مناسبات مصر و اسرائيل در سه دهه اخير (3)
نويسنده: صبري انوشه*
اهميت مصر از ديدگاه اسرائيلي ها
1.اقدام سادات رئيس جمهور وقت اين كشور در سفر به بيت المقدس و شكستن حصار رواني ناشي از پنج جنگ خونين ميان اعراب و اسرائيل از ديدگاه سنيه چيزي نيست كه بشود برايش قيمتي مشخص كرد. مصر يعني بزرگ ترين و مهم ترين كشور عربي، ديوار انزوا و دشمني را كه اعراب دور اسرائيل از بدو تأسيس در سال 1948 كشيده بودند، فرو ريخت.
2.سنيه به اسرائيلي ها توصيه مي كند كه «از اين رو لازم بود مناسبات مصر و اسرائيل مستحكم، گرم و بسيار معني دار باشد».(27) اين استراتژيست ها اذعان دارد كه واقعيت مناسبات ميان قاهره وتل آويو به طور خلاصه چنين است كه در هيچ زمينه اي اين دو كشور همكاري عملي گسترده اي ندارند. طرفين در مذاكرات هنوز با احتياط و ترديد رفتار مي كنند و دليل اين ترديد از ديدگاه سنيه واقعيت هاي ريشه دار در كشور و نحوه تفكر مردم آن مي باشد. لذا او توصيه مي كند كه اسرائيل اين واقعيات و اسباب آن را درك كند.
3.از ديدگاه سنيه عناصر اثرگذار بر افكار عمومي مصر هنوز با به رسميت شناختن اسرائيل توسط دولت خود مخالفند و بسياري اين اقدام را خيانت به همبستگي عربي كه سال هاست به آن اعتقاد داشته اند، مي دانند. اين عده با تمسك به موضوع بلندي هاي جولان، بيت المقدس و هر موضوعي كه تاكنون حل نشده است، بر صحت و درستي نظر خويش پا مي فشارد.(28)
از نظر افرايم سنيه «افسانه ترس از توسعه طلبي اسرائيل»(29) عوامل رواني و بازدارنده در ترديد مصري ها براي مذاكره با اسرائيل به وجود آورده است.
از نظر سنيه اعراب طي 25 سال (1973 ــ 1948) پنج بار به رهبري مصر بااسرائيل جنگيدند و مصر با پرچم داري روند صلح خاورميانه، بهاي سنگيني كه عزلت و بايكوت چند ساله توسط اعراب بود را پرداخت و با آغاز شكل گيري خاورميانه جديد و البته متفاوت، مشكل جايگاه مصر نيز در آن بروز كرد. بر اساس ديدگاه سنيه علل تنزل جايگاه مصر چنين است: «در خاورميانه قديم موضوع خيلي ساده بود. در آن زمان اسرائيل در يك طرف و همه كشورهاي عربي در طرف ديگر بودند و در اين معادله مصر نقش خاصي داشت. اين كشور با توجه به قدرت نظامي، جمعيت زياد و آمادگي براي فداكاري به منظور تحقق اهداف ملت عرب، سهم بسزايي در رويارويي اعراب و اسرائيل داشت ولي در خاورميانه جديد كه يك طرف معادله رويارويي، چند كشور عربي راديكال، تندرو و خشونت طلب هستند و طرف ديگرش را ساير كشورها تشكيل مي دهند، آري در چنين خاورميانه اي كه پيشرفت اقتصادي بر آن سايه افكنده است، به نظر مي رسد مصر تنها نقش نمادين با خصوصيات و اهميت كمتري دارد».(30)
از ديدگاه سنيه مصر كه با دشواري هاي اقتصادي دست به گريبان و با مشكل بيكاري تحصيلكرده ها مواجه است، در پي يافتن پاسخي به اين سؤال مي باشد كه در خاورميانه جديد چه نقشي متناسب با عظمت تاريخي خود مي تواند ايفا كند؟
پيشرفت جايگاه اسرائيل از ديدگاه سنيه موجبات فراهم آوردن ترديد و دلهره مصريان بوده و از نظر سنيه اين عامل باعث شده است كه جمع كثيري از روشنفكران مصري، اسرائيل را دشمن بشمارند و در ميان دولتمردان مصر افرادي يافت مي شوند كه در جستجوي راهي براي تحقق موازنه با اسرائيل مي باشند و باز هم به همين علت است كه مصر بر كشف و كاهش توان هسته اي اسرائيل پافشاري مي كند.(21)
6.سنيه بر اين باور است كه مصر و اسرائيل در يك سنگرند و نيروهاي تندروي اسلامي كه تهران و خارطوم پايگاه اصلي آنها مي باشند تهديدي براي هر دو. به عقيده او در خاورميانه جديد مصر و اسرائيل الزاماً دو هم پيمانند و اين انديشه را بايد به تمامي اقشار جامعه مصر سرايت داد.
7.به عقيده سنيه همكاري دو كشور مي تواند در ابعاد مختلف باشد، از جمله مقابله با متعصبين مذهبي، همكاري در زمينه كشاورزي و آبياري. سنيه در اين رهگذر به مقامات مصري چنين توصيه مي كند: «اگر بسياري از مصري ها تفكرات كهنه را كنار بگذارند و ديگر اسرائيل را موجودي توسعه طلب كه مي خواهد برجهان عرب سلطه يابد، ندانند و اگر درك كنند كه هم پيماني استراتژيك با اسرائيل نه تنها ضرورتي است در برابر دشمن مشترك بلكه پشتوانه اي براي رشد اقتصادي شان نيز مي باشد، آنگاه مشاركت فعال فيمابين، مصر را در جايگاهي كه در خاورميانه پس از 2000 شايسته اوست، قرار داد.(32)
8.بر اساس نظريات سنيه بقاي وضعيت فعلي مناسبات ميان قاهره و تل آويو براي طرفين سودمند نيست و شراكت و همكاري استراتژيك دو كشور يك عنصر حياتي حفظ ثبات در خاورميانه، سركوب تندروي وپيشرفت اقتصادي دو كشور است.
9.راهكارهاي سنيه براي بسط روابط ميان دو كشور چنين خلاصه مي شود.
ــ آن دسته از اسرائيي هايي كه مردم مصر را با ديدي متكبرانه و مغرورانه مي نگرند، بايد تغيير رويه دهند.
ــ مقامات مصري بايد تصورات كهنه را درباره اسرائيل و خطر توسعه طلبي آن رها كنند و مجدانه آنها و اسرائيلي ها بكوشند كه اقشار مختلف جامعه مصري را قانع كنند كه اسرائيل در پي سلطه جويي نيست.(33)
ــ موضوع شراكت و همكاري استراتژيك ميان قاهره و تل آويو بايد يكي از اهداف سياسي خيلي مهم اسرائيل در دهه آينده باشد.(34)
حقيقت راهبرد مذاكرات اسرائيل با اعراب
از لحاظ محتوايي تمامي مراجع سياسي و فكري روند مذاكرات اعراب و صيهونيست ها از آغاز مذاكره با ابهامات تعهدي همراه بوده كه زمينه ها را براي ورود به بن بست ها وگمراهي از روند درست مذاكرات، فراهم ساخته است.
واقعيت هاي فوق نشانگر اين حقيقت اند كه مصر و بعد از آن اعراب بدون يك راهبرد مشخصي وارد روند مذاكرات با صهيونيست ها شده و برعكس رژيم صهيونيستي با يك راهبرد كه همواره مورد بازنگري و ارزيابي بوده وارد مذاكره شده و متناسب با تحولات منطقه اي و شرايط جهاني تغيير راهكار داده است. اسرائيلي ها هرگز از اهداف اساسي و راهبردي خود عدول نكرده اند.
اسرائيل در مذاكرات با اعراب حداقل دو هدف اساسي دنبال مي كرد:
2.مديريت مذاكرات به شيوه اي كه به تضعيف و تفكيك جهان عرب منجر و به ايجاد اختلافات ميان آنها كمك كند. ازاين رهگذر اسرائيل مي توانست برتري خود را بر اعراب حفظ كند.
نمودها و تجليات اين راهبرد حتي پيش از شروع روند مذاكرات ميان طرفين هويدا بوده است. روند راهبرد اسرائيل در مذاكرات با اعراب را مي توان با بررسي مراحل آن تجزيه و تحليل نمود.
1.رژيم اسرائيل پس از پيروزي در جنگ 1967، تلاش هاي خود را براي گرفتن ضمانت هاي آمريكا براي نگهداري سرزمين هاي اشغالي متمركز كرده و صدور قطعنامه 242 كه تفسيرهاي گوناگوني دارد وضمانتي براي هر گونه سازوكاري ندارد، در اين راستا بود. اسرائيل با اين اقدام نخواست تجربه جنگ 1956 را تكرار كند و به دنبال كسب دستاوردهاي سرزميني بود.
2.در جنگ اكتبر 1973 كه براي اسرائيلي ها غيرمنتظره بود آنها با هماهنگي كامل با هنري كيسينجر وزير خارجه آمريكا تلاش كردند تمام برگ هاي قوت اعراب كه پيروزي هاي جنگ اكتبر آنها را فراهم كرده بود (سلاح، نفت، همبستگي اعراب و حمايت شوروي) را قبل از آغاز مذاكره با اعراب بسوزاند در اين رهگذر رويكرد و ديدگاه هاي نوين سادات و نرمش او نسبت به اسرائيل كمك فراواني نمود.
3.پس از آن اسرائيل شروط اجرايي و محتوايي مذاكرات با اعراب را تحميل كرد و اين شروط به شرح زير بوده است:
الف ــ مذاكرات مستقيم و دو جانبه و بدون واسطه باشد، به استثناي مراحل اوليه كه فقط با وساطت آمريكا قابل پذيرش است.
ب ــ روند مذاكره بايد بر اساس تنها يك مرجع قانوني باشد و آن هم فقط قطعنامه 242 شوراي امنيت سازمان ملل.
ج ــ عدم شروع هر گونه مذاكره با اعراب مگر پس از ترک گزينه جنگ و خشونت از سوي اعراب به عنوان پيش شرط مذاكرات.
د ــ اسرائيل عقب نشيني از سينا و بازگشت مصر به مرزهاي بين المللي (چهارم ژوئن 1967) را نپذيرفت مگر پس از سفرسادات به قدس شريف، اعلام او مبني بر اينكه جنگ اكتبر آخرين جنگ اعراب با اسرائيل و انعقاد قرارداد صلح انفرادي با رژيم صهيونيستي است. در مقابل اسرائيلي ها نپذيرفتند كه جنك كيپور (اكتبر) 1973 آخرين جنگ است و نسبت به بازگشت به مرزهاي سال 1967 تعهدي ندارند.
هدف راهبردي اسرائيل در آن مرحله تاريخي، خارج كردن مصر از معادله منازعات اعراب و اسرائيل بوده است.
رژيم صهيونيستي جنگهايي را در سال هاي 1978، 1982، 1996 وتابستان 2006 عليه اعراب و لبنان تحميل كرد و مصريان بر اساس معاهده صلح نمي توانستند رفتار نظامي با اسرائيل داشته باشند. به ويژه آمريكا در دوران كلينتون تصميم گرفت با سازمان آزادي بخش فلسطين PLO مذاكره كند ولي اسرائيل در اين راه كارشكني و مانع تراشي مي كرد و اين روند را با تحميل خواسته ها و شروط خود به فلسطيني ها نپذيرفت. اسرائيل در اين راه موفق به تحميل خواسته هاي خويش گرديد.
ــ موافقت فلسطيني ها با قطعنامه 242
ــ رها كردن مبارزات مسلحانه در اسلو 1993
در مقابل صهيونيست ها به هيچ تعهدي پايبند نبوده از جمله:
ــ متوقف ساختن شهرك سازي به ويژه در كناره غربي رود اردن
ــ آتش بس و عدم ترور و اقدامات نظامي عليه فلسطيني ها
و: اسرائيل نقش مهمي در درگيري ميان فتح و حماس داشته و در اين روند آمريكا و اتحاديه اروپا به او كمك كردند.
ز: اسرائيل پس از گرفتن تضمين از آمريكا درباره خواسته هاي خود كه عبارتند از:
ــ عدم بازگشت به مرزهاي سال 1967
ــ ضميمه سازي مجموعه بزرگي از شهرك هاي صهيونيستي كه در سرزمين هاي اشغالي سال 1967 ساخته شده به قلمروي خود
ــ اسكان آوارگان فلسطيني در كشورهاي عربي كه به آنها پناه داده
اقدام به طرح خواسته هاي جديدي كه خطرناك ترين آنها عبارتند از:
ــ به رسميت شناختن اسرائيل به عنوان يك دولت يهودي. اين امر خطرات فراواني براي اعراب 1948 دارد.
شكي نيست كه رژيم صهيونيستي هيچ وقت در جهت نيل به يك تسويه حقيقي و مسالمت آميز براي منازعه اعراب و اسرائيل حركت نخواهد كرد و همواره دو هدف اساسي در حركت خود مدنظر داشته كه عبارتند از: 1.تحكيم و تداوم اشغالگري و توسعه طلبي؛ 2.تضعيف اعراب و تشتت آنها.
اسرائيل با حمايت هاي آمريكا با اطمينان خاطر رفتار مي كند كه اختلافات اعراب اين قدر گسترده است كه در آينده نه چندان دور زمينه ها را براي اجراي اهداف راهبردي درازمدت آن فراهم مي كند. تفكيك و تشت كيان هاي سياسي منطقه خاورميانه به مناطق فرقه اي و نژادي ضعيف كه در ميان آنها تنها دولت يهودي اسرائيل قدرتمند و تحركات و روند تحولات اين منطقه را در دست دارد، از جمله اهداف درازمدت اين رژيم است.
اين گونه راهبردها و راهكارها دلالت بر اين دارد كه اسرائيل به عدالت تسويه و قابليت دوام صلح ميان خود و اعراب اعتقاد واقعي ندارد و در حال حاضر با خطرناك ترين معضل امنيتي روبروست و آن بمب جمعيتي فلسطيني هاست لذا رژيم صهيونيستي اين موضوع را بزرگنمايي مي كند و آن را خطر جدي براي آينده خود مي داند تا هويت يهودي بودن اين رژيم را تثبيت و موجه سازد. روند خلاص شدن ازهر عنصر غيريهودي در اسرائيل به ويژه با به قدرت رسيدن راستگرايان صهيونيست تشديد شده است.علاوه بر سياست نژاد پرستانه صهيونيستي، اسرائيل قصد دارد كه تنها 10 درصد مساحت فلسطين را به مردمانش اختصاص مي دهد كه از لحاظ جغرافيايي از هم مجزا و از لحاظ امنيتي و نظامي خالي از هر گونه سلاح است و در بعد اداري و سازماني تحت فرمان اسرائيل باشد. اين طرح تنها يك معني دارد و آن هم تشكيل دو دولت فلسطيني ناممكن است و ديدگاه بوش و آمريكايي ها براي حل قضيه فلسطين قابليت اجرا ندارد. در اين شرايط بر اعراب به ويژه مصريان فرض است كه به دنبال سرابي به نام صلح با اسرائيل نروند و در عوض به جستجوي راه حل حقيقي و عادلانه باشند. اين راهبرد تنها در تقويت مقاومت مردمي و ايستادگي در قبال توسعه طلبي صهيونيست ها محقق خواهد شد.
پي نوشت ها :
*کارشناس مسائل آفريقا و خاورميانه.
منبع:پایگاه نور35ادامه دارد...
/ع