بحران هويت صهيونيستي و گذر به هويت پسا صهيونيستي (3)
2-بحران نخبگان: تا چند سال پيش همه نخست وزيران اسرائيل، (بجز اولمرت) سابقه نظامي داشتند و بسياري از رهبران کنوني نيز سوابق نظامي دارند.به خاطر اهميت امنيت اسرائيل و بروز جنگ هاي متعدد ميان اعراب و اسرائيل، نخبگان نظامي بيشتر از ساير نخبگان در عرصه هاي سياسي تأثيرگذار بوده اند. بسياري از تحليل گران معتقدند، اسرائيل فاقد سياست خارجي بوده و فقط سياست دفاعي دارد. به عبارت ديگر، عنصر امنيتي اصلي ترين عنصر در روابط خارجي اسرائيل محسوب مي شود. فراگير بودن حس ناامني داخلي و حتي نگراني نسبت به بقاي اسرائيل هم تشديد کننده اين امر است. اسرائيلي ها نشان داده اند با دشمني بيروني بهتر از دشمن دروني مي توانند مقابله کنند و به همين دليل عملکرد نخبگان حاکم، در مورد مسايلي چون ماهيت دولت اسرائيل، شکاف قومي، سياست هاي اقتصادي سوسياليستي يا سرمايه دارانه،سرگشتي مردم را دو چندان مي کند. رهبري نخبگان در سال هاي اوليه تأسيس اسرائيل بر گرفته از بنيان هاي فکري صهيونيسم بود که مطابق آنچه گفتيم آميزه اي از مفاهيم سنتي مدرن، مذهبي سکولار و شرقي- غربي، به صورت همزمان مي باشد. در اين صورت بندي با ارجاع به مفهوم سياسي عهد در آيين يهود، مفهوم جمع تقويت و مفهوم فرد تضعيف مي شد زيرا در آيين يهود، وعده ها و پالايش هاي خداوند نيز معطوف به کليت جامعه است (17). بر اين اساس رهبري در جامعه اسرائيل حالت جمعي و نخبه گرايانه داشت. يعني مجموعه اي از نخبگان، نقش رهبري و هدايت جامعه را برعهده داشتند که اغلب هم نظامي بودند. سياست هاي اقتصادي سوسياليستي، ايجاد شهرک هاي يهودي نشين و ايجاد مزارع مشترک يهودي،نمونه هايي از چنين زندگي جمعي است که در آن فرد آماده فداکاري براي اهداف جمع به رهبري اقليتي از نخبگان مي باشد.جنگ 1973 و غافل گيري رهبران اسرائيل،تصورمثبت شکل گرفته در مردم نسبت به اليت در حالت کلي و اليت نظامي در حال خاص را به شدت تحت تأثير قرار داد و زمينه هاي بي اعتمادي آنها را گسترش داد. اين روند تا همين اواخر ادامه داشت و جنگ33 روزه اسرائيل با لبنان هم به شدت آن را تقويت کرد؛ تا حدي که موجب استعفاي رئيس ستاد کل ارتش اسرائيل شد. افزون بر اين، فضاحت سياسي به وجود آمده در مورد رئيس جمهور سابق اسرائيل، موشه کاستاو، هم مزد بر علت شد. نتيجه آنکه جامعه اسرائيل شاهد گذر از شيوه رهبري جمعي و نخبه گرايانه به سوي يک شيوه متکثر است که در آن نقش افراد به مراتب بيشتر از گذشته مي باشد و قدرت نخبگان کاهش مي يابد.(18) پيامد اين امر در حوزه هويتي، کاهش توان و ظرفيت دولت اسرائيل، در توليد و باز توليد عناصر صهيونيستي هويت، توسط اقليتي از نخبگان مي باشد.
3- رشد فردگرايي: همان گونه که اشاره شد آيين يهود در يک ارزيابي کلي بيشتر آيين جمعي است تا فردي. هرچند صهيونيسم به تبعيت از مدرانيزاسيون و روشنگري کوشيد فردگرايي را وارد ايده هاي خود کند، اما در عرصه عمل،رهبران اسرائيل، مخصوصاً در چند دهه اول تأسيس آن،بيشتر جمع گرايي را تقويت مي کردند که سياست هاي اقتصادي سوسياليستي حزب کارگر تا دهه 1970، هم مويد اين امر است. دين ملي صهيونيسم، مبتني بر کارجمعي، فداکاري فرد براي جمع و هدايت جمع توسط يک اقليت بود که به نوبه خود باعث تقويت گرايش هاي فردگرايانه مي شد.گسترش اقتصاد بازار و سياست هاي اقتصادي سرمايه دارانه، افزايش نفوذ فرهنگ آمريکايي، کاهش ايمان به آسيب پذير نبودن اسرائيل،لزوم فداکاري جمعي براي تداوم بقاي اسرائيل و گسترش انتقادات داخلي از عملکرد اسرائيل در قبال فلسطيني ها از مهم ترين عوامل رشد فردگرايي در جامعه اسرائيل محسوب مي شود که مخصوصاً در ميان اقشار سکولار قوي تر است.آلمرگ، معتقد است نظم جديد اجتماعي – سياسي که در اسرائيل در حال ظهور مي باشد.مبتني بر نوعي فردگرايي و خلاقيت فردي بدون دخالت نخبگان مي باشد که مي تواند زمينه هاي ظهور يک دين سکولار جديد براساس ايمان دموکراتيک را فراهم آورد.(19) رشد فردگرايي، افزون بر آنکه خاص بودن اسرائيل را زير سوال مي برد،زمينه هاي گرايش به مادي گري، راحت طلبي و محاسبه سود و زيان را در ميان اسرائيلي ها فراهم مي کند که فوري ترين پيامد آن، کاهش علاقه مندي به فداکاري و يهوديان براي مقابله با تهديد اعراب مي باشد.
نتيجه گيري
گذر از صهيونيسم به پساصهيونيسم در سياست هاي هويتي
مجموعه عوامل داخلي که دراينجا به اختصار مورد بررسي قرار گرفت،درکنار مجموعه ديگري از عوامل خارجي باعث شده اند تا تصوير يهوديان اسرائيل از خود (Self- image) به عنوان يکي از ارکان اصلي حس هويت جمعي و نيز سياست هاي هويتي صهيونيستي، دچار چالش جدي شود. به تعبير ديگر، هويت اسرائيلي در بعد نظري و عملي، با چالش هاي جدي مواجه شده است. هسته اصلي و کانوني تصوير يهوديان ازخودشان در گذشته و حال، آسيب پذيري است. جريان غالب در اسرائيل، يهوديان را قرباني تاريخ دانسته و بر اين اساس تشکيل اسرائيل را يک ضرورت تاريخ مي داند. در تصوير يهوديان از خود، پيش از جنگ 1967، شک و ترديد نسبت به بقاي اسرائيل و يهوديان خيلي برجسته بود. اما با پيروزي اسرائيل در جنگ 1967 معلوم شد برخلاف آنچه رهبران اسرائيل و صهيونيسم مي گويند، اسرائيل آن اندازه هم ضعيف و شکننده نيست. از اين رو ترديد در بنيان هاي نظري صهيونيسم آغاز شد. (20) هم زمان با اين ترديدها، در عرصه عمل نيز بروز و تقويت شکاف هاي قومي، مذهبي، رشد فرد گرايي و ناکارآمدي نخبگان باعث شد نظم سياسي- اجتماعي برآمده از صهيونيسم که هويت اسرائيلي هم جزيي از آن بود، شاهد تغييراتي باشد. البته در اين ميان نبايد از پيامدهاي داخلي منازعه اعراب- اسرائيل و مسأله نحوه برخورد اسرائيل با فلسطيني ها غافل شد که باعث شد تا شکاف هاي فوق تقويت شوند. در نوشتار حاضر. اين تأثيرگذاري را از منظر پيامدهاي جنگ 1967 و 1973 و برخي جنگ هاي ديگر اسرائيل با اعراب بررسي کرديم. اين تغييرات را عموماً با مفهوم «پساصهيونيسم» توصيف مي کنند. منظور از پسا صهيونيسم، از بين رفتن کامل صهيونيسم و نگرش هاي آن نيست، بلکه ايجاد تغييراتي در آن به منظور مقابله با چالش هاي ايجاد شده براي اسرائيل است. از اين منظر، پساصهيونيسم يک روند فرهنگي و ايدئولوژيک براي تضعيف و کاهش خصلت هاي يهودي دولت اسرائيل است. اين جريان در اواسط دهه 1990، و بعد از فرايند اسلو در اسرائيل گسترش پيدا کرد. پساصهيونيست هاي مثبت نگر بر موفقيت هاي صهيونيسم در تشکيل يک دولت يهودي، رسمي کردن زبان عبري، داشتن يک اقتصاد پيشرفته و قابليت دفاع از خود توسط اسرائيل تأکيد مي کنند. آنها با نقش تاريخي صهيونيسم مخالف نيستند، اما معتقدند صهيونيسم به اهداف خود رسيده و لذا اسرائيل بايد وارد دوران پساصهيونيستي شود؛ که همان طبيعي شدن اسرائيل است. پساصهيونيست هاي منفي نگر، مخالف صهيونيسم بوده و ناسيوناليسم صهيونيستي را به اين دليل که در عمل نژادپرست بوده و ماهيت استعماري دارد رد مي کنند. با وجود تفاوت ميان دو گرايش، خصلت مشترک آنها فردگرايي مي باشد که بنيادي ترين تحول در جامعه، فرهنگ و سياست اسرائيل محسوب مي شود. (21) فارغ از درستي يا نادرستي ادعاي هريک از دو گرايش فوق، مسأله اصلي، پذيرش اين واقعيت است که صهيونيسم و نظم سياسي- اجتماعي برآمده از آن و سياست هاي هويتي صهيونيستي، با چالش هاي جدي مواجه شده و نيازمند تطابق دادن خود با واقعيت هاي جديد اسرائيل در عرصه داخلي و خارجي است. بنيان هاي ايدئولوژيکي که صهيونيسم براساس آنها هويت يهوديان اسرائيلي را تعريف مي کرد، در شرايط کنوني به شدت سست شده اند و عدم پيروزي اسرائيل در جنگ 33 روزه با لبنان در تابستان 2006، به خوبي مويد اين سستي است. از اين رو در تضعيف نظم کهن ترديدي نيست، اما پرسش بزرگ پيش روي جامعه اسرائيلي و نخبگان آن اين است که شکل نظم آينده چگونه خواهد بود؟ در اين نظم جديد هويت ملي اسرائيلي با عناصر مذهبي- قومي يهودي تعريف خواهد شد يا براساس اصول دموکراتيک شهروندي؟ و بالاخره پرسش اساسي تر اين که آيا يک اسرائيل عادي قادر به ادامه حيات و بقاي خود در بلندمدت خواهد بود يا نه؟ اين پرسش ها در سال هاي پيش رو دل مشغولي اصلي جامعه و نخبگان اسرائيلي خواهد بود. پرسش هايي که پاسخ دادن به آنها چندان هم کار آساني نيست.
چالش هاي قومي- مذهبي ايجاد شده در جامعه اسرائيل، تضادهاي نهفته در ايدئولوژي صهيونيسم را بيشتر از هر زمان ديگري عيان کرده است. تضادهايي که اقليت هاي قومي – مذهبي و حتي خود يهوديان به آن اعتراف دارند.ايجاد يک نظم جديد سياسي- اجتماعي، مستلزم حل و فصل اين تعارضات دروني است که البته کار بسيار مشکلي است و ريشه مشکل به اين واقعيت بر مي گردد که تشکيل موجوديتي به نام اسرائيل، اساساً امري تحميلي از سوي استعمار در يک شرايط خاص تاريخي بوده است. تلاش هاي اسرائيل و قدرت هاي بزرگ براي طبيعي جلوه دادن اسرائيل،تاکنون موفق نبوده است. وقتي کشورهاي داراي تاريخ و جغرافيايي طبيعي در توليد و باز توليد هويت ملي مورد نظر خود مشکلاتي دارند، به طريق اولي مشکلات اسرائيل به دليل غير طبيعي بودن آن به مراتب بيشتر است.
پی نوشت ها :
* پژوهشگرمرکز تحقيقات استراتژيک
1- Zvi Zameret, Judaism in Israel: Ben Gurion' s Private Beliefs And Public Policy. Israeli Studie, Volume 4, Number 2, 1999, p.2.
2- Yeal Zerubvel, The Mythological Sabra and Jewish Past: Trauma, Memory and Contested Identities Studies, Vol.7, Number 2, 2004,p.115.
3- Ibid,p.116.
4- Ibid,p.116.
5- David Ohana, Kfar Etzion: The Community of Memory and the myth Of Return, Israeli Studies, Volume 7, Number 2, 2004,p. 145.
6- Steven C.Dinero New identity/ identities Formulation in a Post
- Nomadic Community, The Case of the Bedouin of the Negev, National Identities, Vol.6,NO.3. 2004,p.270
7- يحيي فوزي، چالش هاي ايدئولوژيک اسرائيل، فصلنامه مطالعات منطقه اي اسرائيل شناسي- آمريکا شناسي، سال پنجم و ششم، شماره هاي 1 و 4. پاييز و زمستان 1383، ص 95.
8- Efraim Benozadok, State – Religion Relations in Israel the Subtle Issue Underlying the Rabin Assassination, Israeli Affairs, Vol. 8, No 182, Autumn/Winter2002,p.141.
9- Rebecca Kook and et.al. In the Name Of G-D and Our Rabbi: The Politics of the Ultra – Orthodox in Israel, Israeli Affairs, Vol 4 , No. 1, 1998, P. 1.
10- Etta Bick, the Shas Phenomenon and Religious Parties in the 1999 Election, Israeli Studies, Vol. 7, No. 283. Winter/Spring 2001, pp.56-57.
11- Eliezer Don- Yehiya, Conflict Management of Religious Issues: The Israeli Case a Comparative Perspective, Israeli Studies, Vol. 6, No.2,Winter 1999.p85
12- Etto Bick Op.Cit, p.58
13- Ibid,p.58
14- Ibid,p.64
15- احمد گل محمدي، غيريهوديان فلسطين، فصلنامه مطالعات منطقه اي اسرائيل شناسي- آمريکاشناسي، سال پنجم و ششم، شماره هاي 1 و 3، پاييز و زمستان 1383، ص 31-30
16- Uzi Rebhun And Chaim I Waxman, The Americanization of Israel: A Demographic Cultural And Political Evaluation, Israeli Studies, Volume5,Number1, p.66.
17- مسعود آريايي نيا،دلالت هاي سياسي مفهوم عهد در آيين يهود، فصلنامه مطالعات منطقه اي اسرائيل شناسي- آمريکا شناسي، سال پنجم و ششم،شماره هاي 1 و 4، پاييز و زمستان 1383، ص 47.
18- Gabriel Sheffer, Structural Change and Leadership Trsnsformation, Israeli Stueies, Vol.5, No.283,Winter/Spring1999،P.7. ,
19- Oz Almog Shifting The Center From Nation To Individual And Universe: The New Democratic Fatith of Israeli, Israeli Studies, Vol, 8, No 182, Autumn/ Winter 2002,p.31
20- Judith Elizur, the Fracturing of the Jewish Self- Image, Israeli Studies Vol.8, No. 182 Autumn/Winter 2002, pp.14-17.
21- Danny Ben Moshe, Post – Zionism in the Oslo Are And The Implications For the Diaspora, Israeli Studies, Vol. 8, No. 182. Autumn/Winter 2002, pp. 313-315
/ج