جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان (2)

مفسر الميزان، با آنکه از گفته هاي زمخشري در کشاف بسيار سود جسته است، با اين حال در همه موارد گفته هاي او را نپذيرفته و در پاره اي از موارد آنها را نقد کرده است. اما سوال اينجاست که معظم له چگونه و با چه کيفيتي آراي زمخشري را نقد کرده و از چه معيار و شاخص هايي بهره برده است؟ سبک و شيوه نقد علامه طباطبايي با توجه به بررسي نگارنده و تطبيق الميزان با کشاف مي تواند به شيوه هاي ذيل دسته بندي شود:
چهارشنبه، 6 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان (2)

جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان (2)
جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان (2)


 

نويسندگان: دکتر سيد محمدباقر حجتي
دکتر سيد علي اکبر ربيع نتاج




 

3. روش هاي نقد آراي زمخشري در الميزان
 

مفسر الميزان، با آنکه از گفته هاي زمخشري در کشاف بسيار سود جسته است، با اين حال در همه موارد گفته هاي او را نپذيرفته و در پاره اي از موارد آنها را نقد کرده است. اما سوال اينجاست که معظم له چگونه و با چه کيفيتي آراي زمخشري را نقد کرده و از چه معيار و شاخص هايي بهره برده است؟ سبک و شيوه نقد علامه طباطبايي با توجه به بررسي نگارنده و تطبيق الميزان با کشاف مي تواند به شيوه هاي ذيل دسته بندي شود:
1-3. بهره گيري از قرآن: همچنان که در تفسير قرآن، علامه طباطبايي به قرآن بيش از ساير منابع توجه دارد، معظم له در نقد آراي ساير مفسران نيز، به قرآن بيش از ساير معيارها و شاخص ها نظر افکنده است. گاهي بيان مي دارد: نظر فلان مفسر با آيات قرآن ناسازگار است و زماني ابراز مي دارد که اين برداشت با صدر و ذيل آيات و يا با ظاهر آيات تعارض دارد. (طباطبايي، همان، ج1، ص 92 وج2، صص 11و353). وي ملاک اين قضاوت را آيه: «أفلا يتدبرون القرآن و لو کان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً»: آيا در [معاني] قرآن نمي انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسياري مي يافتند (نساء: 82) مي دانست. در ادامه به بيان نمونه هايي از اين دست مي پردازيم:
1. زمخشري در تفسير آيه 42 سوره هود (و نادي نوح ابنه) چند روايت نقل کرده است که: بعضي «ابنها» قرائت کرده اند، يعني آن پسر فرزند زن نوح بوده است نه فرزند حضرت نوح(ع)؛ و چون اين فرزند در فراش او متولد شد، حضرت نوح(ع) آن را به عنوان فرزند پذيرفته است (زمخشري، همان، ج2، ص 381، ذيل آيه). علامه طباطبايي اين استدلال را نمي پذيرد و مي گويد: اين استدلال با آيات ديگر قرآن سازگاري ندارد؛ چه اينکه قرآن در آيه 45 سوره هود از زبان حضرت نوح مي گويد: «إن ابني من أهلي» (طباطبايي، همان، ج10، ص 381)؛ يعني لفظ «ابني: پسرم» را به کار مي برد که روشن مي سازد آن پسر، فرزند او بوده است، نه فرزند زنش.
2. زمخشري در تفسير آيه 36 سوره يس (سبحان الذي خلق الازواج کلها:) مي گويد: «الازواج: الاجناس و الاصناف، يعني خداوند انواع و اصناف موجودات، مثل نباتات و جمادات و انسان و حيوان را خلق کرد» (زمخشري، همان، ج4، ص 15، ذيل آيه). علامه طباطبايي بدون ذکر نام زمخشري با تعبير «چه بسا در تفسير آيه گفته باشند که مراد از ازدواج انواع و اصناف موجودات باشد نه نر و ماده بودن موجودات» مي گويد: اين تفسير با آيات ديگر قرآن که خلقت ازدواج را متعرض است. سازگار نيست؛ مانند آيه: «و من کل شيء خلقنا زوجين لعلکم تذکرون»؛ علاوه بر اينکه اصولاً مقارنه ي دو چيز با هم و نوعي تألف و ترکب، از لوازم مفهوم زوجيت است و بنابر معنايي که کرده اند، نه مقارنتي در کار است و نه تألف و ترکبي (طباطبايي، همان، ج17، ص 137-138).
3. در تفسير آيه 24 سوره يوسف (و لقد همت به و هم بها) زمخشري اقوالي نقل کرده است که حضرت يوسف ميل به زليخا کرد و در مقابل او نشست و آماده عمل ناشايست گرديد تا اينکه برهان پروردگار را مشاهده کرد و از اين عمل دست برداشت (زمخشري، همان، ج2، ص 439).
مؤلف الميزان با نقد اين روايات، مي گويد: «با توجه به اينکه خداوند در آياتش حضرت يوسف را مدح بليغ نموده است، امکان دارد چنين ميلي از او سر زند» (طباطبايي، همان، ج11، ص 184، ذيل آيه)؛ ولي به نظر مي رسد در آيه فوق تقدم و تأخري صورت گرفته است و اصل عبارت اينگونه باشد: «لولا رآه برهان ربه لهم بها» يعني اگر يوسف برهان پروردگار را نمي ديد، ميل به زليخا مي کرد و چون برهان پروردگار را ديد، پس ميل از او منتفي است.
از نمونه هاي ديگر مي توان موارد ذيل را شاهد آورد:
- ترجمه الميزان، جلد 9، صفحه 444 والکشاف، جلد 2، ذيل آيه 43 سوره توبه؛
- ترجمه الميزان، جلد 11، صفحه 31 و الکشاف، جلد 2، صفحه 430، ذيل آيه 107 سوره توبه؛
- ترجمه الميزان، جلد 12، صفحه 286 والکشاف، جلد 2، صفحه 589، ذيل آيه 90 و 91 سوره توبه؛
- ترجمه الميزان، جلد 14، صفحه 45 و الکشاف، جلد 3، صفحه 9، ذيل آيه 17 سوره توبه ؛
- ترجمه الميزان، جلد 17، صفحه 477 و الکشاف، جلد 4، صفحه 145، ذيل آيه 69 سوره توبه؛
- ترجمه الميزان، جلد 17، صفحه 319 والکشاف، جلد 4، صفحه 97، ذيل آيه 42 سوره توبه.
2-3. بهره گيري از سياق آيات: سياق در لغت به معناي مهر و کابين، طريقه و روش، اسلوب و سبک، راندن و ... آمده است (دهخدا، 1376، ج8، ص 12227/ فيروزآبادي، [بي تا]، ج3، ص 247) و در اصطلاح، به اين معناست که معمولاً در گفتگوها و نوشته ها، توجه به صدر و ذيل يک کلام، معناي خاصي به جمله مي دهد و معناي جمله را محدود مي کند؛ در اصطلاح به اين حالت سياق مي گويند. شهيد محمدباقر صدر در تعريفي که در کتاب دروس في علم الاصول (ص 103) ارائه مي دهد، سياق را تعميم داده، آن را به قرائن لفظي و غير لفظي اراده مي کند.
در صورتي سياق تنها قرينه پيوسته لفظي است که رشيد رضا در تفسيرش همين معنا را بيان کرده است (رضا، [بي تا]، ج1، ص 22). قرينه بودن سياق، يک اصل عقلايي است و بر کسي پوشيده نيست و معصومان(ع) نيز از اصل سياق در احتجاجات و معنا کردن آيات استفاده کرده اند (بابايي، 1381، ج1، ص 106)؛ گرچه استفاده از سياق، نوعي بهره گيري از قرآن است، ولي استفاده گسترده مولف الميزان از قاعده سياق سبب شده است اين صفت به صورت جداگانه بيان شود. شايد بتوان گفت بعد از تفسير آيه به آيه که مهم ترين شاخصه الميزان است، بهره مندي از سياق شاخصه مهم ديگر الميزان است. عبارات ذيل در الميزان مکرر به کار رفته است: «روايت با سياق آيه سازگاري ندارد» (همان، ج13، ص 266)؛ «ولي سياق اين معنا را بر نمي تابد» (همان، ج6، ص 169)؛ «سياق آيه گواهي مي دهد که آيه در مدينه نازل شده است» (همان، ج16، ص 273).
نمونه هاي ذيل، از جمله مصداق هاي عبارت بالا هستند:
1. زمخشري در تفسير آيه «و ورث سليمان داوود و قال يا أيها الناس علما منطق الطير و أوتينا م کل شيء إن هذا لهو الفضل المبين»: و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت: «اي مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزي به ما داده شده است. راستي که اين همان امتياز آشکار است» (نمل: 16) مي نويسد: ضمير در کلمه «علمنا» و « أوتينا» به سليمان بر مي گردد و نيز نطق مرغان معجزه اي براي آن جناب (سليمان) بوده و گرنه خود مرغان هيچ يک زبان و نطقي ندارند (زمخشري، همان، ج3، ص 342-343).
علامه طباطبايي در مورد سخن نخست مي گويد: «اين حرف آن طور که شايد و بايد، با سياق آيه نمي سازد و از ظاهر سياق بر مي آيد که سليمان(ع) مي خواهد در اين جمله از خود و پدرش که خود او نيز از آن جناب است، به داشتن برتري هايي که گذشت، مباهات کند و اين در حقيقت از باب تحديث نعمت است (طباطبايي، همان، ج15، ص 539). علامه در ادامه مي گويد: «گرچه از سياق آيه استفاده مي شود که آشنايي با منطق پرندگان در اين آيه مخصوص حضرت سليمان است، ولي اينگونه نيست که پرندگان هيچ گونه منطق و نطقي نداشته باشند، بلکه با حرکت هايي که از خود بروز مي دهند، منظور خود را به ساير پرندگان مي فهمانند و حتي کساني که با پرندگان سرو کار دارند، مفهوم اين صداها را درک مي کنند» ( همان، ذيل آيه).
2. علامه طباطبايي در تفسير آيه 12 سوره زمر (و أمرت لأن أکون أول المسليمن: و مأمورم که نخستين مسلمانان باشم) از قول زمخشري براي آيه، سه وجه از معنا را ذکر مي کند: 1- من اولين کسي باشم که در عصر خودم و از بين قوم، اسلام آورده باشم؛ 2- من اولين کسي از بين دعوت شدگانم باشم که اسلام آورده؛ 3- من اولين کسي باشم که خودش را به همان چيزي که ديگران را دعوت کرده، دعوت کرده باشد تا هم در قولم و هم در فعلم مقتداي قومم باشم و چون پادشاهان نباشم که مردم را به چيزي دعوت مي کنند که خود عمل نمي کنند.
علامه پس از نقل اين سه قول مي نويسد: «خواننده عزيز متوجه است: آن وجهي که با سياق آيات سازگارتر است، همان وجه سوم است» (طباطبايي، همان، ج17، ص 394/ زمخشري، همان، ج4، ص 114).
از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه الميزان، جلد 10، صفحه 256-257 و الکشاف، جلد 2، صفحه 383، ذيل آيه 14 سوره هود؛
- ترجمه الميزان، جلد 12، صفحه 373 و الکشاف، جلد 2، صفحه 607، ذيل آيه 43 سوره نحل؛
- ترجمه الميزان، جلد 18، صفحه 73 والکشاف، جلد 4، صفحه 223، ذيل آيه 26 سوره شوري؛
- ترجمه الميزان، جلد 20، صفحه 228 و الکشاف، جلد 4، صفحه 675، ذيل آيه 28 سوره دهر.
3-3. مددجويي از قواعد نحوي: با وجود اينکه زمخشري از استادان صاحب نام در علوم ادبي، به ويژه در علم نحو مي باشد، علامه طباطبايي علي رغم بهره گيري از نظرات وي در اين خصوص، در مواردي نيز آراي نحوي وي را نقد کرده است:
1. زمخشري در تفسير آيه «إنما الصدقات للفقراء و المساکين و العاملين عليها و المؤلفه قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و في سبيل الله و ابن السبيل» صدقات، تنها به تهيدستان و بينوايان و متصديان [گردآوري و پخش] آن، و کساني که دلشان به دست آورده مي شود، و در [راه آزادي] بردگان، و وامداران، و در راه خدا، و به در راه مانده، اختصاص دارد. (توبه: 60) نوشته است: «دليل عدول حرف عطف لام (للفقراء و ...) در چهار مورد اول اين است که چهار مورد دوم (مستحقين زکات به في «و في الرقاب») در استحقاق زکات، بر چهار مورد اول مقدم هستند و بايد نخست بگردند و چهار مورد دوم را پيدا کنند، زکات را به مصرف آنها برسانند و بعد چهار مورد اول؛ و اين معنا از کلمه «في» که مفيد ظرفيت است، استفاده مي شود» (زمخشري، همان، ج2، ص 283، ذيل آيه). علامه طباطبايي پس از نقل اين سخن مي گويد: در چهار مورد اول که با لام ملکيت ذکر شده، ملکيت رابطه و اتصال قوي تري ميان مالک و مملوک دارد تا ظرفيت؛ چه پر واضع است که رابطه ظرف و مظروف به قوه رابطه مالک و مملوک نيست؛ از طرف ديگر در چهار مورد اول، اگر چيزي از زکات به دستشان برسد، مالک مي شوند و چون چنين بوده، به کار بردن حرف «لام» درباره ايشان به جا بوده است، بر خلاف چهار مورد دوم که آنچه از زکات به آنها داده مي شود، مالک نمي شوند، بلکه در راه مصالحي مصرف مي شود که ارتباطي با آنان دارد (طباطبايي، همان، ج17، ص 488، ذيل آيه).
2. زمخشري در تفسير آيه 30 سوره نور (قل للمومنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم: به مردان با ايمان بگو: «ديده فرو نهند و پاکدامني ورزند، که اين براي آنان پاکيزه تر است») مي نويسد: «من» در «من أبصارهم»، «من» تبعيض است و مراد اين است که مکلف بايد چشم را از حرام بپوشاند و آن را در حلال منحصر کند» (زمخشري، همان، ج3، ص 223)؛ اما علامه طباطبايي بدون ذکر نام زمخشري مي گويد: «من، براي ابتداي غايت است نه اينکه زيادي و يا براي بيان جنس و يا تبعيض باشد که هر يک را يک مفسر گفته اند؛ و معناي آيه اين است که مؤمنين بايد چشم پوشي را از خود چشم شروع کنند» (طباطبايي، همان، ج15، ص 158).
3. زمخشري در مفهوم آيه 39 سوره حجر (قال رب بما أغويتني لأزيّنن لهم في الأرض و لأغوينهم أجمعين: گفت: پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختي، من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مي آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت) گفته است: «با» در «بما أغويتي» براي قسم است و معناي جمله اين است: پروردگارا به اينکه مرا اغوا کردي سوگند که چنين و چنان مي کنم (زمخشري، همان، ج2، ص 55).
مؤلف الميزان اين قول را از جمله بي پايه ترين تفسيرها دانسته و مي گويد: «نه در قرآن و نه در سنت، جايي ديده نشده که به مثل اغوا يا اضلال سوگند خورده باشد؛ علاوه بر اينکه اصلاً معناي قسم که تعظيم (مقسم به) است، در اغوا و اضلال مورد ندارد» ( طباطبايي، همان، ج12، ص 232). از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه الميزان، جلد8، صفحه 12 و الکشاف، جلد2، صفحه 88، ذيل آيه 8 سوره اعراف؛
- ترجمه الميزان، جلد 11، صفحه 429 و الکشاف، جلد 2، صفحه 516، ذيل آيه 11 سوره رعد؛
- ترجمه الميزان، جلد 12، صفحه 396و الکشاف، جلد 2، صفحه 612، ذيل آيه 55 سوره نحل؛
- ترجمه الميزان، جلد 13، صفحه 347و الکشاف، جلد 2، صفحه 705، ذيل آيه 12 سوره کهف؛
- ترجمه الميزان، جلد 19، صفحه 21 و الکشاف، جلد 4، صفحه 411، ذيل آيه 21 سوره طور؛
- ترجمه الميزان، جلد 10، صفحه 269والکشاف، جلد 2، صفحه 369، ذيل ايه 14 سوره هود.
4-3. بهره گيري از تاريخ نزول آيات (مکي و مدي بودن آيه ها): شناخت زمان و مکان نزول آيات، شناخت ويژگي هاي افرادي که آيه درباره آنها نازل شده است و درک و فهم فرهنگ زمان نزول، از جمله قرايني است که ما را در فهم قرآن ياري مي رسانند. علامه طباطبايي با استفاده از شناخت آيات و سور مکي و مدني، شناخت فضاي فرهنگي و سياسي مکه و مدينه، آگاهي از تاريخ و ... بسياري از آرا را به نقد کشيده است:
1. زمخشري در تفسير آيه اول سوره مزمل، روايتي از عايشه نقل مي کند که شخصي از عايشه درباره ي تزميل (روانداز) رسول خدا پرسيد، عايشه گفت: رواندازي به طول 14 ذراع، پرسيد در چه جنسي؟ گفت به خدا سوگند نه خز بود و نه قز و نه پوست و نه ابريشم، بلکه روي آن از مو و آسترش از کرک بود (زمخشري، همان، ج4، ص 623). علامه پس از بيان اين نکته مي گويد: «اهل فن، اين روايت را به جعلي بودن متهم کرده اند و درست هم هست؛ براي اينکه آن زماني که اين سوره در مکه نازل شد، عايشه همسر خدا(ص) شده بود و ازدواج آن جناب با وي، بعد از هجرت در مدينه صورت گرفته است» (طباطبايي، همان، ج20، ص 246).
2. زمخشري در معناي «المقتسمين» در آيه 90 و 91 سوره حجر (کما أنزلنا علي المقتسمين الذين جعلوا القرآن عضين: همان گونه که [ عذاب را] بر تقسيم کنندگان نازل کرديم همانان که قرآن را جزء جزء کردند به برخي از آن عمل کردند و بعضي را رها نمودند). کلمه «المقتسمين» را در يکي از اقوال، به يهود و نصاري تعبير کرده است (زمخشري، همان، ج2، ص 566).
علامه طباطبايي بدون ذکر نام زمخشري و کشاف، ابراز مي دارد: «اين حرف، وقتي درست است که سوره مورد بحث در مدينه نازل شده باشد و حال آنکه اين سوره در مکه نازل گرديد و رسول خدا در آن روز، گرفتار مخالفت هاي يهود و نصاري نشده بود» (طباطبايي، همان، ج12، ص 280، ذيل آيه) .
3. زمخشري در تفسير آيه 33 سوره نجم (أفرأيت الذي تولي) روايتي نقل کرده که منظور آيه، کساني هستند که در روز جنگ احد آن مرکز حساس (کوه احد که پيامبر(ص) نگهباناني گماشته بود) را ترک کردند (زمخشري، همان، ج4، ص 416). علامه پس از نقل اين روايت مي گويد: «اين سخن در صورتي صحيح است که آيه در مدينه نازل شده باشد، اما اين سوره به شهادت سياق آياتش در مکه نازل گرديد و از جمله آيات برجسته اش آيه شريفه «و أن إلي ربک المنتهي» و آيه شريفه «و أن ليس للإنسان إلا ما سعي» است (طباطبايي، همان، ج19، ص 86).
5-3. بهره گيري از دانش حديث: استفاده از علم الحديث و بهره گيري از آداب و قواعد نقد متن و سند، از جمله روش علامه طباطبايي در بررسي آراي مخالفان در تفسير است. علامه اين جملات و عبارات را مکرر در تفسير خويش به کار برده است: «اين حديث با سنت متواتر در تعارض است»، «سند اين روايت ضعيف است و نمي توان به آن اعتماد کرد»، «اين حديث را عقل نمي پذيرد». در ادامه به برخي از اين نمونه ها اشاره مي شود:
1. زمخشري در تفسير آيه 57 سوره زخرف، داستان ابن الزبعري را از ابن عباس و ديگران نقل مي کند (زمخشري، همان، 4، ص 253). علامه پس از بيان اين روايت مي گويد: «اين خبر از چند جهت موهون و سست است و نيز به خاطر خللي که در مضمون آن است، ضعيف مي باشد و نمي توان به آن تکيه کرد، به ويژه از حافظ ابن حجر نقل شده که گفته است: اين حديث اصلي ندارد و در هيچ يک از کتب حديثي، چه با سند و چه بدون سند ديده نشده است» (طباطبايي، همان، ج18، ص 182).
2. زمخشري در بيان معناي شاهد در آيه 17 سوره هود (ويتلوه شاهد) مي گويد: مراد از شاهد، قرآن است (زمخشري، همان، ج2، ص 370)؛ در حالي که علامه طباطبايي با استناد به روايات صحيح ابراز مي دارد: منظور از شاهد، علي بن ابيطالب(ع) است. علامه در ادامه مي نويسد: «دقت در سياق آيه کافي است که خواننده به بطلان کلام زمخشري حکم کند» (طباطبايي، همان، ج10، ص 288).
تذکار
1. گفتني است مرحوم علامه طباطبايي در بعضي از موارد، وجوه تفسير مرحوم زمخشري را ذکر کرده و بدون هيچ استنادي مي گويد: «فلان وجه صحيح است» و يا «فلان قول مورد قبول ما نيست» (همان، ج16، ص 453، ذيل آيه 21 سوره احزاب)؛ و در مورد نقد روايات نيز گاهي همين روش را دنبال کرده، مي گويد: «اين روايات با عقل نمي سازد» و يا «اينها احاديث ضعيف و ياوه هايي بيش نيستند» (همان، ج11، ص 205-206). گويا صحت مطالب براي معظم له همچون روز روشن بوده است و ايشان خود را از بيان استدلال بي نياز مي ديده است.
2. آنچه از نقل ها و نقدهاي دو مفسر ارزشمند عامه و خاصه بيان گرديد، به معناي تأييد آراي يکي از طرفين نيست و آنچه در لابه لاي مطالب بيان شد، نظر شخصي بوده، چه اينکه در نهايت، قضاوت را بر عهده ي خوانندگان گرامي مي گذاريم.
نتيجه
آنچه از مقايسه و تطبيق تفسير الميزان وتفسير کشاف گذشت، نتايج ذيل حاصل مي شود:
1. علي رغم اينکه تفسير الميزان به تفسير قرآن به قرآن شهرت دارد، از نکات ادبي و بلاغي قرآن غفلت نکرده و در لابه لاي تفسير آيات، از اين قواعد بهره برده است؛ و حتي تفسير کشاف که به تفسير بلاغي و ادبي شهرت دارد و نويسنده آن در اين زمينه کم نظير است، از نقدهاي ادبي مفسر الميزان بي نصيب نمانده است.
2. آزادانديشي و تفکر، يکي از ويژگي هاي مرحوم محمدحسين طباطبايي است. با وجود اينکه بسياري از مفسران جسارت رجوع به نوشته هاي مخالفان را به خود نمي دهند، علامه به منابع و مأخذ مخالفان مراجعه کرده و در نقد آرا و انديشه ها و اقوال تفسيري، با شاخص و معيار قرآن و سنت متواتر و عقل و بهره گيري از قاعده سياق و استفاده از علم الحديث و قواعد نحوي، انديشه ها را مي سنجد و بيشتر به «ما قال» مي نگرد و به «من قال» توجه چنداني ندارد.
3. ايرادهاي مرحوم طباطبايي بر تفسير کشاف، از جايگاه بلند اين تفسير در ميان ساير تفاسير نمي کاهد؛ زيرا بهره هاي مؤلف الميزان از اين تفسير بيش از انتقادهاي او بوده است؛ چه اينکه او در بسياري از موارد در بيان نکات ادبي و تفسيري قرآن و در نقد آراي ساير مفسران و معنا کردن لغات قرآن به کشاف زمخشري استناد کرده است.
4. بسياري از اختلافات دو مفسر، طبيعي و معلول اختلاف گرايش ها و باورها است؛ اما وجود اشتراکات، بيش از وجود اختلافات مي باشد که اين مي تواند زمينه ساز اتحاد و تدوين قوانين مشترک گردد؛ لذا پيشنهاد مي شود انديشمندان جهان اسلام، شاخص هايي را براي تفسير قرآن و انديشه سنجي اسلامي، بر اساس باورهاي مشترک طراحي کنند تا با معيارهاي آن، تفسيرهاي صحيح از ناصحيح جداگردد؛ با اين حال به نظر مي رسد استناد به قرآن و قواعد عرب و سنت رسول خدا(ص) و يافتن معناي الفاظ قرآن در عصر نزول و استمداد از قوه عقل و تدبر، مي تواند از شاخص هاي مشترک طرفين باشد؛ اما در اين خصوص نکات ريز و شرايط خاصي وجود دارد که بايد به روشني تبيين گردد.
منابع:
1. بابايي، علي اکبر و ديگران؛ مکاتب تفسيري: مکتب روايي محض و تفاسير روايي محض؛ قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه و تهران: سمت، 1381.
2. حجتي، سيدمحمدباقر: «گفتگو با دکتر حجتي»؛ فصلنامه بينات، س3، ش 2، تابستان 1375.
3. خرمشاهي، بهاء الدين؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، تهران: دوستان و ناهيد، 1371.
4. دهخدا، علي اکبر؛ لغت نامه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1376.
5. رشيد رضا، محمد؛ تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسير المنار؛ بيروت: دارالمعرفه، [ بي تا].
6. رضايي اصفهاني، محمدعلي؛ روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن؛ قم: اسوه، 1375.
7. زمخشري، محمودبن عمر؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل؛ به کوشش و تصحيح محمد عبدالسلام شاهين؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1315ق(دوره کامل).
8. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل؛ منشورات البلاغه، [ بي تا]، (دوره کامل).
9. صدر، سيدمحمد باقر؛ دروس في علم الاصول؛ بيروت: دارالکتاب اللبناني، 1978م.
10. طباطبايي، محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني و ديگران، با همکاري مرکز نشر فرهنگي رجاء, تهران: اميرکبير، 1363(دوره کامل).
11.الميزان في تفسير القرآن؛ قم: دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين ( دوره کامل).
12. فاني، کامران و بهاءالدين خرمشاهي؛ دائره المعارف تشييع؛ تهران: شهيد سعيد محبي، 1383.
13. فيروزآبادي، مجدالدين؛ القاموس المحيط؛ بيروت: دارالمعرفه، [بي تا].
14. مطهري، مرتضي؛ حق و باطل؛ تهران: صدرا، [بي تا].
15. معرفت، محمدهادي؛ تفسير و مفسران؛ قم: موسسه فرهنگي التمهيد، 1380.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط