کاستی های علم اصول نسبت به سایر علوم دیگر

1)بحث سیاق كه به صورت مفصّل از آن بحث شده است] نه تنهادرعلم فقه بلكه در سايرعلوم ديگرمانندتفسير،كلام و....كار برد دارد به عنوان نمونه درمثال زير به بخشي ازكاستي بحث سياق در علم اصول اشاره شده است:در كتب اصولي براي فهميدن (امر) فقط از صيغه (إفعل) و ماده امر (أ.م.ر)ويا از جمله خبريه در مقام انشاء(امر به هيئت إخبار) بحث كرده
يکشنبه، 26 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاستی های علم اصول نسبت به سایر علوم دیگر

کاستی های علم اصول نسبت به سایر علوم دیگر
کاستی های علم اصول نسبت به سایر علوم دیگر


 

نويسنده: محسن مرادی شاد
منبع : اختصاصی راسخون



 
چكيده
با نگاهی گذرا به مباحث این مقاله،با عناوین ذیل آشنا می شویم:
1)بحث سیاق كه به صورت مفصّل از آن بحث شده است] نه تنهادرعلم فقه بلكه در سايرعلوم ديگرمانندتفسير،كلام و....كار برد دارد به عنوان نمونه درمثال زير به بخشي ازكاستي بحث سياق در علم اصول اشاره شده است:در كتب اصولي براي فهميدن (امر) فقط از صيغه (إفعل) و ماده امر (أ.م.ر)ويا از جمله خبريه در مقام انشاء(امر به هيئت إخبار) بحث كرده اند ولي به اين مطلب كه امر و نهي از استفهام فهميده می شود ، اشاره اي نكرده اند به عنوان نمونه :
الف)فهميدن امرمانند: فهَل أنتُم مُنتَهُون(مائده-91) كه از سياق استفهام معناي امر (إنتَهُوا ) فهميده مي شود.
ب)فهميدن نهي مانند:أتَخشَونَهُم فالله أحَقُّ أن تَخشَوه(توبه -13) كه ازسياق استفهام درآيه،معناي نهي(لاتَخَشَوهُم)فهميده مي شود و موارد ديگر كه جهت اختصار از ذكر آن صرف نظر مي شود.در بحث سياق بعد از تعريف آن، به انواع سياق( كه دو نوع تقسيم بندي دارد) اشاره شده و بعد هم براي شاهد به نمونه هايي كاربردي از نقش سياق در كلام اشاره شده است.
2)بحث حجیت آراء متخصصین به صورت مختصر بیان شده است .
3) بحث راه های جمع بین کلمات لغویین که برای این مورد به پنج راه اشاره شده است ، راه های جمع منحصر به این پنج راه نمی باشد بلکه این راه هادرحد توان ما دراین مقاله بوده است ازاین رو اگر پیرامون این عنوان تحقیقی انجام شود ممکن است به راه های جدیدی دست یافت.
4)بحث راه های بازشناسی مشترک لفظی از مشترک معنوی که در این مقاله به شش راه برای تمییزمشترک لفظی ازمشترک معنوی اشاره شده است و برای این مورد نیزراه های بازشناسی مشترک لفظی ازمعنوی به این شش موردمنحصر نمی شود.
5) بحث مهم هرمنوتیک به صورت مختصر عنوان شده است.
6) درپایان هم فهرستی ازسایرکاستیهای علم اصول نسبت به علم فقه و سایرعلوم اسلامی تقدیم مخاطبین گرامی شده است.
کلید واژه : علم اصول ، کاستی ها ، سیاق ، ظهور ، انشاء ، حقیقت و مجاز .
پیشگفتار
ضرورت جایگاه شناسی اجتهاد نه تنها امری پوشیده نیست،بلکه ازمهم ترین مسائل به شمار می رود.در این میان یکی از مباحث اصلی که در جایگاه شناسی باید مورد توجه قرار گیرد، بحث از ابزار اجتهاد است که علم اصول به عنوان مهم ترین ابزار اجتهاد شناخته می شود . از این رو ، بر محققان و مجتهدان دین شناسی فرض است که به این علم اهمیت بیشتر داده و به پژوهش های وسیع وعمیق درآن بپردازند.یکی از مباحث مهم در رابطه با علم اصول،آگاهی از کاستیهای علم اصول می باشد. این کاستیها به دو بخش: کاستیهای علم اصول نسبت به علم فقه و کاستیهای علم اصول نسبت به علوم اسلامی دیگر (غیراز فقه) تقسیم می شود بخش سوم کاستیهای مربوط به کتب علم اصول است مثل کاستیهای مربوط به شیوه تدوین کتب و آموزشی نبودن برخی کتب درسی که این نوع کاستیها از موضوع نوشتار خارج است .
موضوع مقاله
همانطور که توضیح داده شد کاستیهای علم اصول به سه بخش تقسیم می شود لکن موضوع این نوشتار، خصوص کاستیهای علم اصول فقه است ، یعنی قواعدی که با آن احکام شرعیه استنباط می شود اما در کتب اصول فقه نیامده است. این مقاله برآن است که این قواعد را معرفی نموده و توضیح دهد البته در پایان مقاله به برخی کاستیهای مربوط به شیوه تدوین کتب اصول فقه اشاره شده است .
پیشینه تاریخی تدوین علم اصول
اصول از همان اوایل، انعکاسی از فقه بود مثلاً فرض کنید از حدود سال صد هجری قمری، اوّلین کسی که در جهان اسلام فقه را به این معنا مطرح کرده ، حضرت سجّاد (علیه السّلام ) و سپس حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلام ) بوده اند.این فقه تا حدود سال صد وپنجاه هجری قمری رواج داشت آن گاه به این نتیجه رسیدند که برای پدیدآمدن مهارت در فقه ، بهتر است کلیّات آن را جدا کنند و از این رو در أواخر قرن دوّم ، اصول نوشته شد . آنگاه در أواخر قرن دوّم باز طبق این حساب به بحث از کلیّات و جزئیّات،به طور مجزّا پرداختند. در فقه جزئیّات آمده بود و به حجیّت ظواهر احتیاج داشت بعد ها این جزئیّات به لغت و فقه اللّغة منتقل شد. مثلاً در حجیّت خبر ، خبر ثقه ، حجّت دانسته شد و کبرای آن در اصول مطرح شد ، بحث های لغوی هم وارد آن شد ، و مقداری از مباحث آن به مناسبت هایی وارد بحث های بیانی شد ، مقداری هم به دلیل این که مربوط به تحلیل بود، در دست متکلمان قرار گرفت. محقق ارجمند مرحوم سید حسن صدر می فرماید : دیدگاه غالب در امامیه این است که هشام بن حکم-از اصحاب امام صادق (علیه السلام)- نخستین مدوّن علم اصول فقه[شیعی] می باشد. وی رساله ای به نام «کتاب الألفاظ و مباحثها» راتألیف نموده است که این بحث ازمباحث علم اصول فقه میباشدالبته مؤسّس علم اصول وفاتح ابواب آن امام باقر(علیه السلام) و سپس فرزند برومندشان امام صادق(علیه السلام) می باشند که قواعد علم اصول را برای شاگردان خود املاء فرموده اند. (1) بزرگان اصولی قدیم ،اعم از اهل سنّت و حتّی شیعه متکلم بودند . سیّد مرتضی(ره) می فرماید : درست است که از صیغه (اِفعل )،وجوب را می فهمیم منتها این برداشت به دلیل رابطه بین عبد و مولاست. مسلّماً این تحلیل است نه إستظهار ، البته ایشان فقط در( اِفعل) این گونه سخن گفته است ، اما در جاهای دیگر هم این بحث می آید. سؤال : چرا علمای گذشته اصول فقه نوشته اند و اصول استنباط و فهم دین را ننوشته اند ؟ چون دین شامل اخلاق ، تاریخ ، کلام ، تفسیر ،احکام و ....می شود به بیان دیگر : چرا قواعد برداشت از قرآن و روایات را گردآوری نکرده اند و فقط اصول فقه و فهمیدن احکام را نوشته اند ؟
جواب (1) : به نظر می رسد علمای گذشته به علم فقه بیش از علوم اسلامی دیگر اهتمام داشته اند از این رو اصول و قواعد علم فقه گردآوری شده است اما اصول فهم دین ( اصول فهم قرآن و اصول فهم روایات ) کمتر بدان توجه شده است .
جواب (2) : و شاید هم گمان شده که همان اصول علم فقه برای فهم قرآن و فهم روایات کفایت می کند.لکن حق مطلب این است که علم اصول فقه تا حدودی برای فهم قرآن و روایات کفایت می کند اماصددرصد برای فهم آنها کافی نیست و باید برخی اصول و قواعد دیگر(2) که درعلم اصول به آن توجه نشده است به آن اضافه گردد که این موارد، به قدر توان در این نوشتار دنبال می شود إن شاء الله...اگر گفته شود : مراد آنها از اصول فقه همان اصول فهم است به دلیل اینکه« الفقهُ فی اللُّغة الفهم» ، در جواب می گوییم: مراد آقایان از اصول فقه ، اصول علم فقه است زیرا مرادشان از فقه، فقه اصطلاحی است نه فقه لغوی که به معنای فهم می باشد.
پیشنهادی برای آیندگان
با توجه به اهمیت بحث کاستیهای علم اصول و نقش کاربردی آن در علوم اسلامی أعم از فقه و غیر آن شایسته و بایسته است که پویندگان راه پژوهش وتحقیق این بحث راپیگیری کنند،گفتنی است که فهرستی از کاستیهای علم اصول که درپایان آمده است ، چراغ راه خواهد بود .
فصل اول

بحث سیاق
 

یکی از راه های رسیدن به بخشی ازمعارف قرآن سیاق است که ازنحوه چینش و قرار گرفتن عبارات و واژه ها،حاصل می شود و در واقع سیاق کلام همان طرز جمله بندی و اُسلوب سخن را گویند.(3) برای روشن شدن معنای سیاق به این مثال توجه کنید:وقتی جمله(إذهَب إلی البَحر)گفته می شود، معنای (به سوی دریا برو)ازآن فهمیده می شودولی وقتی جمله دیگری به آن ضمیمه شودکه عبارت باشد از(وَاستَمِع حدیثَه باهتمامٍ) سیاق این دو جمله در کنار همدیگر گویای این معناست که، به نزد مرد دانشمند برو.پس وقتی جملات در کنار همدیگر به کار برده می شوند معنای سیاقی از آنها فهمیده می شود که با معنای مستقل همان جمله ها فرق می کند که این مطلب در مثال فوق ملاحظه شد و دانسته شد که سیاق کلام در معنای عبارت و کلام تأثیر گذار است . حتی فضائی هم که عبارات و واژه ها و جملات در آن به کار می روند باعث تأثیر در فهمیدن معنا از آن عبارات و واژه ها و جملات می شود؛ به عنوان مثال عبارت (او را بکشید) اگر در نامه ای اخلاقی به کار رود به این معناست که با نفس مبارزه کرده و او را سرکوب کنیدولی اگرهمین عبارت در یک حکم دادگاه به کار رود به معنای این است که او را اعدام کنید.از مطالب فوق استفاده می شود که در فهمیدن معنای جملات و عبارات توسط سیاق کلام اموری مؤثّر هستند. من جمله :(1)طرز جمله بندی (2) فضا و مکانی که عبارت در آن به کار برده شده است و..... همچنین روشن شدکه سیاق به قرآن اختصاص ندارد بلکه درعبارات وسخنان دیگران نیز از سیاق استفاده شده است. علاوه بر اینکه از همین مطالب است که اهمیت و نقش سیاق فهمیده می شود و اصل قرینه بودن سیاق یکی از اصول عقلائی محاوره است ، تا جائی که رشید رضا در تفسیر ( المَنار ) مینویسد: برترین قرینه ای که بر حقیقت معنای لفظ وجود دارد موافقت آن با قسمتهای متقدّم بر آن و سازگاری آن با مجموعه معناست ، حتی علامه طباطبائی (ره) دلالت سیاق آیات را مورد توجه قرار داده و آن را از ظاهر روایات قوی تر می داند و در مورد ی هم که ظاهر روایتی را با سیاق آیه ای معارض دیده، درظاهرروایت تصرّف نموده تا با سیاق مخالف نباشد.(4) این مطلب هم ناگفته نماند که سیاق تنها در مواردی مبنای تفسیر قرار می گیرد که نادیده گرفتن آن سبب از بین رفتن هماهنگی وتناسب میان معانی اراده شده از کلمه ها وجمله ها و آیه ها و ناسازگاری آنها با یکدیگر شود .
تعریف سیاق یا آهنگ سخن

سیاق چیست؟
 

معناى لغوى سياق: «سياق» ريشه «ساقَ» و مصدر آن است، در اصل سِواق بوده «واو» به سبب كسره ما قبل، به ياءبدل شده است(5).
معناى اصطلاحى سياق:علماى فقه و اصول و تفسير و نيز دانشمندان علم بلاغت با آنكه بسيار از سياق ياد كرده‏اند، ولى بيشتر آنان بحث ويژه‏اى را به آن اختصاص نداده و تعريفى براى آن ذكر نكرده‏اند.برای سیاق دو تعریف اصطلاحی بیان شده است:
الف)يكى از كسانى كه تعريفى براى آن ذكر كرده است شهيد سيد محمد باقر صدر(ره) است، وى مى‏گويد:«و نُريِدُ بالسياقِ كلَّ ما يَكتَنِفُ اللفظَ الذّى نُريدُ فَهمَه مِن دَوالّ اُخرى سَواءٌ كانت لفظيةً كالكلماتِ الّتى تشكلُ مع اللفظِ الّذى نُريدُ فهمَه كلاماً واحداً مُترابطاً أو حاليةً كالظروفِ والمُلابساتِ الّتى تُحيطُ بالكلامِ و تكونُ ذاتَ دلالةٍ فى الموضوعِ».(6)مقصود ما از سياق هر دلالت ‏كننده ديگرى است كه كلامى را كه اراده فهم آن را داريم احاطه كرده است، چه آن دلالت‏كننده‏ها لفظى باشند مانند كلمات ديگرى كه با سخنى که قصد فهم آن را داريم،كلام واحدى را تشكيل مى‏دهند، و چه آن دلالت‏كننده‏ها از قرائن حاليه باشند، مانند ظروف و شرايطى كه كلام (گوينده) را در بردارند، و در فهم موضوعى كه مقصود (او) است، نقش دارند.
ب)تعريف ديگرى از سياق،كه با بيان دانشمندان(7) سازگارتراست: سياق نوعى ويژگى براى واژگان یا عبارت ويا يك سخن است كه بر اثر همراه‏بودن آنها با كلمه‏ها وجمله‏هاى ديگر به وجود مى‏آيد.(8)
مقایسه دو تعریف فوق :
از تعریف شهید صدر (ره) به دست می آید که ایشان سیاق را برهر قرینه متصله در کلام ، چه قرینه لفظیه (مقالیه)و چه قرینه حالیه،اطلاق نموده اند ولی از تعریف دوم به دست می آید که سیاق همان قرائن لفظیه متصل به کلام خواهد بود و سیاق فقط بر قرائن متصله لفظیه (مقالیه) اطلاق می شود .

اقسام ظهور
 

توضیح اینکه ظهور به سه قسم تقسیم می شود که سیاق خود یکی از اقسام ظهور است .
(1) ظهور إفرادی : یعنی یک واژه با قطع نظر از قرار گرفتن در جمله، معنائی را افاده می کند ، مثلاً واژه «بحر» به معنای در یاست اما ممکن است در جمله معنای دیگری داشته باشد.
(2) ظهور سیاقی یا ترکیبی : یعنی یک واژه در جمله ممکن است معنائی غیر از معنای إفرادی داشته باشد مثلاً معنای مجازی یا کنائی آن مراد باشد که این معنا از سیاق و ترکیب جمله فهمیده می شود.
(3) ظهور نهایی : ظهوری است که از جمع بین أدله فهمیده می شود و مراد جدّی و نهائی را مشخص می کند. مانند جمع میان:
الف) عام و خاص: عمومیت آیه «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بهِ عِلْم»(اسراء-)( از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن)‏بواسطه مفهوم آیه نباء «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكمُ‏ْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمًا بجَِهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلىَ‏ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين»(حجرات-6)(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگرشخص فاسقى خبرى براى شما بياورد،درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى ازروى نادانى آسيب برسانيدوازكرده خود پشيمان شويد! ) تخصیص زدهمی شود.
ب ) مطلق و مقیّد : اطلاق آیه«والمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ»(بقره-288)( زنان مطلّقه،بایدبه مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (وپاک شدن) انتظار بکشند[=عده نگه دارند]) توسط آیه«وَالّائی یَئِسنَ مِنَ المَحِیضِ مِن نِسَائکُم إِن اِرتَبتُم فَعدّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشهُر وَاللَّائِی لَم یَحِضنَ و أُولَاتُ الأَحمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن یَضَعنَ حَملَهُنَّ».)(طلاق-4) (واز زنانتان ،آنان که ازعادت ماهانه مأیوس اند،اگردروضع آنها (از نظر بارداری)شک کنید ، عدّه آنها سه ماه است،و هم چنین آنها که عادت ماهانه ندیده اند؛و عدّه زنان باردار این است که بارخود را برزمین بگذارند) مقیّد می شود.
توضیح1):طبق نظرمرحوم شهیدصدر،جمع محلّی به ألف ولام(المُطَلَّقات)جزءمطلقات محسوب می شود.
توضیح2):آیه دوم سه گروه(زن یائسه،حامله وصغیره)رااستثناءنموده وازتحت اطلاق آیه اول خارج نموده است وهمین امرباعث تقیید آیه اول شده است.
ج) ناسخ و منسوخ : قانونی که می فرماید ای پیامبر!رو به طرف بیت المقدس نماز بخوان، توسط آیه«فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام»(بقره-144)( پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن‏) نسخ شده است.
د) حاکم و محکوم : مانندحدیث عن عمروبن جمیع عن أبی عبدالله(علیه السلام)قال:قال أمیرالمومنین (علیه السلام): لَیسَ بَینَ الرَّجُلِ و وَلدِه رِبا، ولَیسَ بَینَ السَّیدِ و عَبدِه رِبا»(9) که حاکم برآیه «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَواْ» ( بقره-257 ) (در حالى كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام‏ ) می باشد .
ه ) وارد و مورود : أمارات وارد بر اصول عملیه هستند به نحو خروج موضوعی تعبّدی .
و) مجمل و مبیّن : مانندحدیث « صَلّوا کما رأیتُموُنی اُصلّی »(10) که إجمال آیه «وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهَْى‏
عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَر»(عنکبوت-45) (و نمازرا برپا دار،كه نماز (انسان را)از زشتيها وگناه بازمى‏دارد ) راتبیین می نماید.

انواع سیاق
 

برای بیان کردن انواع سیاق تقسیم بندی های مختلفی وجود دارد که در این مقاله به دو تقسیم بندی اکتفاء می شود.
تقسیم بندی اول(11)

1ـ سياق كلمات:
 

مقصود از سياق كلمات اين است كه كلمه‏هاى يك جمله در كنار يكديگر خصوصيتى را ايجادكنند، و ظهور مستقرى را سبب شوند كه اگر كلمات ياد شده در كنار يكديگر چنين قرار نگيرند،خصوصيت و ظهور ياد شده را نداشته باشند. به عبارت ديگر قرينه مؤثر در معناى ذوالقرينه از قرارگرفتن كلمه‏ها در كنار يكديگر پديد آيد.در مثال: (رأيتُ أسداً يَرمى) در اين جمله كلمه‏ها يك خصوصيتى را ايجاد مى‏كند كه اگر اين كلمات در كناريكديگر چنين قرارنگيرند، اين خصوصيت از بين مى‏رود، دراين جمله كلمه «اسد» به قرينه كلمه «يرمى» در رجل شجاع ظهور دارد، و مقصود از خصوصيت ياد شده همين معنى است كه درصورت نبود قرينه يرمى، «اسد» كه ذوالقرينه است در رجل شجاع ظهور نداشت.لازم به يادآورى است که سياق كلمات از قرارگرفتن دو كلمه يا بيشتر در يك جمله بدست مى‏آيد،اعم از اينكه دو يا چند كلمه، موضوع و محمول [مبتدا و خبر يا فعل و فاعل يا فعل و نايب فاعل]جمله موردنظر باشند، يا اينكه فعل و مفعول و يا معطوف عليه و يا غير آن باشند.(12)

2ـ سياق جملات
 

مقصود از سياق جمله‏ها آن است كه دو يا چند جمله يك متن و عبارت خصوصيتى را ايجاد كنندو ظهور مستقرى را سبب شوند، كه در صورت تنهابودن جمله‏ها چنين خصوصيت و ظهورى به دست نمى‏آمد. و به عبارت ديگر قرينه مؤثر در معناى ذوالقرينه از قرار گرفتن جمله‏ها در كناريكديگر پديد آيد.به عنوان مثال در عبارت «مَن كُنتُ مَولاه فَهذا عَلىٌ مَولاه» به تنهايى اين جمله ظهورى در ولايت وسرپرستى (امامت) اميرمؤمنان على (عليه‏السلام) ندارد، زيرا كلمه مولی معانى ديگرى چون دوست و... دارد.
اما با توجّه به سياق خطبه‏اى كه جمله فوق در آن واقع شده ظهور در ولايت و سرپرستى دارد، زيراپیامبر(صلى‏الله‏عليه‏و‏آله)در اول از آنان سؤال فرمود: «ألَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم قالوا: بَلى». كه اين جمله ومانندآن قرينه سياقند كه مقصود از كلمه مولى ولايت و سرپرستى است.(13)آنچه گذشت انواع سياق بود اعم از اينكه متن از آيات قرآن باشد يا نباشد.

انواع سياق در قرآن
 

الف: سياق كلمات
 

يكى از انواع سياق كه در قرآن يافت مى‏شود و مفسران به آن استناد نموده‏اند، سياق كلمات است.مانند آيه «مالك يَومِ الدِين»(فاتحه-4) (مالک روز جزاء است) ، كه كلمات «مالك» و «يوم» در كنار «دين» قرينه‏اند كه مقصوداز«دين» جزاء است.حال آنكه اگر به تنهايى ذكر شود، ظهورى در اين معنى ندارد، و در آيه «هُو الّذى أرسَل رَسولَه بِالهُدى و دِينِ الحَقِ لِيُظهِرَه عَلى الدِينِ كُلِّه...» (توبه-33) (او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد،تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند....). كلمه «دين» در اثر سياق كلمات، ظهور در معناى آيين پيدا كرده است. در آيه «و ما اُمِروُا اِلاّ لِیَعبُدُوا اللّهَ‏ََََ مُخلِصينَ لَه الدِّينَ...» (بینه-5) (و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند...) كلمه دين در اثر سياق كلمات، در معناى عبادت و اطاعت ظهور دارد. و در آيه «... كَذلِكَ كِدنَا لِيوسُفَ مَا كانَ لِيَأخُذَ أخاه فِى دِينِ المَلِكِ...» (یوسف-76) (این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم . او هرگز نمی توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد....) در قانون يا آئينى كه پادشاه مزبور از آن پيروى مى‏كرده است، ظهور دارد.(14)

ب: سياق آيه
 

در فحاوى كلام مفسران و محققان علوم قرآن بسيار از سياق آيه ياد مى‏شود. سياق يك آيه ممكن است از كلمات ديگر (در آيات ديگر) پديد آيد و ممكن است خود سياقى را تشكيل دهند، و گاهى از چند جمله تشكيل شده و ممكن است يك جمله از آن قرينه براى جمله ديگر در همان آيه قرار گيرد و سياقى را مسبب شوند.آنجاكه آيه يك كلمه باشدياچند كلمه و درضمن يك جمله سياقى را تشكيل دهند،درسياق كلمات جاى دارد، و آنجا كه آيه چند جمله باشد و سياقى را تشكيل دهند، در سياق«جمله‏ها» قرار مى‏گيرندبنابراين سياق آيه قسم ديگرى جداى از سياق كلمات و سياق جمله‏ها نمى‏باشد و درآنها مندرج مى‏شود.

ج: سياق آيات
 

مقصود از سياق آيات اين است كه چند آيه در چند آيه ديگر تأثير گذاشته، و آيه‏اى يا آياتى قرينه آيه يا آيات ديگر قرار گيرد و مجموعاً سياقى را تشكيل دهند،سياق آيات نيز در سياق جمله‏ها قرار مى‏گيرد.با بيان فوق واضح مى‏شود كه تعبير سياق آيه يا آيات قسم ديگرى را به انواع سياق نمى‏افزايد، وبه كار بردن تعبير« سياق آيه يا آيات در كلام مفسران و محققان علوم قرآنى»، مانعى ندارد.(15)

د: سياق سوره‏ها
 

مقصود از سياق سوره‏ها اين است كه تمام قرآن را كلام واحد بدانيم، و بتوانيم سوره‏اى را قرينه لفظيه پيوسته سوره ديگر بدانيم.به عبارت ديگر اگر ترتيب موجود در بين سوره‏هاى قرآن موجود مطابق با ترتيب آن درلوح محفوظ، يا به دستور نبى اكرم( صلى‏الله‏عليه‏و‏آله) باشد، و عدم رعايت اين ترتيب در نزول تدريجى و تلاوت برمردم، براى رعايت تناسب با شرايط خارجى بوده باشد براى هر سوره‏اى در اثر قرار گرفتن در كنار سوره‏هاى ديگر سياقى پديد مى‏آيد كه، از آن با تعبير سياق سوره‏ها ياد مى‏كنيم.برخى از مفسران و محققان علوم قرآنى، توقيفى بودن ترتيب موجود را پذيرفته‏اند و براى اقتران سوره‏هابا يكديگر و در مواردى براى اولين آيه هر سوره‏اى با آخرين آيه سوره قبل از آن وجه مناسبى ذكر كرده‏اند، مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان، و فخر رازى در تفسير كبير.(16)از مسلمات تاريخ قرآن است كه ترتيب موجود در سوره‏هاى قرآن با ترتيب نزول متفاوت است،از اينرو دو نوع ترتيب براى سوره‏هاى قرآن بيان شده است:
ـ ترتيب نزول كه در آن سوره‏هاى مكى به ترتيب نزولش بر سوره‏هاى مدنى مقدم است.
ـ ترتيب مصحف كه بر اساس ترتيب سوره‏ها در قرآن‏هاى موجود است، و در فهارس قرآنها مذكور است.(17) پس چگونه مى‏توان گفت ترتيب قرآن‏هاى موجود با لوح محفوظ يكى است و حال آنكه اين ترتيب با ترتيب نزول هماهنگى ندارد.برخى گفته‏اند كه ترتيب سوره ها به دستور پيامبر (صلى اللّه‏ عليه و آله) و توقيفى است و با لوح محفوظ مطابقت دارد، و اگر در حين نزول متفاوت شده است براى رعايت تناسب با شرايط خارجى بوده است.(18) در هر صورت مهم اثبات توقيفى‏بودن ترتيب سوره‏ها است كه در صورت اثبات مى‏توان به قرينه سياق سوره‏اى بر سوره ديگر استناد كرد. اما به گفته محققان دليل معتبرى در اين‏باره در دست نيست و اكثر ترتيب فعلى سوره‏ها را به اجتهاد صحابه دانسته‏اند.(19)هر کدام از انواع سیاق های نامبرده فوق از نظر قوت و ضعف و شرایط اعتبار مختلفندکه هر کدام مستقلاً در محل خودش (همان منابعی که در پاورقی ذکر شده است )مورد بررسی قرار گرفته اند.
تقسیم بندی دوم(20)
1)سیاق محدِّد:یعنی سیاقی که در صدد محدود کردن و ضیق کردن موضوع می باشد و از آنجا که محدود کردن موضوع گاهی به واسطه تقیید و گاهی به واسطه تخصیص است خود به دو بخش تقسیم می شود
الف ) سیاق مخصِّص : مانند اَکِرمِ العُلَماءَ العارفِینَ.
ب) سیاق مقیِّد : مانند أعتِق رَقَبَة مُومِنَة.
2) سیاق موسِّع: به سیاقی گفته می شود که در صدد توسعه دادن موضوع مطرح شده در جمله است مانند آیه : قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشرِكُواْ بِهِ شیئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسانًا(انعام-151) ( بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد).در ابتدای برخورد با واژه (حرَّم)در آیه شریفه فوق این مطلب به ذهن مخاطب خطور می کند که منظور حرمت در مقابل واجب است ولی در ادامه آیه شریفه که جمله (وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْساناً) ذکر می شود این فراز آیه قرینه می شود که در این مورد حرام به معنای اعم است و موضوع وسعت دارد و شامل غیر حرام به معنای أخص هم می آید.
3) سیاق مفسِّر: به سیاقی گفته می شود که اگر جمله ای در کلام به کار رفته باشد و دارای ابهام باشد آن را تفسیر می کند مانند : اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم‏*صِرَاطَ الَّذِين...(حمد 5و6)در آیه شریفه فوق صِرَاطَ الَّذِين... ابهام موجود، در آیه قبل را تفسیر می کند.
4) سیاق معیِّن: به سیاقی گفته می شود که تعیین کننده و بیان کننده موضوع است و از آنجائی که گاهی اوقات مصداق و گاهی اوقات ، معنا دچار ابهام است و نیاز به تبیین و تعیین دارند این قسم از سیاق هم به نوبه خود به دو بخش تقسیم می شود:
الف) سیاق معیِّن مصداق : مانند« وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين»(صف-6)(و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق‏كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [تورات‏] مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او [احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار»!). که این قسمت آیه(اسْمُهُ أَحْمَدُ)برای تعیین مصداق است .
ب) سیاق معیِّن معنا : مانند« فیها عینٌ جاریةٌ»(غاشیه-12)(درآن بهشت چشمه ای است که همیشه جاری وروان است) که قید( جاریةٌ ) فهماننده این مطلب است که عین به معنای چشمه به کار رفته است.
5)سیاق صارف : سیاقی که برگرداننده معنای ظاهری کلام است که مخاطب در برخورد اولش با کلام یک معنای ظاهری و اولی را ازآن می فهمدولی بانگاه کردن به جملات بعدی،جمله اول ظهوردرمعنای دیگری غیر از معنای اول پیدا می کندکه این معنای دوم را از سیاق کلام متوجه می شود مانند:( إذهَب إلی البَحر وَاستَمِع حدیثَه باهتمامٍ). که توضیح این مثال در اول بحث هم گذشت، ولی به خاطر عدم تکرار، به این مثال قرآنی توجه فرمائید: إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّوم*‏طَعَامُ الْأَثِيم*كاَلْمُهْلِ يَغْلىِ فىِ الْبُطُون*‏كَغَلىْ‏ِ الْحَمِيم*‏خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلىَ‏ سَوَاءِ الجْحيم*‏ثُمَّ صُبُّواْ فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيم*‏ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيم(دخان- 43 الی 49) (مسلّماً درخت زقّوم ... *غذاى گنهكاران است*همانند فلز گداخته در شكمها مى‏جوشد *جوششى همچون آب سوزان! * (آن گاه به مأموران دوزخ خطاب مى‏شود:)اين كافر مجرم را بگيريد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد*سپس بر سر او از عذاب جوشان بريزيد!*(به او گفته مى‏شود:)بچش كه (به پندارخود) بسيارقدرتمند و محترم بودى!)ازسیاق آیات قبل ازآیه 49 (ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيم) فهمیده می شودکه شخصی که درآیه (الْعَزِيزُ الْكَرِيم ) خوانده شده ،منظور ذلیل و حقیر است ، زیرا انواع عذابی که در آیات قبل از آیه 49 آمده است با عزّت و کرامت نفس سازگار نیست. (21)نمونه های کاربردی دیگر از نقش سیاق در کلامدر برخی از کتب بلاغی به نمونه هایی از نقش سیاق در کلام اشاره شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود.(22)
نمونه اول : خبر
غرض از القاء خبر دو چیز است:
الف) فائده خبر : یعنی رساندن حکمی که جمله آن را فرا گرفته است، به مخاطبی که آن را نمی داند .
ب) لازم فائده : یعنی متکلم قصد دارد که آگاهی خویش را از خبر،به مخاطب بفهماند یعنی به او بفهماند که من نیز از این خبر آگاهم .گاهی اوقات خبر برای اغراض دیگر غیر از دو غرضی که در بالابه آن اشاره شده است به کار می رود که از قرائن و سیاق کلام به دست می آید . ذکر مواردی که غرض از القاء خبر توسط سیاق کلام به دست می آید:(1)استرحام و استعطاف ( رحم خواهی و مهر جویی): ( إنّی فَقیرٌ إلی عَفوِ رَبّی )(2) برانگیختن همّت به سوی آنچه که تحصیل و دستیابی به آن لازم است: (لَیسَ سَواءً عالمٌ و جَهُولٌ ). با این جمله همّتها برای به دست آوردن و تحصیل دانش برانگیخته می شود .(3)اظهار ضعف و خشوع و فروتنی: قَالَ رَبِّ إِنىّ‏ِ وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى(مريم -4)( گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده)‏.در این آیه حضرت زکریّا (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام ) ناتوانی خویش را خاشعانه و با حالت فروتنی به نمایش گذاشته است.(4)اظهار اندوه برچیزمطلوبی که از دست رفته است: قَالَتْ رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ وَضَعْتُها أُنثى (آل عمران -36)( گفت: «خداوندا! من او را دختر آوردم‏) این جمله را مادر حضرت مریم (علیهاالسّلام ) وقتی که دیدند نوزادشان پسر نیست در حالت غم و اندوه به خدا وند متعال عرضه داشتند. (5)شادمانی کردن نسبت به چیزی که رسیده و بد گویی و شماتت نسبت به چیزی که از دست رفته است: جَاءَالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ (اسراء- 81)( حق آمد، و باطل نابود شد) .(6)سرزنش و توبیخ (نکوهش کردن ):مثلاً اگر به شخصی که اشتباه کار است گفته شود (الشمسُ طالعةٌ) که با این جمله قصد متکلم این است که مخاطب را سرزنش کند وبگوید (حقیقت روشن و إنکار ناپذیراست) (7)یادآوری کردن تفاوتی که در بین مراتب است: لا یَستَوی کَسلان و نَشیطٌ (تنبل و تن آسا با زرنگ و کوشا همسان نیستند).(8) تحذیر (یعنی ترساندن و دور باش دادن و بر حذر داشتن ): أبغَضُ الحَلالِ إلی الله الطّلاقُ (23) (9) فخر و به خود بالیدن: إنَّ الله اصطَفانی مِن قُرَیش.(24).(10) مدح و ستایش کردن: مثل این بیت:
فَإنّکَ شمسٌ و المُلوکُ کواکبُ
إذا طَلَعَت لَم یَبدُ مِنهُنَّ کَوکَبٌ
نمونه دوم : انشاء(25)
در بحث انشاء فرموده اند که انشاء دو قسم است:
الف)انشاء طلبی
ب)انشاء غیر طلبی
انشاء طلبی دارای اقسامی است، که ذیلاً به نحو اختصار به معانی خاص آنها و همچنین معانی دیگری که از سیاق کلام به دست می آید اشاره می شود:
اقسام انشاء طلبی
1)امر:
تعریف : هُو طَلَبُ الفِعلِ مِنَ المُخاطَب ِعلی وَجهِ الإستِعلاء.توضیح قید (علی وَجه الإستعلاء ): اگر صیغه امر از طرف متکلم نسبت به کسی که در موقعیت پائین تری قرار دارد إیراد گردد، (امر) نامیده می شود؛ و اگر نسبت به مقام بالاتر إیراد گردد (دعا) نامیده میشود مانند: قَالَ رَبّ‏َََُُُِِ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى*‏وَ يَسِّرْ لىِ أَمْرِى (طه-25الی26)((موسى)گفت:«پروردگارا! سينه‏ام را گشاده كن* و كارم را برايم آسان گردان.واگر نسبت به شخص همگون وهمانند از نظر رتبه وشأن إیراد گردد (إلتماس) نامیده می شود مانند؛وقتی که متکلم به شخصی که با او برابر و همسان است بگوید(أعطِنی القَلمَ أیُّها الأخُ).پس معنای اصلی امر (إیجاب و إلزام ) است ولی گاهی اوقات در معانی دیگری به کار میرود که آن معانی را بایداز سیاق کلام و قرینه های حالیه به دست آورد مانند معانی زیر(26):
1-إرشاد (راهنمائی کردن ): إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ (بقره-282)
(هنگامى كه بدهى مدّت‏دارى (به خاطر وام يا داد و ستد) به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد! و بايد نويسنده‏اى از روى عدالت، (سند را) در ميان شما بنويسد).
2-تهدید و ترساندن : اِعْمَلُواْ مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (فصلت -40)( هر كارى مى‏خواهيد بكنيد، او به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست).
3-تعجیز (ناتوان دانستن ):فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ (بقره -23)((دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد ) ویامانند:قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِين(بقره -111) (بگو: «اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد!»).
4-إباحه ( جایز کردن ): كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ (بقره -187) (بخوريد و بياشاميد، تا رشته سپيد صبح، از رشته سياه (شب) براى شما آشكار گردد ).
5-تسویه (برابر دانستن ) : فَاصْبرُِواْ أَوْ لَا تَصْبرُِوا (طور -16) (مى‏خواهيد صبر كنيد يا نكنيد ) ویا مانند: وَ أَسِرُّواْ قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُواْ بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور (ملک -13) (گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار (تفاوتى نمى‏كند)، او به آنچه درسينه ‏هاست آگاه است! ).
6-إکرام (بزرگ داشتن): اُدْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ءَامِنِين‏ (حجر- 46) (داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيّت‏ ).
7-تحلیل،یااباحه:فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُم الله حلالاً طَیّباً(نحل -114)(شما از روزیهای حلال و پاکیزه ای که خداوند روزیتان کرده است بخورید).
8-إهانت (سبک کردن): قُلْ كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا (اسراء-50) (بگو: «شما سنگ باشيد يا آهن‏ ).
9-دوام (پایداری ): اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم(فاتحه -6) (ما را به راه راست هدايت كن‏).
10-تمنّی (آرزو ردن ) : ألا أیُّها اللَّیلُ الطَّویلُ ألا إنجَلی * بِصُبحٍ و ما الإصباحُ مِنکَ بأمثلَ.
11-إعتبار (پند گرفتن): اُنظُرُواْ إِلىَ‏ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ(انعام – 99) (به ميوه آن و طرز رسيدنش بنگريد)
12-إذن(رخصت و إجازه دادن ): مثل سخن متکلم به کسی که درب منزلش را می کوبد،که به اومی گوید: (اُدخُل).
13-تکوین (هست کردن و به وجود آوردن ): بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذَا قَضىَ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُون (بقره -117) (هستى بخش آسمانها و زمين اوست! و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مى‏گويد: «موجود باش!»وآن، فورى موجود مى‏شود) ، وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقّ‏ِ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُون(انعام -73) (اوست كه آسمانها و زمين را بحق آفريد و آن روز كه (به هر چيز) مى‏گويد: «موجود باش!» موجود مى‏شود) ، إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىَ‏ْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون(نحل-40)(وقتى چيزى را اراده مى‏كنيم، فقط به آن مى‏گوييم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مى‏شود ).
14-إختیار دادن ومخیّرنمودن: (تَزَوَّج هِنداً أو اُختَها ).
15-تأدیب (ادب کردن ): (کُل مِمَّا یَلیکَ) (از آنچه که در کنارت هست بخور).
16-تعجیب(27) (برانگیختن شگفتی): اُنظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الْأَمْثَالَ(اسراء-48) (ببين چگونه براى تو مثلها زدند).
17-تسخیر(مسخره کردن): فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئين(بقره-65) (به آنهاگفتيم:به صورت بوزينه‏هايى طردشده در آييد).
18-إخبار(خبردادن): مانند فرمایش رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم):مَن کَذّبَ عَلیّاً مُتَعَمِّداً فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدَه مِنَ النَّار.(28) (یعنی یَتَبَوَّءُ مَقعَدَه مِنَ النّار).
2)نهی: تعریف : طَلَبُ الکَفِّ عن الشَّی عَلَی وَجهِ الإستِعلاء مَع الإلزامِ .معنای اصلی نهی همان زجروبازداشتن است ولی گاهی اوقات درکلام به معانی دیگری(29) نیز به کارمی رود که آن معانی را باید از سیاق کلام و یا قرینه های حالیه به دست آورد، اینک به برخی از آن معانی اشاره می شود :1-دعا :رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا(بقره -286) (پروردگارا!اگر ما فراموش يا خطا كرديم، مارا مؤاخذه مكن‏).2-إلتماس : مثل سخن متکلم به کسی که مساوی و همسان و برابر با اوست «أیُّها الأخُ لا تَتَوانِ»(ای برادر سستی نکن).3-إرشاد (راهنمائی کردن) : لَا تَسَْألُواْ عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ (مائده-101) (از چيزهايى نپرسيد كه اگر براى شما آشكار گردد، شما را ناراحت مى‏كند).
4-دوام (همیشگی): وَ لَا تَحْسَبنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُون (ابراهیم – 42) (گمان مبر كه خدا، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است! ).5-بیان عاقبت : وَ لَا تحَْسَبنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً(آل عمرآن – 169) ((اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند ).6-تیئیس (ناامید کردن ): مانند لَا تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتمُ بَعْدَ إِيمَانِكم (توبه – 66) ((بگو:) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است، چرا كه) شما پس از ايمان آوردن، كافر شديد! ).در آیه عبارت (لاتَعتَذِرُوا) برای نا امید کردن کفّار به کار رفته است .7-تمنّی (آرزو کردن ) : یا لَیلَة الاُنسِ لاتَنقَضِی ( ای شب آشنائی سپری مشو).8-تهدیدوترساندن:مثلاً متکلم به خادمش بگوید (لا تُطِع أمری).9-کراهت (ناگوار داشتن ): (لا تَلتَفِت و أنتَ فِی الصَّلاة) .10-توبیخ و سرزنش کردن: (لا تَنهَ عَن خُلقٍ و تَأتِی مِثلَه).11-اُنس گرفتن: إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تحَْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا(توبه -40) (اوبه همراه خود مى‏گفت:«غم مخور، خدا باماست!»).12-تحقیر ( کوچک دانستن): مثل قول شاعر:
لا تَطلُب المَجدَ إنَّ المَجدَ سُلَّمَه
صَعبٌ و عِش مُستریحاً ناعِمَ البَال
در این بیت عبارت (لا تَطلُب) برای تحقیر و کوچک شمردن مخاطب کار رفته است.
3)استفهام:
تعریف: طَلَبُ العِلمِ بِشیءٍ لَم یَکُن مَعلُوماً مِن قَبلُ. (30)
سپس بعد از ذکر تعریف استفهام و أدوات استفهام و معانی خاص آنها چنین ادامه داده اند: (31)
و معنای اصلی استفهام درخواست آگاهی از مجهولات است ولی گاهی اوقات الفاظ و ادوات استفهام از این معنای اصلی خارج شده و در معنای دیگری به کار برده می شوند که عبارت با شد از سوال وپرسش از معلومات، که خود این معنای غیر اصلی به خاطر وجود أغراضی است که بارجوع به سیاق کلام به دست می آیند و ذیلاً به آن أغراض اشاره شده است:
1-امر : فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُون (مائده -91) (آيا (با اين همه زيان و فساد، و با اين نهى اكيد،) خوددارى خواهيد كرد؟!
که در این آیه شریفه استفهام به معنای امر (إنتَهُوا) به کار رفته است.2-نهی :أَتخشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تخْشَوْه (توبه -13) (آيا از آنها مى‏ترسيد؟! با اينكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد ) در این آیه مبارکه استفهام به معنای نهی (لا تَخشَوهُم) استعمال شده است. 3-تسویه وبرابردانستن:سَواءٌ عَلیهِم ءَأَنذَرتَهُم أم لَم تُنذِرهُم لا یؤمِنون(بقره-6)(برای آنان تفاوت نمی کندکه آنان را(ازعذاب إلهی)بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد ).4-نفی: هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إِلَّا الْإحْسَان (رحمن -60) (آيا جزاى نيكى جز نيكى است؟ ) که در حقیقت به این معناست (ما جَزَاءُ الْإحْسَانِ إِلَّا الْإحْسَان).5-إنکار: أَ غَيرَ اللَّهِ تَدْعُونَ(انعام -40) (آيا (براى حل مشكلات خود،) غير خدا را مى‏خوانيد ؟).
6-تشویق (برانگیختن شوق): هَلْ أَدُلُّكمُ‏ْ عَلىَ‏ تجَِارَةٍ تُنجِيكمُ مِّنْ عَذَابٍ أَلِيم(صف-10) (آيا شمارا به تجارتى راهنمايى كنم كه شمارا ازعذاب دردناك رهايى مى‏بخشد؟! ).7-اُنس ( ایجاد الفت): وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسى(طه-17) (و آن چيست در دست راست تو، اى موسى؟! ).8-تقریر ( اقرار گرفتن ): أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك (الشرح-1) (آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم‏ ).9-تهویل (ترساندن ): الحَاقَّة*مَا الحَاقَّة*وَ مَا أَدْرَئكَ مَا الحَاقَّة (الحاقه -1،2،3)((روز رستاخيز) روزى است كه مسلّماً واقع مى‏شود* چه روز واقع شدنى!* و تو چه مى‏دانى آن روز واقع شدنى چيست؟!).10-دور و بعید دانستن: أَنّىَ‏ لَهُمُ الذِّكْرَى‏ وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُّبِين‏ًٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌ (دخان-13) (چگونه: و از كجا متذكّر مى‏شوند با اينكه رسول روشنگر (با معجزات و منطق روشن) به سراغشان آمد ).11-تعظیم( بزرگ داشتن ):مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ(بقره -255) (كيست كه درنزد او،جز به فرمان اوشفاعت كند؟!)12-تحقیر(کوچک شمردن ): أهذَا الَّذی مَدَحتَه کَثیراً؟13-تعجّب(إبراز شگفتی ): وَ قَالُواْ مَا لِهَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاق (فرقان – 7)(و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟).14- مسخره کردن وسخن سخت گفتن: أ عَقلُکَ یُسَوِّغُ لَکَ أن تَفعَلَ کَذا؟ (آیا عقلت به تو اجازه داد چنین کاری را انجام دهی؟ ).15-تهدید(وعده ترس انگیز دادن): أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَاد (فجر – 6) (آيا نديدى پروردگارت با قوم «عاد» چه كرد؟! )16-کندشمردن وطولانی شمردن : مَتىَ‏ نَصْرُ اللَّهِ (بقره -214) (گفتند:«پس يارى خداكى خواهدآمد؟!»).17-آگاهی و هشدار دادن بر اشتباه دیگران : أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنىَ‏ بِالَّذِى هُوَ خَيرٌ (بقره -61) («آيا غذاى پست‏تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى‏كنيد؟!)یعنی این کار شما اشتباه است.18-آگاه ساختن دیگری بر باطل : أَ فَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهدِى الْعُمْى (زخرف -40) ((اى پيامبر!)آيا تو مى‏توانى سخن خود را به گوش كران برسانى، يا كوران‏ ) یعنی این کار باطل و بیهوده ای است . 19-إبراز کردن غم و اندوه: مثل قول شاعر ( شمس الدین کوفی ):
یا للمَنازل أصبَحَت لا أهلُها
أهلی و لا جیِرانُها جِیرانِی
(چه شده که خانه ها به گونه ای گشته است که نه دیگر ساکنانش ، بستگان من هستند و نه همسایه هایش همسایه های من؟)20-آگاه ساختن وهشداردادن نسبت به گمراهی راه : فَأَيْنَ تَذْهَبُون (تکویر -26) (پس به كجا مى‏رويد؟!).21-زیاد شمردن : مثل قول شاعر (ابو العلا معرّی):
صاحِ(32) ، هذِه قُبُورُنا تَملَأُ الرُّحبَ
فأینَ القُبُورُ مِن عَهدِ عادٍ ؟
ای دوست من این گور های معاصران ماست که دشت را پر کرده است ، پس گور ها و قبرهائی که در زمان (عاد) بوده ، کجاست؟نقد و بررسی کلام مؤلّف جواهر البلاغهدربحث امر و نهی گذشت، که در کتاب جواهر البلاغة، کاربرد های مختلف امر و نهی را ، معانی مجازی امر ونهی دانسته است.اما در بحث استفهام ایشان این کاربرد ها را اغراض مختلف از استعمال استفهام می داند،بنابراین کلمات ایشان متهافت است و در بحث امر و نهی قائل به تعدد معانی و در بحث استفهام قائل به تعدد أغراض است که تعدد أغراض ، مسلک مرحوم آخوند خراسانی است .
4)نداء:
تعریف : متکلم به وسیله حرفی که جانشین ( اُنادِی ) است ، از مخاطب درخواست کند که به سوی او روی نماید و به طرفش توجه کند .
الفاظ نداء عبارتند از :( همزه(أ) ، أی،یا، آی،أیا،هَیا،وا). این الفاظ غالباً در همان معنایی که ذکر شد، به کار می روند.ولی نداء هم مانندسایر اقسام انشاء طلبی، دارای معانی مجازی دیگری است که توسط سیاق کلام و قرینه ها به دست می آیند که ذیلا به آن معانی اشاره می شود:1-إغراء(تحریک کردن و برانگیختن ) : وقتیکه ستم دیده ای روی به شما می کند و از بیداد کسی می نالد و از ظلم فریاد بر می آورد،شما برای اینکه او را تحریک کنید و به گفتن ستمها برانگیزانید به آن شخص می گویید: (یامَظلُوم).2-إستغاثه (دادخواستن و داد خواه طلبیدن): یا لله للمؤمنین ( یعنی خداوندا به فریاد مؤمنین برس).3-گریه و زاری کردن: مثل قول شاعر:
فوا عَجباً کَم یَدَّعِی الفَضلَ ناقصٌ
و وَا أسَفا کَم یُظهِرُ النَقصَ فاضِلٌ
(شگفتا چه بسا کسانی که کاستیهایی دارند و ادّعای فضل می کنند و دردا و دریغا که بسیای از فضیلت مندان ، کاستیهایی از خویش نشان می دهند ) در این بیت(واعجبا)و(وا أسفا) برای زاری و شیون کردن ، استعمال شده است.
4- إبراز شگفتی کردن و در شگفتی انداختن:مثل قول شاعر:
یا لَکِ مِن قُبَّرَةٍ بمَعمَر
خَلا لَکِ الجَوُّ فبِیضِی وَاصفِرِی
(یعنی شگفتا از قبّره در دشت سر سبز ، اکنون آسمان برای تو آماده است پس تخم بگذار و آهنگ برآر)که (یا لَکِ ) در این بیت ، برای تعجّب استعمال شده است.(قُّبَّرَةٍ ) نام پرنده ای است و (مَعمَر ) به معنای دشت سر شار از آب و سبزه را گویند.یا مانند این بیت از حافظ:
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست.
5-زجر و بازداشتن: مثل قول شاعر (سعدی):
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه در یابی
یا این مثال : أفُؤادِی مَتی ا لمَتابُ ؟ای قلب من ، کی از گناه باز می گردی؟)(أفُؤادِی)ندا و منادی است و ندا در اینجا برای بازداشتن قلب ، از گرایش های نابجا به کار رفته است.6-افسوس خوردن و إبراز درد مندی : يَالَيْتَنىِ كُنتُ تُرَاباً(نبأ- 40) («اى كاش خاك بودم‏ ).7-یاد آوری و تذکر: مثل قول شاعر:
أیا مَنزلی سَلمی سَلامٌ عَلیکُما
هَلِ الأزمنُ اللّاتِی مَضَینَ رَواجِعَ
( ای دو منزل سلمی ، سلام برشما باد ، آیا روزگار گذشته باز می گردد ؟)8-إبراز سرگردانی و دلتنگی کردن: مثل قول شاعر:
أیا مَنازِلَ سَلمی أَینَ سَلماکِ ؟
مِن أَجلِ هذا بَکَیناها بَکَیناکِ
(ای خانه های سلمی ، سلمای تو کجاست ؟ از همین جهت ، برای سلمی و برای خانه ها می گرییم).
5)تمنّی:
تعریف:طَلَبُ الشَّیءِ المَحبوبِ الّذِی لا یُرجی و لا یُتَوقَّعُ حُصُولُه.
مانند: يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتىِ‏َ قَارُون(قصص – 79) (اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم‏ ) به علت اینکه تمنّی یک معنا بیشتر ندارد و آن عبارت است از همان معنائی که در بالا ذکر شد و معنای خاص دیگری ندارد که از سیاق کلام به دست آید در اینجا بحث معانی مجازی اقسام انشاء طلبی که آن معانی از سیاق کلام و قرینه ها فهمیده می شد به پایان می رسد. نکته پایانی:تااینجانمونه هایی کاربردی از نقش سیاق در کلام ذکر شد و فقط دو بحث دیگر باقی می ماند:
(1)راه های شناخت سیاق
(2)شرایط تحقق سیاق
دامن سخن در همین جا به پایان می رسد،خوانندگان برای مطالعه بیشتر به منابع بحث رجوع نمایند(33).
فصل دوم
حجیت آراء متخصصین
در علم اصول حجیّت قول متخصّص، اعم از صرفی ،نحوی،بلاغی،مورّخ،پزشک،زیست شناس وغیرآن بررسی نشده است،شایسته است این بحث به صورت مفصل مورد بررسی قرار گیرد.توضیح (1):حجیّت قول لغوی در کتب اصول فقه بررسی شده است،امّا حجیّت قول هر متخصّص بررسی نشده است. توضیح (2):متخصّصین فن گاهی اقوال حسّی دارند و فقط ناقلند و گاهی اقوال حدسی دارند و إعمال تخصّص نموده اند، اقوال حسی متخصصین برای همگان (أعم از متخصص و غیر متخصص) حجیت دارد ولی أقوال حدسی آنان فقط برای غیر متخصص حجت است.توضیح (3): حجیّت قول لغوی حسّاً و حدساً مورد بررسی قرار گرفته است.(34)
فصل سوم
راه های جمع بین کلمات لغویین(35) توضیح : در علم اصول از حجیّت قول لغوی سخن به میان آمده است اما از راه های جمع بین کلمات لغویین و حل تعارض بین کلمات آنها سخن گفته نشده است ولی برای جمع راه هایی به نظر می رسد که در ادامه ذکرمی گردد:
الف) بازشناسی معنای لغوی از معنای اصطلاحی: ممکن است یک لغت شناس معنای لغوی را ذکر کند اما لغت شناس دیگر معنای اصطلاحی را و بین این دو معنا تعارضی نیست مانند:(صلاة)که درمعنای لغوی به معنای درودودراصطلاح به معنای (نماز)به کارمی رود.
ب) بازشناسی مفهوم از مصداق: برخی مفاهیم کلمات و برخی دیگر از لغویین مصادیق کلمات را ذکر کرده اند مانند: لفظ (تجارت) که برخی آن را به بیع (مصداق تجارت ) تفسیر نموده اند و برخی دیگر آن را به معنای (التَّصَرُّف فی رأسِ المال طَلَباً لِلرِبح )(36) تفسیرنموده اندکه تفسیربه معنا ومفهوم کلمه تجارت است واعم از تفسیر تجارت به بیع(تفسیر به مصداق) می باشد که شامل هم بیع و هم اجاره و ... می شود برخلاف تفسیر اول که تفسیر به مصداق است و این قسم اولی در برخی از کتب لغت با این عبارت تفسیر شده است(مارَسَ البَیعَ و الشِّراءَ)(37).ج) بازشناسی معنای حقیقی از معنای مجازی:برخی معنای حقیقی را اراده کرده اند و برخی دیگر معنای مجازی را، که آقای زمخشری در کتاب (أساس البلاغة ) به معانی مجازی خیلی اهمیت داده است.د)توجه به تطوّر معنائی واژگان در طول زمان: واژگان در طول زمان دچار تحوّل معنایی می شوند و ما باید به معنای واژگان در عصر نزول قرآن یا عصر صدور حدیث توجه کنیم ، بنابراین اگر لغویین معانی مختلفی برای یک واژه ذکر کردند باید بررسی شود که این لغویین دریک عصرزندگی می کرده اند یا خیر؟ که اگر در عصر های مختلف زندگی می کرده اند ممکن است که واژه ، دچار تغییر معنایی شده باشد به عنوان مثال :واژه (کِفات) در آیه شریفه ( ألم نَجعَل الارضَ کِفاتاً ) در عصرنزول به معنای در بر گرفتن و جای دادن آمده است در حالیکه در کتب لغوی متأخر به معنای سرعت در حرکت یا متحرک بودن نیز آمده است ، با توجه به تحوّل معنایی واژه (کِفات) در طول زمان نمی توان ادعا کرد که آیه شریفه (ألَم نَجعَلِ الأرَض کِفاتَا) (مرسلات – ) (آیا زمین را مرکز اجتماع انسانها قرارندادیم) بر هر حرکت سریع کره زمین دلالت دارد ، بنابرین با این آیه شریفه إعجاز علمی قرآن إثبات نمی شود.ه ) آشنائی به محیط زندگی لغوی :ممکن است لغتی در نزد قبیله ای به معنایی و نزد قبیله دیگر معنای دیگری داشته باشد همچنین بعضی از قبایل (ال) را برای تعریف ذکر می کنند ولی بعض دیگر (أم) را ، باید بررسی شود که لغوی با کدام منطقه ارتباط بیشتری داشته و یا خود شخص لغوی از کدام قبائل است ؟ البته در صورتی که خود لغوی هم عرب باشد،خلاصه سخن اینکه ممکن است هر لغوی طبق ارتباط با گروه خاصی معنایی را ذکر کند و لغوی دیگر هم برمبنای ارتباط با گروه دیگر ، معنای دیگری را ذکر کرده باشد.
فصل چهارم
راه های بازشناسی مشترک لفظی از مشترک معنوی

1) تعدد جمع دلیل اشتراک لفظی است :
 

مثل جمع امر به معنای فرمان بر (اوامر _ دستورات ) و جمع امربه معنای کار بر (امور _ کارها )(38).

2) از راه مشتقات :
 

امر به معنای فرمان مشتقاتی دارد،مانند : آمر ، مامور و .....،ولی امر به معنای کار مشتقات ندارد.

3) از راه مقابله :
 

امر به معنای فرمان که مقابلش نهی است ولی امر به معنای کار مقابل ندارد و مقابلش (لا شیءَ ) است وبه عبارت دیگر از راه تعدد مقابل،یا اینکه یکی مقابل دارد و دیگری ندارد.مانند: (یوم) به معنای روز نقطه مقابلش( لیل) است ولی (یوم) به معنای شبانه روز نقطه مقابلش( اُسبوع، شهر و سنة) می باشد و یا مانند: (عین) به معنای چشمه که جمعش (عیون) است ، (عین) به معنای چشم که جمعش (أعیان) است و (عین) به معنای شخص که جمعش (أعیان) است.

4) از راه تعدد حروف جر :
 

مانند وَقَفَ فِی مَکانٍ یعنی« در آن مکان ایستاد».ولی ، وَقَفَ عَلی اَمر یعنی «إطّلَعَ عَلی اَمرٍ» می باشد.

5) از راه وجود و عدم وجود حروف جر :
 

مانند سَألتُک شیئاً به معنای «در خواست» می باشد. ولی: سَألتُک عَن هذا به معنای« پرسش» است که در قرآن نمونه های فراوان از این قبیل وجود دارد مانند : يَسَْئلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ(بقره-189) (درباره هلال های ماه از تو سؤال می کنند) ویا مانند:يَسَْئلونَكَ عَنِ الْأَنفَال(انفال-1) (از تو درباره انفال سؤال می کنند) و یا مانند: يَسَْئلُونَكَ عَنِ الرُّوح(اسراء-89) (از تو درباره روح سؤال می کنند) و ... یا مانند: فِعل «رغب» که باحرف جر (فی) به معنای «میل» است ولی با حرف جر (عن) به معنای اعراض است .

6) از راه صدق أفعَل تَفضیل و عدم آن :
 

توضیح اینکه بین متکلمین و فلاسفه در مورد اینکه در صدق أسماء الهی (علم ، حیات ، قدرت و غیر آن حتی در صدق وجود بر خداوند متعال ) اختلاف است ، معمولا متکلمین قائل به اشتراک لفظی و فلاسفه قائل به اشتراک معنوی می باشند،لکن می توان از صدق این اسامی بر خداوند متعال به نحو أفعل تفضیل مثل : (الله أعلَم ، أرحَمُ الرَّاحِمین ، خَیرُ الرَّازقِین ، أَحسنُ الخالِقیِن و مانند آن ) استفاده کرد که صدق این اسماء بر واجب الوجود و ممکن الوجود به نحو اشتراک معنویست لکن صدق آن بر خداوند متعال به نحو أعلی و أتمّ است .
تنبیه و آگاهی به صورت پرسش و پاسخ
سوال : آیا راه های ذکر شده برای تمییز دادن یک معنا از معنای دیگری است (مشترک لفظی)یا راه های بازشناسی مصداق از مصداق است ؟ که در نتیجه همه این مصادیق در یک مفهوم کلی مشترک، اشتراک معنوی داشته باشند؟
جواب : اگر کل موارد جامعی داشتند که« مُعتَدٌّ بِهِ» می باشد و به عبارت دیگر جامع نزدیک وجود داشته باشد ، می تواند ملاک مشترک معنوی باشد . به این معنا که جامعی را در نظر گرفته اند ، مثل اینکه جواز را در نظر گرفته باشند و صیغه امر را وضع نموده باشند یعنی صیغه امر وضع شده است برای جواز فعل (جواز به معنای أعم) یعنی حرام نیست،اعم از اینکه واجب باشد یا مستحب باشد یا مباح باشدو یا اینکه مکروه باشد، اینموردمشترک معنوی است ولی به نظر می رسد که راه های ذکر شده دلیل بر مشترک لفظی باشد یعنی جامع نزدیک« مُعتَدٌّ بِهِ»در وضع وجود نداشته بلکه هر کدام مستقلاً در نظر گرفته شده و لفظ برای آن وضع شده است و معناهم در هر موردی فرق می کند ، به عنوان مثال : امر به معنای (شیئ) ، اسم ثلاثی مجرد و جنبه مصدری ندارد ولی امر به معنای( فرمان دادن) مصدر است و مسلّماً اسم جامد غیر مصدری و مصدر، معنا و جامع « مُعتَدٌّ بِهِ» ندارند.
فصل پنجم
بحث هرمنوتیک جای بحث های هرمنوتیک هم درمباحث اصول فقه خالی است .هرمنوتیک به معنای تفسیر کردن است و به فهم در آوردن چیزی یا موقعیتی مبهم است و به اصطلاح دیگر تفسیر متون مقدس یا هر متن دیگر را هرمنوتیک نامند.(39)خود این تفسیر دو قسم است :
الف ) تفسیر هرمنوتیکی گاهی مفسر محور است (این قسم را هرمنوتیک فلسفی هم می نامند ) یعنی هر چه را که مفسر از متن و آیه قرآن و دیگر متون فهمید همان درست و صحیح می باشد.
ب)و گاهی متن محور است یعنی قواعد و ضوابطی پایه ریزی شده است تا مراد واقعی و جدّی مؤلّف فهمیده شود .
از دو قسم فوق ، قسم اول هر منوتیک مفسر محور یا همان هرمنوتیک فلسفی باطل است و همان تفسیر به رأی می باشد که در روایات مورد نکوهش قرار گرفته است،به عنوان نمونه: (عن ابن عباس عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله )قال: مَن قَالَ فِی القُرآنِ بِغَیرِ عِلمٍ فلیَتَبوَّء مَقعَدَه مِن النَّار) .(40)مفسران در نصوص اختلاف ندارند بلکه در ظواهر اختلاف دارند و این اختلاف بستگی دارد که چه قواعد تفسیری را برگزیده اند؟به نظرامامیّه،قول ائمه(علیهم الصّلاة و السّلام )جاری مجرای قول پیامبر(صلّی الله علیه و آله ) می باشد و حجت است.ولی به نظر عامّه قول صحابی حجت می باشد.پس بسیاری از اختلافات به قواعد تفسیری بر می گردد که مفسران قبول دارند.اشکال تفسیر هر منوتیکی مفسر محور (هرمنوتیک فلسفی) : چون ما به دنبال مراد جدّی متکلم هستیم پس باید با قواعد تفسیری و محاوره ای آشنائی داشته باشیم تا مراد جدّی متکلم را از متن استکشاف کنیم و حال آنکه در تفسیر هرمنوتیک مفسر محور ، خود مفسر ، محور قرار می گیر د و کاری به قواعد تفسیری و محاوره ای و مراد جدی متکلم ندارد .(41)
فصل ششم
فهرستی از سایر کاستیهای علم اصول نسبت به علم فقه(42) و سایر علوم اسلامی

الف)فهرست سایر کاستیهای علم اصول نسبت به علم فقه :
 

1) أسالیب بیان واجبات 2)أسالیب بیان محرّمات3) أسالیب بیان مستحبات4) أسالیب بیان مکروهات5) أسالیب بیان مباحات6) أسالیب بیان احکام وضعیّه با گستره وسیع آن 7) أسالیب بیان واجب کفائی8) أسالیب بیان واجب تخییری9)تقسیم واجب به واجب مرتّب و غیر مرتّب10) راه های بازشناسی امر استحبابی از امر وجوبی

ب)فهرست سایر کاستیهای علم اصول نسبت به سایر علوم اسلامی :
 

1) اسباب عروض إجمال در آیات قرآنی وچگونگی رفع آنها2) راه های بازشناسی امر مولوی از امر إرشادی 3)در تفسیر آیات قرآن ، مورد (شأن نزول ) مخصّص نیست. 4) قاعده جری و تطبیق در روایات تفسیری و کلمات لغویین 5)عدم خلط مفهوم به مصداق) گاهی یک واژه در علم اصول دو اصطلاح دارد، مثل مطلق مقابل مشروط،یا مطلق مقابل مقیّد و مثلتوصّلی مقابل تعبّدی یا توصّلی (به معنای مقدّمی ) مقابل واجب نفسی و این امر گاهی منشأ خَلط مباحث می شود. 7)بحث گسترده پیرامون سیره و عرف 8) مذاق شریعت 9) مناسبت حکم و موضوع 10) چگونگی تأثیر دو عنصر زمان و مکان در استنباط11) تنظیم دایرة المعارفی در علم اصول (به صورت الفبائی)12) تألیف موسوعه ای عظیم در علم اصول (کتاب جامعی در علم اصول که همه مباحث علم اصول را در خود جای داده باشدالبته به سبک ترتیب کتب نه به سبک ترتیب الفبائی)13) آماده ساختن نمایه کتابهای اصولی (استخراج موضوعات )14) بانک اطلاعات رایانه ای در علم اصول( جهت مقایسه نسخ و تسریع در امر تحقیق)(43)نمونه دیگری از کاستیهای علم اصول نسبت به علوم اسلامی برخی واژه هائی که در لغت و ادبیات (علم صرف و نحو ) برای خصوص مذکر تعریف شده است ، برای اعم از مذکر و مؤنث استعمال می شود مثل : برخی موصولات (الَّذین) و أسماء إشاره (اولئک ، هولاء) برای صیغه جمع اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبهه و صیغه مبالغه ، ضمیر جمع مخاطب یا مغایب ( کُم ، تُم،أنتم، هُم ، واو جمع مذکر ) بنابراین خطاب (یا أیُّهَا الَّذین آمَنُوا) از باب تغلیب شامل مذکرو مونث می شود . یاد سپاری (1): از این قاعده گاهی به اشتراک احکام بین مرد و زن در باب قواعد فقهیّه(44) یاد شده است .
یاد سپاری (2): در کتاب منطق تفسیر قرآن ج1/ 292 به این قاعده به صورت ناقص اشاره شده است و آنچه در بالا آمده است کاملتر از آن می باشد.

ج) دو اشکال بر تقسیم بندی مباحث کتب اصولی:
 

اشکال اول: اصولیین در کتب اصولی برای استنباط احکام چهار منبع ذکر نموده اند که اجماع یکی از آنها می باشد وآن را در عرض دیگر منابع قرار داده انددر حالیکه اجماع از دیدگاه امامیّه دلیل مستقلی نیست بلکه کاشف از سنّت است(45) ( همانطور که در تقسیم بندی زیر مشاهده می شود) از این رو اجماع درطول سنّت قرار می گیرد نه هم ردیف سنّت وسایر منابع استنباط احکام. (46)
اشکال دوم : اشکال دیگر که بر تقسیم بندی مباحث اصولی در بعضی از کتب اصولی مطرح می باشد این است که به جای اینکه محور بحث،منابع معرفت شناسی دین ( تقسیم بندی الف) قرار گیرد مباحث را طبق حالات روانی مکلف(تقسیم بندی ب) تقسیم نموده اند که در تقسیم بندی زیر به این اشکال اشاره شده است .یاد سپاری : اشکال فوق به تقسیم بندی مرحوم شیخ أنصاری (ره) و تابعین ایشان وارد است لکن این اشکال به کسانی مانندمرحوم مظفر در اصول فقه که یکی از مباحث علم اصول را( مباحث الحجّه)(47) قرار داده و سپس از حجیّت قرآن و سنّت و عقل و اجماع و غیر آن سخن گفته اند، وارد نیست.
افق های جدید تحقیق :
پیشنهاد می شود کاستیهای مربوط به تدوین کتب آموزشی علم اصول در یک تحقیق مستقل به نحو گسترده مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد.

د)اصول فقه مقارن (تطبیقی )
 

بحث مقایسه مبانی اصولی شیعه با مبانی اصولی سایر مذاهب و فرق اسلامی بحث مهمی است که امروزه به خاطر گسترش ارتباط بین فرق مختلف مسلمین یک ضرورت است.فقهای سابق با عنوان (کتاب الخلاف) و مانند آن آرای فقهی مذاهب مختلف را مورد بررسی قرار داده اند، لکن ریشه یابی این اختلافات به مبانی فکری و اصول و قواعد استنباط بر می گردد. از این رو بایسته است که بحث اصول فقه مقارن یاتطبیقی نیز به عنوان یک بحث درسی در حوزه های علمیّه پی جویی شود . (48)قابل ذکر است کتاب (الاصول العامّة للفقه المقارن) از آیت الله حکیم(قدّس سرّه)وکتاب اصول فقه مقارن از استاد علی اصغر رضوانی معرفی می گردد.

پي نوشت ها :
 

1- تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام / سید حسن صدر / 311- 310، به نقل از کتاب در آمدی به تاریخ علم اصول/مهدی علی پور/54 ــ 51.
-2 یاد سپاری :در این نوشتار کاستیهای علم اصول فقه دنبال می شود اما کاستیهای علم اصول فهم دین مثل قواعدی که در تفسیر قرآن کریم یا علم کلام یا علم تاریخ به آنها
نیاز مندیم در جای دیگری باید دنبال شود .
3 - منطق تفسیر قرآن/محمد علی رضائی/ج1/418-417
4 -روش تفسیر قرآن/ علی اکبربابائی،غلامعلی عزیزی کیاومجتبی روحانی رادبه کوشش محمودرجبی /94-93.
5. تاج العروس/محمد مرتضى زبیدی/ذيل ريشه سوق.
6. دروس فى علم الاصول/ سيدمحمد باقرصدر/الحلقة الاولى/103.
7 - تعریفی است که میتوان گفت تعریف آقایان بابائی و رجبی است که آن را در کتاب های خود(روش شناسی تفسیرقرآن و روش تفسیرقرآن) بیان نموده اند.
8. روش‏شناسى تفسير قرآن/علی اکبربابائی،غلامعلی عزیزی کیاومجتبی روحانی راد/زیرنظرمحمودرجبی/120.
9ـ تفصیل وسائل الشیعة/شیخ حرعاملی/ج18 /135/باب 7 از أبواب الربا/ حدیث1 .
10 - بحارالأنوار/علامه مجلسی/ج82/297.
11 -این تقسیم بندی برگرفته از کتاب روش تفسیر قرآن ص100به بعد می باشد که آن را مختصراً بیان نمودیم طالبین برای توضیح بیشتر به همین کتاب و یا کتاب روش شناسی تفسیرقرآن ص124به بعد و یا کتاب منطق تفسیر قرآن/ ج1و....مراجعه نمایند.
12.روش‏شناسى تفسير قرآن /124.
13. الغدير/عبد الحسين امينى/ج 1/ 340.
14. روش‏شناسى تفسير قرآن/126-125.
15. براى مثالهاى سياق آيه و سياق آيات به کتاب روش‏شناسى تفسير قرآن/ 128-127 رجوع شود،ضمناً در بحث بعدىمصاديقى را از الميزان خواهيم آورد .
16. روش‏شناسى تفسير قرآن/ 144 - 142 .
17. تلخيص التمهيد/ محمدهادی معرفت/ ج 1/92 – 90 .
18 -براى توضيح بيشتربه کتاب روش‏شناسى تفسير قرآن/ 143-142رجوع شود.
19 -روش شناسی تفسیرقرآن/ 143.
20 -این تقسیم بندی که جدید تر وکاربردی تر هم می باشد إبداعی از استاد راهنما حجت الاسلام الهی دوست (زید عزه)می باشد.
21 - روش شناسی تفسیرقرآن/122.
22 - جواهر البلاغة/احمد هاشمی/52 .
23 -سنن ترمذی/ ج 4 /484 .
24 - شرح إحقاق الحق(مرعشی)/ج 26/243 .
25 - جواهر البلاغة/65 .
26 - گفتنی است : مرحوم آخوند خراسانی این موارد را معانی دیگر امر قلمداد نمی کند بلکه دواعی و انگیزه های مختلف از استعمال امر می داند. بنابراین نزد مرحوم آخوند امر همواره یک معنا دارد لکن دواعی گوینده از استعمال امر فرق می کند نه اینکه معانی امر متعدد باشد.(رک :کفایة الاصول/ 69-61) .
27 - هر چند درکتاب جواهر البلاغة لفظ تعجب آمده است لکن تعبیر تعجیب مناسب تر می باشد.
28 - اصول کافی/ شیخ کلینی/باب إختلاف الحدیث /ج1/62/حدیث1.
29 - گفتنی است : همانطور که در امر نیز گذشت به نظر مرحوم آخوند این موارد از دواعی نهی محسوب می شوند نه از معانی نهی .
30 - جواهرالبلاغة/73.
31 - جواهرالبلاغة/79.
32 - لفظ (صاح) در شعر أبو العلاء،منادی مُرخّم است و در اصل (یا صاحب ) بوده است .
33 -روش تفسیر قرآن/ 103، و همچنین کتاب روش شناسی تفسیر قرآن/ 128 و کتاب منطق تفسیر قرآن/ ج 1 .
34 - برای آشنایی بیشتر به کتاب روش تفسیر قرآن و همچنین کتاب روش شناسی تفسیر قرآن رجوع شود.
35 - راه هایی که در مورد حل تعارض بین کلمات لغویین به آنها اشاره شده است برگرفته از سخنان استاد محترم حجت الاسلام الهی دوست (زید عزه)می باشد.
36 - مفردات الفاظ قرآن کریم/راغب اصفهانی/ماده تَجَر/ 164.
37 - المعجم الوسیط/82 .
38 - اصول فقه/محمد رضامظفر/بحث اوامر/76 – 75.
39 - کتاب منطق تفسیر قرآن/ 467،وهمچنین کتاب تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن/دکتر محمد باقر سعیدی روشن/ 100به بعد.
40 - تفصیل وسائل الشیعة/ج27/ 204/الباب 13 من أبواب صفات القاضی/الحدیث 76.
41 - برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: کتاب منطق تفسیرقرآن/ 484به بعد.
42 - هر چند موضوع مقاله، کاستیهای علم اصول نسب به سایر علوم اسلامی (غیر از فقه) می باشد لکن استطرادا ًدر این بحث همه کاستیهای علم اصول حتی نسبت به علم فقه آورده شده است .
43 - در آمدی به تاریخ علم اصول / مهدی علی پور / 485 – 483 ( موارد 7تا 14).
44 - نگا:قواعد فقهیّه/ محقق بجنوردی.
45 - فرائد الاصول/شیخ مرتضی أنصاری/ ج1 / 185.
46 - برگرفته از کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی/ آیت الله جوادی آملی (دام ظله العالی)/ 154-153.
47 - اصول فقه مظفر (قدّس سره )/ مباحث الحجّة/ 363 به بعد.
48 - برگرفته از گفتگو با استاد شیخ محمد مهدی شمس الدّین/ مجله فارسی فقه اهل بیت (علیهم السّلام)/ شماره 8.
 

منابع و مآخذ :
1-قرآن کریم ( عثمان طه)/ آیت الله مکارم شیرازی/ دارالقرآن کریم/ ششم - 1385
2- تفصیل وسائل الشیعة/ محدث شیخ حر عاملی/ مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)/ سوم- 1416(ه.ق)
3- الغدیر(12 جلد)/ آیت الله امینی/ دار الکتاب العربی(بیروت)/ 1379-(ه.ق)
4- فرائد الاصول / ج1(القطع والظن)/ شیخ مرتضی أنصاری/ خاتم الأنبیاء(قم)/ نهم-14288(ه.ق)
5- کفایة الاصول/ مرحوم آخوند خراسانی/ مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)/ اول - 1409 (ه.ق)
6- دروس فی علم الاصول/ شهید سید محمد باقر صدر/ مؤسسه نشرإسلامی/ اول _1417
7- اصول فقه/ علامه محمد رضا مظفّر/ مؤسسۀ بوستان کتاب/ پنجم¬_1387
8- درآمدی به تاریخ علم أصول/ مهدی علی پور/ مرکز جهانی علوم اسلامی/ اول _1382
9- جواهر البلاغة/ احمد هاشمی/ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم/ دوم – مهر 1383
10- تلخیص التمهید/ آیت الله معرفت/ مؤسسه نشرإسلامی/ دوم _1416(ه.ق)
11- منزلت عقل در هندسه معرفت دینی/ آیت الله جوادی آملی/ مرکز نشر أسراء/ سوم – زمستان 1387
12- منطق تفسیر قرآن/ دکترمحمدعلی رضائی اصفهانی/ جامعه المصطفی العالمیه/ اول_1378
13- روش تفسیر قرآن/ علی اکبر بابایی/ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه/ دوم_1385
14- روش شناسی تفسیر قرآن/ بابایی،عزیزی کیا،روحانی راد/ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه/ دوم _1385
15- تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن/ دکترمحمدباقرسعیدی روشن/ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی/ اول _1383
16- تاج العروس(10 جلد)/ محمد مرتضی زبیدی/ منشورات مکتبة الحیاة(بیروت)
17- مفردات ألفاظ القرآن الکریم/ راغب اصفهانی/ طلیعه نور/ چهارم _1429(ه.ق)
18- المعجم الوسیط/ ابراهیم أنیس ودیگران/ موسسه نشر اسلامی/ 1408(ه.ق)
19- مجله فقه اهل بیت(ع)(فارسی)/ گفتگو با استاد شیخ محمد مهدی شمس الدین/ شماره_8



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط