اهمیّت مشورت در عقل و نقل

مهرماه سال 1377 بود که وارد حوزه علمیّه قم شدم.تاکنون بیش از 10 سال از آن موقع می گذرد. در این مدّت بارها نشستم و جزییّات سال های تحصیلی را بر روی کاغذ آوردم.گاهی فعّال و پرتلاش،گاهی سست و خمود،گاهی مشغول و آرام و گاهی مضطرب و مأیوس.تا این زمان که در وجودم حسّی ثابت و منضبط پیدا کرده ام.چرا وارد حوزه علمیّه شدم؟چه هدف و انگیزه ای داشتم و چه قدر در رسیدن به آنها موفّق شده ام؟آینده در کجا باید باشم
يکشنبه، 1 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهمیّت مشورت در عقل و نقل

اهمیّت مشورت در عقل و نقل
اهمیّت مشورت در عقل و نقل


 

نويسنده:عبدالرضا بختیاروند
منبع: اختصاصی راسخون




 

مقدمه
 

مهرماه سال 1377 بود که وارد حوزه علمیّه قم شدم.تاکنون بیش از 10 سال از آن موقع می گذرد. در این مدّت بارها نشستم و جزییّات سال های تحصیلی را بر روی کاغذ آوردم.گاهی فعّال و پرتلاش،گاهی سست و خمود،گاهی مشغول و آرام و گاهی مضطرب و مأیوس.تا این زمان که در وجودم حسّی ثابت و منضبط پیدا کرده ام.چرا وارد حوزه علمیّه شدم؟چه هدف و انگیزه ای داشتم و چه قدر در رسیدن به آنها موفّق شده ام؟آینده در کجا باید باشم و چه قدر این آینده هایی که در ذهنم ترسیم می کند برایم محقّق می شود؟شاید ابتدا فکر می کردم تنها خودم دچار این فراز و نشیب های روحی هستم.اما با گپ های دوستانه و ورود به تبلیغ و تدریس فهمیدم که دایره این دغدغه ها در تمام طلّاب برادر و خواهر وجود دارد....هدف حوزه علمیّه چیست؟برای برداشتن کدامین سنگ از مسیر زندگی بشر و یا درمان کدامین درد به وجود آمده است؟از کجا شروع می شود و به سوی کدامین نقطه در حرکت است؟برای رسیدن به نقطه آرمانی حوزه از چه مسیری باید گذشت؟اینجا عالم پرور است یا کارخانه آدم سازی ؟برای ملّا شدن باید به سراغ علم آموزی و ورق زدن کتاب ها و زانو زدن در محضر اساتید پناهنده شد و یا اینکه علم نوری است که خداوند در افراد می گذارد و آنچه وارستگان حوزه دارند فیض و کرامت الهی است؟به راستی این علمی که تحفه خداست کدامین علم است؟ نظام روحانیّت جزء کدام صنف از جامعه بوده و از نظر حقوقی چه جایگاهی دارد؟مسایل مربوط به حقوق و مزایا،بیمه،شهریه،ازدواج،ملبّس شدن،وارد مشاغل دولتی شدن و صدها سؤال ریز و درشت دیگر.همین سؤالات به گونه ای دیگر در دانشگاه ها،جوامع کارمندی و کارگری و اقشار دیگر جامعه نیز به چشم می خورد و باعث به وجود آمدن دغدغه های روحی و بازتاب آن در بعد فیزیکی شده است.کشمکش ها و درگیری های اجتماعی و خانوادگی،افسرگی ها،جدایی ها،خودکشی ها و اعتیاد ها،فرار از خانه،گرفتار شدن در دام گروه های ضدّ نظام و فرقه های منحرف و بسیاری از معضلات دیگر. آنچه در این نوشتار آمده جواب به سؤالات این افراد و حلّ شبهات آنها نیست. بلکه اشاره ای به عظمت نقطه ای است که بی توجّهی به آن نقطه باعث بروز پس لرزه های این سؤالات است. سؤال داشتن پل خوبی برای رسیدن به نایافته ها و سپس تبدیل مجهولات به معلوماتی است که درمان دردها شود.اما وقتی این پل محل ایستادن شد ، همه مصایب از آنجا شروع می شود.خیلی ها بالفعل نمی دانند وقتی سؤال دارند باید چه کار کنند.آیا اگر من دارای یک شبهه دینی یا اجتماعی یا سیاسی شدم باید عامل گسترش آن به دیگران شوم یا باید به دنبال حلّ آن باشم؟در فراز و نشیب زندگی به کجا پناه ببرم و چگونه آن را طی کنم؟شکوایه و توهین؟کفر و بی دینی؟بدبینی و فرار از وضعیت پیش آمده؟یا هم فکری با فردی آگاه و امین یا در اصطلاح رجوع به یک کارشناس فهمیده باتجربه که راه های معقول تری پیش پای من بگذارد؟ فرهنگ مشاوره و رجوع به مشاور، هنوز دارای هاله ای از ابهام و پیچیدگی است که اکثریّت هنوز آن را تنها برای بیماران روانی و افراد کم هوش تجویز می کنند.در صورتی که در ادبیّات عقل و نقل مشورت با دیگران از فضایل عقلاء و دوری از آن از رذایل انسان های مستبد و خودپسند است.این نوشتار برآن است که بتواند با بررسی مباحثی مانند خوشبختی و سعادت آرمان انسان ها ، نقش علم و جهل در مسیر زندگی، نقش انسان و کارهای او در سرنوشت وی ، بطلان بخت و اقبال، و مروری بر آیات و روایات باب مشاوره گامی در جهت تبیین اهمیّت مشاوره از نظر دستور عقل و نقل به آن بردارد.

فصل اول:انسان ها به سوی خوشبختی
 

زندگی هر فرد از دوران کودکی تا بزرگسالی همواره در کشاکش اتفاقات و حوادث روزانه ای است که باعث شکل گیری ساختار شخصیتی وی می شود.روزی کودکی 3 است که تمام آرزویش داشتن یک توپ قلقلی است که با برخورد تند والدین و اهمیت ندادن به آرزوی او دچار یک شکست روحی می شود و گاه نوجوانی 12 ساله است که در اثر دوستی با یک رفیق ناباب قبل از رسیدن به سن بلوغ با بعضی از مسایلی که برای دانستن آنها زمان برایش به جلو افتاده است درگیر اشتغالات ذهنی نادرست می شود.جوانی 20 ساله است که در اثر عدم شناخت طریقه صحیح برخورد با مسائل زندگی، دچار هنجار هایی چون ارتباط ناسالم با جنس مخالف،اعتیاد،ابتذال،گرایش به فرقه های منحرف،افتادن در دام سیاست بازان و احزاب تندرو و ده ها معضل کوچک و بزرگ دیگر می شود. بزرگتر ها نیز کم و بیش از این کش و قوس ها به دور نیستند.مشاجرات دو برادر یا خواهر با همدیگر،درگیری مالی و اقتصادی با افراد جامعه، دخالت در زندگی اطرافیّان تا طلاق های سنین میان سالی و بزرگسالی همه حکایت از وجود یک نقطه سرطانی سیاه در زندگی افراد دارد که با سر باز کردن این نقطه به یک باره شیرازه ی زندگی گروهی به آن در گیر شده و به هم می ریزد.به راستی این نقطه کریه و زشت چیست که به ناگاه فضای سرسبز خانواده و جامعه را به کدورت و تیرگی می کشاند؟با یک تحلیل میدانی می توان این نقطه را شناخت.آنچه در زندگی به عنوان اصل و روال طبیعی خلقت پیش بینی شده وجود یک زندگی راحت و همراه با خوشی برای همه انسان هاست.طبق عقاید دینی ما خداوند عالم، نور آسمان و زمین است که این عالم تجلی آن نور پاک و خیر محضی است که گرد زشتی و خطا بر دامن وی نمی نشیند.(1) خداوند در سوره اعراف(2)سخن از حکمت رسالت رسول خاتم به میان آورده و می فرماید من این رسول را برای شما فرستادم تا شما را از بند غل و زنجیرهایی که مانع پرواز شما به سمت سعادت است برهاند. مفسّر گران قدر شیعه مرحوم علّامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرمایند:راغب در مفردات گفته است:" اصر" به معناى گره زدن و حبس كردن به قهر است، گفته مى‏شود:" أصرته فهو ماصور" يعنى زندانى كردم او را و او فعلا زندانى است، كلمه" ماصر و ماصر"- به فتح صاد و كسر آن- به معنى زندان كشتى است، در قرآن هم كه مى‏فرمايد:" وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ" معنايش اين است كه خداوند چيزهايى را كه مانع ايشان از خيرات و رسيدن به صواب مى‏شود از آنان بردارد، و در آنجا كه مى‏فرمايد:" وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً" نيز به همين معنا است، گر چه بعضى‏ها گفته‏اند معنايش ثقل و سنگينى است، و" اغلال" جمع" غل" و به معناى طوق و بندى است كه به دست و پاى اشخاص مى‏اندازند.(3) در آیاتی دیگر خداوند متّعال حکمتی دیگر در فرستادن انبیاء عظام را متذکر می شود و می فرماید من پیامبران را فرستادم تا انسان ها را از ظلمت ها و تاریکی ها رهایی داده و به سمت نور رهنمون شوند. این غلّ و زنجیر ها و یا این ظلمات و تاریکی های دهشتناک که مانع پرواز انسان به سوی خوشبختی است چه هستند؟و یا بپرسیم کجا هستند تا از بند آنها رها شده و به سمت سعادت بال گشاییم؟

فصل دوم:عامل منع پرواز انسان به سوی کمال بشری
 

" الْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ(4) "جهل سر منشأ و و معدن تمام بدی هاست.روایت بالا سخنی والا و چون شاه کلیدی در بازکردن قفل سؤالات فصل قبل می باشد.در این روایت که منسوب به امیر المؤمنین علیه السّلام می باشد،این امام همام با یک بیان در تقسیم اولیّه به دو نکته اشاره می فرمایند. اولا: معدن همه شرور ، جهل و نادانی است.کتاب لغت معروف و معتبر لسان العرب "معدن" را این طور معنا می کند:منه (عدن) المَعْدِن، بكسر الدال، و هو المكان الذي يَثْبُتُ فيه الناس لأَن أَهله يقيمون فيه و لا يتحوَّلون عنه شتاء و لا صيفاً، و مَعْدِنُ كل شي‏ء من ذلك، و مَعْدِنُ الذهب و الفضة سمي مَعْدِناً لإِنْبات الله فيه جوهرهما و إِثباته إِياه في الأَرض حتى عَدَنَ أَي ثبت فيها. و قال الليث: المَعْدِنُ مكان كل شي‏ء يكون فيه أَصله و مَبْدَؤه نحو مَعْدِنِ الذهب و الفضة و الأَشياء. و في الحديث:فَعَنْ معادِنِ العرب تسأَلوني؟ قالوا: نعم‏، أَي أُصولها التي ينسبون إِليها و يتفاخرون بها. و فلان مَعْدِنٌ للخير و الكرم إِذا جُبِل عليهما، على المَثَل و قال أَبو سعيد في قول المُخَبَّل:خَوَامِسُ تَنْشقُّ العَصا عن رُؤوسها، كما صَدَعَ الصَّخْرَ الثِّقالَ المُعَدِّن‏(5)معدن مکانی است که مردم در آن نقطه ثابت بوده و تابستان و زمستان جایگاه خود را از آنجا تغییر نمی دهند.و این که در مورد اشیاء دیگر نیز معدن را به کار می برند(مثلا می گویند معدن طلا و نقره و...)همه از این اطلاق ریشه گرفته است.پس معدن طلا و نقره جایی است که جوهره و ریشه اصلی این جواهرات در آنجا نهادینه شده و جستجو گران،این مواد باارزش را از آن جا استخراج می کنند.با ترجمه دقیق لفظ معدن به این معنا پی می بریم که هر آنچه در عالم به عنوان بدی و زشتی جلوه گر می شود،همه دارای یک جایی است که آنجا نقطه شروع این بدی است.و آن نقطه جهل و نادانی بشر است.ونکته دوّم این است که، ثانیا:سر منشأ تمام خوبی ها و راه درمان فرار از بدی ها و آلوده نشدن به آنها علم است.بیایید با چند مثال ساده این حقیقت را بیشتر به ذهن و واقع نزدیک کنیم.کودک من غذا نمی خورد،او را تنبیه می کنم باز فایده ای ندارد و بدتر هم می شود؟چرا من دچار این مشکل شده و روحم را رنج می دهد؟و چگونه از این دغدغه رها شوم؟نوجوان من نماز نمی خواند،با تشویق او را به نماز دعوت می کنم اما باز اثری ندارد. نماز نخواندن او و ناتوانی من در حل این مشکل مرا رنج می دهد.چرا نمی توانم و چگونه مشکلم را با نوجوانم حل کنم؟همسر من نسبت به زندگی توقّعات بی جا داشته و خواسته های مالی او بیشتر از آن حدی است که درآمد من کفاف برآورده شدن آنها را بدهد.چرا او این گونه است و چطور باید او را راضی نگه داشت؟ او دغدغه روحی پیدا کرده و مرا نیز دچار نگرانی کرده است.راه حل چیست؟یا مشکلی که خیلی ها مطرح می کنند که هر چه تلاش می کنیم کمتر نتیجه می گیریم. بارها کتاب های درسی ام را خواندم اما باز در کنکور موفق نشدم.بارها کتابم را مرور کردم اما باز آن طور که می خواهم مطالب در ذهنم نمی ماند.این مثال ها و هزاران مثال دیگر از این نمونه، تمام دغدغه و عامل پریشان خاطری انسان های بسیاری است که به دنبال حل آنها سر در گم هستند.نقطه سیاه و ایجاد کننده این دغدغه ها نادانی و جهالت و نقطه درمان و رستن از آنها علم و دانایی است.با کمک مشاور و راهنمایی او می توان برنامه غذایی کودک را درست کرد و نگرانی از بد اشتهایی او را برطرف نمود.منشأ این نگرانی جهل به روش برخورد با کودک و عدم آشنایی با راه های صحیح تغذیّه کودکان است.نمار نخواندن نوجوان من یا به خاطر کوتاهی اطرافیّان در نماز یا وجود شبهه درباره نماز در ذهن او یا رفقای ناسالم و عوامل قابل بحث دیگری است که با حوصله و کمک مشاور می توان به بررسی آنها مبادرت نمود و این نگرانی را رفع کرد.دیدگاه همسر من در مورد زندگی چیست؟ در هنگام ازدواج چقدر در مورد تناسب اجتماعی و اقتصادی همسران مطالعه یا مشاوره کرده بودم؟ در زندگی نسبت به تقدیر معیشت مخارج زندگی چقدر برنامه ریزی دارم؟ آیا همسر من زیاده طلب است یا اینکه عدم برنامه ریزی اقتصادی من در امور معیشتی باعث رنجش خاطر او شده است؟چرا با تلاش بسیار نتیجه ای کم تر از آن چه در تصوّرم داشتم بدست می آورم؟ آیا چندین راه را برای رسیدن به مقصد مورد مشاوره و مطالعه قرار داده و چند بار به بررسی نقاط ضعف و قوّت آن ها همّت گمارده ام؟جهل منشأ نرسیدن ها و نگرانی ها و علم و دانایی به مسیر، کلید نیل به مقصود است.

فصل سوم: "راز خوشبختی پرسیدنی است."
 

آدم ها را از خرد وکلان، با سواد و بی سواد، زن و مرد ،آشنا و ناآشنا محک می زند و مورد سؤال قرار می دهد. آیا جواب سؤال او در دهان کدامین این افراد قرار داده شده است؟فکر می کند گم شده اش را شاید بتواند لابلای دهان ها و سخن ها پیدا کند. کتاب ها، مجلّات ،روزنامه ها و هر دست نوشتهای را ورق ورق می زند تا شاید بتواند در سطر سطر این خطوط سیاه به نقطه ای برسد که نقطه ی معجزه آسای درمان درد او باشد.همه ی کلمات گمشده ی او هستند.همه ی صفحات وب با او آشنایند و شبکه های تلویزیون و رادیو با او پسر خاله شده اند. به راستی چرا وقتی انسان مشکلی پیدا می کند دنبال راهی برای حلّ کردن آن است؟چرا نا امید نشده ، پرسان پرسان دنبال سر نخی در باز کردن گره پیش آمده می گردد؟از این جستجو ها و سرک کشیدن ها و ناامید نشدن ها به یک مفهوم یقین می یابم که:در نهاد همه ی آدم ها یک خط نانوشته وجود داردکه باید آن را این گونه ترجمه کرد:"راز خوشبختی پرسیدنی است." یعنی اینکه همه ی آدم ها این را می دانند که اگر در زندگی به مشکلی بر می خورند و یا در مسیری ناکام از وصال به مقصود می شوند، به خاطر یکی از اینهاست:یا راهی را رفته اند که این راه رسیدن به مقصود نبوده است.مانند راه های اشتباه دزدی و زورگویی برای رسیدن به مال دنیا. یا چه بسا راه را درست برگزیده اند اما پیمودن این راه در توان او نبوده است.مانند انتخاب رشته ی تحصیلی که موفقیّت در آن نیاز به پشتوانه اقتصادی داشته باشد ولی فرد چنین پشتوانه ای نداشته باشد. یا توان پیمودن راه را هم داشته ولی همسفر خوبی انتخاب نکرده اند. و یا، اینکه افراد دنبال راز شکست خود می گردند و یا به دنبال راه بهتر زیستن می روند همه به خاطر است که هر انسانی به خوبی به این آیه اعتراف دارد که خداوند انسان را از رحم های مادرانشان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستند و با نعمت چشم و گوش کم کم با دنیای بیرون ارتباط برقرار کردند و ناشناخته ها را شناختند(6)من چیزی از رنگ و اندازه و در و دیوار و کوچه و خیابان نمی دانستم. با انسان و حیوان و اشیایی که برخی با بینایی و برخی با شنوایی و برخی با لمس و بو ییدن شناسایی می شوند هیچ آشنایی نداشتم و لی با نعمت هایی که خداوند به عنوان ابزار ارتباط با خارج به من داده بود،به درجه ای از علم و دانش رسیدم.پس علم و دانستن مسیری تدریجی و پیمودنی است که در این روز و شب های گذر عمر من در هر چرخش خورشید وماه دانسته ای به دانسته هایم اضافه می شود و هر روزی نوری از علم بر وجود من تابیده می شود.

فصل چهارم: ابزار شناخت و تعقل
 

من با علم کامل خلق نشدم.خالق من، مرا آفرید در حالی که دو نیروی عظیم درون من برنامه ریزی کرده بود.
الف-نیرویی که پل ارتباطی من با عالم خارج است.
ب-نیرویی درونی که مرکز تجزیه و تحلیل باشد.
الف- نیرویی که پل ارتباطی با عالم خارج است.
در سوره نحل خداوند می فرماید: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون . خداوند شما را در حالی از رحم های مادرانتان بیرون آورد که شما چیزی نمی دانستید.اما این خداوند عظیم برای شما گوش و چشم و دل داد تا بلکه شما شاکر نعمت های او شوید. معمول مفسّران در تفسیر این آیه به این مطلب اذعان دارند که محور بحث در این آیه دریچه های علم حصولی بشر است نه علم حضوری.تفسیر المیزان در تبیین این آیه می نویسد:" وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ" اشاره است به تولد، و جمله" لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً" حال از ضمير خطاب است، يعنى شما را از رحم‏هاى مادرانتان متولد كرد، در حالى كه شما از اين معلوماتى كه بعدا از طريق حسّ و خيال و عقل درك كرديد خالى بوديد.اين آيه نظريه علماء نفس را تاييد مى‏كند كه مى‏گويند: لوح نفس بشر در ابتداى تكونش از هر نقشى خالى است- به طورى كه گفته شد- و بعدا به تدريج چيزهايى در آن نقش مى‏بندد.البته اين در باره علم انسان است به غير خودش، چون عرفا علم به خويشتن را" يعلم شيئا" نمى‏گويند، دليل قرآنى بر اين مطلب قول خداى تعالى است كه در آيات قبلى در باره كسى كه به حد ارذل العمر (پيرى) برسد مى‏فرمود:" لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً" چون اين از ضروريّات است كه چنين كسى در چنين حالى عالم به نفس خود هست و هر چه پيرتر شود نسبت به خودش جاهل نمى‏شود.يكى از مفسّرين(7)به عموم آيه استدلال كرده است بر اينكه علم حضورى- يعنى علم انسان به خودش- مانند ساير علوم، يعنى علوم حصولى، در ابتداى پيدايش انسان نبوده و بعدا در نفس پيدا شده است آن گاه در ادله حكماء بر اينكه علم انسان به خودش علم حضورى است (نه حصولى و نقشى) مناقشه‏هاى عجيبى كرده است.ما در پاسخ وى مى‏گوييم: عموم آيه شريفه منصرف به علمهاى معمولى، يعنى علم حصولى است كه شاهدش همان آيه‏اى است كه قبلا اشاره كرديم. و اينكه فرمود:" وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ" اشاره است به مبادى اين علم كه خداى تعالى به انسان انعام كرده چون مبدأ تمامى تصورات، حواسّ ظاهرى است، كه عمده آنها حس باصره و حس سامعه است. و آن حواس ديگر يعنى لامسه و ذائقه و شامه به اهميت آن دو نمى‏رسند، و مبدأ تصديق و فكر، قلب است.(8)
ب- نیرویی که مرکز تجزیه و تحلیل باشد
خداوند متعال در ابتدای سوره الرحمن سخن از قوه ای در انسان ها به نام "قوّه بیان" به میان آورده است.
بسم الله الرحمن الرحیم الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان(9)بانو امین اصفهانی در تفسیر این آیه شریفه می نویسند:در اينكه مقصود از انسان كيست كه در اين سوره مباركه در مرتبه دوم از مشمولين رحمت رحمانى و فيض منبسط الهى واقع گرديده و به وى بيان آموخته، در اينجا بين مفسرين گفتارى است.
1- آدم ابو البشر است و اين رأى را تأييد مينمايد قوله تعالى وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها(10)كه تمام اسماء را به آدم آموختيم و وى را بقوله تعالى أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ مأمور گردانيديم ملائكه را بآن اسماء خبردار نمايد.
2- مقصود پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است زيرا كه در حديث است خداوند حضرتش را به علوم اوّلين و آخرين دانا گردانيد. لكن نظر بالف و لام در الانسان كه دلالت بر جنس دارد شايد مقصود جنس انسان است كه تمام افراد بشر مشمول همين منقبت و فضيلت ميباشند زيرا كه پروردگار رحمن به هر فردى از بشر قوه‏اى در باطن و روحيه وى نهاده و آن قوه عقل وى است كه بين خوب و بد تميز مي دهد و كليات را ادراك مينمايد و خير و شر را ميشناسد و نيز در ظاهر قوه نطق و سخنرانى به وى عطا نموده كه ترجمان عقل او باشد و ما فى الضمير او را ارائه دهد و به همين قوه انسان از حيوانات امتياز و برترى پيدا نموده و در اين آيه وى را در مرتبه ثانى خلقت بشمار آورده و باين صفت وى را معرفى نموده.(11) پس با جمع بندی این آیات و اقوال مفسّرین می توان به این نتیجه رسید که خداوند متعال در وجود انسان ها نیرویی برای عالم شدن به دنیای خارج قرار داده است تا با ابزاری بیرون را بشناسد و سپس با قوّه و نیرویی از درون به تجزیه و تحلیل داده های اطّلاعاتی بپردازد. کسی دانای مطلق به دنیا نیامده است تا بدون نیاز به شنیدن سخنان و تجربه های دیگران بتواند راه سعادت را بپیماید.باید دید و شنید و سپس با قوّه خدادادی تعقّل درست را بدست آورد و پیروی کرد.

فصل پنجم:انسان ها ساخته لحظات عمرشان هستند.
 

الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب(12)زندگی یک حرکت و مرور است.زندگی پشت سر گذاشتن لحظات رفته و در پیش داشتن نیامده هاست. فرصت ها می گذرند مانند حرکت ابرها و موفق و پیروز کسی است که قدر این لحظات را بداند.ما انسان ها ساخته همین لحظات گذرای زندگی و عمرمان هستیم.کسی لحظه لحظه سپری می کند تا بعد ها به صورتی یک شخصیت ممتاز اجتماعی در جامعه شناخته شود و کسی می دود تا هر چه زودتر نماد یک مجسّمه زشتی و بدی را در جامعه نمایان کند.نمادی که ما از حال کنونی افراد و شخصیّت آنها در جامعه می بینیم ، یک مجسّمه ساخته شده از اتّفاق دوران و شانس و بخت نیست.وضعیّت کنونی هر فرد ، جمع لحظه لحظه عمر سپری شده اوست. این استاد نمونه و شخصیّت برجسته اجتماعی حاصل مجموعه ای از تلاش ها و مداومت ها، تحمّلی از سختی ها و ناکامی های در راه هدف، و سنگ صبوری بر ناملایمات کار روزانه و بیداری های شبانه و بردباری بر گرمای تابستان و سرمای زمستان است که حال به این صورت نمایان شده است.و آن مجرم تبه کاری که برای او حکم اعدام بریده اند، حاصل مجموعه لحظات زیاده خواهی ها ، فرصت طلبی ها و میان بر زدن هایی است که نافرجام مانده است.افراد فرشته و دیو به دنیا نمی آیند. اما همه انسان ها به دنیا می آیند تا فرشته و بالاتر از فرشته شوند. لحظات عمر سنگ هایی هستند که بر روی هم قرار می گیرند تا مجسّمه ای از یک فرشته و یا از یک دیو رونمایی شود. هر چند ممکن است افراد ناآگاه از ماهیّت آنچه در زیر این پرده ساخته می شده تا قبل از رو نمایی خبر نداشته باشند،اما انسان های آگاه و دقیق به مانند پیشگویان با تأملی در طرز چینش سنگ ها ، رنگ ها و مواد استفاده شده از آینده این کار خبر می دهند.لحظات بدون برنامه و بی هدف ، بخیل نبودن در استفاده از فرصت ها و هرجایی رفتن و هر زمانی و برای هر کسی وقت گذاشتن ، سنگ های تیره ای هستند که برای ساختن مجسّمه یک دیو روی هم نهاده می شوند. و لحظات منظّم و استفاده مناسب از فرصت های زندگی در کنار شادی و نشاط متعادل ، سنگ های روشنی هستند که نوید به ثمر رسیدن مجسّمه فرشته را می دهند.کسی یا چیزی در این عالم ساخته بخت و اقبال و سرنوشت نیست.سرنوشت آن چیزی است که من در حال ساختن آن هستم نه این که پیش ساخته ای باشد که خلاف موادّ سازنده و کار فاعلش رونمایی شود. و اگر خداوند و اولیاء او از آینده و غیب فردی خبر می دهد کار آنها نه جادو گری و پیش گویی است و نه دال بر جبر سرنوشت.
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریّا می رود دیوار کج
کسی که بی هدف و جاهلانه زندگی می کند سرنوشت خوبی در انتظار او نیست.چون سعادت و رفاه بشر در گرو عالمانه قدم برداشتن است .

فصل ششم:بخت و اقبال
 

"چاه کنی به امید پیدا کردن آب بیل و کلنگ را برداشت و مشغول کندن زمین شد،مقداری نگذشته بود که نوک کلنگش به جعبه ای آهنین و محکم گیر کرد.خاک ها را به آرامی کنار زد.صندوقچه ای رنگ و رو رفته که سال ها از عمرش در زیر خاک گذشته است.در صندوقچه را که می گشاید برق چشمانش با برق درخشش سکّه های زرّینی که نوید عمری رفاه و مایه داری بعد از این همه تنگدستی و رنج را به او می دهد، در گیر می شود.خوشا به حال این مرد کشاورز.چه خوش اقبال و نیک بخت!اما در همسایگی او کشاورز دیگری پس از رنج آبیاری رفت تا زیر سایه ای قدری استراحت کند که دیوار بر او فرو ریخت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.چه کشاورز بد اقبال و نگون بختی! کسی رفت تا به آب برسد به گنج رسید و دیگری رفت تا استراحت کند ولی در زیر سایه، مرگ در انتظار او بود."(13)شما نیز قطعا با این جملات و حکایت ها برخورد داشته اید.چه خوش شانس، چه خوش اقبال یا چه بخت سیاه و سرنوشت شومی! در پس پرده ی تمام این سخنان یک اعتقاد باطل نهفته است. و آن اعتقاد به این صورت است که هرچند ما در زندگی روزمرّه به با زحمت و تلاش فراوان،به سمت هدف خاصّی حرکت می کنیم اما دستی بالای اراده و هدف و تدبیر ما به نام سرنوشت و بخت وجود دارد که باید دید "تا سرنوشت برای من چه نوشته باشد."من زحمت خودم را می کشم اما چه بسا به هدفم نرسم.و دیگری بدون هیچ زحمت و تلاشی به هر چه می رسد.چون من بد اقبالم و او خوش اقبال. اعتقاد به شانس اعتقادی است که در اثر عدم شناخت و احاطه ما به علل و اسباب حوادث عالم بوجود می آید.آیا می دانید چرا ما فکر می کنیم کشاورز به گنج رسیده خوش اقبال است؟کسی که زمینی را بکند که در زیر آن گنجی نهفته است قطعا به آب نخواهد رسید و نوک کلنگ او به گنج زیر خاک بر خورد می کند.اما چون این قضیّه بعد از کندن خاک معلوم می شود و یک شوکّ روحی دارد ، باید به گونه ای طعم و مزّه عظمت و شوکّ روحی خود را حفظ کند.ما از این سیر که یک سیر طبیعی است به عنوان شانس تعبیر می کنیم تا مزه اش باقی بماند . اگرنه اتّفاقی خلاف سیر طبیعی بوجود نیامده است.خلاف طبیعت این است که من خاکی را که زیر آن گنج است بکنم ولی به کود برسم.اما رسیدن به گنج در زیر خاکی که گنج زیر آن است یک حالت عادی و طبیعیّ است.هر چند من قصدم رسیدن به غیر گنج باشد.اگر کسی از وجود گنج در زیر زمین این کشاورز مطلع باشد و یا علم به خرابی دیوار در چند لحظه دیگر داشته باشد هیچ گاه سخن از شانس به میان نیاورده و دچار تعجّب یا شوک روحی نمی شود. برای رسیدن به یک مقصد و نقطه عوامل زیادی در عالم دست به دست هم می دهند که یکی از آنها اراده و قصد من است. من قصد می کنم به سر کلاس درسم بروم.اما در این که به آنجا برسم یا نه عوامل زیادی شریک هستند.عواملی که در یک سیر شناخته شده و تخلّف ناپذیر در جریان بوده و با نظم خاصی کنار هم چیده شده اند.این طور نیست که من از بیراهه بروم و به کلاسم برسم.بعد بگویم چه خوش شانس بودم که بدون اینکه از راه کلاس بیایم از راهی غیر آنچه به کلاس ختم می شود آمدم اما رسیدم.خیر این طور نیست.اگر شما از راهی غیر مسیری که به کلاس می رسد می آمدید قطعا به کلاس نمی رسیدید.اما از مسیری آمدید که تا به حال به آن آشنایی نداشتید.از این رسیدن تعجب کرده و از آن به عنوان شانس نام می برید.در حالی که این اتفاق یک سیر طبیعی است. رسیدن به کلاس،منوط به باز بودن راه،تصادف نکردن و برنخوردن به یک دوست قدیمی است که شما را ادامه راه منصرف نکند.شما وقتی می توانید داخل کلاس حاضر شوید که دربان کلید را با خودش آورده باشد و در دچار زنگ زدگی نشده باشد.شما وقتی امروز مطلب می آموزید که استادتان بیمار نشده باشد و علاوه بر حضور در کلاس درس جدید را نیز آماده کرده باشد.هر کدام از این عوامل باز خود وابسته به عوامل و اسباب دیگری دارد که بدون هیچ گره کوری با نظم خاصّی در کنار هم چیده شده و حوادث عالم را خلق می کنند.اعتقاد به بخت و اقبال از جاهلانه ترین عقاید بوده که عواقب بدی را نیز در جامعه به دنبال دارد. سرخوردگی از بدی ها و ظلم ها، نا امیدی در شکست ها و مرارت ها، مسؤولیّت گریزی و تن پروری، افسردگی و پریشانی از حسّ بی عدالتی در خلقت و ...بسیاری از مشکلات روحی دیگر که درجای خود باید به آن پرداخته شود همه زاییده این عقیده باطل است.حلّ این بحران فکری و روحی و باور به بطلان آن، چنان سخت می نماید که حتی بعضی از خواصّ جوامع شرق و غرب نیز با پوچی اعتقاد به شانس کنار نیامده اند.

فصل هفتم: هر حرکتی نیاز به شناخت دارد
 

"يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة"(14)چه گل زیبا و باطراوتی!گویا تمام زیبایی خلقت را در این موجود به یک جا جمع کرده اند.وقتی بذر آن را در داخل زمین قرار می دادم اندیشه دیدن چنین زیبا موجودی را نداشتم.امّا ذرّه ذرّه این عالم مخلوق یگانه جمالی است که خود را این طور ستایش کرد:الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه‏(15)اویی که هر چیزی را در نیکوترین صورت آفرید. حرکت در تمام عالم جریان دارد.حرکت از بذر به گل شدن.نطفه به انسان.پرنده ای که به سوی اوج در آسمان حرکت می کند و یا سنگی که از بالای کوه به ته دره سقوط می کند.هر چند یکی به بالا می رود و دیگری به سمت پایین حرکت می کند اما همه و همه حرکتند.چون حرکت یعنی گذر از قبل ها به سوی بعدها.گذشتن از آنچه رفته است به سوی آنچه در حال آمدن است.حرکت در یک سخن گذشت لحظه ها برای موجودات است.ما انسان ها نیز خارج از این حکم طبیعت نیستیم.ما هم محکوم به حرکتیم.با یک تفاوت.حرکت ذرّات بی شعور و بی اراده حرکتی محکوم به جبر و غریزه است .آن گل زیبا ، زیباییش نقطه جبری اوست که راهی جز رسیدن به این مرحله در آخر مسیر حرکتش نیست.او قدرت بر اختیار مسیر ندارد.اما من در انتخاب گل یا خار شدنم آزادم.اما حرکت من انسان مورد خواست و اراده ام است. من قوّه عقل و تحلیل دارم تا راه را انتخاب کنم.انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا(16)راه را به من نمایانده اند اما در انتخاب آن مختارم کرده اند.چرا؟چون من انسانم.من خلیفه خدا و گل سر سبد عالمم.امیر المؤمنین علیه السلام به کمیل می فرماید:ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن حرکت نیز به شناخت داری.حرکت تو یک حرکت جبری نیست.بلکه حرکت تو یک طی مسیر عالمانه و با اختیار است که اگر این مسیر را بدون شناخت در پیش بگیری نه تنها به مقصد متعالی خود نمی رسی ، بلکه روز به روز از هدف دور تر می شوی.امام صادق علیه السّلام می فرمایند:الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى سَرَابٍ بِقِيعَةٍ لَا تَزِيدُهُ سُرْعَةُ سَيْرِهِ إِلَّا بُعْدا(17)کسی که مسیری را بدون شناخت و بصیرت طی کند مانند کسی است که در بیابان به سوی سراب پیش می رود.هرچه سریع تر گام بردارد از هدف بیشتر دور می شود. و در روایتی دیگر از رسول اعظم صلّی الله علیه و آله می خوانیم:مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِح(18)کسی که عملش از سرعلم و دانایی نبوده و جاهلانه کار انجام می دهد ، عملش بیش از آنکه باعث صلاح و درستی شود مایه فساد و تباهی می شود. انسان ها به طور معمول خواهان اصلاح و نیکی در کارهای مربوط به خود و دیگران هستند.کسی به دنبال تباهی آینده خود و دیگران نیست.اما ریشه بسیاری از فساد ها جهل و ندانم کاری است.الجهل معدن الشر(19)جهل و نادانی میوه و ثمری جز تباهی ندارد.هر چند نیّت من صادقانه باشد.کسی که بدون برنامه حرکت می کند، یا برنامه او مطابق هدف و توان او نباشد و یا همسفر و مشاور صالحی در طی مسیر انتخاب نکند، محکوم به شکست و تباهی خواهد بود .

فصل هشتم: چرا باید پرسید؟
 

السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ الْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُتَكَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُم(20)امام باقر علیه السّلام می فرمایند: علم و دانش به مانند گنجینه هایی هستند که کلید گشودن آنها سؤال کردن است.پس بپرسید که در پرسیدن چهار نفر اجر می برند. سؤال کننده و گوینده(جواب دهنده)و آنکه می شنود و آنکه دوستدار این هاست. انسان ها وقتی به دنیا می آیند خیلی چیز ها را بلد نیستند.اما با گذر زمان و کمک اطرافیّان نسبت به عالم شناخت پیدا کرده و مرور شب و روز دانسته های جدیدی برای او به ارمغان می آورد.مشاوره یا به عبارتی سخن ها و آراء را با هم در میان گذاشتن از جمله راه کارهای دینی و عقلی است که یافتن راه درست در دوراهی ها و نیل به خوشبختی و دوری از افتادن به ورطه تباهی است.مشاوره یعنی اینکه افراد آنچه از جوانب مختلف یک قضیّه می دانند با هم در میان می گذارند تا بتوانند در سنجش امتیازهای مثبت و منفی و در نظر گرفتن موقعیّت زمانی و مکانی،تصمیمی که بیشترین نفع را داشته باشند را اتّخاذ کنند.در متون دینی اهمیّت فراوانی در موضوع برگزیدن راه مشاوره و پرهیز استبداد و خودرأیی وارد شده است.اکثر این روایات از زبان امام علی علیه السّلام به این مضمون آمده است که :لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَة(21)هیچ پشتوانه ای چون مشورت نیست.وَ قَالَ ع مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ- وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا(22)هر کس در نظرش مستبدانه حرکت کند به هلاکت و نابودی کشیده می شود و او که با دیگران در امورش مشورت کند با آنها در عقل و فهم شریک شده است.(و قطعا چند عقل و تفکر بهتر از یک فکر نتیجه نمی گیرند.)عن عليّ عليه السّلام: من استبدّ برأيه ذلّ.(23)هر کس با استبداد رأی پیش رود و با دیگران مشورت نکند خوار می شود.من قنع برأيه فقد هلك.(24)هر كه قانع شود برأى خود پس بتحقيق كه هلاك شود.امير المؤمنين (ع) در وصيّت به فرزندانشان محمّد بن حنفيّه فرموده است:آراى مردان را جمع كن، سپس آن رأيى را كه به حقّ نزديكتر است انتخاب كن و آرائى را كه شك دارى رها كن ... تا اين كه فرمود: كسى كه به رأى خود عمل كند خودش را به خطر مى‏افكند و هر كه آراى مختلف را مورد توجّه قرار دهد به راههاى خطا و اشتباه پى مى‏برد(25)خوافى الآراء تكشفها المشاورة.(26) مشاوره باعث می شود اموری که از خوبی و بدی بر انسان مخفی و پنهان است آشکار شود و قبل از اینکه انسان خود تجربه دیگران شود از افتادن در این مشکل در امان بماند.شاور ذوى العقول تأمن الزّلل و النّدم. مشورت كن با صاحبان عقلها تا ايمن گردى از لغزش و پشيمانى.جماع الخير فى المشاورة و الأخذ بقول النّصيح.(27)جمع‏كردن خير در مشورت كردن است و عمل كردن به گفتار نصيحت‏ كننده.اهمیّت رواج فرهنگ مشاوره در اسلام به گونه ای است که خداوند حتّی به پیامبرش که صاحب علم الهی است توصیّه به مشورت با دیگران می کند.شهید مطهّری در این باره می نویسد:«...خداوند مى‏گويد] پيغمبر ما، عزيزما! در كارها با مسلمين مشورت كن. عجبا! پيغمبر است، نيازى به مشورت ندارد. رهبرى مشورت مى‏كند كه نياز به مشورت دارد. او نياز به امر مشورت ندارد ولى براى اينكه اين اصل را پايه گذارى نكند كه بعدها هركس كه حاكم و رهبر شد، [بگويند او] مافوق ديگران است، او فقط بايد دستور بدهد ديگران بايد عمل كنند و مشورت معنى ندارد، [لهذا مشورت مى‏كرد]. على هم مشورت مى‏كرد، پيغمبر هم مشورت مى‏كرد. آنها نيازى به مشورت نداشتند ولى مشورت مى‏كردند براى اينكه اولًا ديگران ياد بگيرند، و ثانياً مشورت كردن شخصيت دادن به همراهان و پيروان است. آن رهبرى كه مشورت نكرده- ولو صددرصد هم يقين داشته باشد- تصميم مى‏گيرد، اتباع او چه حس مى‏كنند؟مى‏گويند پس معلوم مى‏شود ما حكم ابزار را داريم، ابزارى بى‏روح و بى‏جان. ولى وقتى خود آنها را در جريان گذاشتيد، روشن كرديد و در تصميم شريك نموديد، احساس شخصيّت مى‏كنند و در نتيجه بهتر پيروى مى‏كنند. «وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ.» اى پيغمبر! ولى كار مشورتت به آنجا نكشد كه مثل آدمهاى دودل باشى؛ قبل از اينكه تصميم بگيرى مشورت كن، ولى رهبر همين قدر كه تصميم گرفت تصميمش بايد قاطع باشد. بعد از تصميم يكى مى‏گويد: اگر اين‏جور كنيم چطور است؟ ديگرى مى‏گويد: آن جور كنيم چطور است؟ بايد گفت: نه، ديگر تصميم گرفتيم و كار تمام شد. قبل از تصميم مشورت، بعد از تصميم قاطعيت. همين قدر كه تصميم گرفتى، به خدا توكل كن و كار خودت را شروع كن و از خداى متعال هم مدد بخواه.(28)« ... با اين فكر مبارزه مى‏كند كه بعضى از مردم را غرور مى‏گيرد و خودشان را مافوق همفكرى و همكارى، مافوق عقل و فكر و عمل ديگران فرض مى‏كنند؛ فكر نمى‏كنند كه عقل فرد هر اندازه صائب باشد و عمل فرد هر اندازه مؤثر باشد، مثل عقل اجتماعى و عمل اجتماعى نيست. در دستورات دين مقدس اسلام به مشورت توصيه اكيدى شده خصوصاً در كارهاى اجتماعى. اولًا خود قرآن مى‏فرمايد:
وَ الَّذينَ اسْتَجابوا لِرَبِّهِمْ وَ اقامُوا الصَّلوةَ وَ امْرُهُمْ شورى‏ بَيْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقونَ (29)آنها كه دعوت الهى را پذيرفته و نماز را بپا داشته‏اند و كارهاى خود را با مشورت حل و فصل مى‏كنند و از روزيها كه به آنها داده‏ايم انفاق مى‏كنند.يكى از مختصات اهل ايمان را اين مطلب قرار مى‏دهد كه كارهاشان را با شور و همفكرى صورت مى‏دهند؛ آن را همرديف نماز و انفاق قرار داده. درباره رسول اكرم مى‏فرمايد:
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ(30)نسبت به مردم عفو و گذشت داشته باش، براى آنها دعا و استغفار كن و در كارها با آنها مشورت كن.رسول خدا با آنكه پيغمبر بود و با آنكه مردم توقع نداشتند كه او رأى و عقيده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش براى آنكه مردم را تحقير نكرده باشد، براى آنكه به مردم شخصيت بدهد و شخصيت آنها را محترم بشمارد، براى اينكه دستورالعمل امت باشد براى هميشه، با آنها مشورت مى‏كرد و از آنها نظر مى‏خواست. داستان مشورت نظامى در جنگ خندق و نظر دادن سلمان فارسى كه در ايران در اين گونه مواقع دور شهر خندق مى‏كَنند و به اين وسيله از خود دفاع‏ مى‏كنند و پذيرفتن رسول اكرم نظر سلمان را، معروف است.»(31) یا درباره ی امیرالمؤمنین علیه السّلام ،سخنان و سیره آن بزرگوار را چنین توضیح می دهند که: «در دنياى ما حداكثر اين است كه ديگران به مردم مى‏گويند با حاكمهاى خودتان اينطور نباشيد، آزادمرد باشيد. على عليه السلام مى‏گويد با من كه حاكم هستم اين گونه نباشيد، آزادمرد باشيد.) لا تُكَلِّمُونى بِما تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَة (32)مبادا آن اصطلاحاتى را كه در مقابل جبّاران به كار مى‏بريد كه خودتان را كوچك و ذليل و خاك پا مى‏كنيد و او را بالا مى‏بريد و به عرش مى‏رسانيد، براى من به كار ببريد.
نُه كرسى فلك نهد انديشه زير پاى
تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند
مبادا با من اين گونه حرف بزنيد! با من همان‏طور كه با ديگران حرف مى‏زنيد، صحبت كنيد. وَلا تَتَحَفَّظوا مِنّى بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اهْلِ الْبادِرَة و اگر ديديد احياناً من عصبانى و ناراحت شدم، حرف تندى زدم، خودتان را نبازيد، مردانه انتقاد خودتان را به من بگوييد، از من حريم نگيريد. وَلا تُخالِطونى بِالْمُصانَعَةِ با بارى به هر جهت، هر چه شما بفرماييد صحيح است، هر كارى كه شما مى‏كنيد درست است (اين را مى‏گويند مصانعه و سازش) با من رفتار نكنيد. هرگز با من به شكل سازشكارها معاشرت نكنيد. وَلا تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقالًا فى حَقٍّ قيلَ لى گمان نكنيد كه اگر حقّى را در مقابل من بگوييد، يعنى اگر عليه من كلمه‏اى بگوييد كه حق است، بر من سنگين خواهد آمد. بحق از من انتقاد كنيد، ابداً بر من سنگين و دشوار نخواهد بود، با كمال خوشرويى از شما مى‏پذيرم. وَلَا الِتماسَ اعْظامٍ لِنَفْسى اى كسانى كه من حاكم و خليفه‏تان هستم و شما رعيّت من هستيد، خيال نكنيد كه من از شما اين خواهش را دارم كه از من تمجيد و تعظيم كنيد، از من تملّق بگوييد، مرا ستايش كنيد، ابداً.بعد يك قاعده كلّى را ذكر مى‏كند: فَانَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ انْ يُقالَ لَهُ اوِ الْعَدْلَ انْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كانَ الْعَمَلُ بِهِما اثْقَلَ عَلَيْه(33)يعنى آن آدمى كه وقتى حق را به او مى‏گويى دشوارش مى‏آيد و ناراحت مى‏شود كه چرا حق را گفتى، عمل كردن حق براى او سخت‏تر است.كريستين سن مى‏نويسد: انوشيروان عده‏اى را به عنوان مشورت جمع كرده بود و با آنها درباره مسئله‏اى مشورت مى‏كرد. عقيده خودش را گفت، همه گفتند هرچه شما بفرماييد همان درست است. يكى از دبيران، بيچاره گول خورد، خيال كرد واقعاً جلسه مشورت است و او هم حق دارد رأيش را بگويد. گفت اگر اجازه بفرماييد من نظرم را بگويم. نظرش را گفت، عيبهاى نظر انوشيروان را هم بيان كرد. انوشيروان‏ گفت: اى بى‏ادب! اى جسور! و بلافاصله دستور داد كه مجازاتش كنند. قلمدانهايى را كه آنجا بود درحضور سايرين آنقدر به سرش كوبيدند تا مُرد.آن كه حق را سنگين مى‏شمرد كه به او گفته شود و اگر به او بگويند كه به عدالت رفتار كن، بر او سخت است، قطعاً بدانيد كه عمل به حق و عدالت خيلى برايش سخت‏تر است.و در آخر خواهش مى‏كند: فَلا تَكُفُّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اوْمَشْوَرَةٍ بعَدْلٍ(34) اى اصحاب من، ياران من، ايّهاالناس! از شما خواهش مى‏كنم كه هرگز از سخن حق و انتقاد حق و از اينكه مشورت خودتان را به من بگوييد نسبت به من مضايقه نكنيد.اين نمونه‏اى كامل از مردى است كه از نظر معنوى آزاد است و در مقام حكومت بدين گونه به ديگران آزادى اجتماعى مى‏دهد.خدايا تو را قسم مى‏دهيم به حقيقت علىّ بن ابى طالب عليه السّلام ، كه ما را از پيروان واقعى على قرار بده.»(35)

فواید مشاوره:
 

چه بسا من گزینه ای را عامل خوبی و سعادت خود می دانم اما از بدی های آن غافلم.مشاور نقاط ضعف و بدی را به من گوشزد می کند.
1.چه بسا من از خوبی های فرد یا کاری ناآگاهم،و تنها بدی هایش را می دانم.با مشاوره از تمام جوانب آگاه می شوم.
2.فرد با اطمینان بیشتری شروع به کار می کند.
3.از تصمیم گیری یا برخورد عجولانه که باعث بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی است جلوگیری می شود.
4.گاهی در موفقیّت یک کار زمان مناسب نیز اثرگذار است، مانند ازدواج-وارد بازار خاصی شدن-فراگیری زبان خارجه-مسافرت های تفریحی و ....در این صورت زمان مناسب با کمک مشاور به دست می آید.
5.مشکلات و عیب های احتمالی پیش بینی شده اند و خوره فکر در ایجاد دلسردی و سستی نمی شوند.
6.مشکلات و عیب های احتمالی پیش بینی شده اند و اتخاذ راهکار های مناسب مانع غافلگیری می شوند.
7.تصمیمی که گرفته می شود ضریب خطای کمتری دارد.

فواید جانبی مشاوره:
 

1.ورزش ذهن(در درگیری با خوبی و بدی های یک قضیه فکری)
2.تمرین فکر کردن
3.برخورد عمقی با مسایل و دوری از سطحی نگری
4.کسب تجربه در رویایی دوباره با این موضوع یا موضوعات مانند آن
5.انتقال تجربه و فکر به دست آمده به دیگران
6.ارتقاء حس همدردی و نوع دوستی
7.ارتقاء روحیّه نقدپذیری

فصل نهم: از چه کسانی باید پرسید؟
 

امام صادق علیه السّلام فرمود: مشورت داراى حدودى است كه اگر آن حدود شناخته و رعايت نشود ضررش برای مشورت‏ كننده از نفعش بيشتر است.آن حدود عبارتند از: كسى كه با او مشورت مى‏شود: 1- عاقل باشد. 2- آزاده و ديندار باشد. 3- دوست مهربان و مانند برادر باشد. 4- اگر از راز تو آگاه شد مثل اين كه خودت به آن آگاهى و آن را مكتوم و پوشيده مى‏دارد. زيرا تو زمانى از راهنمايى مشاور سود مى‏برى كه او عاقل باشد، و وقتى كه وى آزاد مرد و متديّن بود نهايت كوشش را براى نصيحت كردن تو به كار مى‏برد، وقتى كه دوست مهربان و مانند برادر باشد و او را از راز خويش آگاه كردى راز تو را پوشيده نگاه مى‏دارد، و آگاهى او مانند اين است كه خودت به آن آگاهى، [اگر اين شرايط رعايت شود] مشورت جامع و نصيحت كامل مى‏گردد.(36)امیرالمؤمنین علیه السّلام در این باره می فرمایند:استشر عدوّك العاقل و احذر رأى صديقك الجاهل.(37) مشورت كن با دشمن عاقل خود و حذر كن از رأى دوست نادان خود زيراكه دشمن عاقل داند كه هرگاه كسى با او مشورت كند خيانت كردن با او معقول نيست بايد آنچه صلاح او باشد به او گفت و چون عاقل است اعتماد بر رأى او هست بخلاف دوست نادان كه اعتماد بر رأى او نيست.
دشمن عاقل که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود.
چشیده است. سخنی که مشاور مجرّب می گوید سخن کسی نیست که آتش را از دور دیده و وصف می کند.او درون آتش بوده و از سوزندگی و حرارت آن با یقین و علم سخن می گوید.او فراز و نشیب های زندگی را آزموده و اکنون زبان به وصف آن گشوده است .مشاور باید دور اندیش باشد.دوراندیشی آن است که چه بسا کاری رفاه و آرامشی چند روزه و موقّت را به دنبال داشته باشد ولی در پس آن سختی هایی ناگفتنی نهفته است که این رفاه اندک به آن سختی ناگوار یا طولانی نمی ارزد. مشاور نباید با دلسوزی بی جا فرد را به سوی این رفاه بد عاقبت هدایت کند.و دوراندیشی آن است که سختی های گذرا و اندک را نبیند و آینده طلایی کار درست را به مشورت کننده بنمایاند.به او حقیقت دنیا و سختی های آن را گوشزد کند و به او بگوید که:
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
امام علی علیه السلام در زمینه تجربه و دور اندیشی مشاور می فرمایند: خير من شاورت ذووا النّهى و العلم و اولو التّجارب و الحزم.(40) بهترين كسى كه می توانی با او مشورت کنی صاحبان عقل و علم اند، و خداوندان تجربه ها و دور انديشى. و مراد از تجربه که در این روایات ذکر شد چه بسا اشاره به همان تخصّص و توانایی باشد که امروزه به عنوان گزینه ی مهمّی برای مشاوران در نظر گرفته می شود.علاوه بر دانایی حسّ خیرخواهی و برادری نیز در او باشد تا فراتر از درک راه درست ، جدای از هوای نفس و نفع خودش آنچه وجدان بیدارش در صلاح مشورت خواه می بیند از گفتنش پرهیز نکند.نفع و ضرر مشورت کننده را نفع و ضرر برای خودش دانسته و با تمام حسّ نوع دوستی و مهربانی مرا به راه درست رهبری کند.امام باقر عليه السّلام به شخصى به نام صالح فرمود: يا صالح اتّبع من يبكيك و هو لك ناصح و لا تتّبع من يضحكك و هو لك غاشّ و ستردون على اللّه جميعا فتعلمون.اى صالح : از كسى پيروى كن [: با او مشورت كن‏] كه تو را بگرياند و خير خواه تو باشد، و دنبال مكن كسى را كه تو را بخنداند ولى نسبت به تو صميميّت و خيرخواهى ندارد. و بزودى همگى بر خدا وارد مى‏شويد و خواهيد فهميد دوستان واقعى چه كسانى بوده‏اند.(41)امام علی علیه السّلام فرمودند: صلاح الرّاى بنصح المستشير(42) صلاح رأى به خالص بودن مشاور و خیرخواهی اوست.(نه اینکه مشاور به جای خیر مشورت کننده،منافع شخصی خود را در نظر گرفته و طبق آن مشورت دهد.)از مهم ترین خصوصیات مورد نیاز برای فردی که او را به عنوان مشاور انتخاب می کنیم تقوا مشاور و خدا محوری اوست.امام صادق (ع) فرمود: در كار خود با كسانى مشورت كن كه از پروردگارشان مى‏ترسند.(43)انسان متّقی در مشاوره هم دنیا را می بیند و هم آخرت را.امام کاظم علیه السّلام فرمودند: "ليس منّا من ترك دنياه لدينه أو ترك دينه لدنياه"(44)آن که از دنیا به خاطر دین و آخرتش بگذرد و یا از دینش به خاطر دنیا بگذرد از ما نیست.انسان متّقی ضمن در نظر گرفتن نفع و ضرر مشورت کننده، مواظب حقوق دیگران نیز هست. هیچ گاه جامعه را فدای فرد نکرده و فریب تعریف و تمجیدی که تضییع حقوق دیگران در آن باشد را نمی خورد.مشاور با تقوا سخن خدا و اهل بیت علیهم السلام را سخن محکمی می داند که سعادت بشر در گرو پایبندی به این سخنان است. مرز حلال و حرام را در نظر می گیرد و حرام را راه حل نمی داند و پیشنهاد نمی کند.گاهی اوقات می توان با دروغ ، گذشتن از آبروی دیگران ، ربا ،ارتباط نامشروع و یا زد و بندهای مالی و سیاسی و غیره ، به راحتی به مقصود رسید.راه حرام هرچند نزدیک ترین و کوتاه ترین مسیر برای رسیدن به هدف باشد ولی ناخشنودی پروردگار را به دنبال دارد.پروردگار مهربان و کریمی که همه کاره عالم بوده و تمام خیر و شرها بدست اوست.مشاور متّقی عظمت خالق را هم خود متذکر است و هم به دیگران متذکر می شود تا مبادا بدون توجه به رضایت او کاری انجام شود.
مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً (3)(45)هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد، و هر كس بر خداوند توكل كند كفايت امرش را مى‏كند، خداوند فرمان خود را به انجام مى‏رساند، و خدا براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (1) ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (3)(46)
ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه صاحب بالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه‏اند او هر چه بخواهد در آفرينش مى‏افزايد، او بر هر چيزى قادر است.خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى‏تواند جلو آن را بگيرد، و هر چه را امساك كند كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست، و او عزيز و حكيم است. اى مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما، آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست، با اين حال چگونه به سوى باطل منحرف مى‏شويد.مشاور متّقی این آیات را به مخاطب خود یادآور ساخته و ضمن امیدوار کردن او به لطف و رحمت خدا ، او را از انجام حرام و ابتلا به غضب خداوند می ترساند.در روایات علاوه بر ملاک هایی که گفته شد، به ملاک دیگری نیز اشاره شده است که کمتر مورد توجه قرار می گیرد.امام صادق علیه السلام می فرمایند: " مشورت مكن با كسى كه عقلت او را باور ندارد و گرچه به عقل و ورع شهرت دارد"(47)مشاور باید در نزد مشورت کننده وجاهت و مقبولیّتی داشته باشد تا سخنان وی به هدر نرود. چه بسا مشاوری دارای تقوا و زبردستی قابل تحسینی در مشاوره دادن باشد اما برای فرد خاصی دارای مقبولیّت مشاوره خواهی نباشد.(مانند همسران نسبت به همدیگر.مخصوصا اگر مشاور خانم ایشان باشد.)پس باید با کسی مشورت کرد که علاوه بر داشتن تجربه و تقوای کافی، دارای پذیرش و مقبولیّت کافی نزد مخاطب برای مشاوره نیز باشد.

فصل دهم: از چه کسانی نباید پرسید؟
 

مشاوره طلب خیرخواهی و احترام و اعتماد به رآی دیگران است.اعتمادی در راستای گام برداشتن به سوی رهایی از تحیّر در دوراهی ها و انتخاب گزینه مناسب.چه بسا در مشاوره نیاز باشد که بعضی از مسایل مهم و مخفی زندگی شخصی و اجتماعی فرد با مشاور در میان گذاشته شود تا هم فکری بهتری صورت بگیرد.آیا هر فردی صلاحیّت آگاهی از زندگی شخصی فرد را دارا می باشد؟آیا هر فردی می تواند راه درست و اشتباه را تشخیص دهد و او را به دیگران نیز بنمایاند؟و آیا هر فردی آنچه صلاح زندگی من است را بدون توجه به نفع و ضرر شخصی خودش به من خواهد گفت؟این گونه پرسش هاست که این دغدغه را مهم می کند که هر فردی صلاحیّت مشاوره را ندارد.مشاور علاوه بر دارایی هایش باید از برخی صفات رذیله و عیب ها به دور باشد تا سخن و راه کارش بتواند هموار کننده مسیر و برطرف کننده مشکلات باشد.مشاوری که دارای افراط یا تفریط فکری باشد یا بیش از حد نسبت به مسایل خوش بین یا بد بین باشد هیچ گاه نمی تواند هدایت کننده به راه مستقیم و درست باشد. الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّة(48)هر فرد به مقتضای سن،جنسیّت، وضعیّت فردی و خانوادگی خویش نیاز به دریافت راه کار های خاصی دارد.تعصّب های فکری و عدم بینش وسیع مشاور نه تنها اصلاحی ایجاد نمی کند بلکه چه بسا باعث بروز سختی ها و گره های جدیدی در زندگی می شود.افرادی هستند که به علل مختلفی در زندگی شکست خورده اند.این افراد بر دو گروهند.برخی اشتباهاتشان را می پذیرند و به اصلاح آنها مبادرت می کنند و برخی به جای قبول اشتباهاتشان رو به توجیه خود و پرتاب توپ خطا به زمین افراد دیگر و جامعه می کنند.عینکی از بدبینی نسبت به جامعه و افراد بر چشم خود می زنند و سعی می کنند ایده های خود را به دیگران نیز تزریق کنند.مردان و زنانی به دلیل عدم درک متقابل از هم دیگر و توقّعات بی جا از هم جدا می شوند.بعد از جدایی تبدیل به شیاطین سیاری در سدّ راه شدن برای تشکیل خانواده یا از هم پاشیدن زندگی دیگران می شوند.فکر می کنند اگر یک زندگی می خواست پایدار باشد زندگی آنها بود که آن هم از هم پاشید.پس دیگران نیز نمی توانند زندگی کنند.هرکدام به ساختن یک شخصیّت وحشتناک و بدون درک و شعور از جنس مخالف می پردازند تا خود را فرشته ای فریب خورده چنگال اهریمن معرفی کنند.افرادی در اثر عجله در رسیدن به خیالات خام و باطل خود راه خلاف و گناه را پیش می گیرند و وقتی به بن بست می رسند و یا در دام قانون گرفتار می شوند،به جای قبول خطای خود،به متّهم کردن دوستان و جامعه پیرامون خود متوسل می شوند. اینها افرادی هستند که در اندرز دیگران فرصتی برای درد دل و خالی کردن عقده های درونی خود می یابند.به راحتی با کلمات بازی کرده و آبی بر آتش ندای صادقانه وجدان خود می ریزند..به کسی اعتماد نکن که به هر که اعتماد کردی از همان فرد خیانت خواهی دید..اگر همسرت با تو بداخلاقی کرد از همان اول جلویش بایست تا راه را بر تندی های دیگر او ببندی.عفو و گذشت افراد را سرکش می کند. .همه چیز پارتی و آشنا داشتن است.درس و تحصیل خریداری ندارد.(قصد او تسکین تنبلی های خود و سست کردن مخاطب نسبت به نحصیل است.بدون اینکه راه کاری ارائه کند.).اینهایی که دم از دین و پاکی می زنند چون به خلوت می روند،آن کار دیگر می کنند.(به این قصد می گوید که دینداری و تدین را بی ارزش و بدون پشتوانه حقیقی جلوه دهد.در حالی که بد عمل کردن برخی متدینین نه تنها دلیل بر تباهی همه نمی شود ، ضربه ای به حقانیت اصل دین نیز نمی زند. ).دین و افکار دینی قدیمی شده...به غرب و پیشرفت های آنها نگاه کن.(بدون اینکه به ریشه اصیل دین اشاره کند و یا از آمارهای ضد انسانی توحش و ابتذال در غرب بگوید،سعی می کند دین را در نظر مخاطبش تحجّر و واماندگی نشان دهد.).حالا اول جوانی توست.وقت برای زحمت و تلاش یا عبادت برای تو زیاد است.حالا وقت خوشی و تفریح است.جوانی که بر نمی گردد.(بدون توجه دادن به حد تفریح در زندگی و تطابق تلاش و تفریح در سعادت آینده،چشم فرد را بر واقع گرایی می بندد.)امام رضا (ع) از پدرانش از حضرت علىّ (ع) نقل كرده است كه پيامبر (ص) فرموده است: يا علىّ با شخص ترسو مشورت نكن زيرا او راه خروج [از گرفتاريها] را براى تو سخت جلوه مى‏دهد و حتما با بخيل مشورت نكن، زيرا تو را از هدف بازمى‏دارد، با حريص مشورت نكن زيرا او كار بد را زيبا جلوه مى‏دهد، و بدان كه ترس و بخل و آزمندى غريزه‏اى است كه از سوء ظنّ ناشى مى‏شود.(49) فردی که دچار بیماری های روانی چون سوء ظن به خداوند و افراد بشر است نمی تواند آینده روشنی در جلو چشمان فرد قرار دهد.او نگاه تنگی دارد که جز نیمه ی خالی لیوان را نمی تواند ببیند.خداوند متعال او را خلق کرد و رزق او و دیگران را تضمین کرد،هر روز می خورد ولی باز از ترس فردا و دلهره گرسنه ماندنش لاغر می شود.هزاران بلا از او دفع شد اما برای بلای بعدی خودش را تنها و بدون یاور می بیند. از دیگر نباید های مشاور، حکومت داشتن ناامیدی و یأس بر قلب و جان اوست.خداوند انسان ناامید را فردی گم کرده راه می داند. مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّون(50)ناامید نمی شود از رحمت خداوند جز انسان گمراه.پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله فرمودند: انّما الامل رحمة من اللَّه لامّتى لولا الأمل ما ارضعت امّ ولدا و لا غرس غارس شجر(51)امیدواری و آرزو داشتن رحمت خداوند بر امت من است.اگر نبود امیدواری هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت. اگر قرار بود باغبان در وقت کار به این بیندیشد که مبادا آتشی بیاید و درختانم را بسوزاند یا مبادا حشرات موذی چون ملخ و شته تلاشم را بر باد دهند و یا دیگر نتوانم به علت خشکسالی یا فرا رسیدن اجل ثمره کارم را ببینم،بیل را بر زمین می گذاشت و دست از تلاش می کشید.اما این نعمت امید است که او را به کارکردن دلگرم می کند.اگر این نعمت امیدواری در قلب و جان انسان نبود تاکنون نه بشری مانده بود و نه حیوان و درخت و گیاهی.انسان با امید به آینده از خواب بیدار می شوند و به تلاش روزانه خود می پردازند.مشاور باید امید به آینده را در دل فرد زنده کرده و شکست ها را برایش به نردبانی برای پیروزی تفسیر کند.مشاور باید فردی باشد مورد اعتماد و امین راز دیگران باشد.شنیدن سخنان و درد دل های مراجعه کننده ، باعث تغییر نظر و رفتارش نسبت به او نشود و راز فرد را تنها پیش خودش نگهدارد.مشاوری که ظرفیت همدلی با مخاطب را ندارد و نمی تواند با او همراه شود نخواهد توانست گرهی را بگشاید یا مرهمی بر زخم ها بگذارد.علاوه بر اینکه، مشاوری که دارای سعه صدر در برخورد با گفته های دیگران نباشد و نتواند رازداری کند،سنگ بنای بی اعتمادی را در این فرد و دیگران بنا نهاده و سد راهی برای پناه بردن به پشتوانه عظیم مشورت می شود.پس بر هر مشاوری لازم است قبلا از شنیدن ، ببیند آیا قدرت شنیدن و رازداری را دارد یا نه؟اگر چنین قدرتی در خود نیافت صادقانه کار را به دیگران بسپارد.

سخن آخر...
 

يَا هِشَامُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أَصْحَابَكَ عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْيَا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنِّي يَا هِشَامُ إِيَّاكَ وَ الْكِبْرَ عَلَى أَوْلِيَائِي وَ الِاسْتِطَالَةَ بِعِلْمِكَ فَيَمْقُتُكَ اللَّهُ فَلَا تَنْفَعُكَ بَعْدَ مَقْتِهِ دُنْيَاكَ وَ لَا آخِرَتُكَ وَ كُنْ فِي الدُّنْيَا كَسَاكِنِ الدَّارِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا يَنْتَظِرُ الرَّحِيلَ يَا هِشَامُ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ يُمْنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ فَإِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ فَإِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ الْعَطَب(52)
امام موسی کاظم علیه السلام در موعظه ای نسبت به هشام که از خواص یاران اهل بیت علیهم السلام است چنین نصیحت می کنند: ای هشام،خداوند به داود وحى كرد: بترسان و بيم بده ياران خود را از علاقه هواهاى نفسانى زيرا هر كس دلبند به شهوتهاى نفسانى باشد پرده بر دلش آويخته شده در رابطه با من. هشام بپرهيز از كبر و برترى‏طلبى بر دوستان من و خود را بالاتر دانستن به وسيله علمى كه دارى كه مورد خشم خدا قرار ميگيرى كه ديگر وقتى مورد خشم او قرار گرفتى دنيا و آخرتت سودى برايت نخواهد داشت. در دنيا چون كسى باش كه ساكن خانه مردم است كه پيوسته آماده حركت ميباشد. هشام همنشينى با متدينين شرافت دنيا و آخرت است. و مشورت با شخص عاقل خيرخواه نعمت و بركت و راهيابى و توفيق از جانب خدا است وقتى عاقل خيرخواه راهنمائى كرد ترا مبادا مخالفت كنى كه اين مخالفت برايت زيانبخش است.(53) امام علیه السلام در این روایت این نکته را گوشزد می نمایند که بالاتر از اهمیت کمک گرفتن از فکر دیگران و همنشینی با انسان عالم و عاقل، نور گرفتن از این همراهی و پذیرفتن پند آموز و خیر خواهانه آنها می باشد. دانستن راه تنها نیمی از مشکل را حل می کند و نیمه ی دیگر نیل به مقصود یا گشایش در کار، عمل به سخن مشاور است.نیمه ی اول که مراجعه به مشاور و پرسیدن راه بود ، مقدمه ای است که بدون ضمیمه نیمه دوم که عمل به راهنمایی مشاور است هیچ ثمره ای ندارد.نه تنها ثمری ندارد بلکه چه بسا در بار مذمت دنیا و آخرت نیز به همراه داشته باشد که چرا حالا که به راه و بیراهه آگاه شد باز به خطا رفتی.گویی فردی برای درمان به پزشک مراجعه کند و نسخه بگیرد،اما دیگر اهمیّتی به خرید داروی نسخه و استفاده از آن نکند.نسخه راه درمان را می گوید، اما درمان در عمل به نوشته های آن است.امام جواد علیه السلام فرمودند: الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِيقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُه(54). مومن به سه چیز نیاز دارد:1-توفیقی از جانب خداوند2-داشتن واعظی از درون 3-قبول نصیحت و خیر خواهی از کسی که پند می دهد.به روایتی از امام صادق علیه السلام بنگریم:"با مرد خردمند پارسا مشورت كن كه او جز به خير نظر ندهد، و مبادا خلاف آن كنى زيرا مخالفت با پارساى خردمند تباهى در دين و دنيا است."(55)امیدوارم بتوانیم در پرتو عنایات اهل بیت علیهم السلام بالخصوص مولایمان امام زمان علیه السلام ، رهروان خوبی در نشر کلام آنها و عمل به دستوراتشان باشیم.چه نیکو فرمودند که اگر مردم زیبایی ها (و عظمت کلمات ما را می فهمیدند) سراغ دیگران نمی رفتند.پس بیایید با تلاش و کوشش مضاعف قرآن و روایات را به نطق آورده و خود و دیگران را بر این سفره مهمان نماییم.الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله المنتجبین و عجّل اللّهم فی فرج مولانا صاحب الزّمان علیه السّلام

پي‌نوشت‌ها:
 

1 . الله نور السموات و الارض –نور / 35
2 . يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِم‏ از آنان بار گران (تكاليف سخت) و بندهايى را كه بر آنان بوده برمى‏دارد (و آزادشان مى‏كند)- اعراف/ 157
3 . ترجمه الميزان، ج‏8، ص 362
4 . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 73
5 . لسان العرب، ج‏13، ص 279
6 . نحل / 7 وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون
7 . روح المعانى، ج 14، ص 200
8 . ترجمه الميزان، ج‏12، ص 452
9 . آیات اولین سوره الرحمن
10. بقره/31
11. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص7
12. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏68 337 باب 81 الحياء من الله و من الخلق، ص 329
13. برگرفته از مثال بدایة الحکمة-المرحله السابعه-الفصل الثامن(در اثبات غایت برای آنچه لعب و باطل و بدون غایت محسوب می شود.)
14. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏74 /269 باب 11 وصيته ع لكميل بن زياد النخعي، ص 268
15. السجدة / 7
16. انسان / 2
17. أمالي المفيد 42 المجلس الخامس
18. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج74 /152 باب 7 ما جمع من مفردات كلمات الرسول ص و جوامع كلمه ص139
19. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى 43 /2 الجهل نادانى ،ص 43
20. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏1 /196 باب 3 سؤال العالم و تذاكره و إتيان بابه ، ص : 196
21. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏1/ 95 باب 1 فضل العقل و ذم الجهل، ص 81
22. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏72/ 104 باب 48 المشورة و قبولها و من ينبغي استشارته و نصح المستشير و النهي عن الاستبداد بالرأي،ص 97
23. الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى 521 / 159 الاستبداد بالرأي خود رأيى،ص520
24. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ج‏5 /158 7770 ،ص 158
25. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص47
26. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏3 466/ 5100 ، ص 466
27. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏3 368 / 4769 ، ص 368
28. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ، ج‏16 /179مشورت، ص 178
29. شوری/ 38
30. آل عمران/ 159
31. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏22، ص 236
32. نهج البلاغة 335 حق الوالي و حق الرعية ، ص 333
33. همان
34. همان
35. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏23، ص: 446
36. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام، ص 44
37. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، ج‏2، ص 237
38. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏3 ، 428 / 4989 ، ص 428
39. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏3 367/ 4767 ، ص 367
40. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏3 ، 428 /4989 ، ص 428
41. نقطه‏هاى‏آغازدراخلاق‏عملى ص226
42. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ، ج‏4 / 194 /5795 ، ص 194
43. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام 43 / 22 - باب استحباب مشورت با شخص پرهيزگار خردمند و اطاعت از او و كراهت مخالفت با وى، ص42
44. الآداب الدينية للخزانة المعينية با ترجمه عابدى 16 الفصل الأول الأخلاق و الآداب، ص 15
45. طلاق/ 2و 3
46. فاطر/ 1تا3
47. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار ، ج‏2/ 70 اخبار باب،ص66
48. نهج البلاغة 58 و من هذه الخطبة و فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف، ص58
49. آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام 47/ 26 - باب كراهت مشورت با شخص ترسو، بخيل، آزمند، برده، فرومايه و بدكار، ص 47
50. (15) الحجر : 56
51 . گلهاى جاويدان(هزار كلمه قصار) 145 منابع و مآخذ، ص142
52 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏1 / 154 باب 4 علامات العقل و جنوده، ص 106
53 . مواعظ امامان عليهم السلام-ترجمه جلد هفدهم بحار 271 بخش بيست و پنجم پند و اندرزهاى موسى بن جعفر(ع)
54 . تحف العقول عن آل الرسول ص 457 و روي عنه ع في قصار هذه المعاني، ص 455
55 . آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار ج‏2 / 69 اخبار باب، ص66
فهرست آیات:
1. الله نور السموات و الارض(نور ، 35)
2. يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِم‏(اعراف،157)
3. وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون(نحل، 7)
4. الَّذِى أَحْسَنَ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلَقَه(سجده، 7)
5. إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَا بَصِيرًا (انسان،2 )
6. وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى‏ بَيْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (شوری، 38)
7. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُتَوَكلِِّينَ (آل عمران، 159)
8. إِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشهِْدُواْ ذَوَىْ عَدْلٍ مِّنكمُ‏ْ وَ أَقِيمُواْ الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَالِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا(2) وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدْرًا ( طلاق، 2و 3)
9. الحَْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسُلاً أُوْلىِ أَجْنِحَةٍ مَّثْنىَ‏ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَعَ يَزِيدُ فىِ الخَْلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِيرٌ(1)مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَ مَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(2)يَأَيهَُّا النَّاسُ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكمُ‏ْهَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيرُْ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ فَأَنىَ‏ تُؤْفَكُونَ(3) (فاطر، 1تا3)
10. قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(الحجر ، 56)
11. الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيان(الرحمن آیه 1تا 4)
12. عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها(بقره آیه 31)
 

منابع و مآخذ
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه
3.ترجمه الميزان
4.تصنيف غرر الحكم و درر الكلم
5.لسان العرب
7.روح المعانى
8.مخزن العرفان در تفسير قرآن
9.بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار
10.بدایة الحکمة
11.أمالي المفيد
12.الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى
13.شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم
14.آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام
15.مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى
16.نقطه‏هاى‏آغازدراخلاق‏عملى
17.الآداب الدينية للخزانة المعينية با ترجمه عابدى
18.گلهاى جاويدان(هزار كلمه قصار)
19.مواعظ امامان عليهم السلام
20.تحف العقول عن آل الرسول ص
21.آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار
فهرست تفصیلی منابع و مآخذ
(همه منابع این نوشتار بر اساس نرم افزار های مرکز تحقیقات نور تنظیم شده است.)
1-کتب تفسیری
نام كتاب: ترجمه تفسير الميزان
‏نويسنده: موسوى همدانى سيد محمد باقر-موضوع: قرآن به قرآن و اجتهادى-‏قرن: چهاردهم‏زبان: فارسى‏-مذهب: شيعى-‏ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم-‏مكان چاپ: قم‏-سال چاپ: 1374 ش-‏نوبت چاپ: پنجم‏
نام كتاب: مخزن العرفان در تفسير قرآن
‏نويسنده: بانوى اصفهانى سيده نصرت امين‏-موضوع: عرفانى-‏قرن: چهاردهم-‏زبان: فارسى-‏مذهب: شيعى-‏ناشر: نهضت زنان مسلمان-‏مكان چاپ: تهران‏-سال چاپ: 1361 ش‏
نام كتاب: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم‏
نويسنده: آلوسى سيد محمود موضوع: اجتهادى و عرفانى ‏قرن: سيزدهم‏ زبان: عربى‏ مذهب: سنى ‏ناشر: دارالكتب العلميه‏ مكان چاپ: بيروت ‏سال چاپ: 1415 ق‏ نوبت چاپ: اول ‏تحقيق: على عبدالبارى عطية
‏2-کتب روایی
نام كتاب: تحف العقول عن آل الرسول ص
‏نويسنده: ابن شعبه حرانى‏ -موضوع: اخلاق‏ تاريخ- وفات مؤلف: قرن چهارم‏ -زبان: عربى- ‏تعداد جلد: 1 -ناشر: جامعه مدرسين -مكان چاپ: قم‏ -سال چاپ: 1404 ق‏ -نوبت چاپ: دوم‏
نام كتاب: نهج البلاغة
نويسنده: سيد رضى‏ -موضوع: گوناگون ‏-تاريخ وفات مؤلف: 406 ق‏ -زبان: عربى‏ -تعداد جلد: 1-ناشر: هجرت‏ -مكان چاپ: قم‏ -سال چاپ: 1414 ق‏نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار
نويسنده: علامه مجلسى‏-موضوع: گوناگون‏-تاريخ وفات مؤلف: 1111 ق‏-زبان: عربى-‏تعداد جلد: 42-ناشر: اسلاميه-‏مكان چاپ: تهران‏-سال چاپ: مختلف‏-نوبت چاپ: مكرر
نام كتاب: آداب معاشرت- ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار
نويسنده: محمد باقر كمره‏اى-‏موضوع: اخلاق‏-تاريخ وفات مؤلف: 1374 ش‏ -زبان: فارسى-‏تعداد جلد: 2-ناشر: اسلاميه‏-مكان چاپ: تهران‏سال چاپ: 1364 ش‏-نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: أمالي الصدوق‏
نويسنده: شيخ صدوق‏-موضوع: گوناگون-‏تاريخ وفات مؤلف: 386 ق‏زبان: عربى‏-تعداد جلد: 1-ناشر: اعلمى‏-مكان چاپ: بيروت‏-سال چاپ: 1400 ق‏-نوبت چاپ: پنجم‏
نام كتاب: مواعظ امامان عليهم السلام- ترجمه جلد هفدهم بحار
نويسنده: موسى خسروى‏-موضوع: اخلاق-‏تاريخ وفات مؤلف: معاصر-زبان: فارسى-‏تعداد جلد: 1-ناشر: اسلاميه‏مكان -چاپ: تهران-‏سال چاپ: 1364 ش-‏نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: گلهاى جاويدان( هزار كلمه قصار)
نويسنده: سيد عطاء الله مجدى-‏موضوع: كلمات قصار پيامبر اعظم‏-تاريخ وفات مؤلف: معاصر-زبان: عربى- فارسى‏-تعداد جلد: 1ناشر: سازمان تبليغات اسلامى-‏مكان چاپ: تهران‏-سال چاپ: 1369 ش‏-نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: مكارم الأخلاق- ترجمه مير باقرى‏
نويسنده: سيد ابراهيم مير باقرى‏موضوع: اخلاق‏تاريخ وفات مؤلف: معاصرزبان: فارسى‏تعداد جلد: 2ناشر: فراهانى‏مكان چاپ: تهران‏سال چاپ: 1365 ش‏نوبت چاپ: دوم‏
نام كتاب: أمالي المفيد
نويسنده: شيخ مفيد-موضوع: اخلاق-‏تاريخ وفات مؤلف: 413 ق-‏زبان: عربى‏-تعداد جلد: 1-ناشر: كنگره شيخ مفيد-مكان چاپ: قم‏-سال چاپ: 1413 ق‏-نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم‏
نويسنده: آقا جمال الدين خوانسارى‏-موضوع: گوناگون‏-تاريخ وفات مؤلف: 1122 ق‏-زبان: فارسى-‏تعداد جلد: 7-ناشر: دانشگاه تهران‏-مكان چاپ: تهران‏-سال چاپ: 1366 ش-‏نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: الآداب الدينية للخزانة المعينية با ترجمه عابدى
‏نويسنده: شيخ طبرسى- احمد عابدى-‏موضوع: اخلاق-‏تاريخ وفات مؤلف: 548 ق‏زبان: عربى- فارسى-‏تعداد جلد: 1ناشر: زائر-مكان چاپ: قم-‏سال چاپ: 1380-نوبت چاپ: اول‏
نام كتاب: تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏
نويسنده: عبد الواحد تميمى آمدى ‏-موضوع: گوناگون ‏-تاريخ وفات مؤلف: 550 ق‏ -زبان: عربى‏ -تعداد جلد: 1-ناشر: دفتر تبليغات‏ مكان چاپ: قم‏ -سال چاپ: 1366 ش‏ -نوبت چاپ: اول‏
3-کتب اخلاقی
نقطه‏هاى آغاز در اخلاق عملى
نویسنده آیت الله مهدوى كنى، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1376
4-کتب لغت
نام كتاب: لسان العرب‏
نويسنده: ابن منظور محمد بن مكرم-‏موضوع: واژه شناسى‏-قرن: هفتم‏زبان: عربى-‏مذهب: شيعى‏-ناشر: دار صادر-مكان چاپ: بيروت‏-سال چاپ: 1414 ق‏نوبت چاپ: سوم‏توضيح: واژه شناسى كلمات عربى‏
5-کتب دیگر
نام كتاب: مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى
‏نويسنده: استاد شهيد مطهرى-‏موضوع: مجموعه آثار-تاريخ شهادت مؤلف: 1358- زبان: فارسى‏-تعداد جلد: 27
نام کتاب: بدایة الحکمة
نویسنده: علامه محمد حسین طباطبایی -موضوع:فلسفه -ناشر:مؤسسه نشر اسلامی-چاپ هجدهم-تاریخ چاپ 1422ه ق




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما