روابط صفويه و نظام شاهيان دکن

درروزگار صفويه،مذهب تشيع در شبه جزيره دکن گسترش يافت و برخي از حاکمان آن سرزمين،به دليل اشتراک مذهب، با دربار صفويه روابط خوبي برقرار کردند. در مقاله حاضر به بررسي اين روابط،به ويژه روابط صفويه و نظام شاهيان دکن پرداخته خواهد شد. نظام شاهيان، يکي از پنج حکام ولايت دکن بودند و شاه طاهر اسماعيلي در گرايش آنها به آيين
چهارشنبه، 22 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط صفويه و نظام شاهيان دکن

روابط صفويه و نظام شاهيان دکن
روابط صفويه و نظام شاهيان دکن


 

نويسنده:دکتر عباسقلي غفاري فرد(1)




 

چکيده
 

درروزگار صفويه،مذهب تشيع در شبه جزيره دکن گسترش يافت و برخي از حاکمان آن سرزمين،به دليل اشتراک مذهب، با دربار صفويه روابط خوبي برقرار کردند. در مقاله حاضر به بررسي اين روابط،به ويژه روابط صفويه و نظام شاهيان دکن پرداخته خواهد شد. نظام شاهيان، يکي از پنج حکام ولايت دکن بودند و شاه طاهر اسماعيلي در گرايش آنها به آيين تشيع سهم به سزايي داشت؛بررسي زندگاني شاه طاهر و نامه هاي او به دربار صفويه نيز از بخش هاي اين مقاله است.
واژگان کليدي: نظام شاهيان، شاه طاهر، سلاطين دکن، گورانيان، صفويه.
مرکز

مقدمه
 

شبه جزيره دکن به شکل مثلث در ساحل اقيانوس آرام، در جنوب هند قرار گرفته است و در شمال آن دو جلگه وسيع و حاصلخيز سند و گنگ جاي دارند. دکن از مغرب به گجرات متصل است (شاملوئي،ص57). همزمان با سلطنت صفويه، سلاطين بهمني در اين شبه جزيره حکومت داشتند؛حسن کانگو(2) افغاني اين حکومت را تأسيس کرد.او از افغان هايي که در خدمت سلاطين تغلقي هند به سر مي برد و سرانجام بر ضد مخدومين خود توطئه کرد و سراسر شبه جزيره دکن را در اختيار گرفت و با نام علاء الدين حسن کانگو بهمني بر تخت نشست. حسن کانگو، از آن جهت نام بهمني را برگزيد تا خود را به بهمن، پادشاه داستاني باستاني منسوب سازد و به سلطنت خود اصالتي ديگر ببخشد. **
سلاطين بهمني، حکومت ايالت هاي پهناور خود را به سرداران مي سپردند و اين سرداران در زمره فاتحان آن سرزمين ها بودند؛درنتيجه با گذشت زمان از اطاعت سلاطين بهمني سرپيچي کردند و حکومتي مستقل تشکيل دادند.يوسف عادل شاه، سرزمين تازه فتح شده بيجاپوررا مستقل اعلام کرد؛احمد نظام الملک در ولايت جنير، دم ازاستقلال زد؛فتح الله عماد الملک در ناحيه برار بساط سلطنت خود اصالتي ديگر ببخشد.**
سلاطين بهمني،حکومت ايالت هاي پهناور خود را به سرداران مي سپردند و اين سرداران در زمره فاتحان آن سرزمين ها بودند؛ در نتيجه،با گذشت زمان از اطاعت سلاطين بهمني سرپيچي کردند و حکومتي مستقل تشکيل دادند.يوسف عادل شاه، سرزمين تازه فتح شده بيجاپور را مستقل اعلام کرد؛احمد نظام الملک در ولايت جنير، دم از استقلال زد؛فتح الله عماد الملک در ناحيه برابر بساط سلطنت گسترد و امير قاسم سردار در ولايت بيدر بر تخت نشست و سرانجام،سلطانقلي قطب الملک بر بقاياي دولت هندي ورنگل، دولت قطب شاهيان را بنيان نهاد. بدين ترتيب، در شبه جزيره دکن از تجزيه سرزمين هاي سلاطين بهمني پنج سلسله ايجاد شد:عادلشاه در بيجاپور (از 895 تا 1097/ 1489 تا 1686)؛ عماد شاهيان در برار (از 890 تا 980/ 1484 تا 1572)؛ بريد شاهيان در بيدر (898 تا 1018/ 1492 تا 1609)؛ قطب شاهيان در گلکنده (از 918 تا 1098/ 1187 تا 1512) و نظام شاهيان در احمدنگر (از 896 تا 1004/ 1490 تا 1959) (عبدي بيگ شيرازي، ص 177؛ قاضي احمد تقوي، ص 414). از اين پنج سلسله؛ عادل شاهيان، قطب شاهيان و نظام شاهيان مذهب شيعه داشتند و بريد شاهيان و عماد شاهيان سنّي بودند.عادل شاهيان و قطب شاهيان، پيش از تأسيس سلسله گورکاني در هند، مذهب تشيع داشتند،اما نظام شاهيان در پي کوشش شاه طاهر اسماعيلي (دکني)در سال 944 ق/ 1537 – 1538 م مذهب تشيّع را پذيرفتند (نوائي، 1377، ص 74).

نظام شاهيان
 

موسس اين سلسله،احمدشاه معروف به نظام الملک بحري است؛او در 896 ق به قدرت رسيد (خورشاه بن قباد الحسيني،ص 14). احمدشاه در 914ق در گذشت و پس از او نه نفر ديگر به سلطنت رسيدند که برخي از آنها فقط سلطنت اسمي داشتند. آخرين پادشاه، بهادر نظام شاه نام داشت و به دست شاهزاده دانيال، پسر اکبر، پادشاه هند، برکنار شد و احمدنگر به تصرف گورکانيان در آمد، اما امراي دولت نظام شاهي در دولت آباد به نام مرتضي ثاني خطبه خواندند (1007 ق) و ملک عنبرحبشي در 1016 ق به اين سلطنت اسمي پايان بخشيد. (عبدي بيگ شيرازي، ص177).

شاه طاهر اسماعيلي
 

شاه طاهر در ترويج مذهب شيعه در ميان سلسله نظام شاهيان بسيار نقش داشت. او پسر رضي الدين الاسماعيلي از سلاطه اسماعيليان مصر و از اعقاب محمد بن عبدالله المهدي (متولد 266 ق) است. نياکان او در روزگار حسن صباح از مصر به ايران آمدند و به خوانديه يا خونديه مشهور شدند. خوند از توابع قزوين و در سرحد گيلان بود و خاندان شاه طاهر در آنجا اقامت داشتند. شاه اسماعيل که سادات صاحب داعيه را مخل وحدت فکري و سياسي ايران مي دانست،تصميم گرفت که شاه طاهر را نابود کند؛پيش از آن، شاه طاهر در کاشان مجلس درس داشت و بدانديشان به شاه اسماعيل نوشتند که شاه طاهر مذهب اسماعيلي را ترويج مي کند و شاه اسماعيل نيز فرمان قتل او را صادر کرد، اما شاه طاهر فرار کرد و در 928 ق به احمدنگر رفت.
در اين هنگام، برهان الدين نظام شاه (سلطنت 914- 961) قدرت را در دست داشت. تعاليم مذهبي و سخنان شاه طاهر که بر عقايد شيعه استوار بود، چندان در برهان نظام شاه اثر کرد که در 944 ق فرمان داد نام خلفاي سه گانه را از خطبه انداختند و به راهنمايي شاه طاهر، چتر و رايت سبز اختيار کرد و به تبرائيان حکم کرد که در کوچه، بازار و مسجدها خلفاي سه گانه و پيروان ايشان را لعن و طعن کنند. شاه طاهر در 956ق در احمدنگر در گذشت و در همان جا دفن شد، اما چندي بعد استخوان هاي او را به کربلا منتقل کردند (نوائي، 1368، ص 66-67). شاه طاهر پسر خود، شاه حيدر، را به ايران فرستاد و خطاب به شاه تهماسب و خواهر او ميهن بانو، معروف به سلطانم نامه هايي نوشت.(3)

آغاز روابط
 

سيد محمد حسين مدني از ايرانيان مقيم درباره برهان شاه،پس از بازگشت از هند، به حضور شاه تهماسب رسيد و از علاقه و محبت برهان شاه به اهل بيت پيامبر اسلام و کوشش هاي شاه طاهر در ترويج مذهب تشيّع سخن گفت. اين امر سبب شد که دوستي و محبت ميان اين دو خاندان مستحکم و باب نامه نگاري باز شود. شاه تهماسب، آقا سلمان تهراني، مشهور به ميرجمال را که چراغچي باشي دربار بود، براي مبارک باد ترويج مذهب تشيّع با هديه ها و انگشتري عقيقي که عبارت «التوفيق من الله» بر آن منقوش بود و فرماني نزد شاه طاهر فرستاد (خورشاه بن قباد الحسيني، ص 15)؛ خلاصه فرمان شاه تهماسب چنين بود:
فرمان همايون شرف نفاذ يافت آنکه، چون همواره خاطر خطير و ضمير منير مهر تنوين همايون ما.. برآن مقصور ومحصور است که حوالي مجلس بهشت آيين گردون انبساط و حواشي محفل ارم تزيين جلالت مناط ... ازاصول علما افاضت شعار دين پرور و فحول فضلاء بلاغت آثار شريعت گستر... معنون داشته اباً عن جد از مقتبسان مشکوه اين خاندان رفيع مکان و دودمان خلافت نشان آراسته و پيراسته باشد، بنابراين آن دواعي همت خورشيد... ظاهراً در سلک اعيان درگاه... منسلک و منخرط باشد و در اين اوقات خجسته ساعات... محمد الحسيني المدني... صورت ارادت و اعتقاد و کيفيت اخلاص و اتحاد آن سيادت و نقابت دستگاه را کماهي بر مراياي ضمير منير سعادت تصوير کرد که ... موجب نضاعف التفات و تلطف شاهي درباره او شد سيادت و معارف پناه مومي اليه بايد که به اقتباس پرتو مصباح و عواطف شاهانه... مخصوص بوده.. بسته جمال اين عزيمت را در حجاب، تراخي و نقاب توقف محجوب و مستور ندارد و اگر احياناً نسبت عوائق ايام که عائق مراد و مرام انام است،چهره اين داعيه را در پرده تعويق ماند يکي از اخلاف حميده الاطلاق خود را به حيازت اين سعادت عظمي و ادراک اين عطيه کبري فرستد که به درگاه جهان پناه ... بوده همواره.. از مراحم بي غايت خاقاني و مکارم بي نهايت سلطاني... منظور و محلوظ گردد. چه بنا بر وفور مساعي جميله آن سيادت پناه در اعلاء اعلام دين مبين و ترويج احکام شريعت... و انتشار مذهب حق اماميه در آن صوب و ظهور آثاراخلاص و بروز قواعد اختصاص او بدين درگاه سلاطين پناه توجه خاطر دريا مقاطر درباره آن سيادت و نقابت دستگاه زياده از حد و حصر است.. و آن افاضت پناه را از زمره معتقدان به اخلاص و مخلصان به اختصاص اين دولت بي انتقال ابدي الاتصال دانسته، به موائد تعظيم و عوائد تفخيم از ساير اکابر و اشراف ممتاز و مستثني مي دانيم و نتايج اين معاني نسبت به آن سياده پناه و اولاد عظام، ازين دودمان رفيع مقام ما دارالشهور و الاعوام ظاهر و باهر خواهد شد. تحريراً في شهر محرم 949 (همان، ص 16-18).
شاه طاهر درخواست شاه تهماسب را پذيرفت و با موافقت برهان شاه، پسر خود، شاه حيدر، را روانه دربار شاه تهماسب کرد و همواره او نامه اي فرستاد. شاه تهماسب به نامه او پاسخ داد. شاه حيدر پس از مدتي اقامت در ايران، به هند برگشت و نامه شاه تهماسب را به برهان شاه تسليم کرد. (4) برهان شاه در 24 محرم 961در گذشت و حسين شاه به جاي او نشست. خورشاه بن قباد الحسيني در رجب 952 از جانب برهان شاه و شاه طاهر در مقام سفير به ايران آمد و در قزوين به حضور شاه تهماسب رسيد. او يک سال و نيم در اردوي شاه تهماسب ماند و به همين سبب به «ايلچي نظام شاه» مشهور شد و کتابي با عنوان تاريخ ايلچي نظام شاه نگاشت (همان، ص20-21)
به نوشته احسن التواريخ، ادهم بيگ روملو، (روملو، ص 422) در 955 ق و به نوشته خلاصه التواريخ، حسن بيگ، ولد دلو سلطان روملو در 954ق، به رسالت به نزد نظام الملک، پادشاه دکن رفت (قاضي احمد بن شرف الدين، ص 222). پس از شاه تهماسب، شاه اسماعيل دوم نيز به روابط خود با حکام دکن ادامه داد و در روزگاه شاه عباس او،دکن در روابط ديپلماتيک ميان ايران و هند، بسيار نقش داشت.
سفير نظام شاه، در 1029 ق به اصفهان آمد (فلسفي، ص 759) و سفيران دکني نيز در 1020 به ايران آمدند و از شاه عباس تقاضا کردند در برابر جهانگير امپراتور هند، از آنها حمايت کند (لوئي بلان، ص 240). بابر و همايون، پادشاهان گورکاني هند،ازدکن غافل نبودند؛آنها با برهان نظام شاه حاکم احمدنگر،نامه نگاري مي کردند. اکبر،نخستين امپراتور مغول بود که به حکومت هاي دکن توجيه جدي کرد و از سلاطين آنجا خواست که سيادت امپراتوري مغول را بپذيرند (رياض الاسلام، ص 148).
سلاطين چهارگانه دکن در برابر خواست اکبر متحير شدند؛زيرا نمي خواستند از او پيروي کنند و قدرت سرکشي و مخالفت هم نداشتد. اميرکمال الدين حسين، از اشراف و اعيان قصبه اردستان که به آن ولايت رفته بود، دستور داد تا نامه اي به اکبر شاه نوشته شود به اين مضمون که دکن همواره مطيع شاه تهماسب بوده و بدون اجازه او، پذيرش درخواست اکبردشوار است و از امپراتور گورکاني خواستند که مهلت دهد تا قاصدي نزد شاه تهماسب بفرستند و کسب تکليف کنند. اکبر پس از آگاه شدن از مضمون اين نامه، بي درنگ براي سلاطين دکن هديه هايي فرستاد و عذرخواهي کرد و گفت مبادا کاري کنيد که شاه تهماسب از اين اراده من آگاه شود (محمود بن هدايت الله افواشته اي، ص 18)؛ بااين حال، مغولان در 1600م، احمدنگر را تصرف کردند و در پي آن حکومت نظام شاهي مجبور شد براي دستيابي به توافقي ارضي با مغولان مذاکره کند و کمتر از يک سال بعد، خانديش نيز ضميمه قلمرو مغولان شد و در اواخر سلطنت اکبر، مغولان در دکن قدرتي بزرگ به شمار مي رفتند. با جلوس جهانگير بر تخت سلطنت، فشار مغولان بر دکن افزايش يافت. عبدالرحيم، خان خانان و شاهزاده شاه جهان، يکي پس از ديگري به احمدنگر و بيجاپور حمله کردند؛ حکام دکن از شاه عباس خواستند که در اين مورد ميانجيگري کند (رياض الاسلام، ص148-149).
گويا نخستين سفيري که در آغاز پادشاهي شاه عباس به دکن رفت، اسدبيگ کرگيراق تبريزي بود که در 1005 ق، پس از چند سال اقامت در هندوستان، به ايران بازگشت. پس از آن در حدود 1020 ق ابراهيم عادلشاه دوم،حکمران بيجاپور (988-1037) مبلّغي ايراني به نام مير خليل الله را به عنوان سفير به دربار شاه عباس فرستاد. محمدقلي قطب شاه حکمران گلکنده و ملک عنبر حبشي، سپهدار سلسله نظام شاهي، نيز سفيراني به دربارشاه عباس فرستادند و تقاضا کردند در نزد نورالدين محمد جهانگير، امپراتور هند، ميانجيگري کند (فلسفي، ص1421-1422) .
شاه عباس تقاضاي آنها را پذيرفت و در 1022 ق، درويش بيگ مرعشي را نزد نظام شاه و ملک عنبر؛حسين بيگ قيچاقي تبريزي را نزد قطب شاه و شاه قطب بيگ زيک را نزد عادلشاه فرستاد و پيش از آن نزد سليم شاه که جانشين جهانگير شده بود به ميانجيگري پرداخت و او هم وساطت شاه عباس را پذيرفت (اسکندربيگ منشي، ص 1430- 1431).
شاه عباس در نامه خاصي به خط خود به شاه سليم چنين نوشت:
به جهت خاطر ما بحکام ذوي الاحترام آنولايت، خصوصاً عاليجاه محدقلي قطب شاه که او را با اين صداق آيين اخلاص ديگرست، و پيوسته خاطر مجدت ذخائر متوجه انجام و انتظام احوال اوست، در مقام عنايت و شفقت در آمده جرائم ايشان با ستار عفو و اغماض پوشيده آيد که هر آينه اين معني آسايش عباد و آرامش بلاد و استرضاي خاطرمخلص صادق الولا خواهد بود، و چون غرض سفارش حکام مذکور است، يقين که درجه قبول خواهد يافت (فلسفي، ص1422).
پس از شاه عباس اول، دولت صفوي ديگر از حکومت هاي شيعي دکن چندان حمايت نکرد تا آنجا که گورکانيان در 1043 ق/ 1633 م، پنج سال پس از مرگ شاه عباس اول، دولت نظام شاهيان را برانداختند؛ به اين ترتيب عادل شاهيان و قطب شاهيان نيز تضعيف شدند (لوائي، 1377، ص77)، اما روابط ديپلماتيک ميان صفويه و حکومت هاي دکن ادامه پيدا کرد. با توجه به اينکه هدف مقاله حاضر بررسي روابط ميان صفويه و نظام شاهيان است، از پرداختن به تداوم روابط صفويه و ديگر سلسله هاي بهمني دکن صرف نظر مي شود؛ البته بايد يادآوري کرد که پس از مرگ شاه عباس دوم، در ميان سلسله صفويه، پادشاه نيرومندي پيدا نشد تا بتواند از پادشاهان دکن حمايت کند و سرانجام، اورنگ زيب در 1088 ق/ 1678 م بيجاپور و گلکنده را ضميمه قلمرو خود ساخت و عادل شاهيان و قطب شاهيان را نيز از ميان برداشت. (5)

نتيجه
 

در روزگار صفويه، سلطان علاء الدين حسن کانگو، سلسله بهمني را در شبه جزيره دکن تأسيس کرد. سرداران نيرومند و فاتح آن ناحيه با سلسله بهمني مخالفت کردند و خود پنج حکومت به وجود آوردند؛ از اين پنج خاندان،نظام شاهيان، عادل شاهيان و قطب شاهيان، شيعه بودند و عماد شاهيان و بريد شاهيان مذهب سنّي داشتند. در ميان اين حکام، نظام شاهيان به واسطه شاه طاهر اسماعيلي با صفويه روابطي دوستانه برقرار کردند. اما امپراتوران گورکاني اين روابط را برنتافتند. نظام شاهيان در دکن حکومت مي کردند و مرکز آنها احمدنگر بود؛ دکن بخشي از سرزمين هند به شمار مي رفت و امپراتوران گورکاني سراسر هند را از آن خود مي دانستند. آنها از همان آغاز توجه ويژه اي به حکومت هاي مسلمان دکن داشتند و به حکومت هاي شيعي آنجا با سوء ظن مي نگريستند و از نفوذ صفويه در شبه قاره هند خشنود نبودند و دوست نداشتند نام سلاطين صفوي در خطبه هاي نماز يا به صورت ديگردرهند برده شود. (همانجا).
دوستانه ترين روابط ميان صفويه و نظام شاهيان،درروزگار شاه تهماسب اول بود که نامه هايي ميان او و حکام نظام شاهي رد و بدل شد. شاه عباس اول هم از نظام شاهيان پشتيباني کرد،اما پس از وي، ديگر از نظام شاهيان حمايت نشد و سرانجام در روزگار شاه صفي (1038- 1052ق) گورکانيان، حکومت آنها برانداختند.

پی نوشت ها :
 

1-استاديار دانشگاه آزاد اسلامي- تهران
2-در کتابهاي گوناگون، از جمله روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه، ص 74، به صورت «کنگو»؛ در ايران و جهان، ج1، ص 487 به صورت «کانگو»؛ در تاريخ ايلچي نظام شاه، ص299 به صورت «کانگو» و در تاريخ الفي، ص 439 به صورت «کنگو» آمده است.
** براي آگاهي بيشتر درباره نام هاي سلاطين بهمني و مدت سلطنت هريک از آنها به سلسله هاي اسلامي، ص 298؛ تاريخ ايلچي نظام شاه،ص 299-306 و تاريخ الفي، ص 414-421 نگاه کنيد.
3-نامه شاه طاهربه شاه تهماسب و ميهن بانو به اختصار چنين است:
نامه شاه طاهر به شاه تهماسب
... خاکسار طاهر بي مقدار، بعد از وقفه انقياد و تسليم و سجده و تحيت و تعظيم،در آن موقف اقدس کعبه آثار،به کلک کتابت نگار عجز و افتقار بر شرف صوامع مسامح و غرف خطاير ضماير ارکان سده سلطنت و اعيان خطه خلافت.. مي نگارد که معتکف زاويه ضعف و ناتواني... به نظم و نثر علوم ديني...معطوف است. از جمله در اين وقت، تفسيري به اسلوب قاضي بيضاوي ... در نصرت مذهب منصور اماميه سمت ترقيم و صورت تأليف مي يابد.. اميد که بعدالاتمام آن را به دعاي بقاي ايام اقبال و استدعاي ارتقاي مدارج عز و جلال مشرف و موشح ساخته، دست آويز شرف پاي بوس گرداند.. ثانياً نگاشته خامه خضوع و نوشته کلک خشوع... که به حضرت و کيل السلطنه مرقوم گشته اندراج يافته بود و از خلوص عقيده جناب مقصود بيگ قورچي، عرض خلاف واقع در آن درگاه دور مي نمود، طي آن قضيه به طور ادب اقرب ديد و پيرامون شرح و بسط آن نگرديد. چون نساق کلام به اطناب کشيد و سياق عرض مرام به طول انجاميد، شرط ادب آن است که عريضه را به شرايط دعا ختم نمايند..
نامه به شاهزاده سلطانم (ميهن بانو)
.. به عرض سدنه سکنه آن عتبه ملک مقام مي رساند که اگرچه اين ضعف به حسب ظاهر از آن آستان مقدسي دور است.. اما شايد که به مسامح.. آن حريم حرم آساخطور کرده باشد که اين چاکر هم از دعاگويان دولت ابد پيوند آن خاندان است.. معروض مي دارد که بنده و بنده زاده خاندان نبوت و ولايت حيدر را.. به اميد عطوفت و مرحمت نواب کامياب ام المومنين و ناموس العالمين به آن درگاه.. فرستاده... اميد که در ميان دوست و دشمن او را به نظر مرحمت و تربيت ممتاز و سرافزار سازند.. چون فرزند مومي اليه درآن ديارغريب است. اگر به وجهي او را از خاک بردارند که گرد غربت بر چهره حال و غبار ملال بر جبين آمالش ننشيند. از کمال مروت آن خاندان غريب نيست. والامراعلي (نوائي،1368، ص76-79).
4-نامه نظام شاه به شاه تهماسب، بسيار طولاني است و خلاصه آن هم در اين مقاله نمي گنجد.براي آگاهي از متن آن،به کتاب شاه طهماسب ص 82-92 و براي آگاهي از نامه شاه تهماسب به نظام شاه، به تاريخ ايلچي نظام شاه، ص19-20 نگاه کنيد.
5-براي آگاهي بيشتر،به تاريخ روابط ايران و هند،ص 179-204 نگاه کنيد.
 

کتابنامه
-اسکندربيگ منشي، تاريخ عالم آراي عباسي، ج2، تصحيح محمد اسماعيل رضواني، تهران: دنياي کتاب، 1377.
- بوسورث، کليفورد ادموند، سلسله هاي اسلامي، برگردان: فريدون برره اي، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقاتي فرهنگي (پژوهشگاه)، 1371.
- خورشاه بن قباد الحسيني، تاريخ ايلچي نظام شاه، تصحيح محمدرضا نصيري.
- روملو، حسن بيگ، احسن التواريخ، ج2، به کوشش عبدالحسين نوائي، تهران: بابک، 1357.
- رياض الاسلام، تاريخ روابط ايران و هند، برگردان: محمدباقر آرام- عباسقلي غفاري فرد، تهران: اميرکبير، 1373.
- شاملوئي، حبيب الله، جغرافياي کامل جهان، تهران: بنياد، 1370.
- عبدي بيگ شيرازي (نويدي)، تکمله الاخبار، تصحيح عبدالحسين نوائي، تهران: نشر ني، 1369.
- فلسفي، نصرالله، زندگاني شاه عباس اول، ج 4 و 5، تهران:علمي، 1369.
- قاضي احمد بن شرف الدين الحسين الحسيني القمي، خلاصه التواريخ، ج1، تصحيح احسان اشراقي، تهران: دانشگاه تهران، 1359.
- قاضي احمد تقوي- آصف خان قزويني، تاريخ الفي،به کوشش سيد علي آل داود، تهران:کلبه- شرکت انتشاراتي فکر روز، 1378.
-کوئيچي هانه دا، تهران:انجمن آثارو مفاخرفرهنگي، 1379.
- لوئي بلان،لوسين، زندگاني شاه عباس، برگردان:ولي الله شادان،تهران:اساطير، 1375.
-محمود بن هدايت الله افوشته اي نطنزي، نقاوه الآثارفي ذکر الاخيار، به کوشش احسان اشراقي، تهران:علمي و فرهنگي، 1373.
-___، روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه، تهران:سمت، 1377.
- ___،شاه طهماسب صفوي، تهران: ارغوان، 1368.
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 23.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط