شاه کار خلقت

آيا خدا هم عاشق مي شود؟ آيا کسي وجود دارد که خدا هم مثل ما از چشم و ابرو، دست و زبان و اعضا و جوارحش تعريف کند؟ اصلاً شده خدا دنبال راضي کردن کسي باشد؟ سؤالات عجيبي است ولي حقيقت اين است که جواب اين سؤالات مثبت است! واقعاً خدا از تو خوشش آمده بود. آري! او حقيقتاً تو را دوست داشت و عاشقت شده بود! و تو
شنبه، 2 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاه کار خلقت

شاه کار خلقت
شاه کار خلقت


 

نويسنده: حسين ابراهيم نژاد




 
آيا خدا هم عاشق مي شود؟ آيا کسي وجود دارد که خدا هم مثل ما از چشم و ابرو، دست و زبان و اعضا و جوارحش تعريف کند؟ اصلاً شده خدا دنبال راضي کردن کسي باشد؟ سؤالات عجيبي است ولي حقيقت اين است که جواب اين سؤالات مثبت است! واقعاً خدا از تو خوشش آمده بود. آري! او حقيقتاً تو را دوست داشت و عاشقت شده بود! و تو دوست داشتني ترين انسان نزد خدا هستي! چه عنايت و لطفي به تو داشت!
آري! تو را دوست داشت که به جانت سوگند ياد مي کرد: لَعَمرُک حجر/ 72؛ به جانت سوگند.
از شدت حب و علاقه به تو بود که به شهري که در آن بودي سوگند ياد مي کرد: لا أُقسمُ بهذا البلدِ بلد/ 1؛ قسم به اين شهر مقدس[ = مکه].
حتي در کودکي هم تو را دوست داشت: أَلم يجدکَ يتيماً فآوي ضحي/ 6؛ آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟!
هميشه به صورت ويژه اي تو را در نظر داشت و مي خواست جلوي چشمش باشي: فإنک بأعيُننا طور/ 48؛ تو در حفاظت کامل ما قرار داري!
اصلاً خودش را بادي گارد و محافظ مخصوص تو کرده بود: والله يعصمکَ من الناس مائده/ 67؛ خداوند تو را از ( خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي دارد.
هر کاري داشتي فوراً انجام مي شد: ألَيس الله بکافٍ عبدهُ زمر/ 36؛ آيا خداوند براي ( نجات و دفاع از) بنده اش کافي نيست؟
دوست نداشت حتي لحظه اي، بله، حتي لحظه اي اندوهگين شوي و زود سر صحبت را با تو باز مي کرد تا احساس نگراني ات برطرف شود: و لقد نعلمُ أنّک يضيقُ صدرُک بما يقولون حجر/97؛ ما مي دانيم سينه ات از آن چه آن ها مي گويند تنگ مي شود( و تو را سخت ناراحت مي کنند).
حتي لحظاتي هم که به خواب مي رفتي چون دلش براي صدايت تنگ مي شد، صدايت مي زد و بيدارت مي کرد: يا أيها المُزّمّل قم الليل إلاّ قليلاً مزمل / 1-2؛ اي جامه به خود پيچيده! شب را، جز کمي، به پا خيز!
پيوسته به دنبال راضي کردن تو بود: لعلّک ترضي طه / 130؛ باشد که ( از الطاف الهي) خشنود شوي!
آن قدر دردانه اش بودي که حتي وقتي به تو طعنه مي زدند و بر قبله ات ايراد مي گرفتند قبله ات را تغيير داد تا راضي شوي: فلَنُولينّک قبلًه ترضاها بقره / 144؛ اکنون تو را به سوي قبله اي که از آن خشنود باشي، باز مي گردانيم.
در هر حالي که مي خواست خودش را به تو نزديک کند، حتي در شادي هايت: إنّا فتحنا لک فتحاً مبيناً فتح/1؛ ما براي تو پيروزي آشکاري فراهم ساختيم.
از بس دوستت داشت، خواست تنها انساني باشي که اين قدر به او نزديک شدي: فکان قابَ قوسين أو أدني نجم / 9؛ تا آن که فاصله او( با پيامبر) به اندازه فاصله دو کمان يا کمتر بود.
يک کار استثنايي کرد. يک وسيله مخصوص به نام « براق» برايت فرستاد و تو را با لشکري از خاصان درگاهش، با سلام و صلوات نزد خودش به معراج برد: سبحان الّذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام إلي المسجد الأقصي اسراء/ 1؛ پاک و منزه است خدايي که بنده اش را در يک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصي - که گرداگردش را پر برکت ساخته ايم- برد. اصلاً او مگر خداي همه مردم و همه چيز و همه کس نبود ولي در سراسر قرآنش خودش را بيش تر خداي تو خواند آنجا که 230 مرتبه گفت: ربک؛ خداي تو.
آن قدر عشقش گذاخته و لبريز شده بود که از اعضا و جوارحت هم تعريف مي کرد: وجهک بقره/ 144؛ جمالت. لسانک قيامت / 16؛ زبانت . عينيک حجر / 88؛ چشمانت. يدک اسراء/ 29؛ دستت.
پيوسته مي خواست به نوعي در لا به لاي آيه ها از تو تعريف و تمجيد کند: و إنک لعلي خُلُقٍ عظيمٍ قلم/ 4؛ و تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري!
اصلاً دوست داشت همه مثل تو باشند تا لايق محضر او شوند: لقد کان لکم في رسول الله أُسوةٌ حسنهٌ احزاب / 21؛ مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود.
اين همه به تو لطف داشت، ولي باز هم مي خواست بيش تر دلت را به دست بياورد: و لسوف يعطيکَ ربُّک فترضي ضحي / 5؛ و به زودي پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوي!
هميشه هداياي گران بها و پر ارزش را در بسته هاي کوچک و چشم نواز مي گذارند. وقتي خواست به تو هديه اي بسيار مهم و ذي قيمت عطا کند، در کوچک ترين سوره قرآن، کوثر را به تو داد، يعني فاطمه: إنا أعطيناک الکوثرَ کوثر/1؛ ما به تو کوثر[ خير و برکت فراوان] عطا کرديم!
هر کاري مي کرد تا احساس سختي و سنگيني نکني: فسنُيسّره لليُسري ليل/ 7؛ ما او را در مسير آساني قرار مي دهيم!
براي اين که بداني هميشه هوايت را دارد گفت: من پشتت هستم: يا أيها النبيُّ حسبک الله انفال/ 64؛ اي پيامبر! خداوند براي حمايت تو کافي است.
وقتي دشمنان خبيث تو را ديوانه خطاب کردند و گفتند: إنک لمجنونٌٍ حجر/6؛ مسلماً تو ديوانه اي! زود پشتت در آمد و گفت: به لطف الهي تو مجنون نيستي: ما أنتَ بنعمهِ ربّک بمجنونٍ قلم/2؛ که به نعمت پروردگارت تو مجنون نيستي. وقتي به حضرتت گفتند: لست مرسلاً رعد/43؛ تو پيامبر نيستي، زود به هواخواهي ات درآمد و گفت:إنک لمن المرسلينَ يس/3؛ که تو قطعاً از رسولان ( خداوند) هستي. وقتي به والامقامي چون تو نسبت شاعري و خيال بافي دادند و گفتند: لشاعرٍ مجنونٍ صافات / 36؛ شاعري ديوانه، زود جواب شان را داد و گفت: و ما علمناهُ الشعرَ و ما ينبغي لهُ يس/69؛ ما هرگز شعر به او[ پيامبر] نياموختيم، و شايسته او نيست( شاعر باشد). وقتي دشمنان کوردل و هواپرست و بي عقل تقاضاي عذاب از آسمان کردند، مي خواست عذاب شان کند ولي مگر مي شد! چون تو در ميان شان بودي از عذاب کردن شان منصرف شد: و ما کان الله ليعذبَهُم و أنتَ فيهم انفال/ 33؛ ولي ( اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد.
به راستي که تو شاه کار خلقت او بودي و آن قدر دوستت داشت که ت ابد خود و ملائکه اش و مؤمنين را مأمور به درود و صلوات بر تو کرد: إن الله و ملائکتُهُ يُصلوُن علي النبي يا أيّها الذين آمنوُا صلُّوا عليه و سلّموا تسليماً احزاب/ 56؛ خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستد؛ اي کساني که ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و کاملاً تسليم( فرمان او) باشيد. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
منبع: نسيم وحي، شماره 23.
ae



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط