اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی
نویسنده : حسن حسينزاده شانهچى
در هر حال در بررسى تاريخ علوم، معرفى يك تمدن به عنوان پايهگذار علم و دانش كارى است نادرست; آنچه مىتوان در اين زمينه به كار بست تنها شناسايى و تبيين نقش و سهم هر يك از جوامع بشرى در توسعه علم و دانش است. بالطبع تمدنهاى مختلف در اين زمينه سهم يكسان ندارند و به مقتضاى زمان و مكان و عوامل گوناگون هر يك سهمى در اين امر داشتهاند.
آنچه در اين بحث موردنظر است نگاهى استبه نقش تمدن اسلامى و تاثير آن در تمدن جهانى و سهم علوم اسلامى در تحولات آن; مسالهاى كه قرنها با بىاعتنايى روبهرو بوده است. در اينجا درصدد بررسى عظمت علمى و فرهنگى تمدن اسلامى نيستيم بلكه با نگاهى تازه به موضوع تاريخ علوم، مساله وامگيرى و بهرهمندى جامعه جديد غربى را از علوم اسلامى و رويكرد آنان به دانش مسلمانان در اواخر قرون وسطى را كه به رنسانس علمى و فرهنگى اروپا منجر شد بررسى مىكنيم.
رنسانس علمى اروپا كه سالهاست غرب و شرق را متوجه خود ساخته و هنوز از آن به عظمتياد مىشود از بزرگترين تحولات تاريخ علوم است كه هم اكنون نيز شاهد دستاوردهاى علمى و صنعتى و.... آن هستيم اما آنچه داراى اهميت است عوامل و اسبابى است كه اين نهضت را زمينهسازى كرد و موجب پيدايش آن شد. بىشك توجه بيش از پيش به علوم و خردورزى و عقلگرايى رمز موفقيت غرب در خروج از دوران قرون وسطى بود.
بر همين اساس اروپا خود را وارث دانش يونان مىداند و عامل اساسى در پيدايش اين حركت علمى را بازگشتبه اين علوم دانستهاند و اين نكتهاى است كه غربيان بويژه بر آن تاكيد دارند. اما مطلب حايز اهميت كه غربيان معمولا آن را مسكوت گذاشتهاند مساله چگونگى دستيابى به علوم و دانش يونانى استبا در نظر گرفتن اين كه اين دو تمدن اروپايى قريب ده قرن فاصله زمانى دارند و دوره طولانى خلا علمى و فرهنگى در اروپا آنان را از يكديگر جدا كرده است. گويا اومانيسم (انسانگرايى) اروپايى و در پى آن رنسانس علمى، يكباره از ميان تمدن كهن يونانى شكوفا گشته است. علتسكوت مورخان و نويسندگان غربى درباره اين خلا علمى در قرون وسطى و چگونگى ارتباط تمدن اروپايى و يونانى را به راحتى مىتوان دريافت زيرا واسطه و عامل رابط ميان اين دو و آنچه باعث آشنايى و ارتباط اروپا با تمدن يونان شد، يكى از تمدنهاى شرقى، يعنى جامعه بزرگ اسلامى بود. اين واكنش خود از تقابل سياسى و فرهنگى تمدن شرق و غرب ناشى مىشد.
گناه اين سكوت به گردن آن دسته از تاريخ نويسان غربى است كه صدها سال با نگرشهاى غلط كه در بين مسيحيان ايجبود دستامدهاى عظيم مسلمانان را كمارزش مىنماياندند و جعل و تحريف بسيارى در آن وارد مىكردند و در بسيارى موارد با توطئه سكوت اين رويه را ادامه مىدادند.
دكتر زايگرد هونكه نويسنده كتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» اظهار مىدارد كه چندى پيش كتابى در موضوع تاريخ علوم در اروپا منتشر شد كه از ابتداى تاريخ تا سال 1642 ميلادى را مورد بحث قرار داده است. در اين كتاب ششصد صفحهاى همه آنچه مربوط به تمدن اسلامى است فقط در دو صفحه خلاصه شده است. نويسنده كتاب علاوه بر اين قاطعانه و تحقيرآميز، فعاليتهاى چندجانبه تمدن و فعاليتهاى علمى مسلمانان را مردود دانسته و گفته است: با وجود اين مسلمانان تنها وسيله حفاظت و دستبه دست دادن تمدن بودند. روش علمى آنها محقرانه و خودجوشى آنها اندك بود و روى گنجينه دانش يونانى كار چندانى انجام ندادند تا اين علوم برايشان مثمرثمر باشد بدينترتيب ارثيه يونانى بارور نشده ماند. (1)
انتشار كتابهايى از اين قبيل كه عمدتا با همان شيوه اساسى برتربينى غرب صورت مىگيرد موجب شده است تا نسلهاى جديد ملل اسلامى از گذشته ارزشمند و گرانقدر خود بىاطلاع بمانند و عظمت فعلى غرب و گذشته مبهم جامعه خودى، آنان را دچار نوعى خودباختگى و احساس كهترى نمايد. البته در چند دهه اخير در ميان دانشمندان و نويسندگان منصف اروپايى آثارى نوشته شده است كه در آن به نقش اساسى علوم اسلامى در پيدايش اومانيسم و رنسانس علمى - فرهنگى اروپا اعتراف شده است.
در هر حال نقش اساسى علوم و تمدن اسلامى در رنسانس و تحول علمى اروپا انكارناپذير است اين امر را آشكارا از نهضت ترجمه علوم اسلامى مىتوان دريافت كه به طور گستردهاى در قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادى در اروپا پديد آمد. اين نهضت پايه اصلى رنسانس علمى و فكرى و عامل اساسى رويكرد اروپاييان به علم و دانش بود. براى درك بهتر اين موضوع لازم است تا نگاهى گذرا به كيفيت علمى و فرهنگى اروپا در قرون وسطى و آغاز دوره رنسانس بيفكنيم.
رنسانس اروپا خودجوش و دفعى نبود. همانگونه كه شكلگيرى و تكوين علوم بشرى امرى تدريجى و مستمر بود، تحول فكرى اروپا نيز نتيجه فعاليت چند قرنى اروپاييان بود. اين اقدامات از نيمه قرون وسطى آغاز شد. بر همين اساس مىتوان قرون وسطى را به دو بخش تقسيم كرد: دوره اول كه دوره جهل و دورى از فرهنگ و تمدن بود و دوره دوم كه عصر آشنايى با علم و تمدن و شكلگيرى نهضت علمى و فكرى به شمار مىرفت.
آغاز قرون وسطى را غالبا با انقراض امپراتورى روم غربى و استيلاى قبايل بدوى و بىفرهنگ شمال بر سرزمينهاى امپراتورى روم همزمان مىدانند. امپراتورى روم كه بر تمام اروپا استيلا داشت پس از مرگ تئودوزيس ( Theodosios) (395 ميلادى) به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شد و پسران او آركاريوس و انوريوس بر اين دو بخش حكومت مىكردند. اما روم غربى (شامل ايتاليا، آلمان، فرانسه و اسپانيا و...) بزودى دچار سستى و ناتوانى شد. هجوم قبايل شمالى (Viking) به جنوب در اوايل قرن پنجم ميلادى و حمله هونها (Hun) در اواسط اين قرن سرانجام گوتها (Goths) شالوده امپراتورى روم غربى را درهم پيچيدند. اگر چه گوتها در روم باقى نماندند ولى بتدريج ژرمنها بر اين نواحى استيلا يافتند و از اين پس دولتهاى ژرمنى بر اروپاى غربى حكومت مىراندند. (3) در واقع استيلاى ژرمنها بر اروپا آغاز انحطاط علمى و فرهنگى اروپا بود اگر چه زمينههاى اين انحطاط از پيش فراهم شده بود. ژرمنها اقوامى فاقد تمدن و بىفرهنگ بودند كه مسلك رهبانيت مسيحى كه از شرق به اروپا وارد شده و زير تاثير آموزههاى حكماى يونان و كاهنان مصرى بود، در ميانشان رواج يافت. اين امر گرچه بسيار به سود ژرمنهاى بدوى بود ليكن براى اروپا كه تمدن يونان و روم را ديده بود عاملى در جهت تشديد انحطاط علمى و فرهنگى محسوب مىشد. رهبانيت كه در واقع صورت تغييريافته و تحريف شده تعاليم مسيحعليهالسلام بود راه هرگونه پيشرفت و توسعه علمى و فكرى را مسدود مىساخت. (4) بدينترتيب دوره انحطاط علمى اروپا تحت دو عامل بربريت ژرمنها و رهبانيت كليساى ژرمنى پديد آمد. از پايان سده ششم ميلادى تا پنج قرن بعد هيچ فعاليت علمى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراكز علمى و فرهنگى كليساها بودند كه توجه آنان همواره به پارهاى بحثهاى اسكولاستيك ( Schiolastic) پيرامون فلسفه الهى معطوف بود. در همين دوران بزرگترين و عالىترين تمدن جهانى آن روزگار در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شكوفايى خود را طى مىكرد. تمدن اسلامى به واسطه توسعه مرزهاى جغرافيايى در شرق و غرب در همسايگى اروپا قرار گرفته بود با وجود اين، عوامل گوناگونى به بازگشت آن به همان دو عامل مذكور - بربريت و رهبانيت - بود هيچ رويكرد و توجهى از جانب اروپاييان به اين گنجينه ارزشمند علم و تمدن نمىشد و حتى در اغلب موارد به تخطئه و تحقير آن پرداخته مىشد. اين امر تا حد بسيارى ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق بود. در واقع غربيان خود را برتر از شرق مىدانستند و شرق فاقد اصالت را - به گمان آنها - جزيى جدا افتاده از اروپا تصور مىكردند. (5) از اينرو فكر بهرهگيرى از تمدن شرقى هيچ گاه به ذهن آنان خطور نمىكرد.مساله ديگر مربوط به دين اسلام بود. اربابان كليسا همانند ساير فرقههاى عيسوى اسلام را شاخهاى انحرافى از دين مسيحعليهالسلام مىانگاشتند; و در نظر آنان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اصلاحگرى مرتد بود كه اين آيين جديد را پديد آورده بود. آنان مسلمانان را كافرانى بىدين و علوم اسلامى را علوم مادى و دنيوى و مانع دستيابى به كمال مىشمردند. تصور و برداشت اروپاييان از اسلام و مسلمانان در منظومه كمدى الهى Divine Comedy دانته Dante (1265-1321م) آشكارا ديده مىشود. او جايگاه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را در جهان آخرت، طبقه نهم جهنم مىداند و دانشمندان بزرگ اسلامى چون ابنسينا و ابنرشد را در كنار كافران دوزخى قرار مىدهد. (6)
اين نگرش قرنها بر اروپا مستولى بود. با اين حال آنان بتدريجبا تمدن اسلامى آشنا شدند كه موجب شد در نوع برداشت و تصور خويش نسبتبه اسلام تجديدنظر كنند. اين شناخت مرهون عوامل گوناگونى است كه از نيمه قرون وسطى پديد آمد.
شايد مهمترين اين عوامل گسترش روابط تجارى و اقتصادى اروپا با سرزمينهاى اسلامى بود. مبادلات بازرگانى اروپا با جهان اسلام از قرن يازدهم ميلادى توسعه چشمگيرى يافت. اين امر ناشى از توسعه دادوستد دريايى در حوزه مديترانه بود. پيش از آن، تجارت دريايى اروپا محدود به سواحل اروپايى مديترانه بود (7) ولى با ورود نرمانها (Normans) كه دريانوردان قابلى بودند، دادوستد با بنادر اسلامى آغاز شد. بنادر اروپا رونق يافت. شهر ونيز (Venice) به واسطه موقعيت مكانى خاص از مراكز اصلى تجارى اروپا بود كه با بنادر اسلامى در شمال افريقا، مانند مهديه، طرابلس، قيروان و اسكندريه و... تماس داشت. از ديگر بنادر مهم اروپايى پيزا (Pisa) جنوا (Genova) ، آمالفى (Amalfi) ، پالرمو ( Palermo) ، مسينا (Messina) نام داشتند كه به تازگى به دست نورمانها افتاده بودند. (8)
روابط تجارى ونيز در طى جنگهاى صليبى (1083-1263 ميلادى) رونق بسيارى يافت. تشكيل دوكنشينهاى اروپايى در فلسطين و سواحل شرقى مديترانه مهمترين عامل اين رونق بود. در اين مدت بنادر صور و صيدا، حيفا و طرابلس كه در سرزمينهاى اورشليمى واقع بودند مراكز مهم تجارت اروپا محسوب مىشدند. اين شهرها دروازه ورود اروپاييان به شرق بودند. بازرگانان اروپايى كه به اين بنادر مىآمدند به جهتشرايط دريانوردى مناسب و وزش بادهاى موسمى ناگزير بودند تمام زمستان را در اين شهرها به سر برند و اين فرصت مناسبى فراهم مىساخت تا به ساير سرزمينهاى اسلامى در شرق سفر كنند. (9)
زايران و سياحان اروپايى بخش ديگرى از مسافران به شرق را تشكيل مىدادند. اصل تسامح كه مسلمانان در برخورد با پيروان ساير مذاهب الهى رعايت مىكردند و وجود اماكن مقدسه مسيحيان و يهوديان در سرزمينهاى اسلامى، پيروان اين اديان را به سوى سرزمينهاى اسلامى مىكشانيد. بيتالمقدس و ساير شهرهاى مقدس فلسطين مهمترين اين مكانها (10) ( Santiago De Compastella) در اسپانيا از شهرهاى مهم مذهبى مسيحيان بود كه از سال 711 ميلادى (92 ه.) در دست مسلمانان بود و زايران پرشمار مسيحى براى زيارت اين شهر بايد از سرزمينهاى اسلامى عبور مىكردند. اين زايران گاه گزارشهايى از سفر خود و نواحيى كه به آن سفر كرده بودند و ديدهها و شنيدههاى خويش مىنوشتند. در كنار اينها سفرنامههايى بود كه سياحان اروپايى مىنوشتند. اين سفرنامهها و گزارشها حاوى مطالب بسيارى در باب تمدن اسلامى بود كه آگاهى و شناخت اروپاييان را در اين باب افزايش مىداد. (11)
عامل ديگرى كه سهم بسيارى در آشناسازى اروپا با تمدن اسلامى داشت جنگها و فتوحات اروپاييان بود. [توضيح آن كه] فتوحات اسلامى تا دهههاى اول قرن دوم هجرى به طور گسترده در غرب و شرق ادامه داشت و پس از آن اگر چه متوقف نشد ولى از سرعت آن كاسته شد. ركود پيشروى مسلمانان به سوى غرب موجب گسترش فعاليتهاى تهاجمى اروپا شد اين فعاليتها در قرنهاى 4 و 5 هجرى (10 و 11 ميلادى) به اوج خود رسيد. در شرق جنگهاى مكرر حكومتبيزانس با دولتحمدانيان كه در ثغور شام به سرمىبردند نزديك به نيم قرن ادامه يافت كه ضمن آن گاه تا نواحى مركزى شام پيش مىآمدند و يك بار موفق به تصرف شهر حلب شدند (12) اين فعاليتها تا شروع جنگهاى صليبى كم و بيش ادامه داشت. جنگهاى صليبى مهمترين فصل تاريخ جنگهاى اروپاست كه دو قرن به طول انجاميد و در طى آن نواحى شرقى سواحل مديترانه به دست اروپاييان افتاد و اميرنشينهايى در آن نواحى تاسيس شد. اين امر نقش بارزى در گسترش مناسبات اجتماعى، تجارى اروپا با تمدن اسلامى داشت. وضعيت مزبور كم و بيش در اسپانياى اسلامى نيز وجود داشت. شهر طليطله (تولدو) (Toledo) در سال 478 ه (1085 م) به تصرف كاستيليها (Castilia) درآمد و در پى آن به سال 1118 ميلادى شهر سرقسطه (Saragoza) (ساراگوسا) سقوط كرد. (13)
بزودى جزاير مديترانه از دست مسلمانان خارج شد. در نيمه اول قرن يازدهم ميلادى نورمانها مسلمانان را از جنوب ايتاليا بيرون راندند و پيش از اتمام اين قرن بر جزيره سيسيل (Sicily) دستيافتند، در همين ايام بيزانسيها جزيره ساردنى (Sardinia) را تصرف كردند. (14)
اين فتوحات نقش اساسى و مستقيم در آشنايى فزاينده اروپاييان با فرهنگ و تمدن اسلامى ايفا كرد. شناخت و آگاهى غرب نسبتبه جهان اسلام زير تاثير اين عوامل و عوامل ديگر با انتقال جنبههايى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود كه يكى از بارزترين نمونههاى آن توجه اروپاييان به علوم و دانش اسلامى و رويكرد آنان به اين منبع ارزشمند براى دستيابى به معارف بشرى بود.
آغاز نهضت ترجمه
اما مشكل اساسى دستيابى به كتابهاى مذكور بود. اروپاييان به زودى دريافتند كه به دست آوردن اين كتابها در اروپا كار مشكلى است. اكثر كتابهاى علمى يونانى در طى قرون وسطى از بين رفته و نابود شده بود و تقريبا هيچ كتابى از آثار يونانى در اروپاى غربى يافت نمىشد; از اينرو آنان به سرزمينهاى اسلامى كه مركز علم و تمدن بود روى آوردند. ترجمههاى عربى متون علمى يونانى نسبتبه اصل اين كتابها در دسترستر بودند اما دستيابى به آنها نيز آسان نبود، آنان گمان مىكردند كه صليبيون در بازگشت، متون اصلى يونانى را همراه خواهند آورد اما آنان فقط به قتل و غارت شهرها اكتفا كردند. بنابراين لازم بود تا اين متون را از طريق ديگرى به دست آورند و بهترين منبع براى اين منظور منابع عربى - اسلامى بود. متون علمى يونانى در حد وسيعى طى قرون دوم و سوم هجرى و پس از آن به عربى ترجمه شده بود و در سطح وسيع در مراكز علمى و كتابخانههاى اسلامى موجود بود. البته لازم به ذكر نيست كه مسلمانان به ترجمه اين آثار اكتفا نكردند بلكه به شرح و تفسير و تصحيح آنها نيز پرداختند، از اينرو دانشمندان اروپايى كه در تعامل با سرزمينهاى اسلامى بودند به نقل اين متون عربى به اروپا و ترجمه آنها به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. آثار مؤلفان يونانى بدينترتيب نخست از راه ترجمههاى عربى آنها و سپس مستقيم از پارهاى از متون يونانى باقى مانده به دست اروپاييان رسيد. (16)
بدينترتيب در سدههاى يازده و دوازده ميلادى نهضتبزرگى در ترجمه كتابهاى عربى آغاز شد. ابتدا كار مترجمان صرفا ترجمه متون يونانى از زبان عربى بود ليكن پس از چندى ترجمه شروح و تفاسير مسلمانان بر اين آثار نيز آغاز شد. شايد علت اصلى رويكرد آنان به كتابهاى اصيل اسلامى اين بود كه توانايى درك مطالب موجود در كتابهاى يونانى را نداشتند و نيازمند شرح و تفسير گسترده اين مطالب بودند تا آنها را برايشان قابل فهم سازد. بدينترتيب نهضت ترجمه علوم در زمينه كتابهاى اصيل علمى اسلامى گسترش و رونق يافت.
زبان اصلى ترجمه در اروپا زبان لاتينى بود كه كليه آثار ترجمه شده در نهايتبه اين زبان برگردانده مىشد با اين حال ترجمه به زبانهاى محلى نيز انجام مىگرفت. اين زبانها در واقع واسطه و زبان فرعى ترجمه بودند، زبانهاى كاستيلى ( ( و سلتى (Celtic) بويژه در اسپانيا معمول بود و زبان فرانسوى در حد بسيار محدود. (17)
اما مهمترين زبان فرعى ترجمه، عبرى (Hebrew) بود كه يهوديان پرچمدار آن بودند. در واقع يهوديان نقش مهمى در انتقال علوم اسلامى به اروپا داشتند. شمار زيادى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى مىزيستند. آنان زبان عربى را بخوبى مىدانستند. در ميان آنان افراد دانشمند و عالم كم نبودند بويژه كه برخلاف مسيحيان در فراگيرى علوم تحت فشار و سختگيرىهاى كليسا نبودند. پس دانشمندان بزرگى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى ظهور كردند كه بسيارى از آنان آثار علمى خود را به عربى مىنگاشتند. (18) همينان نقش اساسى در ترجمه متون عربى را داشتند بويژه آنها كه در اسپانيا به سر مىبردند آثار بسيارى را به لاتينى و عبرى ترجمه كردند كه آثار ترجمه شده به عبرى، سپس به لاتينى برگردانده مىشد. برخى از ارزشمندترين آثار ترجمه شده نتيجه فعاليت آنان است. به هر تقدير علوم عربى اسلامى از طريق دو مجراى موازى به اروپاى باخترى راه يافت: زبان لاتينى و زبان عبرى.
زمينههاى ترجمه
به دنبال القانون ابنسينا آثار رازى انتشار يافت. تا سال 1500 ميلادى كتاب الحاوى پانزده بار چاپ شد در حالى كه در طى اين مدت كتاب جالينوس دو بار به چاپ رسيد. تجديد چاپ اين كتاب همچنان تا قرن هفدهم ادامه يافت. (23)
بزرگترين رساله جراحى اسلامى يعنى كتاب التصريف لمن عجز عن التعريف ابوالقاسم زهراوى در همين قرن به لاتينى و عبرى ترجمه شد و او را با نام Avenzoer در اروپا به شهرت رسانيد. (24)
علاوه بر ترجمه مجدد برخى آثار مانند زادالمسافر و رسايل حنينبن اسحق، كتابهاى متعددى از پزشكان اسلامى در قرون 12 و13 ميلادى همزمان با تاليف، به زبانهاى اروپايى برگردانده مىشدند. از ميان آنها مىتوان كليات طب ابنرشد، كه در اروپا با نام Averroes شهرت دارد و كتاب التيسير ابنزهر اندلسى را نام برد. اين دو كتاب بزودى همانند كتابهاى ابنسينا و رازى چاپ و منتشر شدند. (25)
آثار ديگرى از ابن نفيس در علم تشريح، ابن هيثم در چشمپزشكى، ابن ميمون در طب عمومى و كتابهايى در داروشناسى و گياهشناسى در طى اين قرن به اروپا انتقال يافتند.
گذشته از پزشكى موضوع ديگر مورد توجه مترجمان اروپايى مباحث علم حساب (Arithmetic) و هندسه بود. اولين آثارى كه در اين زمينه از عربى به لاتينى ترجمه شد كتابهاى دانشمندان يونانى بود; مانند چهار مقاله اقليدس و پانزده مقاله اصولى او و نيز كتاب الاربعه بطلميوس Ptolemaios . اما بزودى ترجمه تاليفات و شرحهاى دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترين كتابهاى ترجمه شده جبر و مقابله خوارزمى بود كه آغازگر علم جبر در اروپا شد. اين كتاب دوبار ترجمه شد با نامهاى Algebra و Liber Algorithmi (يا كتاب خوارزمى) ترجمه شد كه هم اكنون بعضى نسخههاى آن در دسترس است. (26) همچنين ترجمه رسالههايى از سهلبن بشر، ابومعشر بلخى و نيز آثارى از ثابتبن قره، محمد بن موسى بن شاكر و فرغانى و... از كارهاى ارزشمند در اين زمينه بود. بدينترتيب قسمت اعظم رياضيات لاتينى از اسفار عربى اخذ شده است. در آثار قديم لاتينى يا ترجمههاى عبرى قسمت كوچكى از معلومات رياضى را مىتوان يافت ولى توده اصلى آن مستقيما از عربى و علوم اسلامى گرفته شده است. (27)
فعاليت مترجمان در زمينه تنجيم و ستارهشناسى كه بخش اعظم علم مثلثات (Trigonometry) و هندسه ( Geometry) را نيز دربرمىگرفتبسيار گسترده بود. در واقع قسمت اعظم معلومات نجومى اروپاييان همانند رياضيات از منابع عربى (اسلامى) تامين شد.
آنها ابتدا با ترجمه آثار دانشمندان يونانى از عربى به لاتينى آغاز كردند سپس كتابهاى دانشمندان اسلامى و شرح و تهذيبهاى آنان بر آثار يونانى را ترجمه كردند. در قرن دوازدهم فعاليت وسيعى در اين زمينه صورت گرفت زيرا فعالترين مترجمان اين دوره يعنى يوحنا اشبيلى از علاقهمندان نجوم و رياضيات بود. از مهمترين آثار مذكور مىتوان به نمونههاى ذيل اشاره كرد: كتاب زيجخوارزمى همراه با شرح فرغانى بر آن، كتاب مسلمه مجريطى كه در تهذيب المجسطى بطلميوس نوشته شده بود و نيز شرح او بر زيجخوارزمى، كتاب نجوم بتانى شرح آن از بيرونى، آثار فرزندان موسىبن شاكر و رسالههاى آنها در باب اشتباهات نجوم بطلميوسى، زيجزرقالى (Arzechel) ، كه مبناى زيجهاى طليطله (مركز اسپانيان) و لندن قرار گرفت تصحيح كتاب المجسطى بطلميوس نوشته البطروجى معروف به Alpetragius و نيز آثار بسيارى از جابربن افلح اشبيلى ثابتبن قره، ماشاءالله منجم، سهلبن بشر و ابومعشر بلخى و ديگر منجمان مسلمان. (28)
ترجمه اين آثار در واقع منشا علم نجوم اروپا بود كه به مدت چند قرن به دست فراموشى سپرده شده بود و كارهاى ستارهشناسان بزرگ عهد رنسانس چون كپلر (Kepler) و كپرنيك (Copernicus) براساس اين آثار تنظيم مىشد. در واقع هنگامى كه منجمان اسلامى به اصلاح كتاب المجسطى بطلميوس سرگرم بودند. دنياى لاتينى تازه مطالعه آن را آغاز كرده بود و زمانى كه مسلمانان به تخريب آن پرداختند اروپا آن را كشف كرد. (29)
آثار پراكنده و مختصرى از دانشمندان اسلامى در رشتههاى شيمى و فيزيك ترجمه شد. از اين آثار كتاب خالدبن يزيد اموى در كيميا و نيز كتابى موسوم به لوح زبرجد از نويسندهاى ناشناس و چند كتاب ديگر را مىتوان نام برد. (30) در فيزيك از كتاب البصاير بطلميوس، آثارى از ابنهيثم در نورشناسى، ثابتبن قره در مكانيك و آثارى از الكندى و ابنوافد ترجمه شدند. (31)
ترجمه آثار فلسفى اسلامى با تاخير زيادى آغاز شد كه علت آن چنان كه گفته شد رويگردانى اروپا از علوم فلسفى و حكمت الهى بود كه مدتها در كليسا به آن پرداخته مىشد. اولين آثار فلسفى قريب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه، يعنى در سدههاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى ترجمه شدند.
مراكز ترجمه در اروپا
1 - حوزه اسپانيا
در طى هشت قرن حضور مسلمانان در اندلس، اين سرزمين شاهد يكى از بارزترين و شكوفاترين ادوار تمدن اسلامى بود. دوره حكومت امويان دوره رشد و گسترش علوم اسلامى بود. اميران اموى خود از علاقهمندان علوم و حاميان آن بودند بويژه حكم المستنصر (350-366ه.) كه چندين مدرسه و كتابخانهاى عظيم در شهر قرطبه (Cordoba) ترتيب داد. كتابخانه او 400 هزار جلد كتاب داشت و از بزرگترين كتابخانههاى اسلامى و در رديف كتابخانههاى بغداد و قاهره بود. گفته شده است كه فهرست كتابهاى اين كتابها 44 جلد بود. (32) ادوار بعدى حكومت اسلامى نيز ادامه دهنده اين نهضت فرهنگى و علمى بود. دانشمندان بزرگى در رشتههاى مختلف علوم ظهور كردند نظير ابوالقاسم زهراوى طبيب و جراح، مسلمةبن احمد مجريطى ستارهشناس، خاندان بنىزهر، ابنرشد، ابن طفيل و... كه شهرت جهانى يافتند و آثار علمى آنان از نخستين كتابهايى بود كه در نهضت ترجمه اروپا مورد توجه مترجمان قرار گرفت.
اسپانيا از مهمترين مراكز انتقال فرهنگ و علوم اسلامى به اروپا بود. گذشته از مسيحيان اندلس [اسپانياى مسلمان] چه اهل ذمه و چه مستعربون (Mozarab) كه در تعامل دايم با مسلمانان بودند همكيشان آنان در فرانسه و ايتاليا نيز روابط گستردهاى با مسلمانان داشتند. آمدوشد بازرگانان و زايران مرقد يعقوب مرسل در سانتياگو از عوامل اصلى برقرارى اين روابط بود. حتى برخى از آنان براى فراگيرى علوم به اندلس مىآمدند از اين جمله مىتوان به گربرت ( Gerbert) درگذشته1003 ميلادى اشاره كرد كه با عنوان سيلوستر دوم (Silvester II) به مقام پاپى نايل شد. او به فراگيرى علوم اسلامى بويژه رياضيات در اندلس مشغول شد. (33) گسترش نفوذ مسيحيان و تصرف سرزمينهاى اسلامى كه از اواسط قرن پنجم / يازدهم به طور گستردهاى آغاز شد موجبات دستيابى بيشتر مسيحيان به علوم اسلامى را فراهم ساخت كه باعث تحول فكرى و احياى انديشه علمى در آنان و اروپاييان شد. بر همين اساس آنان در قرن دوازدهم حركت علمى جديدى را آغاز كردند كه نخستين گام آن ترجمه متون علمى از زبان عربى بود.
دون ريموند اسقف اعظم طليطله (toledo) در بين سالهاى1136-1151 م اولين دارالترجمه را در اسپانيا بنيان گذارد. او دانشمندان بسيارى را در اين شهر گرد آورد و به آنان دستور داد تا به ترجمه علوم اسلامى بپردازند. (34) گذشته از دارالترجمه دونريموند دانشمندان و مترجمان اروپايى در گوشه و كنار اين سرزمين به انتقال كتابهاى علمى اسلامى به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. بىشك دستاوردهاى اين حوزه فرهنگى براى اروپا بيش از فعاليتحوزه سيسيل بود كه ناشى از برترى تمدن اسلامى در حوزه اسپانيا نسبتبه سيسيل بود و اين كه مسيحيان اسپانيا آشنايى بيشترى با زبان عربى و علوم اسلامى داشتند. (35)
نكته حايز اهميت در حوزه اسپانيا، نقش يهوديان اين سرزمين در نهضت ترجمه است. يهوديان در اسپانيا فراوان بودند و زبان عربى را بخوبى مىدانستند. همچنين دانشمندان بسيارى از ميان آنان ظهور كرده بودند. از اينرو، نقش فعالى در كار ترجمه و انتقال علوم به زبانهاى لاتينى و عبرى داشتند. (×1) در اين جا براى آشنايى بيشتر با اين حوزه علمى و فعاليتهاى آن به چندتن از مترجمان بزرگ سده دوازدهم ميلادى در اسپانيا اشاره مىكنيم.
حوزه اسپانيا
1 - يوحنا اشبيلى (خوان دوسويلا يوهان هيسپالينسيس): او از يهوديانى بود كه به آيين مسيحيت گرويده بود. ظهور علمى او در سالهاى1137 تا1153 در شهر طليطله بود. در آن جا به خدمت اسقف اعظم به كار پرداخت. ترجمههاى او با همكارى مترجم ديگرى به نام دومينگو گونديسالوو (Domingo Gondisalvo) انجام مىشد. او به زبان كاستيلى ترجمه مىكرد و دومينگو آنها را به لاتينى برمىگرداند. متونى كه او از عربى ترجمه كرد شامل 25 كتاب و رساله بود كه در موضوعات حساب، نجوم، طب و فلسفه بود. از مهمترين آنها كتاب حساب خوارزمى است كه مبناى رياضيات اعشارى در اروپا گرديد. از ميان13 ترجمه او در نجوم، رسايل بتانى ثابتبن قره، ابومعشر بلخى و مسلمه مجريطى از هميتبيشترى برخوردار بود. ترجمه او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل از الكندى، احصاء العلوم فارابى (Avennasar) و قسمتى از كتاب الشفاء ابنسينا و مقاصد الفلاسفه غزالى (Algazel) بود. (36) بسيارى از اين كتابها در طى قرون 15 و16 م با ظهور صنعت چاپ، به چاپ رسيدند از آن جمله مىتوان به كتاب نجوم فرغانى اشاره كرد كه در سال 1492 در شهر فراره (Ferara) چاپ شد و نيز كتاب المواليد ابن خياط در سال1546 در نورنبرگ ( Nuremberg) و رسالة فى العقل كندى در1489 در آكسبورگ چاپ شدند. (37)
2 - دومينگو گونديسالوو: چنان كه گفته شد او در ترجمه متون اسلامى با يوحنا اشبيلى همكارى مىكرد. او خود فيلسوف بود; از اينرو بيشتر آثارش در همين موضوع بود. فعاليت وى بيشتر در رسالههاى اصيل اسلامى اهميت دارد تا در ترجمه دقيق آنها. به هر حال از راه ترجمههاى او همچنين اقتباسها و تهذيبهايش بود كه قسمت اعظم فلسفه اسلامى و يهودى اسپانيا به قلمرو مسيحيت لاتينى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت كه سخت تحتتاثير آثار فارابى و ابن جبرول قرار داشت. (38)
3 - هوگ سانتالايى (اوگو دوسانتالا :(Ogo de Santoela احتمالا او در سانتالا در شمال غربى اسپانيا به دنيا آمده بود. وى در نجوم و كيميا سررشته داشت و از سال1119 تا 1151 م در خدمت اسقف طرسونه (Tarasona) - از شهرهاى اسپانيا - مىزيست. ظاهرا او با دارالترجمه شهر طليطله رابطهاى نداشت. ترجمههاى او شامل ده اثر بيشتر در نجوم و كيمياست. از جمله آنهاستشرح بيرونى بر كتاب نجوم بتانى، كتاب المواليد ماشاءالله منجم، صد كلمه بطلميوس و قديمترين ترجمه لاتينى در باب كيميا از كتابى موسوم به لوح زبرجد. (39)
گذشته از مترجمان اسپانيايى نژاد برخى از مترجمان خارجى نيز در حوزه اسپانيا فعاليت داشتند كه مهمترين آنان عبارتند از:
- رابرت چسترى :(Robert of Chester) او رياضيدان و منجم و كيمياگرى از انگلستان بود كه در حدود 1141-1147 م در اسپانيا به سر مىبرد و از1147-1150 م در لندن بود. ترجمههاى او از آثار اسلامى شامل هفت كتاب است كه مهمترين آنها عبارتند از: ترجمه كتاب جبر و مقابله خوارزمى (اولين ترجمه) در سال 1145 م كه آغازگرد مطالعات علم جبر در اروپا بود و درباره اهميت ترجمه اين كتاب قبلا سخن گفته شد. از ديگر آثار وى صناعة الاحكام كندى، رسالهاى در اسطرلاب منسوب به بطلميوس، ترجمه كتاب تركيب كيميا است. او همچنين نخستين ترجمه لاتينى قرآن را به درخواست پير معزز و با همكارى هرمان دالماتيايى در 1141م آغاز و در1143 م به اتمام رسانيد. (40)
- هرمان دالماتيايى (Hermanus Dalmata : (هرمانوس دالماتيا) او در پاريس تحصيل كرد و از 1138-1142 م در اسپانيا بود. از آثار مهم او ترجمه رسالهاى از سهلبن بشر در نجوم، ترجمه زيجخوارزمى، كتاب المدخل، ابومعشر بلخى و تسطيح الاكر بطلميوس و شرح آن از مسلمه مجريطى بود. او همزمان با ترجمه قرآن كه با همكارى رابرت چسترى انجام داد دو رساله بر ضد اسلام به نامهاى امت اسلام و آيين محمدى نوشت. (41)
- پلاتوى تيوولى (Plato of Tivol) (افلاطون تيوولى رياضيدان و منجم ايتاليايى بود كه از سال 1134 تا 1145 در بارسلون (Barcelona) مىزيست از آثار ترجمهاى اوست: زيجبتانى، كتاب الاربعه بطلميوس (از متن عربى اين كتاب اولين اثر ترجمه شده از آثار بطلميوس از عربى بود) و اعمال الهندسه ابراهيمبن برحبه، كتاب اسطرلاب ابن صفار و چند رساله ديگر در نجوم از ابنخياط و ابن خصيب. (42)
- رودولف بروگسى :(Rudolf of Bruges) منجم فلاماندى و شاگردان هرمان دالماتيايى بود كه شرح مسلمه مجريطى بر كتاب بطلميوس و كتاب اسطرلاب او را ترجمه كرد. (43)
- گرارد كريمونايى :(Gerard of Cremona) (گرهارد ژرارد) او نيز ايتاليايى بود كه مدت زيادى در اسپانيا زيست و از بزرگترين مترجمان حوزه اسپانيا و شايد در همه اعصار بود. از 1114 م تا1187 م بود در اسپانيا فعاليت داشت. گفتهاند كه او علاقه زيادى به كتاب المجسطى داشت كه خوانندگان مسيحى به آن دسترسى نداشتند. اين امر او را به طليطله كشانيد و هنگامى كه به آن جا رسيد و فراوانى آثار مربوط به هر موضوعى را به عربى موجود ديد. از كمبود كتاب كه خوانندگان لاتينى از آن رنج مىبردند احساس تاسف كرد و از اينرو به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذكور روى آورد. پس به بررسى همه آثار اسلامى پرداخت و بهترين موضوع را برگزيد و تا پايان عمرش در1187 م همه نيروى خود را صرف ترجمه اين كتابها كرد. همه فعاليت او و شاگردانش در طليطله كه بهترين مكان براى اين كار بود صورت گرفت.
او در شاخههاى مختلف علوم و اكثر آثار نويسندگان يونانى كه نسخههاى عربى آنها موجود بود كار كرد. وسعت كار او اين توهم را ايجاد مىكند كه او رهبر نهضت ترجمه طليطله بود. آثار ترجمهاى او از عربى به لاتينى به87 عنوان بالغ مىشد كه شامل تعدادى از آثار ارسطو (از عربى) و آثارى از دانشمندان مكتب ارسطو از مسلمان و يهودى است و نيز برخى از ارزندهترين آثار رياضى و نجومى و فيزيكى از آثار يونانى و اسلامى و نيز تعداد زيادى از آثار جالينوس كه توسط حنينبن اسحق به عربى ترجمه شده بود. اما ترجمههاى او از متون اصيل اسلامى كه بيش از نيمى از آثار او را شامل مىشد در موضوعات مختلف رياضيات، نجوم، فلسفه و طب بود. آثار او عبارتند از: در نجوم اصلاح المجسطى جابربن افلح اشبيلى، زيج زرقالى، سه رساله از ثابتبن قره، جوامع علم النجوم فرغانى، زيج جيهانى و كتابها و رسائل متعدد ديگر از دانشمندان اسلامى چون ماشاءالله منجم و فضلبن نوبخت. آثار او در رياضيات شامل: كتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار بنى موسى، اعمال الهندسه (از مؤلفى نامعلوم) و شروحى بر آثار اقليدسى از دانشمندان اسلامى. (44)
كار او در طب، گذشته از آثار متعدد يونانى، آثار ارزندهاى از طب اسلامى را شامل مىشد نظير مجموعه آثار زكرياى رازى (الحاوى طب المنصورى، ما يحضره الطبيب، اوجاع المفاصل)، كتاب التصريف (جراحى) ابوالقاسم زهراوى، القانون ابنسينا و آثارى در داروشناسى از الكندى، ابن وافد، ابن سرابيون و ابن ماسويه. (45)
آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر كتاب ارسطو، و احصاءالعلوم او، چهار اثر از الكندى و كتاب حنينبن اسحق بود. اهميت كار او در فلسفه بيشتر در ترجمه آثار يونانى و ارسطويى از عربى به لاتينى بود.
او همچنين كتابهايى از الكندى، ثابتبن قره و ابن هيثم در زمينه فيزيك و كتابهايى از جابربن حيان و زكرياى رازى در زمينه كيميا و شيمى ترجمه كرد. (46) اثر شگرفى كه فعاليت گسترده گرهارد در نهضت علمى اروپا گذاشتبه وسيله هيچ يك از مترجمان همعصر او و مترجمان سدههاى بعدى پديد نيامد و تجديد نشد. فعاليت او از جهت گستردگى همانند كار كنستانتين افريقى در مكتب سيسيل بود.
- ماركوس طليطلى :(Marc of Toledo) پزشك و اسقف اعظم شهر طليطله از ديگر مترجمان اسپانيايى بود كه آثار چندى داشت. در اين جا بايد به مترجمان يهودى اسپانيا نيز اشارهاى بكنيم كه نقش مهمى در ترجمه علوم اسلامى داشتند. از مشهورترين آنان ابراهيمبن عزرا و ابراهيمبن برحيه بودند. ابنعزرا (1089-1167م) در طليطله زاده شد. از آثار او كه از عربى به عبرى ترجمه كرد دو رساله در احكام نجوم تاليف ماشاءالله منجم و شرح بيرونى بر زيجخوارزمى مىباشد كه در كتاب اخير تنها از طريق همين ترجمه در اروپا شناخته شد. (47)
ابراهيمبن برحيه رياضيدان و فيلسوف اسپانيايى بود كه در 1138 م درگذشت. او با ساير مترجمان اسپانيا همكارى مىكرد. از برجستهترين مترجمان يهودى اسپانيا خانواده طبون بودند كه در نيمه دوم قرن دوازدهم مىزيستند يهودا ابن طبون (1120-1190 م) آثار زيادى را به عبرى ترجمه كرد: پسر او سموئيل نيز بسيارى از كتابهاى ابنميمون و چند اثر از ابن رشد را ترجمه كرد اما مهمترين فرد اين خاندان موسى پسر سموئيل (1240-1283 م) بود كه ترجمههاى او مشتمل بر 30 اثر بود كه بخش مهم آن شروح ابن رشد بر آثار يونانى و چند اثر از جابربن افلح و البطروجى و قانون ابنسينا و اشارات او و زادالمسافرين ابن جزار و كتاب پادزهر رازى بود. (48)
2 - حوزه سيسيل
تصرف سيسيل به دست مسلمانان فتح بابى براى حملات آنان به جنوب اروپا بود. سواحل ايتاليا كه نزديكترين نقطه به سيسيل بود طبعا ابتدا مورد هجوم مسلمانان واقع شد. اين حملات پس از تصرف يك سوم جزيره سيسيل آغاز شد. مسلمانان غالبا در سواحل ايتاليا پادگانهايى داشتند، اگر چه اين پادگانهاى نظامى دوام زيادى نداشت ليكن حضور دايمى مسلمانان در جنوب ايتاليا اجتنابناپذير بود. (51)
جزيره سيسيل در طى حكومت اسلامى يكى از مراكز تمدن و فرهنگ اسلام بود كه زير تاثير مراكز مذكور در شمال افريقا بود و دانشمندانى برجسته در زمينه علوم اسلامى در آن جا ظهور كردند كه آثارى ارزشمند پديد آوردند.
پس از استيلاى نورمانها فرهنگ اسلامى تا مدتى در اين جزيره بروز و ظهور داشت. مسالمتجويى حاكمان نرمان در سيسيل مهمترين عامل در اين زمينه بود. با حمايت اين پادشاهان كه خود از حاميان علم بودند بخش بزرگى از مردم مسلمان باقى ماندند. از جمله اين پادشاهان روجر دوم Roger II (1130-1154 م) بود كه رفتار او با ادريسى جغرافيدان مسلمان معروف است. اين شرايط براى گسترش تمدن در عصر فردريك دوم Fredrik II (1194-1250م) ادامه يافت. او علاوه بر دانشمندان مسيحى، متفكران مسلمان را در كنار خود گرد آورد. اين مراعات و مماشات در عهد مانفرد جانشين او هم ادامه يافت. بدينترتيب در طى سالها فرهنگ اسلامى و عربى در اين جزيره رايجبود. (52) و بزودى اين جزيره از حوزههاى فعال ترجمه علوم اسلامى شد.
در حقيقت جريان بسيار فعال ترجمه آثار اسلامى نخست از اين نقطه آغاز شد و عدهاى از مترجمان لاتينى ظهور كردند. حوزه ترجمه سيسيل منحصر به اين جزيره نبود بلكه در حد فراترى شبه جزيره ايتاليا را نيز شامل مىشد كه در قرون دوازده و سيزده ميلادى، از مراكز تمدن و فرهنگ اروپا بود كه از مهمترين مراكز علمى آن مدرسه طب سالرنو بود اين مدرسه از مراكز اصلى انتقال و ترجمه علوم اسلامى در اروپا بود. آغاز تاسيس اين مدرسه معلوم نيست ولى در قرن دهم و يازدهم م مركز اصلى طب و مهمترين مركز درمانى در اروپا بود و نخستين مركز علمى غيردينى بود كه در اروپا تاسيس شد. آثار پزشكى اين مدرسه در ابتداى قرن يازدهم ظهور كرد و در واقع گسترش و توسعه علوم پزشكى در اين مدرسه مرهون علوم اسلامى و كار مترجمان لاتينى بود; حتى فعاليت اين مدرسه در سده دوازدهم كه عصر طلايى آن بود با مراكز علوم اسلامى قابل مقايسه نبود به هر حال مدرسه طب سالرنو كاملا به تمدن اسلامى تعلق داشتحتى برخى تاسيس آن و بنيانگذاران آن را به دانشمندان اسلامى نسبت دادهاند. (53) در هر صورت اين مركز نقش اساسى در ترجمه و انتقال علوم اسلامى به اروپا داشت و در واقع بايد اين مركز را دومين دارالترجمه علوم اسلامى در اروپا دانست (اولين آن شهر طليطله بود) در اين جا به چند تن از مترجمان بزرگ اين مدرسه و حوزه سيسيل اشاره مىشود.
- كنستانتين :(Constantine) (قسطنطين) افريقى او در تونس (شمال افريقا) به دنيا آمد. مسيحى (يا مسلمان مسيحى شده) بود كه تحصيلاتش را در شمال افريقا آغاز كرد. سپس سفرهايى در سرزمينهاى اسلامى آغاز كرد و در بغداد و شيزر (شهرى در سوريه) حلب با ابنبطلان طبيب ديدار كرد. او در چهل سالگى بعنوان داروفروش به سيسيل رفت و از آن جا به سالرنو سفر كرد و چون عقبماندگى پزشكى اروپا را ديد به فكر آموختن طب افتاد. او در مصر به تحصيل پرداخت و پس از مدتى با كتابهاى بسيار به سالرنو بازگشت. در سالرنو همه همتخود را بر ترجمه متون عربى قرار داد. وى در سال1087 م درگذشت. (54)
ترجمههاى فراوان او از عربى به عبرى تحولى عظيم در پزشكى اروپا پديد آورد. به نظر مىرسد او به زبان لاتينى چندان آشنايى نداشت و در تصحيح متون از شاگردش اوتو بهره مىگرفت. مهمترين آثار ترجمهاى او عبارتند از: بخش بزرگى از كتاب الملكى نوشته علىبن عباس اهوازى (مجوسى)، كتاب زادالمسافر ابن جزار رساله چشم پزشكى از حنينبن اسحق و رسالات متعددى از اسحق اسرائيلى. همچنين كتاب كامل الصناعة علىبن عباس كه به لاتينى به نام Liber Regius شهرت يافت. ترجمه كتاب الملكى گشايشى در طب اروپايى بود. ظاهرا اين نخستين شرح واضع علم طب عمومى بود. ترجمه رسالههاى مختلف و كتب بسيارى از آثار يونانيان و دانشمندان اسلامى نيز بدو منسوب است كه تعداد دقيق آثار ترجمهاى او معلوم نيست. (55)
پيشتر تصور مىشد كه در بين آثار كنستانتين نسخههايى هم متعلق به خود اوست در صورتى كه اين موضوع حقيقت ندارد. منشا اين مطلب آن بود كه او بيشتر نوشتههاى خود را بدون ذكر اين كه آنها ترجمه كتابهاى ديگران است ارائه كرده است. او تمام نامهاى عربى و آنچه كه احتمال داشت هويت كار او را مشخص كند از متن كتابها حذف مىكرد و يا اين كه نام خودش را به جاى آن مىنوشت. او فقط برخى از نوشتههاى بقراط و جالينوس را كه ترجمه آنها در كتابهاى حنينبن اسحاق بود به نام خود ثبت نكرد. (56)
اين مساله زمانى آشكار شد كه اصل عربى كتابهاى مذكور پيدا شد. استفان لهباروى و ديمتريوس سيسيلى اولين كسانى بودند كه به اين موضوع كه او كتاب شفاء العيون حنينبن اسحق را به نام Deoclis و كتاب زادالمسافر ابن جزار را به نام Vitigum به خود نسبت داده بود پى بردند. پس از چندى معلوم شد كه او كتاب دستور غذا و داروشناسى و ترجمه اثرى از اسحق يورانيوس را نيز به خود نسبت داده است و كتاب جراحى او ترجمه كتاب علىبن عباس و كتاب شيمى او متعلق به زكرياى رازى است. (57)
- آدلارد باثى :(Adelard of Bath) تاريخ دقيق تولد او معلوم نيست و احتمالا در 1070 م بوده است. او مدنى در نرماندى و كرانههاى لوار (فرانسه) زندگى كرد در بين سالهاى 1104-1107 م به سوى سالرنو عزيمت كرد و در پى آن اقامتى هم در سيسيل داشت. به اين طريق او به مترجمان حوزه سيسيل مربوط است. او سپس به مشرق سفر كرد و مدتى در انطاكيه و بعد طرسوس اقامت گزيد. آثارى به لاتينى نوشت. اما مهمترين كار وى آثارى است كه از عربى ترجمه كرده است. مهمترين كارهاى او در رياضيات بود; از جمله اين آثار ترجمه زيجخوارزمى به تصحيح مسلمه مجريطى است كه شامل جداول جيبها و سينوسهاست و از اين طريق مثلثات اسلامى به اروپا راه يافت. ديگر كتاب مقدمات حساب خوارزمى بود و همچنين پانزده مقاله اصول اقليدسى از عربى كه قديمترين ترجمه اين اثر است. يكى از آخرين آثار او ترجمه رسالهاى است در باب اسطرلاب. (58)
- استفان انطاكى (استفانودى پيزا) :(Stephan of Antioch) او در پيزا به دنيا آمد و در سالرنو به تحصيل پرداخت. در حدود 1120 م به انظاكيه رفت. پزشك ايتاليايى و از مترجمان عربى به لاتينى بود. در حدود 1120 م ترجمه كامل كتاب الملكى علىبن عباس اهوازى را به اتمام رسانيد كه قسمتهايى از آن توسط كنستانتين ترجمه شده بود. اهميت كار او افزودن واژهنامهاى به انتهاى كتاب بود.او همچنين نسخهاى از كتاب المامونى فى الطب را ترجمه كرد. آثار ترجمه شده او از متون يونانى و كهن از عربى به لاتين بسيار بود. (59)
در حوزه سيسيل مترجمان بسيار ديگرى به كار ترجمه آثار عربى اسلامى مشغول بودند كه اهميت كار آنان از افراد مذكور كمتر بود. گذشته از ترجمه متون علمى، انتقال شفاهى مباحث علمى در غالب مطالب درسى و جلسات آموزشى با گسترش بسيار انجام مىشد. آنچه در اين جا در باب نهضت ترجمه متون بيان شد تنها مربوط به فعاليت اين نهضت در قرن دوازدهم ميلادى است كه دوره اوج و شكوفايى آن بوده است. اين نهضت كم و بيش تا قرن شانزدهم ادامه يافت كه در طى آن آثار فلسفى اسلامى نيز ترجمه شد. با ظهور صنعت چاپ از قرن پانزدهم به بعد كتابهاى ترجمه شده بارها چاپ و منتشر شد و برخى از آنها به صورت كتابهاى درسى در دانشگاههاى اروپا تدريس مىشد. كتاب القانون ابنسينا نخستين اثرى بود كه در قرن پانزدهم چاپ شد و پس از آن تا قرن هفدهم چندين بار تجديد چاپ شد.
بدينترتيب اصول و مبانى علوم جديد از رهگذر تمدن اسلامى دوباره به اروپا راه يافت و اساس مطالعات علمى دانشمندان غربى گرديد و نهضت علمى و رنسانس فكرى اروپا تحت تاثير اين تمدن و بهرهگيرى از علوم اسلامى و عربى پديد آمد. با نگاهى كوتاه به زمينه فعاليتهاى مترجمان براحتى مىتوان دريافت كه تمدن اسلامى فقط نقش واسطه و انتقالدهنده علوم گذشته به حال را نداشتبلكه از سهم بزرگى در پيشبرد علوم و مطالعات و تحقيقات علمى برخوردار بوده در ميان آثار ترجمه شده از عربى - چنانچه بتفصيل بيان شد - شرحها و تفصيلها و تهذيبهاى فراوانى بر آثار علمى گذشتگان وجود داشت كه حاكى از اين است كه دانشمندان مسلمان به نقد و بررسى اين آثار پرداخته بودند. آنان بسيارى از تاليفات يونانيان در باب هيئت و نجوم را رد و تصحيح كردند و اساس هيئتبطلميوسى را متزلزل ساختند. و اين نتيجه چند قرن تحقيق و مطالعه مسلمانان بود كه در طى نهضت ترجمه به اروپا انتقال يافت. اينها جداى از آثار اصيل علمى و پژوهشى دانشمندان اسلامى بود كه به دست اروپاييان رسيد. اروپا با دستيابى به اين ذخاير ارزشمند فعاليتخود را آغاز كرد; اما بزودى سرچشمه آن را كه مرهونش بود به دست فراموشى سپرد گويا هيچ گاه وجود نداشته است و هنوز چند قرنى از آغاز نهضت ترجمه نگذشته بود كه اروپا يكهتاز ميدان علم و دانش گرديد و آنچه در ميانه، اين امر را تشديد مىكرد آغاز انحطاط علمى و فرهنگى مسلمانان بود.
همزمان با گسترش فعاليتهاى اروپا، نشانههاى انحطاط فرهنگى زير تاثير عوامل گوناگون چندگانه در جامعه اسلامى آشكار شد و همگام با توسعه روزافزون اروپا، گسترش و شيوع يافتبه طورى كه در اندك زمانى زمينه را براى رقيبان جديد خويش خالى گذاشت.
پينوشت ها :
1- هونكه، زايگرد، فرهنگ اسلام در اروپا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ج2، ص36.
1×- جامعه يهوديان كه بخش بزرگى از جمعيت اسپانيا را تشكيل مىدادند هميشه تحت تعقيب و اذيت و آزار سلاطين ويزيگوت و فشار و سختگيرى كشيشان و نيز اشراف بودند. شورشهاى آنان كه در اثر مظالم و فشارهاى طاقتفرسا برپا شد بشدت سركوب گرديد و تمام املاك و مستغلات آنان مصادره شد و كسانى كه از قتل عام جان سالم به در بردند محكوم به بردگى شدند. با فتح اسپانيا به دست مسلمانان، گرفتارى يهوديان كاهش يافت. آنان در پناه تسامح و تساهل مسلمانان به امنيت و آسايش رسيدند و همانند ديگر ذميان به زندگى عادى خويش پرداختند حتى عدهاى از آنان به دربار اميران مسلمان راه يافتند و به مشاغل دولتى دستيافتند. عده بسيارى نيز به علوم روى آوردند و در مكاتب علمى اسلامى به تحصيل پرداختند. دانشمندان بزرگى از آنان ظهور كردند كه آثار آنان در زمره آثار اسلامى قرار گرفت زيرا اكثرا به زبان عربى نوشته مىشد. از برجستهترين اين افراد مىتوان به بحيةبن يوسف، موسىبن عزرا غرناطى، يهوداى لاوى و ابراهيمبن عزرا Abenar اشاره كرد اما سرآمد همه آنان موسىبن ميمون قرطبى بود كه در قرن هفتم ه مىزيست. آثار او در پزشكى مشتمل بر 10 اثر است كه همگى به زبان عربى است و آثار فراوان ديگرى در فلسفه دارد. وضعيتيهوديان تا پايان حكومت اسلامى در اسپانيا چنين بود ولى با روى كار آمدن دولت كاتوليكى اسپانيا وضعيت آنان به وضعيت پيش از اسلام بازگشت. درباره وضعيت جامعه يهود اسپانيا علاوه بر كتابهايى كه در تاريخ اسپانيا نوشته شده مىتوان به آثار زير مراجعه كرد: S. Baron:Economical And Social History of The Jews, 1958; Goitein:Jews and Arabs 1955; .Stillmann:Jews of Arab Lands, 1980; B. Lewis:The Jews in Islam, 1980.
2- توين بى، تاريخ تمدن، ترجمه يعقوب آژند، تهران، انتشارات مولى، ص388.
2×-حاكمان محلى مغرب مستقر در شهرقيروان كه در قرن سوم هجرى بر اين مناطق حكومت داشتند.
3- گيبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگيس شادمان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ج2، ص856.
4- رك: همان، ص820; فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص30.
5- رك: سعيد، ادوارد، شرقشناسى، ترجمه عبدالرحيم آگاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371، ص102.
6- همان، ص129.
7- Surdel, Bernard, Islamic Survey in Middle Century, London, 1940, p. 97.
8- فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص 42 و49.
9- همان، ج1، ص59.
10- شهرى در شمال غربى اسپانياست كه مقبره يعقوب مرسل در آن جا واقع است.
11- سارتون، جرج، مقدمهاى بر تاريخ علوم، (Introduction to The History of Science) ترجمه صدرى افشارى، تهران، وزارت علوم و آموزش عالى،1357، ج2، ص1044.
12- ابراهيم حسن، حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان، 1362، ص480.
13- ابن اثير، عزالدين، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر،1386، ج10، ص142 و 234.
14- عزيز احمد، تاريخ سيسيل، ترجمه لطفى و ياحقى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362، ص81.
15- روسو، پىير، تاريخ علم، ترجمه حسن صفارى، تهران، اميركبير، 1344، ص127; دامپىير، تاريخ علم، ترجمه آذرنك، تهران، انتشارات سمت، 1371، ص107.
16- تاريخ علم، ص107.
17- رك: مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1168.
18- رك: همان، در شرح حال ابراهيم برحيه، ابن ميمون، ابراهيمبن عزرا و...
19- ميه لى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ,(La Science Arabe) ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ص484.
20- مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1094.
21- همان، ص1094.
22- فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص187.
23- همان.
24- مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1095.
25- همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص187.
26- همان، ص1244.
27- همان،1183.
28- رك: همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج1، ص188.
29- همان، ج2، ص1161.
30- همان، 1190 و 1300.
31- همان، ص1456.
32- عنان، محمد عبدالله، تاريخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمه آيتى، تهران، انتشارات كيهان، چاپ اول،1366، ج1، ص148.
33- علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص508.
34- همان.
35- كامل حسين، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبيه، الهيئة المصريه العامة لكتاب،1987، ص265.
36- مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1248.
37- علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص513.
38- همان; مقدمهاى بر تاريخ علوم، ج2، ص1165.
39- همان ص514; مقدمهاى بر تاريخ علم، ص1253.
40- همان، ج2، ص1253.
41- همان، 1251; علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص514.
42- رك: علوم اسلامى و نقش آن...، ص512.
43- مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1252.
44- همان، ص1463.
45- همان، ص1464.
46- همان، ص1465.
47- همان، ص1265.
48- رك: علوم اسلامى و نقش آن...، ص518.
49- تاريخ سياسى اسلام، ج2، ص192.
50- تاريخ سيسيل، ص88.
51- همان، ص20-30.
52- همان، ص124; علوم اسلامى و نقش آن...، ص492.
53- رك: فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص480.
54- علوم اسلامى و نقش آن...، ص485.
55- همان; اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبيه، ص263.
56- همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص160.
57- فرهنگ اسلام در اروپا، ج2، ص160.
58- مقدمهاى بر تاريخ علم، ج2، ص1244.
59- همان، ص1320.
/ن