رد پای ربوبیت در جوهره عبودیت

پیرامون مقام و منزلت عبد بودن و نسبت به اوامر الهی تعبد داشتن سخنان ارزشمند فراوانی گفته شده است؛ از جمله این سخنان کلام گهرباریست که نهایت عبودیت را رسیدن به مقام ربوبی می¬داند. اما در ابتدای امر این سوال برای انسان مطرح می¬گردد که این عبودیت چه امریست که ارزش و غایتی چنین متعالی را در پیش دارد؟ وآیا اصلاً رسیدن به این مقام ممکن و شدنی می-باشد؟ به فرض هم که جواب مثبت باشد، این ربوبیت بندگان با توحید ربوبی آیا سر ناسازگاری ندارد؟
يکشنبه، 1 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رد پای ربوبیت در جوهره عبودیت

رد پای ربوبیت در جوهره عبودیت
رد پای ربوبیت در جوهره عبودیت


 

نويسنده: بهزاد حبیبی
منبع: اختصاصی راسخون



 

چکیده:
 

پیرامون مقام و منزلت عبد بودن و نسبت به اوامر الهی تعبد داشتن سخنان ارزشمند فراوانی گفته شده است؛ از جمله این سخنان کلام گهرباریست که نهایت عبودیت را رسیدن به مقام ربوبی می¬داند. اما در ابتدای امر این سوال برای انسان مطرح می¬گردد که این عبودیت چه امریست که ارزش و غایتی چنین متعالی را در پیش دارد؟ وآیا اصلاً رسیدن به این مقام ممکن و شدنی می-باشد؟ به فرض هم که جواب مثبت باشد، این ربوبیت بندگان با توحید ربوبی آیا سر ناسازگاری ندارد؟ این سوالات و امثال اینگونه مباحث ما را بر آن داشت تا پیرامون مفردات و پیام¬های این کلام قدری سخن بگوییم.
کلید واژه:
عبودیت، ربوبیت، توحید ربوبی، مقام خلیفه الهی

مقدمه
 

آنگاه که خداوند انسان را خلق کرد و او را خلیفه و جانشین خود در زمین نامید و تاج کرامت را بر سر او نهاد، تا به امروز که ما این مطالب را می¬خوانیم، کسان بسیار بوده¬اند که در منزلت انسانی سخن گفته¬اند و خفتگان را با داستان¬ها، تمثیلات، اشعار، و موارد دیگر مورد سرزنش قرار داده اند.
ناگهان پرده بر انداخته¬ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته¬ای چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه در ساخته¬ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده¬ای
قدر این مرتبه نشناخته¬ای یعنی چه
گاه به او با دید دنیوی نگریسته¬اند و سرزنشش کرده¬اند:مالابن آدم والفجر: اوله نطفة، و آخره جیفة ولا یرزق نفسه، ولا یدفع حتفه. فرزند آدم را با فخر فروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفه¬ای گندیده و در پایان مرداری بدبو است، نه می¬تواند روزی خویش را فراهم کند و نه مرگ را از خود دور نماید! (نهج البلاغه حکمت 454 )و گاه نگاهی الهی داشته و در وصف او چنین سروده¬اند: «اتزعم انك جرم صغير؛ آيا تو خيال مي كني كه يك جرم كوچكي هستي؟» و «فيك انطوي عالم اكبر؛ درحالي كه عالم بزرگي در تو نهاده شده است» (دیوان أمیرالمؤمنین، ص 44) به هر حال انسان موجودیست با دو بعد وجودی که استعداد کمال و ترقی در وجودش به ودیعه نهاده شده است.اگر این انسان، راه صحیح را، که چیزی جز عودیت و بندگی ذات اقدس پروردگار نمی¬باشد به نیکی و سلامت طی کند آنچنان روحانیتی در او حاصل خواهد شد که به درجات غیر قابل وصف دسترسی پیدا خواهد کرد
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم نآید آن شوم
یکی از این مقامات غیر قابل وصف مقام ربوبی می¬باشد که در این مقاله به بررسی آن می¬پردازیم:

متن حدیث:
 

قال الصادق (ع): العبودية جوهرة كنهها الربوبية، فما فقد من (في) العبودية وجد في الربوبية، و ما خفى عن الربوبية اصيب في العبودية. حضرت صادق (ع) فرموده است: بندگى حقيقى جوهره‏ايست كه اساس و ذات آن ربوبيت است، پس آنچه از مقام عبوديت كم و ناپيدا شد، در مقام ربوبيت پيدا و هويدا گردد. و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيت مخفى و پوشيده گشت: در مراحل عبوديت جلوه‏گر و آشكار شود(مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص 453)
سند روایت
این روایت در کتاب شریف مصباح الشریعه ذکر گردیده است« مؤلّف كتاب « مصباح الشريعة » تاكنون ناشناخته مانده است . شايد علّت ناشناخته ماندنش از شدّت خلوص او بوده كه نخواسته نامش معلوم شود . اين كتاب داراى صد فصل است و در هر فصلى روايتى ، از قول امام جعفر صادق (عليه السلام) ، آن درياى حقايق كه حاوى عالى¬ترين مسائل عرفانى و اخلاقى است نقل شده است .يادگيرى مسائل مطرح شده در اين كتاب آسان و عمل به آن در خور قدرت هر مكلّفى است... « مصباح الشّريعه » كتابى است كه بيشتر مطالب آن با آيات قرآن و رواياتِ مستندِ وارده از رسول حق و امامان معصوم مطابقت دارد و به گونه¬اى نيست كه نتوان به آن اعتماد كرد»(عرفان اسلامي ج1ص1)درباره اعتبار این کتاب شریف سخنان فراوانی در بین علماء مطرح گردیده که چون مقاله ما از حوصله این بحث خارج می¬باشد در این قسمت به جمع بندی دانشمند و محقق ارجمند حجه الاسلام انصاریان اکتفا می¬کنیم:«در يك جمع بندى نظر بزرگان را در جهت گيرى به آن پنج دسته مى بينيم :
1. گروهى كه در نفى و اثبات و ردّ و قبولش سكوت كرده¬اند .
2. دانشمندان و بزرگانى كه عقيده دارند ، مؤلّف عارف اين كتاب ، از فرهنگ به جامانده¬ى حضرت صادق (عليه السلام) ، اين صد باب را تنظيم كرده و انشاى آن از خود مؤلّف است نه كلمات مستقيم امام (عليه السلام) .
3. بيشتر بزرگان دين و پرچمداران تربيت و اخلاق و عرفان به اين كتاب به ديده¬ى احترام نگريسته و آن را قابل قبول و عمل دانسته و عقيده دارند كه مؤلّف كتاب از مجموع روايات حضرت صادق (عليه السلام) اين كتاب را تأليف كرده است; چيزى كه هست از ده¬ها روايت جملاتى انتخاب كرده و آن جملات را به هم پيوسته تا براى هر فصلى روايتى تنظيم كرده باشد .
4. عدّه¬اى كه به اين كتاب با نظر بدبينى نگريسته و آن را از ساخته¬هاى صوفيّه يا دست پخت فضيلِ عياض دانسته¬اند و به طور كلّى اين مجموعه را مردود شمرده¬اند .
5. دسته¬اى از دانشمندان كه در قبول و ردّش جانب احتياط را مراعات كرده و فرموده¬اند : گرچه سند آن قطعى نيست ولى عمل به محتويّات آن ـ كه قسمت مهمّى از مطالبش موافق آيات و روايات مستند است ـ مانعى ندارد . علاّمه ى مجلسى (قدس سره) از اين گروه است و اين فقير بى مايه هم پس از بررسى¬هاى لازم اين نظر را انتخاب كرده¬ام».(عرفان اسلامی ج ص )به هر حال این کلام گهربار در بردارنده پیامی ارزشمند می¬باشد، که ما در این نوشته به محتوای آن نگاهی گذرا می¬اندازیم:
الف. عبودیت:
یکی از الفاظ رائج در قرآن و ادبیات دینی ما کلمه «عبد» و «عبودیت» می¬باشد. صاحب مفردات عبودیت را به این صورت معنا می¬¬کند:«العُبُودِيَّةُ: إظهار التّذلّل، و العِبَادَةُ أبلغُ منها، لأنها غاية التّذلّل»‏(المفردات في غريب القرآن، ص 542)عبوديّت، اظهار تذلّل و خاری و عبادت غايت تذلّل است و از عبوديّت رساتر مي¬باشد. این کلمه با مشتقاتش 275 بار در قران ذکر شده است که تحقیق و تفحص پیرامون آن ما را وارد بحث¬های شیرینی خواهد کرد که البته از حوصله و هدف این مقاله خارج و بحث جداگانه¬ای را می-طلبد.این شدت توجه قرآن به این موضوع به خاطر این است که اگر کسی عبادت چند هزار ساله شیطان را هم داشته باشد اما عبد نباشد، باز مستحق ندای «... کان من الکافرین» خواهد شد. این نکته در قضیه داستان توبه شیطان به خوبی ظاهر می¬شود؛ گویند: چون نوح سوار كشتى شد ابليس نزد او آمد و حضرت نوح فرمود: تو كيستى؟ گفت من ابليسم فرمود: براى چه آمدى؟ گفت: آمدم تا از پروردگارت بپرسى آيا من می¬توانم توبه کنم؟ خدا بدو وحى كرد، توبه‏اش اينست كه به قبر آدم سجده كند، گفت: من بزنده او سجده نكردم. چگونه بمرده او سجده كنم(بحار الأنوار، ج‏60، ص: 281)در این قضیه یکی از حکمت¬های وضع احکام شریعت به خوبی دیده می¬شود، و آن هم همان درس عبد و بندگی می¬باشد، تا ببینند چه کسی لبیک می¬گوید و چه کسی با ان قلت¬های مختلف از زیر بار این تکالیف شانه خالی می¬کند، لذا خداوند همچنان امر خود به ابلیس را در این ماجرا تکرار می¬نماید. داستان طالوت در قرآن نیز پیام بندگی را به دنبال دارد: « فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» منع کردن لشکری خسته و تشنه از آب خوردن، آن هم زمانی که رهسپار جنگ می¬باشند چه دلیلی می¬تواند داشته باشد شاید«طالوت مى‏خواست بداند انبوه لشكر تا چه اندازه، فرمان او را اطاعت مى‏كنند، به ويژه اينكه آنها با ترديد و دودلى و حتى اعتراض، رهبرى او را پذيرفته بودند،اگر چه در ظاهر تسليم شده بودند ولى شايد هنوز در باطن، شك و ترديد بر دل¬هاى آنها حكومت مى‏كرد، به همين دليل مامور مى‏شود كه آنها را امتحان كند، تا روشن شود، آيا اين سربازان كه مى‏خواهند در برابر شمشير آتشبار دشمن بايستند، توانايى تحمل مقدارى تشنگى را دارند يا نه؟»( تفسير نمونه، ج‏2، ص 243) وآیا حاضرند به خاطر اطاعت از رهبر خود، سختی را بدون چون و چرا بپذیرند.اگر عبودیت به معنای واقعی در کسی ظاهر شود و زندگی شخص وقف مولای خویش گردد، آنگاه زمینه عروج به آسمان¬های معنویت و رستگاری برای او فراهم می¬گردد. چه زیبا در ابتدای سوره اسراء خداوند فرموده: سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً... و از میان تمام القاب و صفات پیامبر عزیز اسلام کلمه عبد را برمی¬گزیند زیرا« کلمه عبد نشان می¬دهد كه اين افتخار و اكرام به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر ص بود، چرا كه بالاترين مقام براى انسان این است كه بنده راستين خدا باشد، جز بر پيشگاه او جبين نسايد، و در برابر فرمانى جز فرمان او تسليم نگردد، هر كارى مى‏كند براى خدا باشد و هر گام برمى‏دارد رضاى او را بطلبد»،( تفسیر نمونه ج12ص:9)
باء بندگی:
پس اساس و ریشه عبودیت، بندگی خدا و سر تسلیم بر آستان او ساییدن است و برنامه¬های عبادی ما اگر روح بندگی در آن نباشد انتظار رشد و بالندگی از آن نباید داشته باشیم. بین «عبادت» و «عادت» یک باء، فاصله و تفاوت است که اگر این باء از عبادت ما بیافتد چیزی جز عادت باقی نمی¬ماند و شخص در این عادت برکات زیادی را از دست می¬دهد. مناجات و حس نجوا کردن با خالق بی¬نیاز اکسیریست که اگر توجه بیشتری به آن شود، رنگ و بوی بندگی را در اعمال عبادی یک بنده پاک خدا خواهد پیچاند و آن عادت ملال آور را کنار خواهد زد. مثلاً یک نمازگزار اگر می¬خواهد حقیقت بندگی را در عبادت خود در یابد، باید بداند که در حال صحبت کردن و نجوا نمودن با خالق خویش است همانطور که در معراج به پیامبر فرمودند، و علامه حسن زاده، در نکته¬ای لطیف بدان اشاره نموده¬اند:« معراج ، ولوج به ملكوت است نه عروج به كرات، صلات معراج مومن است و مصلي با خدايش در مناجات است. رسول اله صلي الله عليه و آله فرمود: المصلّي يناجي ربّه».( هزارويك كلمه علامه حسن¬زاده ج2ص144)و امیر المومنین در معنای «قد قامت الصلوه» فرمودند:« و معنى قد قامت الصلوة در اقامه اين است كه حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درك المنى و الوصول الى الله عزوجل و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه»هنگام دیدار رسید و هنگام مناجات و برآورده شدن حاجات و رسیدن آرزوها شد و هنگام رسیدن به پیشگاه پروردگار و عنایت و آمرزش و عفو و رضایت خدا رسید.( توحيد شیخ صدوق، ص 24)
علامه حداد
ماجرای خواندنی زیر از کتاب روح مجرد طراوت خاصی به این بحث ما می¬بخشد و مطلب را برای ما ملموس می¬گرداند:در زمانی که جناب سید هاشم به ایران سفر کرده بود، شهید مطهری با ایشان ملاقات خصوصی داشت. ساعتی با هم بحث می کنند. موقع برگشت، شهید بزرگوار با شادابی می گوید: این سید حیاتبخش است. در دیدار بعدی، استاد مطهری از ایشان درخواست دستورالعمل می نماید. سید عارف نیز دستوراتی به ایشان می دهد.این دیدارهای پر خاطره می گذرد تا اینکه شهید مطهری سفری به عتبات عالیات می کند. در آنجا چند بار به خدمت حاج سید هاشم می رسد. استاد مطهری می گوید: یک بار که به دیدن ایشان رفتم از من سؤال کردند: نماز را چگونه می خوانی؟ گفتم با توجه کامل به معانی و کلمات آن، نماز را میخوانم. ایشان فرمودند: پس کی نماز می خوانی؟ در نماز توجه ات فقط به خدا باشد و به معانی توجه مکن.(روح مجرد) آری باید با درک صحیح از عبادت پرده¬ها را کنار زد و این حجاب بین خود و خدا را درید تا با آن رفیق بی رفیقان و دلسوز بی دلسوزان (دعای جوشن کبیر)همچون عاشقی شیدا سخن راند و با او احساس غریبی ننمود. باباطاهر یک شاعر، عالم و یک عارف است اما ببینیم چه رفیقانه و صمیمانه با خدای خویش سخن می¬گوید:
ازآن روزی که ما را آفریدی
بغیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی
این است آن عبادتی که از عادت خارج شده و نردبان عروج و ولوج به ملکوت می¬گردد.قال رسول اللّه ( صلّی الله علیه و آله و سلّم): «أفضل النّاس من عشق العباده فعانقها، و أحبّها بقلبه، و با شرها بجسده، و تفرّغ لها، فهو لایبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر أم علی یسر». پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم): برترین مردم كسی است كه عاشق عبادت شود; پس، دست در گردن آن آویزد و از صمیم دل دوستش بدارد و با پیكر خود با آن در آمیزد و خویشتن را وقف آن گرداند; و او را باكی نباشد كه دنیایش به سختی گذرد یا به آسانی.( كافی ج2 ص82) خوشا به حال آنکه لذت عشق در عبادت را با رعایت آداب ظاهری و باطنی آن بچشد و در زمره اولیایی در بیاید که همواره در عبادات خود با خداوند متعال مناجات محبوبانه داشته و ندای الهی هب لی کمال الانقطاع الیک را سر می¬دادند.علامه حسن زاده آملی که خود از سالکین و شیفتگان درگاه ربوبی می¬باشند در وصف استاد خویش چنین می¬فرمایند: استادم جناب علامه حاج میرزا الهی قمشه¬ای رضوان الله علیه تعبیرشان این بود که تمام این دیوان¬ها فدای دیوان این چند تن ملای رومی؛ نظامی ؛ سعدی؛حافظ ؛سنایی ؛ و بعد فرمودند که همه این گفته¬ها واین دیوان¬ها هم فدای این دوبیت باباطاهر :
خوشا آنان که الله یارشان بی
به حمد وقل هو الله کارشان بی
خوشا آنان که دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
در این مقام سخن بسیار است، تا انسان آداب و موانع عبادت را نشناسد و در کسب و رفع آن کوشا نباشد نمی¬تواند به کنه عبادت دسترسی یابد و تا به کنه آن نرسد ربوبیت ظهوری پیدا نخواهد کرد. در آخر جهت حسن ختام به نمونه¬ای از مناجات در عبادت مولی الموحدین اشاره می¬کنیم ودر ادامه به بررسی قسمت بعد روایت می¬پردازیم:عروة بن زبير گويد ما در مسجد رسول خدا «ص» انجمنى داشتيم و در كارهاى اهل بدر و بيعت رضوان گفتگو مي¬كرديم ابو درداء گفت اى مردم من شما را آگاه نكنم از كسى كه مالش از همه کمتر است و ورعش بیشتر و كوشش او در عبادت فزونتر؟ گفتند او كيست؟ گفت على بن ابى طالب (ع) گويد بخدا هر كه در انجمن بود از او روى گردانيد و مردى از انصار باو گفت اى عويمر سخنى گفتى كه كسى با تو موافقت نكرد ابو درداء گفت اى مردم من آنچه را ديدم ميگويم و شما هم بايد آنچه ديديد بگوئيد من خود على بن ابى طالب را در «شويحطات نجار» ديدم كه از موالى خود كناره كرد و از آنان كه همراه ويند مخفى شده و پشت نخلها خلوت كرده من او را گم كرده بودم و از من دور شده بود، گفتم بمنزل خود رفته است بناگاه آوازى حزين و آهنگى دلگداز شنيدم كه مي¬گفت:
«معبودا چه بسيار جرم بزرگى كه از من برخوردى و در برابرش بمن نعمت دادى و چه بسيار جنايتى كه بكرم خود از كشف آن بزرگوارى نمودى معبودا اگر چه بدرازا كشيد در نافرمانيت عمرم و بزرگ است در دفتر جرمم من جز آمرزشت آرزوئى ندارم و جز رضايت اميدم نيست» اين آواز مرا بخود جلب كرد و دنبالش رفتم و ناگاه ديدم خود على بن ابى طالب است خود را از او پنهان كردم و آرام حركت نمودم چند ركعتى بجا آورد در آن نيمه شب تار سپس بدرگاه خدا مشغول گريه و زارى و دعا و شكوه شد و در ضمن مناجاتش ميگفت: «معبودا در گذشت تو انديشم و خطايم بر من آسان آيد و ياد سختگيرى تو افتم و گرفتاريم بر من بزرگ شود سپس فرمود آه اگر من در نامه عملم گناهى بخوانم كه از ياد بردم و تو آن را بر شمردى و بگوئى او را بگيريد واى از اين گرفتارى كه عشيره‏اش نتوانند نجاتش داد و قبيله‏اش سودى بدو نرسانند همه مردم بحال او رقت كنند گاهى كه او را احضار نمايند سپس فرمود: آه از آن آتشى كه جگرها و كليه‏ها را كباب كند آه از آتش بركننده كباب از سيخ آه از فروشدن در لجه شراره‏هاى سوزان، در گريه اندرشد تا از نفس افتاد و ديگر حس و حركتى از او نديدم گفتم خوابش ربوده است براى شب‏نشينى طولانى او، بيدارش كنم براى نماز بامداد نزد او رفتم و ديدم چون چوبه خشكى افتاده او را جنبانيدم حركت نكرد و نشانيدمش نشستن نتوانست گفتم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بخدا على بن ابى طالب از دنيا رفته دوان بمنزلش رفتم كه خبر مرگ او را برسانم فاطمه «ع» فرمود داستان او چيست؟ باو گزارش دادم فرمود: اى ابو درداء بخدا اين همان غشى است كه از ترس خدا باو دست مي¬دهد و آب آوردند و بر چهره او پاشيدند و بهوش آمد و بمن نگاه كرد كه ميگريستم فرمود اى ابو دردا براى چه گريه ميكنى؟ گفتم از اين آسيبى كه بخود ميزنى، فرمود اى ابو درداء چطور باشى گاهى كك بينى مرا براى حساب دعوت كرده‏اند، بزه‏كاران كيفر را معاينه كنند و فرشتگان سخت گير و دوزخيانان تندخو گرد مرا دارند و من در برابر ملك جبار ايستاده‏ام دوستان از من دست كشيده و اهل دنيا به من دلسوزى كنند اينجا تو بايد بيشتر بحالم رقت كنى در برابر كسى كه چيزى بر او پوشيده نيست ابو درداء گفت اين حالت را بخدا در هيچ كدام اصحاب رسول خدا نديدم. ‏( امالى، شيخ صدوق ،ترجمه كمره‏اى، ص78)
ب. ربوبیت:‏
الرَّبُّ في الأصل: التربية، و هو إنشاء الشي‏ء حالاً فحالاً إلى حدّ التمام(المفردات في غريب القرآن، ص363)راغب در مفردات خود شی¬ای را از حالی به حال دیگر در آوردن تا به حد کمال و تمام خود برسد را همان تربیت می¬داند که ثمره امری به نام ربوبیت است. «ربّ» در اصطلاح اسلامى از اسماى حسناى خداوند است، و نامى است براى آفريدگار و مالك مخلوقات و بنيانگذار نظام زندگى و مربّى آنها در طى مراحل حيات، تا هر يك به‏درجه كمال وجود خود برسند...بنابر آنچه آورديم، «ربّ» در لغت عرب و اصطلاح اسلامى هر دو، به معناى مالك و مربّى آمده است، اضافه بر آن، در اصطلاح اسلامى معناى بنيانگذار نظام زندگى در طى مراحل پرورش، تا رسيدن به درجه كمال، بر معناى مربّى افزون شده، و معناى مربّى كامل گرديده.( عقايد اسلام در قرآن كريم ج‏1 ص150 )
توحید ربوبی:
با توجه به معانی ذکر شده جای دارد تا در اینجا به اصطلاح دیگری تحت عنوان «توحید ربوبی» اشاره¬ای بشود. در کتب کلامی اقسام گوناگونی از توحید و یگانگی خداوند ذکر شده است. یکی از این اقسام توحید ربوبی می¬باشد. آیت الله جعفر سبحانی در تعریف توحید در ربوبیت چنین فرموده¬اند:والتوحيد في الربوبية هو الإعتقاد بأنّ تدبير العالم الإمكاني بيد اللّه سبحانه وأمّا الأسباب والعلل الكونية فكلّها جنود له سبحانه يعملون بأمره ويفعلون بمشيئته‏( المحاضرات فى الالهيات ص 68) و توحيد در ربوبيت، عبارت است از اعتقاد به اينكه تدبير عالم ممكنات به دست خداوند است، و اسباب و علل طبيعی همگی سربازان و كارگزاران خداوند هستند كه به امر و مشيّت او عمل مي‌كنند. با توجه به این دید و تعریف، نسبت به توحید ربوبی در اسلام، حال به معنای این حدیث نورانی می¬پردازیم و بررسی می¬کنیم که آیا واقعاً انسان می¬تواند به این درجه¬ای برسد که ربوبیت در او آشکار شود؟ و اگر جواب مثبت است این چه ربوبیتیست که با توحید حق تعالی در ربوبیت قابل جمع می¬باشد؟
خداوندگاری
کسی که می¬خواهد تربیت کننده و مربی شخص یا جمعی باشد ابتدا باید بر آنها تسلط داشته باشد تا بتواند اعمال ربوبیت بنماید و الا بدون استیلا بر آنها تربیت ممکن نمی¬باشد. حال کسیکه در عبودیت قدم راستینی داشته باشد کم کم به خداوند خویش تقرب جسته و نزدیک می¬شود؛ از حضرت علی (علیه السّلام) روایت شده است : ما تقرّب متقرّب بمثل عباده اللّه.(غرر الحکم ) هیچ تقرّب جوینده¬ای، به چیزی چون عبادت خدا، به او نزدیك نشد. البته پرواضح است که این تقرب یک تقرب جسمانی و مکانی نیست، بلکه نزدیک شدن به اسماء و صفات خداوند است که هرچه بیشتر این صفات در انسان تجلی یابد انسان به حق تعالی نزدیک¬تر می¬گردد. خداى تبارك و تعالى در حديث قدسى مى‏فرمايد:
يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِيٌّ لَا أَفْتَقِرُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِيّاً لَا تَفْتَقِرُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَيّاً لَا تَمُوتُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِشَيْ‏ءٍ كُنْ فَيَكُونُ(عدة الداعي و نجاح الساعي ص 307)بنده من!مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود قرار دهم. من زنده¬ای هستم كه هرگز نميرم، تو را نيز زنده‏اى قرار دهم كه هرگز نميرى.من‏بى‏نيازى هستم كه هيچ گاه فقير نگردم، تو را نيز بى‏نيازى قرار دهم كه هيچ گاه‏فقير نگردى. من كسى هستم كه هر گاه مشيتم به هستى چيزى تعلق گيرد، بودشود، تو را نيز موجودى قرار دهم كه هر گاه مشيتت‏به هستى چيزى تعلق گيرد، بود شود. آری این است حقیقت بندگی و پرستش، حقیقتی که تمام عبادات ما بهانه¬ایست برای رسیدن به این هدف والا و گوهربار. چه نیکو فرمود بنیان¬گذار نظام جمهوری اسلامی ایران:« تمام عبادات وسيله است ، تمام ادعيه وسيله است ، همه وسيله اين است كه انسان اين لبابش ظاهر بشود. آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود. انسان بالقوه ، انسان بالفعل شود، انسان طبيعى يك انسان الهى بشود، به طورى كه همه چيزش الهى بشود، هر چه مى¬بيند، حق ببيند، انبيا هم براى همين آمده-اند. همه اينها هم وسيله¬اند. انبيا نيامده¬اند حكومت درست كنند. حكومت براى چه مى¬خواهند؟ اين هم هست ، اما نه اينكه انبيا آمده¬اند دنيا را اداره كنند، حيوانات هم دنيا دارند و دنيايشان را اداره مى¬كنند..البته بحث عدالت همان بحث صفت حق تعالى است . براى اشخاصى كه چشم بصيرت دارند، بحث عدالت هم مى¬كنند. عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست ، حكومت هم تاءسيس ‍ مى¬كنند، حكومتى كه حكومت عادله باشد. لكن مقصد اين نيست . اينها هم وسيله است ، براى اينكه انسان برسد به يك مرتبه ديگرى كه براى او انبيا آمده¬اند(تفسير سوره حمد، ص 103)یکی از همین صفات که شخص در اثر عبودیت در وجود خود تجلی می¬دهد صفت «رب» می¬باشد. با این صفت شخص مربی عوالمی متفاوت می¬گردد که لازمه این ربوبیت، همان تسلطی می¬باشد که به آن اشاره نمودیم. این تسلط و مربیگری همان خداوندگاری می¬باشد که زمین تا آسمان با خداوندی تفاوت دارد و حدیث مورد بحث ما نیز به همین معنا اشاره دارد.
پس «معنى ربوبيّت يعنى تسلط، خداوندگارى، نه خدايى. فرق است ميان خداوندگارى و خدايى. خداوندگارى يعنى صاحب بودن، صاحب اختيار بودن‏ما؛ به خدا هم كه مى‏گوييم رَبّ، از باب اينكه خداوندگار و صاحب حقيقى تمام عالم و تمام عالمهاست»(‏ مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ج‏23 ص 475) هرچه انسان در کنه عبادت بیشتر سیر کند این تسلط و ربوبیت بیشتر آشکار می¬گردد و انسان به آن مقام اشرف مخلوقات بودنش نزدیک¬تر می¬گردد. در این سیر انسان ابتدا به نفس اماره خود، سپس به فکر و خیال خویش و کم کم به موارد بالاتر مسلط می¬گرددو البته «بالاتر از این هم درجه‏اى هست؟ بله، يك انسان مستجاب الدعوه- لااقل درباره خودتان- مى‏شويد. حتى مى‏توانيد روى بدن خودتان اثر بگذاريد، اعجاز كنيد، كرامت كنيد،آيا بالاتر از اين هم هست؟ بله، اما اين بالاتر، براى فهم¬ها و فكرهاى ما خيلى زياد است، خيلى از اشخاص نمى‏توانند باور كنند كه انسانى در اثر عبوديت و بندگى خدا و تذلّل، در اثر اين كه صراط عبوديت را طى كرده است، برسد به جايى كه در جهان هم بتواند تصرف كند، يعنى بتواند يك بيمارى را از راه روحى معالجه كند، يك كور مادرزاد را شفا بدهد، يك پيس را شفا بدهد»( مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى ج‏23 ص 469) از این بالاتر باید به سخن صدرای شیرازی اشاره نمود، که خداوندگاری انسان را در حدی والا به نمایش می¬گذارد و تا حدودی انسان را با مقام والای او آشنا می¬کند:« لو لا اشتغال النفس بتدبير قواها الطبيعية و انفعالها عنه لكان لها اقتدار على إنشاء الأجرام العظيمة المقدار الكثيرة العدد فضلا عن التصرف فيها بالتدبير كما وقع لأصحاب الرياضات و قد جربوا من أنفسهم أمورا عظيمة و هم بعد في هذه النشأة فما ظنك بنفوس كريمة إلهية عاشقة لأنوار كبريائه‏ »(الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية ص : 215) اگر نفس به تدبیر قوای طبیعی خویش و تاثیر پذیری از آن مشغول نبود می-توانست اجرام بسیار بزرگ و زیادی مانند ستاره¬ها و سیارات را ایجاد کند تا چه رسد به تصرف کردن در آنها؛ همانگونه که واقع شده است برای صاحبان ریاضات، و تجربه کرده¬اند در نفس خود امور بس بزرگی را با اینکه هنوز به این عالم و قوانین آن توجه دارند، پس چه گمان خواهی کرد درباره نفوس کریمه الهیه که عاشقان انوار کبریای می¬باشند؟
برگی از قرآن
در قرآن نیز نمونه¬های زیادی دال بر مدعای مطرح شده وجود دارد که به نمونه¬ای از آن اشاره می¬کنیم: خداوند در سوره قصص آیه 77 می¬فرماید:« وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك»‏و چنان كه خدا با تو نيكى كرده است، نيكى كن؛ و این یعنی همان تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏( بحار الأنوار ج‏58 ص 129)اخلاق الهی به احسان بر دیگران میل دارد، پس تو ای انسان اخلاق خویش را چون اخلاق حق تعالی بگردان و صفت احسان را در خویشتن متجلی ساز. متصف شدن به صفات حق، همان متخلق به اخلاق الهی شدن می-باشد که رمز سعادت و خلیفه الهی شدن می¬باشد. خلیفه خدا شدن در زمین یعنی ایجاد صفات الهی در وجود انسانی و «مقام خلافت همانطور كه از نام آن پيداست، تمام نميشود مگر به اينكه خليفه نمايشگر مستخلف باشد، و تمامى شئون وجودى و آثار و احكام و تدابير او را حكايت كند، البته آن شئون و آثار و احكام و تدابيرى كه بخاطر تامين آنها خليفه و جانشين براى خود معين كرده. و خداى سبحان كه مستخلف اين خليفه است، در وجودش مسماى باسماء حسنى، و متصف بصفات عليايى از صفات جمال و جلال است، و در ذاتش منزه از هر نقصى، و در فعلش مقدس از هر شر و فسادى است، (جلت عظمته).(ترجمه الميزان، ج‏1، ص 177). باز هم این نکته را متذکر می¬شویم که این «خداوندگاری» می¬باشد نه «خدایی کردن» و در تعبير به ربوبيت نه الوهيت، لطيفه‏اى است؛ و آن اشاره به اينست كه مقام الوهيت يعنى مقام معبوديت و مقصود بودن، و در این جهت كسى را اشتراكى با خداوند متعال نبوده و نخواهد بود. (مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص 454) سخن آخر
در پایان این حدیث نورانی می¬فرماید: فما فقد في العبودية وجد في الربوبية، و ما خفى عن الربوبية اصيب في العبودية(مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص 453) پس آنچه از مقام عبوديت كم و ناپيدا شد، در مقام ربوبيت پيدا و هويدا گردد. و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيت مخفى و پوشيده گشت در مراحل عبوديت جلوه‏گر و آشكار شود. پس از آنچه در معنای عبودیت و ربوبیت بیان گردید، این قسمت از سخن امام صادق(ع) تا حدودی برای ما آشکار می¬گردد، اما برای حسن ختام و نتیجه¬گیری از مطالب ارائه شده کلام جناب آقای مصطفوی را در شرح این قسمت از حدیث ذکر می¬نماییم:«حقيقت عبوديت، سلب تمام آثار و نمايشهاى شخصى، و گذشت و عبور از همه منازل مادى و نفسانى، و فنا و محو در مقابل جمال و جلال احديت است. و اما عبوديت تكوينى و مظهر بندگى در وجود خارجى، پس آن جوهرى است كه صفات مادى را از خود رها كرده و به صفات الهى آراسته شده و مظهريت تامه براى اسماء و صفات پيدا كرده است. پس اگر در شئون و مقامات عبوديت چيزى كسر و كم شد، اين نقطه نقيصه را بايد در ميدان ربوبيت پيدا كرده و از آنجا اين كسرى را اتمام و جبران كرد. و همچنين اگر نقطه‏اى از مقامات صفات و اسماء الهى مبهم و پوشيده و مجهول گشت: مى‏بايد آن نقطه مجهول را از راه عبوديت و در مقام عبوديت به دست آورده، و ظهور آن را از اينجا مشاهده كرد.پس معلوم شد كه انسان چون به مرحله حقيقت و كمال عبوديت منتهى شد، مظهر تام و تجلى كامل ربوبيت قرار خواهد گرفت(مصباح الشريعة ترجمه مصطفوی ص 454)
منابع و مآخذ:
1 . قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3 . ملاصدرا، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، چاپ چهارم، قم، انتشارات موسسه بوستان کتاب، 1386شمسی.
4 . شیخ صدوق، امالى، مترجم محمد باقر‏ کمره¬ای، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامیه،1376شمسی.
5 . زمانی، مصطفی، ترجمه دیوان امیر المؤمنین، چاپ اول، انتشارات نصایح، 1374شمسی.
6 . حسینی طهرانی، محمد حسین، روح مجرد، چاپ چهارم، مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، 1418قمری.
7 . سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، چاپ دوازدهم، قم، انتشارات موسسه امام صادق(ع)، 1430قمری. ‏
8 . تميمى آمدى، عبد الواحد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، چاپ اول، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1366شمسی.
9 . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ دهم، قم، انتشارات صدرا، 1387شمسی.
10. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، چاپ اول، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1375شمسی.
11. عسكرى، سيد مرتضى، عقايد اسلام در قرآن كريم، مترجم محمد جواد كرمي‏،چاپ اول، نشر ‏مجمع علمي اسلامي، ‏1378شمسی.
12. حلی، ابن فهد،عدة الداعي و نجاح الساعي، چاپ اول‏، قم، انتشارات دار التكاب اسلامى، 1407قمری.
13. مصطفوى، حسن، مصباح الشريعة، چاپ اول، تهران‏، انتشارات انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران‏،1360 شمسی.
14. موسوى همدانى،‏ سيد محمد باقر ، ترجمه تفسير الميزان‏، چاپ پنجم، قم‏، انتشارات دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، ‏1374 شمسی.
15. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القران، چاپ دوم، تهران، نشر سبحان، 1388شمسی.
16. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ چهل و یکم، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1388شمسی.
17. شيخ صدوق، ‏التوحيد، چاپ اول، قم، انتشارات جامعه مدرسين‏، 1398قمری.
18. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ اول، بیروت، نشر الامیره، 1429هجری.‏ 19. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، قم، دارالعرفان‏‫، ۱۳۸۶شمسی.‬
20. موسوی خمینی، روح الله، تفسیر سوره حمد



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط