فرهنگ سياسي و تأثير آن در رويکرد ايرانيان به روسيه (1)

به دليل تجزيه بخشي از خاک ايران توسط روسيه در قرن نوزدهم و اساساً روابط استعماري ايران با قدرت هاي بزرگ در قرن نوزدهم و اشغال ايران در دو جنگ جهاني اول و دوم، ديدگاه ايرانيان به قدرت هاي بزرگ، خصوصاً نسبت به روسيه منفي است. اما اين ذهنيت منفي صرفاً ناشي از رويدادهاي تاريخي نيست، بلکه يکي از دلايل چنين ايستار ذهني
شنبه، 2 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ سياسي و تأثير آن در رويکرد ايرانيان به روسيه (1)

فرهنگ سياسي و تأثير آن در رويکرد ايرانيان به روسيه (1)
فرهنگ سياسي و تأثير آن در رويکرد ايرانيان به روسيه (1)


 

نويسنده: دکتر علي اميدي *




 

به دليل تجزيه بخشي از خاک ايران توسط روسيه در قرن نوزدهم و اساساً روابط استعماري ايران با قدرت هاي بزرگ در قرن نوزدهم و اشغال ايران در دو جنگ جهاني اول و دوم، ديدگاه ايرانيان به قدرت هاي بزرگ، خصوصاً نسبت به روسيه منفي است. اما اين ذهنيت منفي صرفاً ناشي از رويدادهاي تاريخي نيست، بلکه يکي از دلايل چنين ايستار ذهني متأثر از فرهنگ سياسي و سبک تاريخ نگاري در ايران است که پديده هاي سياسي و تاريخي به صورت تک عاملي با صبغه فرهنگي ايرانيان مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد و بخش زيادي از قصورات داخلي و کاستي هاي فرهنگي فرافکني مي گردد. با توجه به روانشناسي انسان ها که هميشه حوادث منفي را برجسته تر از حوادث مثبت ارزيابي مي کنند، اين قضيه در روابط ايران و روسيه نيز صدق مي کند و تاريخ نگاري غالب در ايران سعي در اغماض و در حاشيه قرار دادن حوادث مثبت روابط دو کشور دارد. در شکل گيري ذهنيت يک ملت نسبت به ديگران، فقط رويدادها نقش ندارند، بلکه نوع روايت نيز بسيار حائز اهميت است. ذهنيت ايرانيان به روسيه هر چه که باشد، اين کشور يک واقعيت ژئوپليتيک براي ايران است و داشتن رابطه اصولي و درازمدت با اين همسايه اجتناب ناپذير است. براي رسيدن به اين هدف، بستر سازي فرهنگي و تجديد نظر در سبک تاريخ نگاري اجتناب ناپذير است. در اين پژوهش از طريق تحليل محتواي کتاب تاريخ دبيرستان، نقل قول نخبگان و نظرسنجي از دانشجويان، اولاً ديدگاه کلي ايرانيان نسبت به روسيه ارزيابي مي گردد؛ ثانياً در تبيين چرايي اين ديدگاه، يکي از علل آن فرهنگ سياسي غالب و سبک تاريخ نگاري جستجو مي شود.

واژگان کليدي:
 

روسيه، تاريخ نگاري، فرهنگ سياسي، توطئه، ايران، سياست خارجي

مقدمه
 

فرهنگ عبارت است مجموعه دستاوردهاي معنوي انسان شامل طرز فکر، شيوه زندگي، ارزش ها و هنجارها که بر اساس آن انسان با ديگر همنوعان خود تعامل مي کند و به قضاوت و داوري نسبت به آنها مي پردازد. هر يک از کشورها داراي فرهنگ سياسي خاصي است که برداشت آنها را از خود و ديگران شکل مي دهد، به نوبه خود باعث کنش ها و اقدامات مختلف آنها مي گردد (wikipedia, 2008: culture). از اين رو، فرهنگ در تفسير نيات و رفتار ديگران و همچنين در تعريف اولويت سياست خارجي دولت ها نقش به سزايي ايفا مي کند.
از آغاز تشکيل اجتماعات انساني، مراوده و ارتباط بين جوامع، جزء گسست ناپذير زندگي اجتماعي بشر بوده است. انسان ها در فرايند اين ارتباطات به يک دسته باورهايي مي رسند و براي تنظيم اين مناسبات و روابط، يک دسته هنجارهايي ايجاد مي کنند. مجموعه اين باورها و هنجارها منجر به ظهور فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف در طول تاريخ شده است. پس داشتن مشخصات فرهنگي – تمدني خاص، يکي از عناصر بنيادي جوامع و حيات بشري است. به طور کلي شناخت و تحليل چارچوب هاي فرهنگي خود و ديگران به تصميم سازان سياست خارجي کمک مي کند تا به اهداف و منافع خود در سياست خارجي از طريق شناسايي موانع فرهنگي و گسترش روابط کشورها و تاثيرگذاري بر کشور هدف به منظور موجه و موثر ساختن سياست ها و اقدامات خود در آن کشور دست يابند (دهقاني فيروزآبادي، 1379: وب سايت ديد). به عبارت ديگر، فرهنگ نقش تسهيل کننده روابط کشورها را ايفا مي کند. شناخت فرهنگ ديگران به اخذ تصميمات صحيح و اتخاذ سياست هاي واقع بينانه از سوي کشورها کمک مي کند. به همين ترتيب شناساندن فرهنگ خودي موجب مي شود ملت هاي ديگر بر اساس ارزش هاي آن کشور، پديده ها را ارزيابي و درک کنند. ارتباط و گفت و گوي فرهنگي به رفع سوء تفاهمات و برداشت ها بين کشورها کمک مي کند. همچنين شناخت فرهنگ خودي، زمينه را براي اصلاح برخي رفتارها و سياست ها فراهم مي کند. اعتقاد بر اين است که بسياري از موانع گسترش روابط ملل و تعارضات بين المللي ناشي از پيش فرض ها و پيشداوري هاي قوم مدارانه فرهنگي است که با آموزش صحيح و مبادله و مفاهمه فرهنگي، اين پيشداوري ها از بين رفته و سطح روابط دو جانبه يا چند جانبه گسترش پيدا مي کند (Leandear, 1997: 159-60). در حقيقت اهميت فرهنگ بر اساس اين مفروضه است که منشاء رفتار انسان ها به صورت فردي يا جمعي در تفکر و انديشه آنها ريشه دارد و با دگرگون کردن ذهن و فکر انسان، سمت گيري رفتاري انسان ها نيز تغيير مي کند (مازار، 1375: 42-38). اهميت فرهنگ بدان حد است که امروزه يکي از رويکردهاي مهم تئوريک روابط بين الملل، سازه انگاري است و مباحث مربوط به پسا مدرنيسم هم ريشه در تفاوت هاي فرهنگي دارد.
يکي از راه هاي شکل گيري برداشت آحاد يک ملت از ديگران و نهايتاً تاثير آن بر سمت گيري سياست خارجي، آموزش تاريخ در مدرسه و دانشگاه است. نگارنده با مطالعه منابع تاريخي، تحليل نظرات برخي از نخبگان و نظرسنجي دانشجويان به اين نتيجه رسيده است که برداشت بسياري از ايرانيان نسبت به روسيه (اعم از تزاري، کمونيستي و دوره جديد) به دليل حوادث دو قرن اخير بين دو کشور مثبت ارزيابي نمي گردد و اين مسئله در شکل گيري رويکرد منفي ايرانيان و نهايتاً سمت گيري سياست خارجي ايران به اين همسايه بسيار اثرگذار بوده است. يکي از عوامل اين رويکرد منفي، نوع تاريخ نگاري و آموزش تاريخ در مدرسه و دانشگاه در ايران است. به رغم اينکه تا قبل از انقلاب اکتبر روسيه، روابط ايران و روسيه بسيار استثمارگونه (از طرف روسيه) بود، اما اين بدان معنا نيست که بتوان کل تاريخ سه قرن روابط ايران و روسيه را منفي قلمداد کرد. خصوصاً بعد از انقلاب اکتبر در روابط ايران و روسيه نقاط مثبت فراواني قابل مشاهده است. برخي از مفاد قرارداد 1921، کمک روسيه به ايران در راه اندازي صنايع سنگين و کمک روسيه در بازسازي نظامي بعد از جنگ ايران و عراق و غيره از اين جمله هستند. نگارنده معتقد است که نوع نگاه به روابط بين الملل، سبک تاريخ نگاري و آموزش تاريخ در ايران در نگرش ايرانيان نسبت به روسيه تاثير منفي گذاشته است و براي اصلاح آن بايد اقدامات فرهنگي صورت گيرد. اين بدان معنا نيست که تاريخ تحريف گردد، بلک اصول رئاليستي حاکم بر روابط بين الملل، چند و چون حوادث منفي و نقاط مثبت روابط ايران و روسيه به خوبي مورد ارزيابي قرار گيرد. مقاله حاضر از طريق روش تحليل محتواي کتاب تاريخ سال سوم دبيرستان، اظهارات و نگرش برخي از نخبگان ايراني نسبت به سياست هاي روسيه و مطالعه ميداني از 379 دانشجوي پسر و دختر در رشته هاي گوناگون تحصيلي دانشگاه اصفهان، فرهنگ سياسي غالب ايرانيان را در قبال روسيه مورد ارزيابي قرار مي دهد.
سئوال اصلي که در اين تحقيق دنبال خواهد شد اين است: برداشت ايرانيان از روسيه چگونه است و چه تاثيري بر روابط دو کشور بر جاي گذاشته است؟
فرضيه پژوهش: نگرش ايرانيان به روسيه تقريباً منفي است و اين نگرش با تاثيرگذاري بر سمت گيري سياست خارجي ايران، مانع از برقراري روابط اصولي و بلند مدت با اين کشور شده است و ايران در موقعيت هايي که با فقدان جايگزين مواجه بوده است به گسترش روابط با اين کشور مبادرت کرده است.

تاثير فرهنگ سياسي بر سمت گيري سياست خارجي
 

انسان ها در فرايند تعامل با يکديگر به يک دسته برداشت هاي درست يا نادرست مي رسند و مبناي تصميم گيري هاي بعدي خود را بر اساس اين برداشت ها قرار مي دهند. اين برداشت ها اگر عموميت داشته باشد و در کل جامعه بدان اعتقاد داشته باشند تبديل به بخشي از فرهنگ جامعه مي گردد که طي فرايند اجتماعي شدن به نسل هاي بعدي منتقل مي شود.
"مارگارت ميد" در تعريف فرهنگ گفته است: "فرهنگ مجموعه اي از رفتارهاي آموختني، باورها، عادات و سنن مشترک، ميان گروهي از افراد است که به گونه اي متوالي توسط آحاد يک جامعه يا ديگران که وارد آن جامعه مي شوند، آموخته و به کار گرفته مي شوند" (ميد، 1377: 82).
"ميد" در اين تعريف، چهار خصوصيت اصلي را در تعريف فرهنگ مد نظر قرار داده است: عامل اول رفتارها و کردارهاي مختص يک ملت يا قوم و گروه؛ که هم مورد طبع و پسند آنها، هم آموزشي و تعليمي هستند. دوم باورها و اعتقادات آن دسته که از طريق تعيين و به طرز تعليم، اقناع دروني و تجربي برايشان حاصل مي گردد. سوم آن نوع عادات و سنت هاي مشترک و مورد پذيرش گروه چهارم خاصيت به ارث رسيدن و تکامل مرحله به مرحله آنها توسط نسل قبل، حاضر و آينده آن جامعه (همان).
همانطور که ملاحظه مي شود، باورها و ذهنيت هاي جامعه نسبت به ديگران يکي از عناصر اصلي فرهنگ را تشکيل مي دهد. اين باورها و ذهنيت ها بعضاً داراي سوگيري سياسي است که به آن فرهنگ سياسي مي گويند. فرهنگ سياسي عبارت از مجموعه باورها، هنجارها و گرايشات عاطفي است که انسان هاي يک جامعه به صورت کل نسبت به پديده هاي سياسي دارند. اين باورها و گرايشات عاطفي طي فرايند جامعه پذيري سياسي به نسل هاي آينده منتقل مي شود. جامعه پذيري سياسي همان يادگيري رفتارها و نگرش هاي سياسي است که در طول زمان شکل مي پذيرد. پاول و آلموند، جامه پذيري سياسي را فرايندي از جامعه پذيري مي دانند که طي آن ايستارهاي سياسي فرد شکل مي گيرند. آنها معتقدند که کودکان در سنين نسبتاً پايين، ايستارهاي سياسي و الگوهاي رفتاري ابتدايي مشخصي را کسب مي کنند (آلموند، 1382: 26-20). در حالي که برخي از ايستارها با رشد کودک متحول مي گردند و مورد تجديد نظر قرار مي گيرند، ايستارهاي ديگري در سراسر زندگي فرد به صورت بخشي از شخصيت سياسي او باقي مي مانند (همان). مي توان باورها، خلق و خوي يک ملت و ذهنيت تثبيت شده يک ملت را نسبت به ديگر کشورها در اين گروه قرار داد.
بهرحال، باورهاي فرهنگي و خلق و خوي يک ملت مي تواند راهنماي خوبي در جهت شناخت بهتر آن ملت و سمت گيري سياست خارجي آن باشد. "هر ملت به گونه اي خاص مي انديشد. روش فکر کردن هر ملت پيامدهاي مهم در سرنوشت اجتماعي سياسي و اقتصادي آن دارد و در نهايت جايگاه آن ملت را در جامعه بين المللي مشخص مي کند. فهم اين روش تفکر به طور بالقوه مي تواند زمينه هاي اصلاح در عرصه هاي مختلف را به ارمغان آورد. هر ملت به همان گونه که مي انديشد زندگي نيز مي کند. اين فکر کردن هميشه آگاهانه نيست و عمدتاً در خمير مايه هر ملت قرار گرفته است. خميرمايه در طول سال ها و بلکه دهه ها و قرن ها ساخته مي شود و در پرتو آموزش تربيت، آگاهي و مديريت سياسي قابل تعديل و تغيير است" (سريع القلم، 1378: 62). بي ترديد فرهنگ سياسي حاکم بر هر جامعه متأثر از گذشته تاريخي آن است. هيچ جامعه اي نمي تواند بدون تاثيرپذيري از گذشته خود ادامه حيات دهد و هميشه عناصري از گذشته به تناسب چگونگي روند تحولات اجتماعي در زمان حال جوامع وجود دارند و حيات عمل اجتماع را مشروط مي سازند، هميشه گذشته مصالح نيکويي را براي مطالعه زمان حال در اختيار محققان مي گذارد و پيش بيني هاي احتمالي را محتمل مي سازد براي فهم جامعه و تاريخ ايران از مطالعه الگوهاي رفتاري روابط اجتماعي هزاره قبل بي نياز نيستيم (رضاقلي، 1377: 21). به قول نهرو: گذشته همواره با ماست و آنچه ما هستيم و داريم نتيجه اي از گذشته مي باشد. ما محصولات گذشته هستيم. اگر گذشته را درک نکنيم و به صورت چيزي زنده در درون مان محسوس نباشد، حال را نيز درک نخواهيم کرد، زيرا زندگي عبارت است از ترکيب گذشته با حال و ادامه آن به سوي آينده. گذشته، حال و آينده، به شکلي پيوسته و جدايي ناپذير از يکديگر با هم پيوند دارند. پس مردگان بر زنده گان حکومت مي کنند (ميري، 1380: 13). بنابراين آنچه به عنوان تحولات سياسي اجتماعي يک کشور مي شناسيم، تاثير بسزايي در شکل گيري فرهنگ سياسي آن کشور دارد.
در خصوص فرهنگ سياسي ايران مباحث بسياري از سوي نظريه پردازان مختلف ارائه شده است و در آنها ويژگي هاي مختلف فرهنگ سياسي ايران مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. در تدوين شمايي از فرهنگ ملي ايران همه مورخان اذعان دارند که ايران به رغم موجوديت طولاني خود به عنوان يک ملت و يک کشور، در معرض يک سلسله فتوحات خارجي قرار داشته که در نگرش ايرانيان به قدرتهاي بيگانه تاثير منفي گذاشته است. موارد متعدد به تصرف درآوردن ايران از دو هزار سال قبل، با اسکندر کبير آغاز و سپس با تصرف ايران به دست اعراب در اوائل دوران اسلامي، مغول چنگيز و تيمور، ترک هاي سلجوقي، اشغال کشور به دست افغان ها و سرانجام سلطه بريتانيا و روسيه و حتي اشغال ايران دنبال مي شود. اين فاتحان و بسياري مهاجمان ديگر، طي دوره هاي طولاني زمام امور ايران را به دست گرفته و آسيب هاي رواني بر ملت ايران وارد کرده اند که مهمترين آنها عدم اطمينان به بيگانگان است. (فورلر، 1377: 21)
در پي چنين تجارب تلخ تاريخي و همچنين پايين بودن سطح آگاهي هاي عمومي، تئوري توطئه تبديل به بخش جدايي ناپذير جريان اصلي فرهنگ سياسي ايرانيان شده است. تئوري توطئه يا به تعبيري بهتر تفکر مبتني بر توطئه باوري، روشي تبييني و ذهني است که بر اساس آن، وقايع و حوادث مختلف با توجه به يک عامل عمده تجزيه و تحليل مي شود و علل و عوامل ديگر در وقوع رخدادها و حوادث توجهي نمي شود. چنين طرز تفکري در حوزه سياست و تصميم گيري هاي سياسي به دليل تاثير عميق و آثار و نتايجي که در تمامي حوزه ها سياسي و اجتماعي مي تواند داشته باشد حائز اهميت است. کسي که به تئوري توطئه دچار است، تمام وقايع عمده سياسي و سير حوادث و مشي وقايع تاريخي را در دست پنهان و قدرتمند سياست بيگانه و سازمان هاي مخوف سياسي و اقتصادي و حتي مذهبي وابسته به آن سياست مي پندارد. توطئه نگري ناشي از ساختارهاي فکري و فرهنگي يعني ساختارهاي ذهني مبتني بر ثنويت که بخش کردن جهان به دو بخش نيک و بد است.
بسياري از ايرانيان همواره پيچيده ترين تبيين از يوردادهاي سياسي را مبتني بر تباني قدرت هاي بزرگ کرده و آنها را بيش از حد ساده مي سازند. (همان: 25)
يکي ديگر از مشخصات فرهنگ سياسي ما ايرانيان انتظار برخورد جوانمردانه (بر اساس تعريف ايراني)، نوع دوستانه از بيگانگان است. اين انتظار هر چند با اصول اخلاقي کاملاً مطابقت مي کند، ولي اين نگاه در تاريخ روابط بين الملل در رفتار عملي دولت ها کمتر تاييد شده است و دولت ها بر اساس منافع خود تغيير موضع مي دهند. بارها از سوي نخبگان ما اظهار نظر گرديده است که فلان دولت فقط بر اساس منافع خود روابطش را با ايران تنظيم کرده است. به نظر مي رسد که چنين اظهار نظرهايي در بستر فرهنگ ايراني صورت گرفته باشد که نوع دوستي و مراعات حقوق ديگران ارزش والايي در فرهنگ ما دارد. ولي ماهيت سياست بين الملل غالباً از منطق بازي ها پيروي مي کند و قدرت هاي بزرگ با توجه به ماهيت متحول منافع شان ساير بازيکنان را به مثابه کارت چانه زني ملحوظ مي کنند.
همچنين با توجه به رويکرد منفي ايرانيان به قدرت هاي بيگانه، آنها يکي از گفتمان هاي سياست خارجي خود را پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اصل نه شرقي – نه غربي قرار داده اند و در دنياي پسا – دو قطبي هم اين اصل را به معناي عدم تسليم به بيگانگان و عدم اجازه دخالت آنها در امور داخلي ايران باز تفسير نموده اند و اين تفکر مانع از بازي هاي حرفه اي و مرسوم ديپلماتيک در ايران شده است.

پي نوشت ها :
 

* استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه اصفهان
 

منبع:پايگاه نور ش 37
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما