضاد موجود در اين امر از آنجا ناشي مي شد که صهيونيسم ادعا مي کرد راه حلي براي اصلي ترين مشکل يهوديان (مخصوصاً يهوديان اروپا)، يعني يهودي ستيزي در قرن نوزده و بيستم و حتي آينده است. اما در هرحال از يهود ستيزي مي باشد،به گذشته باستاني يهوديان و تشکيل دولت يهودي در 5000 سال قبل و در زمان حضرت داوود مراجعه مي کرد.اين مراجعه به گذشته ديني يهوديان توسط بانيان اسرائيل،براي توجيه مشروعيت تأسيس اسرائيل درسرزمين فلسطيني ها در حالي بود که صهيونيسم ريشه در روشنگري اروپايي و گرايش هاي سکولار داشت.
صهيونيسم در قرن نوزدهم و به تبعيت از رشد روايت هاي کلان تاريخي (يا به تعبير پسا مدرن ها؛فرار روايت ها)، روايتي از تاريخ اسرائيل ارايه کرد که دوران باستان را به دوران کنوني پيوند مي زند و داراي جهت گيري غايت انگارانه بود. در اين روايت، پيوند با اسرائيل باستاني مورد تأکيد قرار گرفت؛اما دوران تبعيد عمداً کنار گذاشته شد.بدين سان رو انگاري ها يا دوگانگي هايي در مورد تاريخ اسرائيل و دولت تازه تأسيس شده يهودي ظهور کرد. در روايت جديد صهيونيستي از تاريخ يهوديان،به جاي تأکيد بر وضع رو به افول يهوديان از دوران طلايي عصر باستان تا عصر تبعيد، روايت ديگري براساس بازگشت يهوديان به سرزمين موعود و رهايي آنها به واسطه تشکيل دولت اسرائيل شکل گرفت. (2) عمده متفکران و روشنکفران يهودي تا اواسط قرن نوزدهم و پيش از قدرت گرفتن صهيونيسم، چرايي افول موقعيت يهوديان و تبعيد آنها و زندگي در گتوها را درکانون توجه خود قرار داده بودند، که نوعي نگاه به گذشته بود؛ اما صهيونيسم، روايت جديدي را حول بازگشت يهوديان به سرزمين موعود (که هنوز در مورد مکان- فضاي واقعي و تاريخي آن ميان يهوديان اختلاف وجود داشت) شکل داد که نوعي نگاه به آينده (زمان)، محسوب مي شود. به اين ترتيب رابطه زمان- فضا در صهيونيسم، با همين رابطه در نزد ساير يهوديان تفاوت داشت. اما قدرتمندتر شدن صهيونيست ها و تشکيل اسرائيل باعث شد تا ساير روايت ها از تاريخ يهود به حاشيه رانده شده و مورد بي توجهي دولت يهودي قرار گيرد.
ساختار نشانه شناختي روايت صهيونيستي از تاريخ يهوديان، متکي بر دو عنصر هولوکاست (يا کشتارجمعي يهوديان در اروپا)، و تأسيس دولت يهودي اسرائيل مي باشد. درحالي که هولوکاست، اوج روايت افول گرايانه بود؛تشکيل دولت اسرائيل، نشانه موفقيت صهيونيسم در تغيير مسير تاريخ يهوديان براساس روايت پيشرفت گرايانه بود. بحث ايجاد و ساخت يک انسان جديد که مشخصه گفتمان هاي انقلابي مي باشد، بيشترازهرمورد ديگر، در علاقمندي شديد صهيونيسم به بريدن از دوران تبعيد مشهود است. (3) دولت رسمي صهيونيستي از تاريخ، در خلق انسان جديد ايده الي که قرار است در دل دولت يهودي اسرائيل ظهور کند و به آلام و دردهاي مستمر تاريخ انسان يهودي پايان دهد،تبعيد شدن يهوديان به دليل کردارهاي نادرست را ناديده گرفته و به جاي آن از آينده اتوبيايي خبر مي دهد که در آن يهوديان جهان زير چتر دولت يهودي گرد هم آمده و وعده دين يهود در مورد رهايي خود را از اين طريق تحقق خواهند بخشيد.
با اينکه صهيونيسم يک جنبش يهودي است که آيين آن مملو از نمادهاي سنتي مي باشد، تصويري که صهيونيسم از انسان جديد يهودي در سرزمين اسرائيل ارايه مي کند، نسبت به گالوت و يا زندگي يهودي در تبعيد، ديدي انتقادي داشته و تا حد زيادي در مخالفت با اين تصوير منفي شکل گرفته است. در حالي که يهودي در تبعيد در اين روايت، انساني درست کاري شده، بي ريشه، ترسو، پير و مريض، تنها و بي دفاع در مقابل يهود آزاري تصوير مي شود، انسان جديد اسرائيلي يا عبري جديد که بعدها صبرا ناميده شدند،جوان،با انگيزه، واقع نگر، امانت دار، مورد احترام و حاضر به دفاع از مردم خود تصوير مي شود. چنين الگويي است که در کتاب هاي درسي صهيونيستي دراسرائيل براي جامعه پذير کردن جوانان مورد بهره برداري قرار مي گرفت. تغيير نام يهوديان به نام هاي عبري، بعد از ورود به اسرائيل، يک آيين صهيونيستي مهم است که به معناي هويت زدايي از گذشته مي باشد. اين کار برگرفته از آيين سنتي گرويدن به يهوديت نيز مي باشد و شايد از اين اسطوره يهودي گرفته شده است که تغيير نام بيمار، لازمه بازيابي سلامتي وي بود. (4) به اين ترتيب در سياست هاي هويتي صهيونيسم،انسان منفي يهودي متعلق به گذشته مي ميرد و انسان جديدي از دل آن بيرون مي آيد: انسان يهودي- اسرائيلي! يهوديان اوليه اي که به اسرائيل مهاجرت مي کردند براي باز توليد انسان ايده آل صهيونيستي،ناگزير از کنار گذاشتن اسامي،شيوه زيست و پوشش گذشته خود بودند. اين فشار سنگين براي هويت زدايي از يهوديان تازه مهاجرت کرده باعث بروز گسستي عميق ميان گذشته پيش از تشکيل اسرائيل و حال حاضر مي باشد.
در حالي که همه اسناد و حافظه جمعي يهوديان دال بر تنوع جامعه يهوديان و شيوه هاي زيست متفاوت آنها در کشورهاي مختلف داشت، صهيونيسم مي کوشيد روايتي همگون و يک دست از گذشته و آينده يهوديان ارايه دهد.يهوديان ارتدوکس و دين باور، زندگي و تبعيد را مشيت الهي مي دانستند،اما صهيونيسم آن را به يهود آزاري و يهود ستيزي نسبت مي داد. يهوديان فرهنگي، رهايي و بازگشت را بيشتر روحاني و معنوي مي دانستند،اما صهيونيسم يک مفهوم مجرد را به سرزميني فيزيکي پيوند مي داد و ادعا مي کرد: بدون وجود سرزميني براي يهوديان و تشکيل يک دولت، رهايي وعده داده شده ممکن نيست. بانيان اوليه اسرائيل براي حل معضل رابطه ميان اکنون و گذشته،بيشتر از هر چيز به هولوکاست به عنوان نماد آزار و اذيت جمعي يهوديان مراجعه کرده و آن را به سرنوشت همه يهوديان جهان پيوند مي دادند و مدعي مي شوند: در حال حاضر هم يهودي ستيزي به اشکال مختلف وجود دارد و در صورت ضعف دولت يهودي اسرائيل، در آينده يهود آزاري مي تواند حتي فجيع تر هم باشد.
بر اين اساس، روايت از هولوکاست و دولت يهودي اسرائيل درکانون دست کاري فضا- زمان درصهيونيسم قرار مي گيرد و با توسل به قدرت دولت،درصدد جلوگيري از بروز تعارضات بر مي آيد. آنها که در ماهيت هولوکاست و ضرورت تشکيل دولت اسرائيل ترديد مي کنند،بالقوه دشمن اسرائيل و به تبع آن، دشمن يهوديان جهان محسوب مي شوند. اگر مارکسيست ها شعار «کارگران جهان متحد شويد» را سر مي دادند، صهيونيست ها شعار «يهوديان جهان متحد شويد» را سر مي دهند. اما طنز تاريخ در اينجاست که سرانجام اتحاد کارگران چيزي جز قدرتمند شدن نظام سرمايه داري نبود. بزرگ نمايي هولوکاست به روايت صهيونيستي نيز اين امکان را مي دهد تا بروز تضادهاي دروني آنها به تأخير افتد.تضادي که درسياست گذاري هاي مختلف اسرائيل در رابطه با هويت،آشکار است. تقدس بخشيدن به سرزمين اسرائيل، بيت المقدس، شهرک هاي يهودي نشين، احياي زبان باستاني عبري، تغيير اسامي مهاجران، تصويب قانون بازگشت و دگرسازي هويتي از اعراب به عنوان دشمنان دايمي يهوديان،همه و همه اقداماتي هستند که در بطن خود حاوي تعارضاتي مي باشند. مثلاً نويسنده اي در مورد شهرک هاي يهودي نشين کفراتزيون(Kfar etzion) که در سال 1943 تأسيس شدند، مي نويسد که روايت شهرک هاي کفراتزيون، تحريفي از زمان سکولار جنگ استقلال، دولت اسرائيل زمان موعود (و تولد مسيح با ماشيح در شهرک هاي يهودي نشين) در روايت گوش امونيوم (يهوديان مذهبي افراطي) را به احياي جايگاه برتر (يهوديان) درآينده پيوند بزند. (5) نويسنده اي ديگر در مورد سياست اسکان عشاير بدوي عرب در صحراي نقب،از زمان تشکيل اسرائيل،مي نويسد به دليل سياست هاي تبعيض آميز يهوديان نسبت به اقليت عرب، سياست اسکان و دادن امکانات رفاهي به اقليت عرب نه تنها باعث ادغام آنها در جامعه اسرائيل نشده، بلکه تمايل آنها را نسبت به جهان عرب و جهان اسلام که پيوندهاي مشترک زيادي با آنها دارند را بيشتر کرده است. (6)
در ساير سياست ها نيز مي توان اين گونه تضادها را مشاهده کرد. پيامد اين امر، تقويت نوعي احساس دوگانه در ميان شهروندان اسرائيل و جامعه اسرائيل در مورد هويت فردي و جمعي خود است. تحولات بيروني و در رأس آنها منازعه دراز مدت اعراب و اسرائيل هم اين احساس دوگانه را پيوسته تقويت و يادآوري مي کند. علاوه بر اين، تحولات متعددي در سطح داخلي و خارجي،روايت صهيونيستي از هويت ملي را با چالش هاي جدي مواجه کرده است؛که درادامه به صورت خلاصه به آنها اشاره مي کنيم.

پی نوشت ها :
 

* پژوهشگرمرکز تحقيقات استراتژيک
 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 23.
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط