فقه السيره نويسي؛ شيوه اي نوين در تاريخ نگاري اسلامي(1)

فقه السيره، نوع خاصي از سيره نويسي است که در آن، سيره نبوي با نگاهي تازه مطرح مي شود و بيشتر به نتايج فقهي، عقيدتي، اجتماعي سياسي حوادث عصر پيامبر(ص) نگريسته شده و جنبه هاي تاريخي حوادث در درجه دوم اهميت قرار مي گيرد. البته استدلال به برخي از احکام شرعي با عمل پيامبر(ص) سابقه اي طولاني دارد، ولي آنچه فقه
شنبه، 23 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقه السيره نويسي؛ شيوه اي نوين در تاريخ نگاري اسلامي(1)

فقه السيره نويسي؛ شيوه اي نوين در تاريخ نگاري اسلامي(1)
فقه السيره نويسي؛ شيوه اي نوين در تاريخ نگاري اسلامي(1)


 

نويسنده: يعقوب جعفري




 

چکيده
 

فقه السيره، نوع خاصي از سيره نويسي است که در آن، سيره نبوي با نگاهي تازه مطرح مي شود و بيشتر به نتايج فقهي، عقيدتي، اجتماعي سياسي حوادث عصر پيامبر(ص) نگريسته شده و جنبه هاي تاريخي حوادث در درجه دوم اهميت قرار مي گيرد. البته استدلال به برخي از احکام شرعي با عمل پيامبر(ص) سابقه اي طولاني دارد، ولي آنچه فقه السيره را متمايز مي سازد. شيوه خاصي است که در آن به کار مي رود و سيره نبوي از حالت تاريخي صرف، به حالتي فعال و پر از درس هاي کاربردي در مي آيد.
در اين مقاله، ضمن بررسي سوابق اين نوع سيره نگاري، به معرفي اجمالي چند کتاب دراين باره پرداخته شده و در پايان ، ملاحظاتي در اين باب تحت عنوان«نقد نظر» ارائه شده است.
کليد واژه ها: فقه السيره، سيره نبوي، حجيت فعل معصوم، شيوه دعوت، درس ها و عبرت ها.

مقدمه
 

سيره نگاري يا همان نگارش تاريخ زندگاني پيامبر اسلام(ص) از همان قرن هاي اوليه آغاز شد و همانگونه که خواهيم ديد- به عنوان يک رشته ويژه در تاريخ نگاري اسلامي پي گرفته شد.
واژه «سيره» اسم مصدر از ريشه «سير» به معناي رفتن است.اين واژه در معاني گوناگوني به کار مي رود که نزديک به هم هستند، مانند روش، شکل، سنت ، شيوه و طريقت. اين واژه در قرآن کريم فقط يک بار آن هم در داستان عصاي موسي به کار رفته و به معناي شکل و هيئت است: «قال خذها ولاتخف سنعيدها سيرتها الاولي»؛ (طه : 21).
«سيره» در اصطلاح فقها به معناي شيوه متداول ميان مسلمانان است که آن را «سيره مسلمانان» مي نامند و از آن براي تقويت فقهي استفاده مي کنند و در اصطلاح مورخان به معناي روش زندگي و سنت جاريه در زندگي شخص يا يک سلسله از حاکمان است. خالدبن زهير که از مُخَضرمين بوده، چنين گفته است:
فلا تجز عن من سيره انت سرتها
واول راض سيره من يسيرها (1)
از سيره اي که پيش گرفته اي ناراحت مباش؛ نحستين کسي که از يک سيره، خوشنود است همان کسي است که به راه آن مي رود.
البته اين واژه در تاريخ اسلام بيشتر درباره روش زندگي پيامبر (ص) به کار مي رود وشايد نخستين بار اين واژه را کعب بن مالک انصاري يکي از اصحاب پيامبر، درباره آن حضرت به کار برده است. او در قصيده اي که در مدح پيامبر سروده چنين مي گويد:
فينا الرسول شهاب ثم يتبعه
نور مضيئي له فضل علي الشهب
الحق منطقه والعدل سيرته
فمن يجبه اليه ينج من تبب(2)
پيامبر در ميان ما شهابي است که نوري روشنگر او را دنبال مي کند و او بر شهاب هاي ديگر برتري دارد. حق، منطق او و عدالت، سيره اوست؛ هرکس او را اجابت کند از خواري نجات يابد.
سيره به اين معنا در متون روايي هم به طور مکرر آمده است.امام حسين (ع) در حرکت از مکه به سوي کوفه، به ابن عباس فرموده: طبق سيره جدم و پدرم حرکت مي کنم.(3) و امام باقر(ع) نيز در پاسخ کسي که از شيوه حکومتي حضرت مهدي (عج) پرسيده فرمود: طبق سيره پيامبر خدا حرکت مي کند تا اسلام پيروز شود. راوي مي پرسد: سيره پيامبر خدا چگونه بود؟ حضرت مي فرمايد: آنچه در جاهليت بود باطل کرد و مردم را با عدالت استقبال کرد.(4) همچنين حفص بن غياث مي گويد: مسائلي از امام صادق (ع) راجع به «سيره» پرسيدم، از جمله درباره غنايمي که از سپاه اسلامي در دارالحرب به دست مي آوردند.(5)
هرچند سيره معناي عامي دارد، ولي بيشتر در مورد غزوه هاي پيامبر و رفتار آن حضرت با سپاهيان خود و سپاهيان دشمن به کار مي رود، از اين رو، مي بينيم در برخي از کتاب ها باب هايي تحت عنوان «السيره في المشرکين»، «السيره في اهل الکتاب»، (6) «السيره في اهل البغي»، (7) «السيره في اهل القبله» (8) و «السيره في اهل الذمه» (9) وجود دارد که به رفتار پيامبر (ص) يا اميرالمومنين با سپاهيان و اسراي اين گروه ها مربوط است.
درباره نخستين کسي که راجع به سيره پيامبر کتاب نوشته، مطالبي گفته شده است، از جمله اينکه نخستين بار ابان بن عثمان بن عفان آنچه از سيره و مغازي پيامبر شنيده بود، نگاشت و آن را به سليمان بن عبدالملک داد و او هم آن کتاب را از بين برد.(10) از افراد ديگري هم در اين باره نام برده شده، اما مي توان گفت قديمي ترين کتاب دراين باره که هم اکنون هم در دست ماست، سيره ابن اسحاق (م 151ق) ومتن تهذيب شده آن توسط ابن هشام است. ابن اسحاق معاصر با امام باقر و امام صادق (ع) بود و شيخ طوسي او را از اصحاب اين دو امام معرفي مي کند.(11)
پس از ابن اسحاق کتاب هايي گوناگوني تحت عنوان «السيره النبويه» با پسوندها و پيشوندهاي مختلف نوشته شد.(12)
نگارش سيره نبوي علاوه بر سبک معمول، به سبک هاي گوناگون ديگري هم ادامه يافت؛ گاهي به صورت شرح حال صحابه، مانند الطبقات الکبري از ابن سعد، گاهي به صورت ترتيب تاريخي حوادث در تواريخ عمومي، مانند تاريخ طبري، گاهي به صورت گزارش جنگ هاي صدر اسلام ، مانند المغازي واقدي، گاهي به عنوان تاريخ شهرها، مانند تاريخ مکه ازرقي وتاريخ المدينه المنوره ابن شبّه و مانند آنها نگاشته شد.
در اين ميان به نوعي خاص از سيره نويسي برمي خوريم که با سيره نويسي معمولي متفاوت است و آن را امروز به نام «فقه السيره» مي شناسيم. اصطلاح «فقه السيره» اصطلاح متأخري است، هر چند کتاب هايي از متقدمان در دست داريم که با همان هدف نوشته شده که فقه السيره نويسان آن را مد نظر دارند، ولي عنوان فقه السيره ندارد. در اينجا برخي از آنها را معرفي و بررسي خواهيم کرد.

تعريف فقه السيره
 

از فقه السيره دو تعريف متفاوت داريم. گاهي فقه السيره به تحليل حوادث و ربط دادن آن به يکديگر و تطابق آن با مسائل عقلي گفته مي شود و گاهي هم فقه السير به استخراج موضوعات عقيدتي و فقهي و سياسي و اخلاقي و اجتماعي از سيره نبوي گفته مي شود.
در تعريف اول، منظور از فقه السيره فهم درست سيره نبوي و به نوعي تحليل تاريخي حوادث عصر پيامبر (ص) است، ولي در تعريف دوم که بيشتر مورد توجه است و کتاب هاي بسياري با اين عنوان نوشته شده، فراتر از بحث هاي تاريخي است، بلکه هدف، کشف احکام و معارف اسلامي از رفتار و سلوک پيامبر اسلام(ص) به صورت کاربردي است؛ يعني موضوعاتي را که از پيامبر سخني درباره آنها به دست ما نرسيده، از چگونگي عملکرد آن حضرت در طول حوادثي که اتفاق افتاده به دست مي آوريم. مباني و مستندات اين کار، به روشني در علم اصول در بحث حجيت فعل معصوم ذکر شده است.
ترديدي نيست که انجام يافتن کاري از سوي معصوم، دست کم بر مباح بودن آن کار دلالت مي کند و ترک کاري از سوي او، دست کم بر عدم وجوب آن کار دلالت مي کند و اگر فعل معصوم در مقام تعليم و بيان حکمي از احکام يا عبادتي از عبادات باشد، فعل او دلالت بر وجوب يا استحباب مي کند و همان گونه که ظواهر الفاظ حديث حجت است ظواهر چنين افعالي هم حجت است. براي مثال، وقتي پيامبر مي فرمايد: «صلوا کما رأيتموني اصلّي»؛ (13) نماز بگذاريد همان گونه که مي بينيد من نماز مي گذارم يا مي فرمايد: «خذوا عني مناسککم»، (14) و پس از آن اعمالي را انجام مي دهد، آن اعمال از واجبات نماز يا حج است و فعل پيامبر مانند قول او حجت شرعي است.
حجيت فعل معصوم و لزوم پيروي از آن را مي توان از برخي آيات به دست آورد، از جمله: «همانا براي شما در وجود پيامبر خدا سرمشق خوبي است». (احزاب: 21)
اين آيه در جنگ احزاب نازل شد مسلمانان دعوت شدند که به پيامبراني تأسي کنند. البته اسوه بودن پيامبر به جنگ احزاب اختصاص نداشته و مسلمانان وظيفه دارند که آن حضرت را درهمه چيز سرمشق قرار دهند.
در آيه ديگر چنين آمده است: «بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي کنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد». (آل عمران: 31).
با مراجعه به ابواب گوناگون فقه اسلامي مي بينيم که در موارد بسياري، حکم يک مسئله از فعل پيامبر استنباط شده است و با بررسي هاي به عمل آمده معلوم شد که بيشترين احکامي که مستند آن فعل النبي است، احکام جهاد و جنگ و نيز احکام مناسک حج است و البته در باب هاي ديگر فقهي هم فراوان از فعل النبي استفاده شده است، ولي اين دو باب بسيار شاخص به نظر مي رسد. براي نمونه، چند مسئله را در باب جهاد و جنگ يادآورد مي شويم که فقها آنها را از فعل پيامبر استخراج کرده اند:
1. براي امام جايز است که در جنگ با مشرکان ديگر کمک بگيرد، همان گونه که پيامبر خدا(ص) با صفوان بن اميه چنين رفتار کرد واز يهوديان کمک گرفت.(15)
2. امام مي تواند در صورت لزوم، شهر دشمن را محاصره کند و با منجنيق ديوارهاي خانه ها را تخريب کند، همان گونه که پيامبر(ص) با اهل طائف چنين کرد.(16)
3. دريک قبر نمي توان دو نفر را دفن کرد، مگر در مقام ضرورت، چنان که پيامبر(ص) در جنگ احد انجام داد.(17)
4. اگر لباس شهيد در معرکه به غارت برود بايد او را کفن کرد، غسل داده نمي شود، مستند اين حکم، فعل پيامبر(ص) درباره حمزه در جنگ احد است.(18)
5. در معرکه جنگ، نخست بايد با آن گروه از سربازان دشمن که به امام نزديک ترند جنگ شود، مگر اينکه خطر مهمي در قسمت هاي دورتر باشد که بايد جنگ را از همان جا آغاز کرد، همان گونه که پيامبر (ص) با حارث بن ابي ضرار و خالدبن ابي سفيان هذلي چنين کرد.(19)
همچنين در باب مناسک حج مسائل متعددي را به فعل النبي مستند کرده اند. براي نمونه، به چند مورد اشاره مي شود:
1. اگر کسي که قصد انجام حج يا عمره را کرده و در بيرون از حرم از طرف دشمن محصور شود،مي تواند در همان جا قرباني کند و از احرام بيرون آيد. مستند اين حکم، فعل پيامبر(ص) در حديبيه است که چون از طرف مشرکان مصدود شد، در همان جا قرباني کرد واز احرام بيرون آمد.
2. احرام بايد فقط از ميقات صورت بگيرد. دليل اين حکم، فعل پيامبر(ص) است که هيچ وقت احرام نبست، مگر از
ميقات.(20)
3. در رمي جمرات بايد سنگ ها جدا جدا انداخته شود و انداختن همه آن ها در يک دفعه کافي نيست، چون مخالف فعل النبي است.(21)
4. قرباني در حج بايد يکي از سه حيوان باشد: شتر، گاو و گوسفند و غير آنها کافي نيست، دليل، آن فعل پيامبر (ص) وائمه (ع) است.(22)
5. طواف کردن در حالت سواره، حتي بدون عذر جايز است، چون پيامبر خدا(ص) گاهي سواره طواف مي کرد.(23)
از اين موارد در ابواب ديگر فقه نيز فراوان به چشم مي خورد ما فقط نمونه هايي را يادآور شديم.
نکته اي که توجه به آن را در اينجا لازم مي دانيم اين است که برخي احکام به شخص پيامبر اختصاص دارد، مانند وجوب خواندن نماز شب، جواز ازدواج با بيش از چهار همسر، حرمت ازدواج با زنان او حتي پس از مرگش و مانند آنها. چنين کارهايي از محل بحث بيرون است و چون اين موارد مشخص شده است، مشکلي در اقتدا به سيره آن حضرت نخواهيم داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، معلوم گرديد که استخراج احکام از سيره نبوي سابقه اي طولاني دارد و با جست و جوي موارد آن در ابواب فقهي، مي توان حجم عظيمي از آن موارد را به دست آورد، اما آنچه کار فقه السيره نويسان را متمايز مي کند، اين است که در اين شيوه ، زندگي پيامبر اسلام، به ترتيب تاريخي، بررسي شده و درس ها و عبرت ها و احکامي که از آن به دست مي آيد، گردآوري مي شود.

پي نوشت ها :
 

1. شهاب الدين عسقلاني ، الاصابه ، ج2، ص 298.
2. عبدالملک بن هشام، السيره النبويه، ج2، ص 161 . (تبب به معناي خواري).
3. محمد بن علي بن شهر آشوب، المناقب، ج3، ص241.
4. محمد بن حسن شيخ طوسي، التهذيب ، ج6، ص 154.
5. محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعه، ج15، 102.
6- احمد بن حسين بيهقي، السنن الکبري، ج9، ص 49.
7- حسين بروجردي (آيت الله)، جامع احاديث الشيعه، ج13، ص103.
8. علاء الدين متقي هندي، کنزالعمال، ج11، ص 336.
9. ابن عبدالبر، الکافي، ص 320.
10. خيرالدين زرکلي، الاعلام، ج1، ص27.
11- محمد بن حسن شيخ طوسي، الفهرست، ص37.
12. ر. ک : مصطفي بن عبدالله، حاجي خليفه، کشف الظنون، ج2، ص1012 تحت عنوان «علم السير».
13. احمد بن حسن بن ابي جمهور احسائي، عوالي اللئالي، ج1، ص 198؛ علاءالدين متقي هندي، کنزالمعال، ج7، ص281.
14. بيهقي، سنن بيهقي، ج5، ص125.
15. محمد بن حسن طوسي، المبسوط، ج2، ص8.
16. همان، ص10.
17. همان، ج1، ص155.
18. علي بن حسين کرکي، جامع المقاصد، ج1، ص366.
19. محمد بن مکي شهيد اول و دوم، شرح لمعه، ص 390.
20. جعفر بن حسن محقق، المعتبر، ج2، ص806.
21. محمد حسين نجفي، جواهر الکلام، ج19، ص106.
22. همان، ج19، ص135.
23. همان، ج19، ص 353.
 

منبع:تاريخ در آينه پ‍ژوهش-شماره 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط