شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (4)

اعمال پيامبران الهي همانند گفتار آنها، حجت است و از سخنان هر گوينده در صورتي اطمينان حاصل مي شود كه رفتار و گفتار او با يكديگر مطابقت داشته باشد و بين اعمال و گفتار او ضديت و تناقضي وجود نداشته باشد.
دوشنبه، 27 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (4)

شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (4)
شبهات پیرامون عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن (4)


 

نويسنده:عنایت صالحی
منبع : اختصاصی راسخون




 

دلايل عقلي براي عصمت انبياء در مقام عمل
 

1- نقص غرض (118)
 

اعمال پيامبران الهي همانند گفتار آنها، حجت است و از سخنان هر گوينده در صورتي اطمينان حاصل مي شود كه رفتار و گفتار او با يكديگر مطابقت داشته باشد و بين اعمال و گفتار او ضديت و تناقضي وجود نداشته باشد.
اگر پيامبر الهي مردم را از عملي نهي نمايد اما در عين حال خود آن عمل را انجام دهد، مردم در تشخيص راه صحيح دچار مشكل شده و غرض از بعثت كه معرفي كردن و شناساندن راه صحيح به مردم است، حاصل نخواهد شد چون از يك طرف، مردم عمل پيامبر را دليل بر جايز بودن فعل مي پندارند و از طرف ديگر، نهي پيامبر به معناي حرام بودن و ترك كردن آن فعل مي باشد.

2- تربيت (119)
 

يكي از اهداف بعثت و برانگيخته شدن انبياء الهي، تربيت و تزكيه انسانها است و يكي از اصولي كه در فن تربيت به آن توجه مي شود و خدشه اي در آن وارد نمي شود اين است كه مربي قبل از هر كس به سخن خود عمل كرده باشد و اگر بين گفتار و رفتار شخص مربي ، دو گانگي وجود داشته باشد اين دو گانگي تأثير منفي بر تربيت مي گذارد و تربيت محقق نخواهد شد و فردي كه از نظر رفتار، نقص ها و كمبودهايي داشته باشد گفتارش تأثير مطلوب را نمي بخشد.
پيامبران بايد در سطح و مقامي باشند كه تربيت بهترين و با استعدادترين افراد را بر عهده گيرند و اين امر ممكن نخواهد شد مگر اينكه پيامبران معصوم و از بالاترين درجات كمال انساني برخوردار باشند.

3- معجزه :
 

يكي از دلايل عقلي كه براي اثبات عصمت عملي انبياء آورده شده است رابطه معجزه با عصمت مي باشند.
عطا كردن معجزه به يك شخص به منزله تأييد تمامي كردار و گفتار و واجب بودن پيروي از آن فرد به حساب مي آيد به همين علت آوردن و صادر شدن معجزه از انبياء‌الهي دليل بر اين است كه انبياء از گناهان معصوم مي باشند و در غير اين صورت يعني در فرض انجام گناه و معصيت از انبياء و معصوم نبودن آنها، لازمه آوردن معجزه اين است كه از تمامي اعمال آن پيامبر پيوري كنيم و از طرف ديگر هيچ شخص حكيمي به سرپيچي از دستورات خود رضايت نمي دهد.
در نتيجه هم تبعيت از انبياء لازم است چون خداوند دستور داده است و معجزه آورده اند و همتبعيت لازم نيست چون گفتار و رفتارشان يكي نيست و آن چيزي را كه خود نهي مي كنند انجام مي دهند و از نظر عقل، كسي كه افعال و كردارش با مقصدي كه به آن دعوت مي كند منافات داشته باشند، شايستگي براي دعوت به آن مقصد را ندارد(120)
دليل نقلي : آياتي كه عصمت عملي انبياء را ثابت مي كند چند آيه است كه به آنها اشاره مي شود.

1- آيه تطهير :
 

از آيات قرآني كه بر عصمت عملي انبياء دلالت مي كند آيه اي است كه خداوند مي فرمايد : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.(121)
همانا خداوند مي خواهد از شما اهل بيت (ع) هر پليدي را بزدايد و شما را چنانكه بايد و شايد پاكيزه بدارد واژه مطهر ، اسم مفعول باب تفعيل مي باشد و كاربرد اين باب، غالباً براي متعدي كردن فعل است مثل طهر الله فلانا يعني خداوند فلان شخص را پاك گردانيد. مطهر يعني پاك گردانيده شده تطهيري كه در آيه آورده شده، مقيد به مورد خاصي نشده است و براي تأكيد با مفعول مطلق تأكيدي آورده شده است و اين بيان مي كند كه خداوند هر گونه آلودگي و پليدي را از ايشان دور كرده است در نتيجه «مطهرين» همان معصومين مي باشند و عصمت هم عنايت ويژه و خاص خداوند به تطهير و پاكي گروهي از انسانها است.

2- اطاعت و عصمت :
 

لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيراً(122) قطعاً براي شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقي نيكو است براي آن كس كه به خدا و روز باز پسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند.
اين آيه مهر تأييد بر تمامي افكار و اعمال و گفتار پيامبر اكرم (ص) زده است و او را به عنوان نمونه اعلا و الگوي كامل انسانيت معرفي مي كند. اگر پيامبر اكرم (ص) معصوم نبود خداوند او را به عنوان الگو و سرمشق معرفي نمي كرد و چون او را به عنوان الگوي كامل معرفي كرده است عصمت پيامبر اكرم (ص) ثابت مي شود.
در آيه ديگر خداوند مي فرمايد : قل ان كنتم تحبون الله فاتّبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم. قل اطيعوا الله و الرسول فان تولوا فان الله لا يحب الكافرين(123) «بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده مهربان است».
«بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شديد قطعاً خداوند كافران را دوست ندارد».
در اين آيه شرط رضايت و محبت خداوند، پيروي كردن و تبعيت مطلق از پيامبر خدا (ص) قلمداد شده است و اگر پيامبر اكرم (ص) معصوم نبود خداوند ديگران را به اطاعت و تبعيت مطلق از پيامبر اكرم (ص) دستور نمي داد.
در آيه ديگر خداوند مي فرمايد : و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي و يتبع غير سبيل المومنين نوله ما تولي و نصله جهنم و ساءت مصيرا(124)
و هر كس ، پس از آنكه راه هدايت براي او آشكار شد با پيامبر به مخالفت برخيزد و راهي غير راه مومنان در پيش گيرد، وي را به آنچه روي خود را به آن سر كرده واگذاريم و به دوزخش كشانيم و چه محل بازگشت بدي است.
لغت «مشاقه» و «شقاق» با كسي، يعني در مسيري غير از مسير او واقع شدن و اين كنايه از مخالفت و تبعيت نكردن از او مي باشد. پس «مشاقه الرسول» يعني مخالفت با پيامبر(125) آيه بعدي مي فرمايد : من يطع الرسول فقد اطاع الله(126) هر كس از پيامبر (ص) فرمان برد، در حقيقت خدا را فرمان برده است.
در اين آيه شريفه، اطاعت خداوند در گرو اطاعت از پيامبر (ص) بيان شده است. چنانكه خود حضرت طبق روايتي به اين آيه اشاره كرده و بر وجوب اطاعت از خود و امامان، چنين احتجاج نمودند : قال يا هولاء الستم تعلمون انّي رسول الله اليكم؟ قالوا : بلي .
قال : الستم تعلمون ان الله انزل في كتابه انه من اطاعني فقد اطاع الله؟
قالوا : بلي نشهد انه من اطاعك فيد اطاع الله و ان من طاعته طاعتم.
قال : فان من طاعه الله أن تطيعوني، و ان من طاعتي ان تطيعوا ائمتكم و ان صلوا قعوداً فصلّوا قعوداً اجمعين.
پيامبر اكرم (ص) فرمود : اي مردم ! آيا نمي دانيد كه من فرستاده خدا به سوي شمايم؟ گفتند : آري . فرمود : آيا خبر داريد كه خداوند در كتاب خود مقرر فرموده كه هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت نموده است؟ گفتند : آري . گواهي مي دهيم كه هر كس تو را فرمانب رد، خداي را اطاعت كرده است، و اينكه از لوازم اطاعت خدا، اطاعت از شماست.
پيامبر (ص) فرمود : آري از لوازم اطاعت خدا اين است كه از من فرمانبرداري كنيد و از لوازم اطاعت من اين است كه از پيشوايانتان فرمان ببريد. به نحوي كه اگر نشسته نماز خواندند، همه نشسته بخوانيد.
مرحوم علامه طباطبايي پس از نقل اين روايت مي فرمايند : اين سخن پيامبر كه «اگر نشسته نماز خواندند...» كنايه از اين است كه بايد تبعيت كامل از آنها داشته باشيد.(127)
شبهات در زمينه عصمت عملي :
منكران عدم عصمت عملي پيامبر اكرم (ص)، به آياتي از قرآن كريم تمسك كرده و آنها را به عنوان شبهه مطرح نموده اند.
1-در آيه اي از قرآن خداوند به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد :
عفا الله عنك لم اذنت لهم حتي يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين(128)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه حال راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بشناسي به آنان اجازه دادي؟
برخي پنداشته اند كه خداوند در اين آيه بر پيامبر (ص) خرده گرفته است و از كار او اظهار نارضايتي مي كند. همچنين جمله عفا الله عنك را حاكي از آن دانسته اند كه گناهي از پيامبر اكرم (ص) سر زده است كه نياز به عفو دارد؟ از جمله زمخشري در تفسير اين آيه مي نويسد : جمله عفا الله عنك، كنايه از جنايت است، زيرا عفو در چنين جايي به كار مي رود و معناي آيه اين است كه تو خطا كردي و بدكار انجام دادي.(129)
اين شبهه در وقاع ناشي از بي دقتي در زبان شناسي قرآن كريم و شيوه مكالمه آن مي باشد. نه تنها نسبت به قرآن كريم بلكه درم ورد هر متن ديگري، نبايد بدون توجه به روشهاي معمول در بيان مقاصد و طريقه متعارف در محاورات و گفتگوها به تفسير و تبيين آنها پرداخت.
آشنايي با ضرب المثل ها و شيوه هاي كاربرد كنايات، مجازات، استعاره ها و ساير عناصر ادبي شرط ضروري براي فهم يك متن است.
در حالي كه اگر كمي بيشتر در محتواي آيه و صدر و ذيل آن و تعبيراتي كه در آيات آمده است دقت مي كردند مي دانستند كه كلمه عفو و عتاب نسبت به حضرت (ص) در واقع براي بيان زشتي كار منافقان است و روي سخن را به پيامبر كردن نوعي تعبير كنايه اي لطيف براي بيان كردن يك واقعيت مهم است.
در بعضي از تعبيراتي كه امام علي ابن موسي الرضا (ع) در تفسير اين آيه نقل شده اين تعبير آمده است كه امام (ع)‌فرمود :
هذا مما نزلاياك اعني و اسمعي يا جاره، خاطب الله بذلك نبيه ، واراد به امته .
اين آيه از قبيل ضرب المثل معروف عرب است كه مي گويد : به تو مي گويم، ولي اي همسايه تو بشنو، خداوند در اين آيه روي سخنش را به پيامبر (ص) كرده ولي منظور امت است.(130)
به واقع، در قالب عتاب به پيامبر (ص) ، تخلف كنندگان از جهاد و كساني كه بدون داشتن عذري ، اجازه شركت نكردن در جهاد را مي گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته اند.(131)
اين آيه در مورد برخي از منافقين و يا افراد سست ايماني است كه سعي مي كردند به هر بهانه اي شده، از شركت در جنگ خودداري كنند. به همين دليل خدمت پيامبر آمده و با طرح كردن بهانه اي، از پيامب راجازه مي خواستند تا در جنگ شركت نكنند. پيامبر اكرم (ص) هم اينها را مي شناخت «و لتعرفنهم في لحن القول ...»(132) اما براي اينكه واقعيت دروني آنها را به ديگران نشان ندهد و از آنجا كه پيامبر رحمه للعالمين است با درخواست آنها موافقت ميكرد.
علاوه بر اينكه، پيامبر (ص) به خوبي مي دانست كه اگر به آنها اجازه ندهد و خواسته آنها را نپذيرد، باز هم اينها در جهاد شركت نمي كنند. در اين صورت هر چند چهره واقعي اين گروه براي ديگران روشن مي گشت اما مفاسدي نيز در پي داشت و آن اينكه وحدت و انسجام عمومي از هم پاشيده وحرمت و قداست فرماندهي شكسته مي شد.(133)
علاوه بر اين مطالبي كه بيان شد همان طور كه در آيات بعدي بيان شده است خداوند هم دوست نمي داشت كه اينان در جهاد حضور داشته باشند زيرا حضور و شركت كردن اين افراد در جنگ نه تنها فايده اي به حال مسلمانان نداشت بلكه موجب تضعيف روحيه بقيه رزمندگان مي گرديد. لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا(134) اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براي شما نمي افزودند.
بنابراني پذيرفتن اجازه گروهي كه قصد شركت در جهاد نداشتند و بر فرض شركت هم چيزي جز ضرر نصيب اسلام و مسلمانان نمي كردند، مصلحتي را تقويت نمي كند، تنها چيزي كه با پذيرفتن اجازه آنان از دست رفت، مصلحت شخصي خود پيامبر اكرم (ص) بود كه اگر اجازه نمي داد و آنها شركت نمي كردند سرانجام مشت دروغين آنها باز مي شد و پيامبر و مسلمانان به ماهيت آنها زودتر پي مي بردند.
با توجه به اين دو ويژگي وسوگندهاي فراواني كه منافقان مي خوردند جز ترك اولي چيز ديگري نمي تواند باشد. بلكه مي توان گفت كه ترك اولائي نيز صورت نگرفته است و آيه هدف ديگري را دنبال مي كند و آن اظهار ملاطفت و مهرباني به رسول گرامي است و آيه مي خواهد بگويد :
اي پيامبر خدا چرا تا اين حد انعطاف و نرمش نشان دادي و درحجب و حيا به آنها اجازه دادي و نگذاشتي كه ماهيت كثيف دشمنانت بر تو آشكار گردد ودوست و دشمن خود را از هم تشخيص دهي.
هدف از اين خطابهاي تند بيان كردن ماهيت منافقان دروغگو است اما در عتاب به عزيزترين افراد كه به حكم عواطف بي پايان، مانع از رسوا شدن دشمن خود گرديد.
2- يكي ديگر از آياتي كه از آن عدم عصمت رسول اكرم (ص) توهم شده است آيه اي است كه خداوند مي فرمايد :
ليغفرلك الله ماتقدم من ذنبك و لا تأخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطاً مستقيماً(135)
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت كند.
ذنب – بر وزن بند – به معني جرم است كه در فارسي آن را گناه مي نامند. ابن فارس مي گويد : ذنب به معني جرم و ذنب – بر وزن طلب – به معني دم حيوان؛ و گاهي در معناي خط و نصيب به كار مي رود.(136)
غفر و غفران به معني ستر و پوشش است و اگر به كلاهخود «مغفر» مي گويند به خاطر اين است كه سر را مي پوشاند.
عرب به موي گسترده اي كه گردن و پايين تر از آن را مي پوشاند، غفر مي گويد.(137)
ذنب يك معناي نسبي است كه ممكن است ديدگاهها درباره آن مختلف باشد چه بسا كرداري در نظر فرد يا گروهي گناه محسوب مي شود در حالي كه همان كردار در نظر فرد يا گروه ديگر يك كردار مطلوب به شمار مي رود.
در اين آيه ذنب و مغفرت در معناي لغوي خود به كار رفته اند كه معناي لغوي ذنب عبارت است از هر كاري كه داراي پيامدهاي ناگوار باشد و مغفرت هم به معناي «بر چيزي پوشش نهادن است» و تصور اين كه ذنب به معناي مخالفت با تكليف الهي است كه كيفر و مجازات به دنبال دارد كاملاض اشتباه است.
براي فهم معني آيه بايد كلمات قبل و بعد و كلماتي كه در خود آيه است دقيقاً مورد بررسي قرار گيرد. در اين آيه رابطه اي ميان «فتح» و آمرزش گناهان برقرار شده است، مي فرمايد هدف از اين «فتح مبين» (صلح حديبيه) اين بود كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بيامرزد.
نكته ديگر اينكه گناهان گذشته قابل درك است، اما گناهاني كه هنوز صورت نگرفته است چطورممكن است كه مشمول آمرزش الهي شود.
دقت در اين نكات ما را به مفهوم واقعي آيه راهنمايي مي كند و آن اينكه وقتي يك انقلاب الهي ايجاد مي شود، افرادي كه منافعشان بر اثر آن به خطر افتاده و همچنين كساني كه به سنتهاي غلط و خرافي پايدار هستند در برابر آن انقلاب موضع مي گيرند و انواع نسبتهاي ناروا و تهمتها را به رهبر آن انقلاب مي بندند اگر آن انقلاب پيروز نشود اين تهمتها بيشتر مي شود. اما هنگامي كه انقلاب پيروز شد و منافع نامشروع ظالمان قطع شد و حقانيت آن رهبر الهي روشن گشت تمام آن تهمتها چه آنها كه مربوط به گذشته بود و چه آنها كه در آينده مطرح مي گشت همه بر چيده مي شود و افراد يكه حاضر به ايمان آوردن نباشند ساكت مي شوند .
به همين دليل خداوند به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد ما اين فتح آشكار را براي تو پيش آورديم تاخداوند گناهان گذشته و آينده تو را بپوشاندو از ميان ببرد.
در حديثي از امام علي بن موسي الرضا (ع) نقل شده كه امام در جواب سوال مأمون كه چگونه اين آيه با عصمت انبياء سازگار است؟ فرمود :
لم يكن احد عند مشركي مكه أعظم ذنبياً من رسول الله
هيچ كس نزد مشركان مكه گناهش بزرگتر از رسول خدا (ص)‌نبود.
سپس در توضيح آن مي فرمايد : به خاطر اينكه آنها سيصد و شصت بت مي پرستيدند، هنگامي كه پيامبر آنها را به توحيد دعوت كرد بسيار برآنان گران آد، و از روي تعجب گفتند :
آيا او همه خدايان ما را به يك خدا تبديل كرده؟ چه چيز عجيبي است؟!
سپس مي فرمايد : هنگامي كه خداوند مكه را براي پيامبرش فتح كرد خداوند فرمود :
«اي محمد! ما فتح آشكاري را براي تو راهم كرديم تا گناهان گذشته و آينده اي كه نزد مشركان عرب، به خاطر دعوت به سوي توحيد، داشتي و داري، ببخشد، چرا كه بعضي از مشركان ايمان آورده اند و بعضي نيز از مكه خارج شدند و آنها كه باقي ماندند نمي توانستند توحيد را انكار كنند.
هنگامي كه پيغمبر اكرم (ص) مردم را به سوي آن مي خواند لذا گناهش نزد آنها در اين مسأله به خاطر پيروزي بر آنها بخشوده شد.
هنگامي كه مأمون اين تفسير را شنيد عرض كرد لله درك يا اباالحسن : آفرين بر تو اي اباالحسن!(138)
همين معني با تعبرايت ديگري در حديثي كه سيد بن طاووس از طريق اهل بيت (ع) روايت كرده است نقل شده كه قريش و اهل مكه قبل از هجرت و بعد از آن، گناهان زيادي به پيامبر اسلام (ص) نسبت مي دادند، هنگامي كه مكه فتح شد و پيغمبر اكرم (ص) با آن كرامت ومحبت با آن دشمنانبي رحم، رفتار كرد آنها از تمام گناهاني كه به او نسبت مي دادند صرفنظر كردند.(139)
در تفسير آيه نظرات ديگري نيز وجوددارد از آن جمله گفته اند كه براي پيامبر (ص) گناهي وجود نداشت اما اينكه در آيه ذنب آمده است وجوهي وجوددارد كه مناسب ترين آنها اين است كه مراد ذنب مومنين است يا اينكه مراد ترك اولي است.(140)
و ترك اولي هيچ منافاتي با عصمت پياكبر امرم (ص) ندارد، زيرا اگر انسان كار خوبي به جا آورد و از كار بهتر از آن صرفنظر كند به آن ترك اولي گفته مي شود در حالي كه نه تنها گناهي را انجام نداده است بلكه مستحبي را به جا آورده كه بالاتر از آن هم مستحب ديگري بوده است. و اطلاق ذنب وگناه بر چنين كاري به خاطر مقام والاي آنهاست زيرا حسنات الابراي سيئات المقربين.(141)
3- شبهه ديگري كه مطرح شده است اين كه اگر پيامبر از گناهان معصوم مي باشد، چرا خداوند در آيات متعددي او را به استغفار و توبه سفارش مي كند.
به عنوان مثال خداوند در قرآن خطاب به حضرت مي فرمايد: انا انزلنا إليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما أريك الله و لا تكن للخائنين خصيماً و استغفر الله ان الله كان غفوراً رحيماً.(142)
اي پيامبر ! ما به سوي تو قرآن را به حق فرستاديم تا به آنچه خدا به وحي خود بر تو پديد آورد، ميان مردم حكم كني و نبايد به نفع خيانت كاران، با مومنان و بي تقصيران با خصومت برخيزي و از خدا آمرزش طلب كن كه خداوند به يقين آمرزنده و مهربان است.
در شأن نزول اين آيه گفته اند زرهي از يكي از انصار در يكي از جنگها به سرقت رفت، آنها به يك نفر از طايفه بني ابيرق ظنين شدند فرد سارق كه متوجه خطر شد، زره را به خانه فردي يهودي انداخت و از قبيله خود خواست كه پيش پيامبر گواهي به پاكي او بدهند و وجود زرده در خانه فرد يهودي را دليل بر بي گناهي او بگيرند.
پيامبر كه اين طور ديد طبق ظاهر او را تبرعه كرد و مرد يهودي محكوم شد آيات فوق نازل شد و حقيقت ماجرا را آشكار كرد.
گفته اند كه اين آيه دلالت ميكند كه گناه از پيامبر (ص) سر زده است و اگر اين طور نبود و پيامبر از خائن دفاع نمي كرد، نهي از اين كار وارد نمي شد و چون گناه از پيامبر (ص) واقع شده است خداوند به پيامبر (ص) دستور مي دهد كه استغفار كند.
جوابهايي كه به اين شبهه مي دهيم اين است كه نهي از شيء دلالت نمي كند كه فرد نهي شده آن كار را انجام داده باشد بلكه در روايت آمده است قوم طعمه زماني كه از پيامبر درخواست كردند كه از طعمه دفاع كند، پيامبر صبر كرد و منتظر وحي شد و آيه نازل شد و هدف از اين نهي آگاه كردن پيامبر (ص) بود كه طعمه دروغ مي گويد و يهودي مقصر نيست.

پي نوشت ها :
 

118 . كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ص 192.
119 . آموزش عقايد ج 1 – 2 ص 243.
120 . الميزان ج 2 ص 136 .
121 . احزاب / 33.
122 . احزاب / 21 .
123 . آل عمران / 32-31 .
124 . نساء / 115 .
125 . الميزان في تفسير القرآن – ج 5 ص 82 .
126 . نساء / 80 .
127 . الميزان في تفسير القرآن – ج 5 – صص 18- 17 .
128 . توبه / 43 .
129 . كشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، ج 2 ص 274 .
130. البرهان في تفسير القرآن . ج 3 ص 427 . ح 1.
131 . الميزان في تفسير القرآن. ج 9 ص 285 .
132 . محمد / 30
133 . همان.
134 . توبه / 47 .
135 . فتح / 2 .
136 . المقاييس اللغه – ج 2 – ص 361 .
137 . المقاييس اللغه – ج 4 – ص 386 .
138 . تفسير نور الثقلين ج 7 ص 60 ح 18 . عيون اخبار الرضا : ج 1 ص 155 – ب 15/ ح1.
139 . تفسير نور الثقلين ج 7 ص 59 ح 17 . سعد السعود للنفوس ص 334
140 . تفسير كبير ج 10 ص 66 .
141 . بحار الانوار ، ج 25 س 205 .
142 . نساء / 106-105.

ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط