نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (1)

در اين تحقيق تلاش شده تا نقش انحصاري تشيع در رشد فرهنگ و تمدن و حتي جلوه هاي مادي ايران زمين در قرن گذشته به تصوير كشيده شود و نشان دهد كه چگونه مذهب تشيع توانسته فرهنگي تمدن ساز را در اين مرز و بوم رشد دهد؛ خصوصاً با هجوم فرهنگ غرب اين مذهب بيشتر كارايي خود را نشان داد و جنبش هاي اجتماعي
دوشنبه، 25 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (1)

نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (1)
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (1)


 

نويسندگان: دكتر محمدرضا ضميري*
رضا رمضان نرگسي**




 

چكيده
 

در اين تحقيق تلاش شده تا نقش انحصاري تشيع در رشد فرهنگ و تمدن و حتي جلوه هاي مادي ايران زمين در قرن گذشته به تصوير كشيده شود و نشان دهد كه چگونه مذهب تشيع توانسته فرهنگي تمدن ساز را در اين مرز و بوم رشد دهد؛ خصوصاً با هجوم فرهنگ غرب اين مذهب بيشتر كارايي خود را نشان داد و جنبش هاي اجتماعي معاصر نشانگر اوج هجوم استعمار و همچنين اوج بالندگي و مقاومت فرهنگي تشيع مي باشند. در اين منازعات نه تنها خطرات احتمالي هجوم بيگانه دفع مي گردد؛ بلكه عناصر ديني فرهنگ ايراني رشد كرده، بارورتر شده است؛ افزون بر اينكه عناصر غير ديني آن كم رنگ شده، حتّي در بعض موارد جاي خود را به عناصر ديني داده است. تاكنون اين مسير به انقلاب اسلامي ختم شده و در ادامه‌ ـ به خواست خدا ـ به حكومت آرماني امام زمان (عج) ختم خواهد شد.
كليد واژه ها : غرب، مدرنيته، فرهنگ تشيع، دينداري ، استعمار، استبداد، علما، روحانيت، تكامل، تاريخ.

1.مقدمه
 

شكست ايران در جنگ هاي «ايران و روس»زمينه ي مساعدي، هم از داخل و هم از خارج براي هجوم همه جانبه ي استعمار فراهم كرد. طبق روال طبيعي در اين هجوم به مرور، فرهنگ بومي مردم ايران جاي خود را به فرهنگ مدرن مي داد و به كناري مي رفت. اما ديده شد كه در هجمه ي گسترده غرب، تنها عناصري از فرهنگ مدرن در بخش پيراموني فرهنگ ايراني (همچون رايج شدن برخي از اصطلاحات فرنگي يا تغيير لباس مردم) نفوذ كرد و هسته ي اصلي فرهنگ ايراني كه ريشه در فرهنگ شيعي داشت، نه تنها ميدان را خالي نكرد، بلكه هرچه هجوم فرهنگ بيگانه بيشتر مي شد، ريشه هاي عميق تر و شاخ و برگ آن بارورتر مي گشت و فعليّت هاي بيشتري از آن آشكار مي شد. جنبش هاي اجتماعي نمودهاي بارز تقابل دو فرهنگ تشيع و مدرنيته مي باشند، به عبارت ديگر نقطه اوج اين تقابل تشيع و مدرنيته در ايران، ايجاد جنبش هاي اجتماعي مي باشند.
جنبش هاي اجتماعي نقش محوري در تكامل فرهنگي مردم ايران دارند؛ به اين معنا كه همان طور كه ورود ميكروب ها به بدن و عكس العمل بدن در مقابله ي با آنها موجب رشد و باروري بيشتر بدن انسان مي شود يا با ورزش بيشتر و تمرين هاي مستمر بدن قويتر مي گردد، همان گونه نيز با ورود فرهنگ مدرنيته و تقابل فرهنگ شيعي با آن، ظرفيت هاي اين مكتب در بين مردم ايران بيشتر جلوه گر شد؛ به عبارتي در اين جنبش ها، فرهنگ و تجدد شيعي رشد كرده است و هر مرحله ، يک پله پا به جلو گذاشته است.
لذا در اين مقاله سعي شده اين رشد فكري ـ فرهنگي مردم ايران به تصوير كشيده شود.

2.مفاهيم كليدي
 

1-2.فرهنگ
 

قبل از ورود در بحث، با توجّه به كليدي بودن واژه ي فرهنگ، لازم است تا ابتدا اين واژه تعريف شود.
در تعريف «فرهنگ»گفته شده است :«فرهنگ عبارت است از مجموعه ي تام و تمام از باورها و عقايد، ارزش ها و هنجارها، آداب و رسوم و نمادها كه به مردم مي گويد كه چگونه بايد در جامعه رفتار كنند»(Moore 1987 ,p.4)؛ بنابراين، اولاً معناي فرهنگ در اين تحقيق با معناي فرهنگ در اصطلاح لغت و عامه مردم تفاوت ماهوي دارد و ثانياً ما جامعه بي فرهنگ نداريم و هر جامعه اي، فرهنگ متناسب با خود را داراست.

2-2.تكامل
 

در لغت، تمام شدن را مي گويند (دهخدا ، 1343 ، ص 863) و در عرف رشته هاي علمي گوناگون، معاني مختلفي از آن اراده مي شود. در اين جا مراد ما از تكامل ، تكامل در جامعه و تاريخ است.
قبل از هر چيز بايد بدانيم كه معناي تكامل با پيشرفت تفاوت دارد و هر پيشرفتي تكامل محسوب نمي شود؛ مثلاً پيشرفت سرطان در بدن تكامل نيست. پيشرفت در جامعه با ازدياد تسلط بشر بر طبيعت توجيه مي شود كه امروزه با رشد آگاهي ، تكنولوژي ، فناوري و ... امكانپذير شده است (مطهري ، 1385، ص216).
استاد مطهري با تأكيد بر اينكه پيشرفت (به معناي سابق) ربطي به تكامل جوامع ندارد، ملاک هاي تكامل در جوامع را به رشد امور معنوي و انساني در انسان ها معنا مي كند (همان) كه در قرآن، از آن به صلاح و تقوا نام برده شده است (اعراف :96) و استاد از آن، به رضاي حقّ و قرب به حقّ نام مي برد (مطهري ، همان ، ص 220) و معتقد است :جامعه اي كه در مسير صلاح و تقوا گام بردارد، روشي هماهنگ با جهان دارد و جهان ، عكس العمل موافق با او دارد؛ يعني او را تأييد كرده و ضامن بقايش مي شود؛ و اگر بر عكس، در جهت مخالف حركت كند، طبيعت عالم آن را از بين خواهد برد و دوام نخواهد داشت (همان).
با اين تفسير از تكامل، جوامع و تاريخ هدف و تكامل دارند و اين امر امكان ندارد مگر آنكه ما از تاريخ تفسير الهي كنيم كه جامعه ي انساني بايد خود را به منزله عضوي از كل جهان هستي بداند. و همان طور كه كل جهان هستي بيهوده خلق نشده و هدفدار است، جامعه انساني نيز مسير تكاملي را طي مي كند (همان ، ص 221-222)؛ امّا عامل فاعلي و مباشر تكامل جامعه و تاريخ، انسان است، و از آنجايي كه انسان ها داراي اراده آزاد هستند، لذا تكامل در جوامع انساني لزوماً خط سير مستقيم و به سوي جلو ندارد. بلكه ممكن است كه گاهي اراده ي انسان ها بر خلاف صلاح و تقوا باشد؛ در اين صورت گاهي ممكن است جامعه به راست منحرف شود و قهراً از هدفش دور مي گردد و گاهي ممكن است به چپ منحرف شود؛ گاهي ممكن است از حركت باز ايستد و گاهي نيز ممكن است براي مدتي به عقب برگردد و مزاياي كمالي خود را از دست بدهد؛ ولي در مجموع حركت تكاملي دارد(همان ، ص 228). قرآن نيز تأكيد دارد كه اراده ي الهي بر تكامل جامعه و تاريخ به سوي جامعه ي آرماني است كه خداوند در كتاب هاي آسماني وعده اش را به بشر داده است (انبياء :105) و اراده ي انسان ها تنها مي تواند اراده خداوند را به تأخير بيندازد (البته تأخير افتادن آن نيز از روي مصالحي كه خداوند در نظر دارد مي باشد).
بنابراين در اين تحقيق تلاش شده است اين سير تكاملي در مقطعي از تاريخ نشان داده شود كه چگونه ملّت ايران در مواجهه با مدرنيته به جاي آنكه موضعي افراط (غوطه خوردن در دامان مدرنيته) يا تفريط (جنگيدن با تمامي مظاهر مدرنيته) داشته باشد، مسيري جداي از مدرنيته ي غربي و به سوي كمال و اهداف الهي را طي مي كند.

3-2.فرهنگ الهي و بشري
 

اسلام به لحاظ جامعيتش، مي تواند مجموعه ي كاملي از يک فرهنگ باشد. دستورات ديني اسلام تا زماني كه در كتاب هاست، اثر خارجي ندارد، امّا از وقتي كه از كتاب ها به جامعه تسري يابد و مردم اين دستورات را سرمشق عمل خود قرار دهند، فرهنگ جامعه از فرهنگ بشري به فرهنگ الهي، ارتقا مي يابد و اثر واقعي اين نوع فرهنگ در جامعه نمودار گشته، جامعه را شكوفا مي نمايد. قرآن مي فرمايد :«اگر اهل مملكتي به خداوند ايمان بياورند و خدا ترسي پيشه كنند، بركات زمين و آسمان بر آنها نازل خواهيم كرد»(اعراف : 96). اين آيه و ساير آيات مشابه، بر اين دلالت دارند كه فرهنگ الهي و اقامه ي دستورات الهي، بركات عظيمي دارد كه هم موجب رفاه و ارزشمندي مي شود و هم عزت و سربلندي را در پي دارد.
نكته ي اساسي اينكه :به هر اندازه فرهنگ جامعه، رنگ و بوي فرهنگ الهي به خود بگيرد، به همان اندازه به پيشرفت، رفاه و كمال خواهد رسيد؛ به اين معنا كه بر اساس قوانين علت و معلولي و سنت هاي الهي، نفس اجراي اين قوانين، مراتبي از بركات را در پي دارد؛ هر چند به نيت تقرب الهي نباشد؛ منتها اگر اين قوانين به نيت تقرب به خداوند باشد، نتايج به مراتب بهتري را در پي خواهد داشت و هر چه قدر جامعه بيشتر به اين دستورات عمل كند، از نتايج آن بيشتر بهره خواهد برد.

پی نوشت ها :
 

* استاديار دانشگاه پيام نور مسجد سليمان
** دانشجوي دكتري رشد علوم سياسي
منبع: فصلنامه شيعه شناسي شماره 27
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط