آسياي مرکزي بدنبال هويتي مستقل (1)

منطقه آسياي مرکزي در حال حاضر کانون دو نيروي مخالف از سوي شرق با محوريت روسيه و همکاري چين و از سوي غرب با محوريت آمريکا و همراهي اتحاديه اروپايي مي باشد. اگرچه برآيند نيروهاي وارده بر اين منطقه در حال حاضر موازنه را به سود روسيه تغيير داده اما نمي توان تاثير نيروي وارده از غرب را نيز بر اين کشورها ناديده انگاشت. با توجه به وضع
شنبه، 2 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسياي مرکزي بدنبال هويتي مستقل (1)

آسياي مرکزي بدنبال هويتي مستقل (1)
آسياي مرکزي بدنبال هويتي مستقل (1)


 

نويسنده: مجتبي فرجي*




 
منطقه آسياي مرکزي در حال حاضر کانون دو نيروي مخالف از سوي شرق با محوريت روسيه و همکاري چين و از سوي غرب با محوريت آمريکا و همراهي اتحاديه اروپايي مي باشد. اگرچه برآيند نيروهاي وارده بر اين منطقه در حال حاضر موازنه را به سود روسيه تغيير داده اما نمي توان تاثير نيروي وارده از غرب را نيز بر اين کشورها ناديده انگاشت. با توجه به وضع موجود منطقه و توسعه همکاري هاي سازماني در بين کشورهاي آسياي مرکزي و با محوريت و هدايت روسيه و همراهي چين، منافع جمهوري اسلامي ايران نيز در آسياي مرکزي مستلزم قرار گرفتن در فرآيندهاي سازماني اين منطقه از طريق تکميل عضويت در سازمان همکاري هاي شانگهاي است.

واژگان کليدي:
 

آسياي مرکزي، هويت، نيروهاي شرق محور، غرب محور، سازمان همکاري شانگهاي.

مقدمه
 

با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و استقلال کشورهاي عضو، هرج و مرج و بي نظمي بصورت فزاينده اي جاي آرامش 100 سال گذشته را تصاحب نمود که اين امر نتيجه خلاء طبيعي حضور نيروي اقتدارگرايانه شوروي بود و در اين ميان کشورهاي تازه استقلال يافته در محدوده آسياي مرکزي که بعضاً خصومت هاي خود از يکديگر را بواسطه اتحاد جماهير شوروي ساليان سال مخفي نگه داشته بودند به بازيگراني خود محور و منفرد تبديل گرديدند و در اين بين روسيه که هنوز نتوانسته بود بر تلاطم بجا مانده از اضمحلال سياسي فائق آيد عرصه را براي ورود بازيگران منطقه اي و فرامنطقه خالي نمود.
با گذشت التهاب هاي اوليه و ايجاد آرامش نسبي در آسياي مرکزي، نوعي حرکت آينده نگر و تعقل گرا بتدريج جايگزين رفتارهاي اوليه سران و مقامات کشورهاي تازه استقلال يافته شوروي در آسياي مرکزي گرديد. بطور کلي تجربيات بجا مانده از يک دهه هجوم کشورهاي فرامنطقه اي براي تغيير فرهنگ اقتصادي حاکم بر اين کشورها، عدم فعاليت جدي و سازنده روسيه طي سال هاي باقيمانده از قرن بيستم در آسياي مرکزي و نگراني کشورهاي اين منطقه از تبديل شدن به کشورهاي عقب مانده، مصرف کننده و بدون تاثير در تعاملات منطقه اي و فرامنطقه اي، ضرورت تبيين چارچوب هايي براي توسعه مناسبات خرد و منطقه اي را زنده نمود که از سويي حکايت از نياز اين کشورها به يکديگر براي رشد و پيشرفت داشته و از سويي تعامل در عرصه بين المللي را براي تبديل شدن به بازيگراني بزرگتر ضروري مي ساخت.
در اين زمان اراده کشورهاي آسياي مرکزي به همراه حضور سنتي و ساختاري روسيه که از يک قرن گذشته به ايجاد زيرساخت هاي لازم براي تبديل آسياي مرکزي به حيات خلوت و قلمرو خود پرداخته بود به همراه حضور اوليه کشورهايي نظير جمهوري اسلامي ايران، ترکيه و هند باعث بوجود آمدن نيروهايي در آسياي مرکزي گرديد که برآيند آنها ايجاد خط مشي سياسي و اقتصادي کشورهاي منطقه طي 17 سال اخير و تجربيات بدست آمده از آن نيز چشم انداز آتي مناسبات اين کشورها با ساير ملل جهان را ترسيم مي نمايد.
در بررسي ميزان و نحوه حضور کشورهاي خارجي در منطقه آسياي مرکزي مي توان به دو دوره زماني مشخص و قابل تفکيک اشاره نمود. در دوره اول که از بدو فروپاشي آغاز و تا پايان هزاره دوم را شامل مي شود شاهد حضور کشورهاي منطقه و همجوار با آسياي مرکزي و مشخصاً کشورهاي ايران، ترکيه، هند و روسيه مي باشيم که نقش بيشتري را در حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي و حتي سياسي اين منطقه دارند. با آغاز هزاره سوم و تثبيت موقعيت ها در آسياي مرکزي، تلاش هاي فراواني از سوي قدرت هاي فرامنطقه اي براي حضور در آسياي مرکزي آغاز مي شود که در اين زمان حضور کشورهاي توسعه به رهبري ايالات متحده آمريکا در کنار اروپايي و ژاپن مشهودتر از ساير کشورها مي باشد.
بر اين اساس بطور اجمالي و کلي به تشريح رويکرد و عملکرد کشورهاي فوق الذکر در آسياي مرکزي طي اين دو دوره مي پردازيم:

دوره بعد از فروپاشي تا پايان هزاره دوم
 

جمهوري اسلامي ايران
 

جمهوري اسلامي ايران بواسطه قرابت هاي مختلف زباني، فرهنگي و تاريخ مشترک با اغلب کشورهاي اين منطقه به سرعت به يکي از بازيگران فعال و تاثيرگذار در آن منطقه تبديل گرديد. از سوي ديگر نياز اين کشورها براي غلبه بر مشکلات اقتصادي بجا مانده از فروپاشي شوروي و کسب جايگاهي هر چند موقت در فرآيندهاي منطقه اي و بازارهاي منطقه اي و فرامنطقه اي، توجه به امتيازات جغرافيايي و طبيعي جمهوري اسلامي ايران را براي اين کشورها اجتناب ناپذير مي نمود. لذا وجود امتيازات فوق الذکر و جذابيت ايران در بين کشورهاي تازه استقلال يافته، تعريف و تبيين اولويت هاي سياست خارجي متناسب را براي کشورمان در اين منطقه طلب مي نمود. نتيجه اينکه همکاري و مساعدت براي رشد و توسعه اقتصادي - اجتماعي کشورهاي منطقه، حل مشکل دسترسي آنان به بازارهاي بين المللي و رونق تجارت خارجي، حمل و نقل کالا و توسعه حجم مبادلات بين المللي و صادرات و واردات مواد اوليه، محور اصلي حضور جمهوري اسلامي ايران در آسياي مرکزي گرديد. در اين برهه منافع جمهوري اسلامي ايران در منطقه آسياي مرکزي با تعقيب سه سياست زير تامين مي گرديد:
- کمک به برنامه توسعه اقتصاد ملي کشورها در سطح ملي و دو جانبه؛
- کمک به ازدياد مراودات تجاري و اقتصادي و همکاري هاي منطقه اي با ديگر کشورها از طريق تشويق و ترغيب سرمايه گذاري خارجي در اين منطقه؛
- کمک به توسعه اقتصادي منطقه اي از طريق تاسيس سازمان همکاري هاي منطقه اي و نيز تلاش هاي بين المللي.
نکته پاياني اينکه در سال هاي پاياني هزاره دوم و به موازات توسعه حضور کشورهايي نظير ترکيه، هند و چين که رقباي اصلي کشورمان در عرصه اقتصاد و تجارت منطقه آسياي مرکزي مي باشند و همزمان افزايش حضور کمي و کيفي روسيه بعد از گذار از شوک ناشي از فروپاشي، عرصه براي حضور کشورمان در اين منطقه تنگ تر گرديده است و اين بدان معناست که سازوکارهاي گذشته که عمدتاً مبتني بر حضور سنتي بخش هاي اقتصادي و تجاري جمهوري اسلامي ايران در منطقه بوده است راهگشا نمي باشد. با آغاز هزاره سوم و رقابت کشورهاي فرامنطقه اي نظير ژاپن، اتحاديه اروپايي و ايالات متحده، تقويت استراتژي حضور ايران در آسياي مرکزي نيازمند اتخاذ تاکتيک هاي جديد مي باشد.

ترکيه
 

از بدو فروپاشي اتحاد شوروي سابق بايد ترکيه را از جمله مهمترين و تاثيرگذارترين کشورهاي همسايه آسياي مرکزي و قفقاز قلمداد نمود که حضور خود را در اين منطقه تثبيت و توسعه داد. اوج تعامل ترکيه با کشورهاي آسياي مرکزي و در حقيقت دوره رونق محور آنکارا - آسياي مرکزي را بايد در دهه 90 ميلادي قلمداد نمائيم. در اين برهه ترکيه توانست با تکيه بر شعارهاي پان ترکيسم بارقه هايي از اتحاد را هر چند بصورت موقت در بين کشورهاي ترک زبان اين منطقه فراهم نمايد و همزمان با اتخاذ رويه اي اسلامي و ديني در مناسبات اقتصادي و اجتماعي خود، عطش اسلام گرايي و اسلام خواهي مردم اين کشورها را که در اثر سرکوب ها و سخت گيري هاي حکام کرملين ايجاد شده بود، پاسخي گوارا دهد. معهذا به عقيده برخي تحليل گران ترکيه در دهه 90 و حضور فراگير در آسياي مرکزي، نتوانست درک صحيحي از تفکر حاکمان و مقامات آسياي مرکزي کسب نمايد و لذا امتناع مقامات کشورهاي منطقه از اتحاد ايدئولوژيک (زبان محور) با ترکيه باعث افول تحرک اين کشور در منطقه گرديد. (دوسم سانبايوف، 2008، ص 12)
ذکر اين نکته نيز ضروري است که در مقايسه با کيفيت حضور جمهوري اسلامي ايران در آسياي مرکزي ترکيه بواسطه سياست هاي لائيک خود حمايت هاي غرب بخصوص آمريکا را براي الگوسازي حکومت هاي نوپاي منطقه پشتوانه خود داشته است. از نظر غرب حمايت از ترکيه بواسطه تشابهات زباني و فرهنگي با اين منطقه مي توانست با هزينه اي اندک، زيرساخت هاي پر ارزش حکومت هاي متناسب با ايدئولوژي غرب را فراهم ساخته و چشم انداز آتي حضور غرب را ترسيم نمايد. شايان ذکر است در آستانه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، استروب تالبوت، معاون وقت وزير امور خارجه ايالات متحده با طرح سياست «اول روسيه» از ترکيه خواست تا مدل لائيک و دموراسي خود را به منظور افزايش نفوذ در منطقه گسترش دهد.
مسئله ديگر اينکه در آن زمان بواسطه رونق حضور جمهوري اسلامي ايران در آسياي مرکزي و واهمه ايالات متحده و غرب از ايجاد الگوهايي متناسب با ايدئولوژي جمهوري اسلامي ايران در حوزه حکومت، اقتصاد و سياست، ترکيه بعنوان کشوري اسلامي و متعلق به جهان اسلامي مي توانست با ترويج نظام اقتصادي و سياسي مبتني بر انديشه هاي لائيسم، ضمن جلوگيري از توسعه حضور جمهوري اسلامي ايران، حرکت ها و جنبش هاي مبتني بر بنيادگرايي اسلامي را که در بين توده هاي مردم به آمال و آرزويي صد ساله مبدل شده بود سرکوب نمايد.
نکته آخر اين که آسياي مرکزي ميدان بسيار مناسبي براي ترکيه جهت رقابت با روسيه و ايران در عرصه مناسبات منطقه اي محسوب مي گردد؛ اوج اين رقابت در سال هاي آخرين قرن بيستم در کشورهايي نظير قزاقستان، قرقيزستان و ترکمنستان بچشم مي خورد. معهذا حضور مجدد روسيه در واپسين سال هاي دهه 90 و نيز توجه قدرت هاي فرامنطقه اي به آسياي مرکزي عرصه را براي ترکيه نيز همانند ايران تنگ نمود.

هند
 

کشور هند نيز از جمله کشورهاي موجود در لايه دوم همسايگان آسياي مرکزي مي باشد که با فروپاشي شوروي حضور گسترده و موفقي را در اين منطقه آغاز مي نمايد. بطور کلي هند نيز همانند ايران و ترکيه که عامل فرهنگي و تاريخي و زباني را محور توسعه مناسبات خود در آسياي مرکزي قرار دادند، بواسطه نفوذ فرهنگي خود در منطقه آسياي مرکزي از دوران امپراطوري کوشاني در 2 هزار سال قبل مقبوليت مناسبي در فرهنگ آسياي مرکزي بدست آورده بود و حتي در اوج جنگ سرد بين شرق و غرب توانسته بود روابط حسنه اي را با شوروي سابق داشته باشد. همراهي هند با برخي از سياست هاي منطقه اي شوروي بخصوص در جنوب آسيا و در بين کشورهاي توسعه يافته باعث شده بود که اين کشور امتياز تاسيس کنسولگري در شهر تاشکند را بدست آورد. (محسنين، 1376، ص 116) لذا سابقه حضور هند در آسياي مرکزي از يکسو و تعلق خاطر ساکنان اين جمهوري ها به هند باعث شد که هند نيز از جمله پيش قراولان حضور در آسياي مرکزي بعد از دوران فروپاشي باشد که البته تاکنون نيز حضور خود را با افت و خيزهاي متعددي حفظ نموده است. معهذا بنظر مي رسد نقش هند در اين دوره اگرچه به برجستگي نقش و حضور ترکيه و بعضاً ايران نمي رسد اما قدر مسلم اينکه اين کشور توانسته است با اتخاذ سياستي آرام و بدون تنش بصورت آهسته و پيوسته حضوري مستمر و پايدار در آسياي مرکزي داشته باشد.

روسيه
 

اگرچه روسيه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي حضور شکلي و حکومتي خود را در منطقه آسياي مرکزي تا حد زيادي از دست داد اما نبايد ترديد داشت که طي دهه اول بعد از فروپاشي تنها کيفيت حضور اين کشور در آسياي مرکزي تغيير پيدا نمود بدان معنا که اگر تا قبل از فروپاشي، اين کشورها بخشي از قلمرو و تحت حکومت و حاکميت شوروي بودند، با آغاز فروپاشي و استقلال اين کشورها حاکميت روسيه کماکان بعنوان روح حاکم بر حکومت، حاکمان و زمامداران جمهوري هاي تازه استقلال يافته باقي ماند و تنها شيوه حکومت در اين کشورها اندک تفاوتي با دوران شوروي نمود.
معهذا فروپاشي شوروي و خلاء ابتدايي بوجود آمده در سال هاي اوليه استقلال، اين فرصت را براي کشورهايي نظير جمهوري اسلامي ايران، ترکيه و چين بعنوان همسايگان بلافصل آسياي مرکزي فراهم نمود تا در پي حضور حداکثري در اين منطقه باشند. نکته ديگر اينکه حتي ضعف و فروپاشي شوروي در اوايل دهه 90 ميلادي باعث کم شدن سايه روسيه از منطقه نشد و بررسي رفتارهاي روسيه در اين دوره مبين حضور کيفي و آينده نگر آن در منطقه مي باشد.
بطور کلي منطقه آسياي مرکزي براي کشور روسيه از اهميت استراتژيک اقتصادي و سياسي برخوردار مي باشد و نبايد در معادلات حال و آينده اين منطقه، نقش روسيه را ناديده گرفت. در حال حاضر روسيه به منطقه آسياي مرکزي بواسطه منابع موجود در آن به مثابه برگي برنده در فشار به کشورهاي غربي مي نگرد. نياز روزافزون کشورهاي جهان بخصوص کشورهاي تاثيرگذار به استفاده از منابع انرژي، احياي مجدد ابرقدرت شرق را به همراه داشته و خواهد داشت. تلاش روسيه براي همگرايي کشورهاي آسياي مرکزي در قالب سازمان هاي متعدد و رو به تکثر نظير سازمان همکاري هاي شانگهاي، سازمان امنيت دسته جمعي، سازمان کشورهاي مشترک المنافع، اتحاديه اقتصادي اورآسيا (اوراسک) و غيره نيز از آينده گري و برنامه هاي اين کشور براي منطقه آسياي مرکزي و استفاده از اين ظرفيت جهت تاثيرگذاري در معادلات آينده جهان حکايت دارد. روسيه به اين نتيجه مهم دست يافته است که در حوزه هاي مختلف روز دنيا نظير فرهنگي، سياست، اقتصاد و دانش،جذابيتي براي دنياي امروز نخواهد داشت و لذا تصميم بر آن دارد تا با در اختيار داشتن منابع انرژي و شريان هاي آن، کماکان يک بازيگر فعال و تاثيرگذار در جهان باقي بماند. نکته ديگر اينکه امنيت کشورهاي آسياي مرکزي تاثيري مستقيم بر وضعيت امنيتي روسيه نيز خواهد گذاشت. در اختيار داشتن منابع عظيم معدني و هيدروکربوري از سوي اين کشورها (بخصوص نفت قزاقستان و گاز ترکمنستان) اگرچه موهبت و امتيازي بزرگ براي آنان محسوب مي گردد اما مي تواند به عاملي براي ناامني و چالش در اثر هجوم ساير کشورها نيز مبدل گردد. امري که در سال هاي اخير بارها در منطقه خليج فارس مشاهده شده است. لذا روسيه با درک اهميت و لزوم پر نمودن خلا قدرت در اين منطقه از هم اکنون در پي کنترل اوضاع و جلوگيري از هرج و مرج ناشي از حضور بازيگران بين المللي بخصوص کشورهاي اروپايي و آمريکا مي باشد.

پي نوشت ها :
 

* کارشناس آسياي مرکزي و قفقاز
 

منبع:پايگاه نور ش 37
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط