آناتومی رحم و بیماریهای آن
بيماريهاي رحم
رحم يك عضو عضلاني توخالي است كه در داخل لگن حقيقي بين مثانه و ركتوم واقع است و از سه لايه مجزا تشكيل شده است: سروز يا پوشش پريتونئال خارجي، ميومتر و اندومتر. به علت موقعيت خاص، پاسخ فيزيولوژيك هم به فاكتورهاي متعدد از جمله سطوح هورموني و عفونت ها ممكن است بسياري ازاختلالات و علائم،چه خوش خيم و چه بدخيم در آن ايجاد شود كه در اين مقاله مورد بحث قرار خواهندگرفت.
آنومالي هاي رحمي
آنومالي هاي مادرزادي: اثرات رحمي در معرض قرار گرفتن دي اتيل استيل بسترول
متاسفانه درمان ناهنجاري هاي فوقاني دستگاه تناسلي كه با پيامدهاي ناگوار بارداري همراهند،بسيار محدود است. از آنجا كه جهت بهبود بخشيدن به پيامدهاي بارداري در اين بيماران كارچنداني نمي توان انجام داد،تشخيص ناهنجاري رحمي چه از طريق يافته هاي هيستروسالپنگوگرام و چه
يافته هايي به نفع تغييرات ساختماني اپي تليوم سرويكس يا واژن بايد براي پزشك به منزله زنگ خطري جهت افزايش احتمال بارداري خارج از رحم و يا زايمان زودرس تلقي شود. در اوايل حاملگي اين بيماران را بايد سونوگرافي ترانس واژينال بررسي كرد كه وجود يك ساك بارداري داخل رحمي ثابت شود و سپس با افزايش سن بارداري بايد با سونوگرافي و يا معاينات انگشتي سريال سرويكس را از نظر احتمال ديلاتاسيون و افاسمان زودرس ارزيابي نمود. اگر چنين تغييراتي به اثبات برسد بيماران بايد تحت عملي سركلاژ گردن رحم قرار گيرند. جالب است بدانيم كه ناهنجاري هاي مادرزادي قسمت فوقاني دستگاه تناسلي كه با DES در ارتباطند، برخلاف ناهنجاري هاي مشابه غير مرتبط DES، هيچ رابطه اي با افزايش ناهنجاري هاي دستگاه ادراري كه با IVP به اثبات رسيده است ندارند.
شکل 1:رحم Tشکل همراه با انسداد .نيمه تحتاني رحم يک نماي پيازي شکل دارد و کانال سرويکس واجد يک نماي قيفي است.
آنومالي هاي اكتسابي: سندرم آشرمن
درمان بهينه جهت سندرم آشرمن شامل از بين بردن چسبندگي هاي داخل رحم از طريق هيستروسكوپ است. بعد از انجام جراحي، يك وسيله داخل رحمي نيز اغلب در داخل حفره رحم قرار داده مي شود كه داخل حفره باز بماند و ديواره هاي آن از يكديگر جدا شوند. پس از آن درمان استروژن و پروژستين دوره اي با دوز بالا به منظور ايجاد پروليفراسيون اندومتر تجويز مي شود.دراكثربيماران،اين درمان كافي است، ولي ندرتاً ممكن است چسبندگي داخل رحم مجدداً تشكيل شود.
بيماريهاي خوش خيم رحم
هماتومترا وپيومترا
لوله هاي فالوپ وارد حفره پريتوان شده و از اين طريق ايجاد پريتونيت و عفونت منتشر خوني نمايد.هنگامي كه آنومالي هاي قسمت تحتاني دستگاه تناسلي رد شدند بايد احتمال وجود يك تنگي اكتسابي سرويكس را كه اكثراً ازنوع اياتروژنيك است در نظر داشت.علل شايع تنگي هاي آياتروژنيك سرويكس شامل مخروط برداري،كرايو، كوتر و كوترهاي حرارتي سرويكس جهت درمان ضايعات پيش بدخيم سرويكس است. بيماراني كه در معرض بيشترين خطر تنگي هاي سرويكس به دنبال درمان بيماريهاي سرويكس هستند كساني مي باشند كه در داخل رحم در معرض DES قرار گرفته اند كه احتمالاً به علت وجود نقص در استروماي سرويكس آنان است.ديگرعلل تنگي سرويكس شامل بدخيمي هايي كه اگزويااندوسرويكس را درگيرمي كنند ويا در قسمت تحتاني رحم واقع شده اند، سرويسيت ها، آتروفي به علت افزايش سن يا تروماي ناشي از زايمان هستند. درمان تنگي هاي اكتسابي سرويكس به وضوح بستگي به علائم بيماران و تمايل آنها به حفظ باروري دارد. اغلب تلاش ها به منظور باز كردن سرويكس همراه با عود تنگي آن است.درحال حاضر، به نظر مي رسد موثرترين درمان برداشتن بافت فيبروتيك سرويكس كه اطراف كانال اندوسرويكس را احاطه كرده از طريق ليزر باشد.
تشخيص هماتومترا يا پيومترا زماني مطرح مي شود كه بيمار از آمنوره يا كرامپ هاي قسمت تحتاني شكم شكايت داشته و در معاينه لگني يك رحم بزرگ و كروي به دست مي خورد تشخيص توسط سونوگرافي اثبات شده و درمان شامل D&C و در صورت امكان، برطرف نمودن انسداد است. وقتي تشخيص پيومترا داده شد، علاوه بر درناژ تجمع مايع،بيمار بايد تحت درمان آنتي بيوتيكي كه ارگانيسم هاي شايع مانند باكتروئيدها،بيهوازي ها،استافيلوكوك ها،استرپتوكوك ها و كلي فرمهاي بي هوازي را مي پوشانند قرار گيرد.قراردادن يك كاتتر قارچي شكل بزرگ در داخل رحم با موفقيت متغير امتحان شده است ولي باز كردن سرويكس هر چند روز يك بار در خالي كردن پتومترا تاثير بيشتري دارد. شکل 2:رحم کوچکTشکل،با رسوخ ماده رنگي از کاويته ي رحم به داخل اندومتر.
آندومتريت
به نظر مي رسد بيشتر اپيزودهاي اندومتريت حاد،به دنبال عفونت هايي رخ مي دهند كه از طريق سد دفاعي تخريب شده سرويكس به طرف بالا صعود كرده اند. سد دفاعي طبيعي سرويكس در طي قاعدگي،هرگونه دستكاري داخل سرويكس، سقط و زايمان ضعيف مي شود.با تخريب اين سد دفاعي،ارگانيسم هاي مختلف مي توانند به حفره
اندومترداخل شوند ولي معمولاً ايجاد عفونت نمي كنند.شايعترين موارد مهم كلينيكي اندومتريت حاد همراه با بارداري يا سقط اتفاق مي افتاده و اغلب توسط استرپتوكوك ها،استافيلوكوك ها، نيسريا يا كلستريديوم ها ايجاد مي شوند. كشت بافت اندومتر چه توسط سواب به دست آمده باشد و يا در زمان كورتاژ خارج شده،جهت تشخيص عامل بيماريزا و انتخاب آنتي بيوتيك مناسب ضروري است.
آندومتريت مزمن بواسطه يافتن پلاسماسل ها به عنوان بخشي از پروسه التهابي، همراه با وجود لنفوسيت ها و ماكروفاژها تشخيص داده مي شود.اغلب،اندومتريت فاقد فرم هاي تيپيكي است كه تاريخ بندي دقيق آن را براساس روزهاي سيكل قاعدگي مشخص كند.يافته هاي شايع ديگر كه در تشخيص هيستولوژيك مطرح مي شود شامل تغيير شكل دوكي سلول هاي استروماست. همچنين ممكن است در موارد اندومتريت مزمن،متاپلازي اسكواموس نيزديده شود. علائم كلينيكي اندومتريت مزمن بسيار متغير است و از موارد بدون علامت تا خونريزي قاعدگي نامنظم و سالپنژيت را شامل مي شود.ممكن است بيمار با شكايت منومتروراژي،حساسيت رحمي و يك ترشح موكوسي چركي از واژن مراجعه كند. تشخيص بافت شناسي اندومتريت مزمن در 41% موارد به همراه سقط، 25% به همراه سالپنژيت و 14درصد به همراه IUD و 0/012 همراه با حاملگي اخير ديده مي شود.اندومتريت مزمن همچنين در حضور بافت نكروتيك اندومتر مثل يك پوليپ يا كارسينوم عفوني يا به دنبال تنگي هاي سرويكس در ارتباط با رادياسيون قبلي يا بدخيمي هاي سرويكس در ارتباط با رادياسيون قبل يا بدخيمي هاي سرويكس رخ مي دهد.دربيماراني كه اندومتريت مزمن بدون اتيولوژي مشخص رخ مي دهد، بايد كشت اندوسرويكس براي نيسريا و كلاميديا انجام شود.چون اغلب كشت هاي سرويكس براي يكي از اين ارگانيسم ها مثبت است حتي اگر كشت اندومتر منفي باشد.
اندومتريت مزمن همچنين ممكن است همراه با ارگانيسم هاي خاصي همچون ميكوپلاسما،مايكوباكتريوم توبركلوزيس، قارچها،ويروس ها وانگل ها رخ دهد. به نظر مي رسد در عفونت هاي توبركلوزي، درگيري اندومتر به علت انتشار ارگانيسم از لوله هاي فالوپ به دنبال بخش ارگانيسم چه از راه خوني و چه لنفاتيك از يك كانون اوليه در ريه ها يا دستگاه گوارش است. سل دستگاه تناسلي در 3 تا 8 درصد از زنان مبتلا به بيماريهاي ريه رخ داده و اغلب يك يافته اتفاقي در زمان لاپاراتومي به علت بيماري التهابي لگن يا نازايي است. بايد به منظور يافتن ارگانيسم مسئول آن از هيچ كوششي فروگذار نكرد چراكه در انتخاب درمان مناسب موثراست.
آدنوميوز
پاتولوژي و هيستوژنز
ازلحاظ ماكروسكوپي،ادنوميوز در 2 نماي مختلف تظاهر مي يابد: درگيري منتشر و موضعي ميومتر.اغلب،رحم به طور گلوبال بزرگ شده و درگيري منتشر در هر 2 ديواره قدامي و خلفي آن وجود دارد ولي اغلب درگيري در ديواره خلفي بيشتراست. در سطح برش يافته،ميومتر ضخيم شده و نماي نامنظم دارد. ممكن است نواحي نازكي از بافت شفاف كه از سطح برش داده شده به خارج برجسته شده است ديده شود كه درامتحان ميكروسكوپيك حاوي غدد و استروماي اندومتر است كه در تمام ميومتر پراكنده شده اند. نوع دوم بيماري، به صورت نواحي كانوني است كه به عنوان آدنوميوم شناخته شده و مي تواند ايجاد يك رحم نامتقارن نمايد. ممكن است در نماي ظاهري تشخيص اين نواحي كانوني از ميوم دشوار باشد. تشخيص افتراقي در سطح برش داده شده توسط ندول هايي كه به سختي از ميومتر اطراف خود قابل تشخيص مي باشند داده مي شود كه برخلاف ميوم اغلب از قسمت فوقاني ميومتر برجسته نشده اند.
ظاهرات باليني
بيمار درنظر گرفته مي شود مهم است.
درمان آدنوميوز
بيماريهاي اندومتر
اختلالات عملكردي
پوليپ ها
در ظاهر پوليپ هاي اندومتر طلايي يا قرمز- قهوه اي هستند ويك پايه عروقي دارند .از لحاظ بافت شناسي ،يک پوليپ از غدد ،استروما و عروق تشكيل شده كه تقريبا2/3 آنها حاوي يك اندومتر نابالغ هستند كه يك نماي هيپرپلاسيتك كيستيك بسته به فازسيكل قاعدگي دارد (شكل4). 1/3 ديگر پوليپ از اندومترعملكردي تشكيل شده كه تحت تغييرات دوره اي بافتي قرارمي گيرد.ترانسفورماسيون بدخيم با درجه پايش در 0/5% از پوليپ ها ديده ميشودو كانسر همزمان اندومتر نيز در تقريباً 10% خانمهاي منوپاز مبتلا به پوليپ وجود دارد.
تشخيص پوليپ اندومتر اغلب در زمان كورتاژ يا هيستركتومي داده مي شود،هر چند با افزايش استفاده از سونوگرافي واژينال و سونوهيستروسكوپي اين پوليپ ها با شيوع بالايي قبل از عمل مشخص مي شوند. ندرتاً ممكن است يك پوليپ اندومتر از سوراخ سرويكس خارج شده و با يك پوليپ سرويكس اشتباه شود (شكل5).
پوليپ ها اغلب در زمان كورتاژ يافت نمي شوند.مگر
اينكه يك وسيله گيره اي كه بتواند حفره اندومتر را به دقت بررسي كند استفاده شود.بنابراين توصيه مي شود يك فورسپس خصوص پوليپ به طور روتين در زمان D&C مورد استفاده قرار گيرد. هيستروسكوپي مي تواند راهنماي مستقيم چمشي جهت تشخيص و برداشتن تمام پوليپ هاي ايجاد و بدون استفاده از اين تكنيك تا 25 درصد از پوليپ ها ممكن است تشخيص داده نشوند.
سايرتومورهاي خوش خيم رحم
آدنوم هاي پوليپوئيد آتيپيك از لحاظ ظاهري شبيه به پوليپ هاي آندومتر بوده و اغلب از سگمان تحتاني رحم منشا مي گيرند. آنها به طور تيپيك در زنان واقع در دوره توليد مثل و نزديك به منوپاز ديده شده و اغلب همراه با خونريزي هاي نامنظم رحم مي باشند. به طور ميكروسكوپي، ضايعات از غدد هيپرپلاستيك با اشكال نامنظم تشكيل شده كه در داخل عضلات صاف واقع شده اند و در يك نمونه كورتاژ ممكن است تشخيص آنها از هايپرپلازي اندومتر،آدنوكارسينوم مهاجم و تومورهاي مختلط مولرين دشوارباشد. علي رغم آتيپي سيتولوژيك اين ضايعه، سير كلينيكي آن خوش خيم است و يك كورتاژساده در زناني كه خواهان حفظ باروري خود هستند، ممكن است درمان كننده باشد.
تراتوم رحم يك ضايعه بسيار نادر است كه در مطالعه ميكروسكوپي شباهت به تراتوم تخمدان دارد. به طور تيپيك،اين نئوپلاسم توسط اپي تليوم اسكواموس مفروش شده و حاوي اپي تليوم تنفسي، بافت چربي و غدد سباسه مي باشد.
لنفانژيوم ها اغلب ندول هاي كوچك و حلقوي هستند كه از يك شبكه كانال لنفاوي در يك زمينه بافت همبند فيبروز تشكيل شده اند.
همانژيوپري سيتوم يك تومور نادر است كه از مويرگهاي غير نئوپلاستيك تشكيل شده كه توسط شبكه اي از پري سيت هاي نئوپلاستيك احاطه شده اند .اين تومور معمولاً به طور تصادفي يافت شده و گاهاً با آدنوميوزاستروما اشتباه مي شود.
ليپوم يك نوع بافت چربي تكامل يافته است كه حفره حفره بوده و زرد رنگ و كپسول دار است.اغلب مي توان ليپوم را از ميوم به واسطه دژنرسانس چربي و بافت هاي باقيمانده عضلات صاف در ميوم تشخيص داد.
سيست يا رشد آدنوماتوز كوچك در ديواره جانبي رحم نادراست. فرض براين است كه اين ضايعات از بقاياي مجراي مزونفريك يا لوله ها سرچشمه مي گيرند. در موارد بسيار نادر، اين ضايعات ممكن است به صورت نئوپلاسم هاي بدخيم در آيند. وجود بافت هتروژن در داخل رحم مانند استخوان، غضروف، عضله صاف و بافت گليال گزار ششده است. اگر اين بافت ها بدخيم باشند، نمايانگر وجود يك تومور بدخيم مختلط مولرين هستند. يك توضيح احتمالي براي يافتن بافت جنيني پس از سقط و دستكاري داخل رحم در آنجا جايگزين شده است.
هيپرپلازي اندومتر كه نمايانگر رشد بيش از حد غدد و استروماي اندومتر است. معمولاً در يك زمينه اندومتر پروليفراتيو در پاسخ به تحريك طولاني مدت استروژن بلامنازع ايجاد مي شود. سالها تصور مي شد بافت طبيعي پروليفراتيواندومتر به سمت يك كارسينوم درجا (in situ) است. اين تئوري براساس يافته ها و مطالعات آينده نگري بود كه در آغاز توسط Gusberg و Kaplan در سال 1963 ارائه شد در آن مطالعه، محققان گزارش كردند كه 20% از بيماراني كه تحت هيستركتومي قرار گرفتند يك آدنوكارسينوم همزمان داشتند و كانسراندومتر در حدو 12% از بقيه بيماران با يك پيگيري حدود 5/3سال بوجود آمد. آنها خاطر نشان كردند كه خطر ايجاد كانسر در زنان مبتلا به هايپرپلازي اندومتر به نحو قابل ملاحظه اي بالاتر بود و ميزان متوسط ريسك آن در عرض 10 سال تقريباً 30% بود.
در عرض ساليان اخير، سيستم هاي طبقه بندي مختلفي ارائه شده است كه در نتيجه آن اختلاف نظر نيز، چه در زمينه معيارهاي تشخيصي و چه در مورد پيش آگهي زيرگروههاي مختلف هايپرپلازي اندومتربوجود آمده است.اخيراً جامعه بين المللي پاتولوژيست هاي زنان، يك سيستم طبقه بندي ارائه كرده كه هم معيارهاي آناتوميك (درجه تراكم و تنوع غدد) وهم معيارهاي سيتولوژيك، به خصوص آتيپي سلولي را در آن مورد استفاده قرار دادند. هايپرپلازي ساده به عنوان اندومتري كه به صورت غير طبيعي ضخيم شده است تعريف مي شود كه در آن شواهد بافتي دال برافزايش نسبت غدد به استروما وجود دارد وغدد به صورت كيستيك متورم شده و درجاتي از بي نظمي و برگشت به داخل و جوانه زدن نيز در آنها ديده مي شود هايپرپلازي كمپلكس،نشان دهنده تراكم غددي با استروماي اندك و وجود جوانه ها وبرگشت به منزله الگوي ساختماني ساده ياكمپلكسي است كه در آن سلول هاي مفروش كننده غدد،قطبيت خود را از دست داده و هسته هاي بزرگي با افزايش نسبت هسته به سيتوپلاسم دارند و هستك ها نيز درداخل هسته واضح بود و كروماتين متراكم و نامنظم است.
از زمان مطالعه اي كه توسط Gusberg و Kaplan صورت گرفت، به بعد بررسي هاي ديگربه تعدادي ازسوالاتي كه در اين زمينه وجود داشت پاسخ گفت .در يك مقاله مهم، Kurman و همكاران گزارش كردند كه ريسك پيشرفت هايپرپلازي اندومتر به طرف كانسر برطبق زيرگروه هايپرپلازي متغير است. در مطالعه اي بر روي 170 زن با هيپرپلازي درمان نشده اندومتر، 74% آنها به طور خودبخود برگشت پيدا كردند و 18% آنان بيش از ده سال به همان حالت باقي ماندند. خطر پيشرفت به سمت كانسر در بيماران با هايپرپلازي ساده، 0/01، در هايپرپلازي كمپلكس 0/03، در هايپرپلازي ساده باآتيپي 0/08 و در بيماران مبتلا به هايپرپلازي آدنوماتوز با آتيپي 0/029 است. علاوه بر اختلاف در پيش آگهي،انواع مختلف زير گروههاي هايپرپلازي اندومتر در توانايي پاسخ درمان پروژستيني جهت برگشت هايپرپلازي متفاوتند. Ferenczy و Gelfand نتايج درمان با پروژسترون را در 85 خانم يائسه مبتلا به هايپرپلازي اندومتر شرح دادند. در بيماراني كه مبتلا به هايپرپلازي آتيپي بودند، متعاقب درمان با مدروكسي پروژسترون استات به ميزان10
تا20ميلي گرم روزانه، برگشت كامل بيماري وجود داشت، حال آنكه در صورت وجود آتيپي، تنها 50% پاسخ به درمان وجود داشت. همچنين در بيماران مبتلا به هيپرپلازي آتيپيك ميزان عود هيپرپلازي و كانسر نيز پس از تكميل درمان پروژستيني افزايش داشت (50% درمقابل 6%).
درمان باليني
در بيماران مبتلا به هيپرپلازي اندومتر بدون آتيپي،درمان پروژستيني در بازگرداندن اين اختلال بسيار موثراست. در اين بيماران هم مي توان از درمان دوره اي و هم از درمان مداوم بهره گرفت كه با استفاده از مدروكسي پروژسترون استات، 10 تا 20 ميلي گرم روزانه يا مژسترول استات (Megace)، 20تا40 ميلي گرم روزانه، براي 14روز در ماه يا تمام روزهاي ماه صورت مي گيرد. درمان بايد تا 3ماه ادامه يابد و سپس بايد جهت اثبات پاسخ به درمان نمونه برداري مجدد آندومتر صورت گيرد.در75 الي 90 درصد از بيماران درمان شده با پروژستين ها هيپرپلازي به سمت نرمال برخواهد گشت. در بيماراني كه خواهان بارداري هستند، القاي تخمك گذاري با استفاده از كلوميفن يا منوتروپين ها (pergonal) صورت مي گيرد. اگر خانمي خواهان باردار شدن نيست مي توان از قرص هاي خوراكي جلوگيري از بارداري استفاده كرد. در بيماراني كه هيپرپلازي علي رغم درمان پابرجا باقي مي ماند، قوياً پيشنهاد مي شود كه يك جراحي جهت درمان قطعي صورت گيرد.
اغلب بيماران مبتلا به هيپرپلازي آتيپيك، هنگامي كه از خطر وجود يك آدنوكارسينوم همزمان (تقريباً 20% موارد) و پتانسيل پيش بدخيمي اين ضايعه آگاه مي شوند خود خواهان انجام يك هيستركتومي و سالپنگواوفوركتومي دو طرف خواهند بود. دراين موارد يك خانم كه واقعاً يائسه مي باشد (آخرين قاعدگي بيمار2 سال پيش يا بيشتربوده است) بايد قوياً تشويق شود تا تحت عمل هيستركتومي قرار گيرد و درمان با پروژسترون را بايد تنها در بيماراني كه به علت مشكلات شديد طبي،كانديد خوبي براي عمل جراحي نمي باشند، در نظر گرفت. اگر باز هم تصميم به درمان طبي بيمار داشته باشيم، درمان روزانه پروژسترون را بايد براي 3 ماه در نظر گرفت و متعاقب آن نمونه برداري از آندومترانجام داد. اگر در اين بيماران هايپرپلازي همچنان پابرجا بماند مي توان جهت كنار گذاشتن احتمال وجود يك بدخيمي همزمان كورتاژ تشخيصي انجام داده و يا هيستركتومي كرد در زمان عمل جراحي، رحم بايد در اتاق عمل باز شود و در صورت لزوم از Frozen Section (نمونه منجمد بافتي) استفاده شود تا حضور و وسعت هرگونه بدخيمي احتمالي مشخص شده و در صورت وجود بدخيمي،مرحله بندي دقيق جراحي همزمان صورت گيرد.
يك نحوه درمان جالب كه هنوز در مرحله تجربي است كارگذاشتن يك سيستم جلوگيري از بارداري پروژستروني در داخل رحم است (ICPS) كه به طور مداوم مقادير درماني پروژسترون يا لوونورژسترل را آزاد مي كند. تا زماني كه
تجارب بيشتري از درمان با ICPS به دست نيايد، بايد آن را تنها به عنوان يك روش تحقيقي در نظرگرفت.دو مطالعه مقدماتي اثر استفاده از دانازول (دانوكرين) را جهت درمان بيماران مبتلا به هايپرپلازي آدنوماتوز بررسي كردند و درهر2 مطالعه تمام بيماران مداوا شده برگشت هايپرپلازي را در نمونه هاي مجدد بررسي اندومترنشان دادند.تمام خانم هاي قبل از يائسگي در اين مطالعه در عرض 1 تا 2 ماه پس از درمان،قاعدگي را از سرگرفتند. در مطالعه اول، تغييرات آتروفيك در نمونه برداري مجدد اندومتر علي رغم سطوح نرمال استراديول در خون بيماران مشاهده شد كه نشان دهنده اثر مستقيم دارو بر روي اندومتر بود.
يك ريسك فاكتور جهت بوجود آمدن هايپرپلازي اندومتر و كارسينوم آن كه نسبتاً تازه شناخته شده است.استفاده از تاموكسي فن سيترات (Nolvadex) به عنوان يك درمان كمكي براي كانسر پستان مي باشد.تاموكسي فن با افزايش حدود 2 الي 3 برابر در خطر كانسر اندومترو افزايش خطرهايپرپلازي اندومتر، پوليپ ها و رشد فيبروئيدها همراه است.درحال حاضر، بهترين طريقه پايش خانمهايي كه تحت درمان تاموكسي فن قرار دارند ناشناخته است.آشكار است كه بيماران بايد يك امتحان باليني سالانه لگن و پاپ اسمير سالانه داشته باشند. در صورتي كه بيمار خونريزي غير عادي رحمي داشته باشد بايد نمونه برداري از اندومتر جهت وي انجام شود.ازآنجا كه تاموكسي فن به عنوان يك استروژن ضعيف عمل مي كند، منطقي است كه بيوپسي سالانه از آندومتر يا بررسي ضخامت 2 لايه اندومتر با سونوگرافي را در نظر داشت. با اين وجود اين توصيه،درحال حاضر بر مبناي مطالعات آينده نگر نيست بلكه بيشتر يك كار انجام شده در انستيتوها مي باشد.
بر اساس مطالعه اي كه توسط Uziely و همكاران صورت گرفت، زناني كه بيش از 12 ماه تاموكسي فن مصرف كردند، ريسك بالاتري جهت بوجود آمدن يك اندومتر ضخيم كه همراه با يافته هاي غير عادي در بيوپسي مي باشد دارند. بر طبق مطالعاتي كه تا امروز صورت گرفته، سونوگرافي تنها جهت كنار گذاشتن احتمال يك پاتولوژي قابل ملاحظه در مواردي مفيد است كه ضخامت استريپ اندومتركمتراز 5 ميلي متر است.
به طورخلاصه،درمان هيپرپلازي اندومتر بايد به صورت مجزا و بر پايه يافته هاي بافتي و سن بيمار و نيز علايق باروري وي در نظر گرفته شود. روش هاي درماني شامل درمان هورموني و جراحي است. با توجه به روند فزاينده مصرف تاموكسيفن، متخصص زنان بايد از خطر تغييرات خوش خيم و بدخيم اندومتر مطلع باشد.
بدخيمي هاي رحم
كانسر اندومتر
ميزان بروز كانسر اندومتر در طي 50 سال اخير افزايش يافته است كه به احتمال زياد به علل زير مي باشد: افزايش ميزان متوسط اميد به زندگي در جمعيت، افزايش فركانس عوامل مستعد كننده اي مثل چاقي و در دسترس قرارگرفتن متدهاي پيشرفته تشخيصي.آدنوكار سينوم رحم، در اصل بدخيمي زنان يائسه است و با افزايش سن، قدرت بدخيمي آن افزايش مي يابد. اوج شيوع سني آن در زمان تشخيص آن افزايش مي يابد. اوج شيوع سني آن در زمان تشخيص بين 50 تا 65 سال است و تقريباً 25% از تمام موارد آن در خانمهاي قبل از سنين يائسگي و 5% در خانم هاي زير 40 سال تشخيص داده مي شود. معمولاً، ولي نه هميشه، اين خانمها جوان يا چاق هستند و يا درمعرض عدم تخمك گذاري مزمن قرار دارند و يا هردوي اين مشكلات را همزمان دارند.
به نظر مي رسد كه 2 نوع مختلف كانسر اندومتر وجود دارد كه يك نوع آن وابسته به استروژن و نوع ديگر غيروابسته به استروژن است. نوع اول بدخيمي به طور مشخص در زنان جوانتر و در حوالي سن يائگسي رخ مي دهد كه تاريخچه اي از قرار گرفتن در معرض استروژن را مي دهند. اين تومورها اغلب در نواحي هيپرپلاستيك ايجاد شده و تمايز يافته هستندو پيش آگهي در آنان رضايت بخش تر است. گروه دوم در زنان مسن تر بدون تحريك استروژني اندومتر ايجاد شده و اغلب همراه با هايپرپلازي اندومتر نمي باشند و تمايز و پيش آگهي ضعيفي دارند.
عوامل خطر زا
تشخيص
خونريزي غير عادي رحم شايعترين علامت كلينيكي كانسر اندومتر است. هر نوع خونريزي در يك زن يائسه بايد دقيقاً ارزيابي شود، هرچند تنها حدود 20% از اين بيماران مبتلا به يك بدخيمي دستگاه تناسلي هستند. احتمال اينكه خونريزي بعد از منوپازنشانگر وجود يك كانسر رحم باشد به
وضوح با افزايش سن افزايش مي يابد. زناني كه درسنين حوالي يائسگي قرار دارند و مبتلا به خونريزي غير عادي رحم هستند نيز بايد تحت بررسي قرار گيرند و بيشترين الگوهاي خونريزي در آنان افزايش ميزان خونريزي قاعدگي، كاهش فواصل بين قاعدگي و خونريزي بين قاعدگي هاست. در صورت امكان، بررسي اندومتر بايد توسط يك بيوپسي در مطب انجام شود كه در شرايط مطلوب، دقتي برابر با يك D&C معمولي دارد( تقريباً 90%). كورتاژ اندوسرويكال (ECC) بايد همواره جهت بررسي خونريزي هاي پس از يائسگي جهت كنارگذاشتن احتمال وجود كارسينوم اندوسرويكس به عنوان علت خونريزي انجام شود. اگر بيوپسي اندومتر و ECC رضايت بخش باشند (و بافت كافي جهت تشخيص بدست آيد) و هيچ نكته غير عادي به اثبات نرسد احتياج به بررسي بيشتري وجود ندارد.اگرخونريزي بعد ازمنوپاز باقي بماند يا عود كند و يا ساير فاكتورهاي خطرزا وجود داشته باشند حتماً بايد يك D&C انجام شود. فاكتورهاي خطرزا شامل هايپرپلازي آتيپك يا پوليپ هاي آندومتر هستند.اگرخونريزي عود كند يا شك به وجود پوليپ با فيبروئيدهاي زير مخاطي داشته باشيم بايد هيستروسكوپي را مد نظر داشت. بسياري از مطالعات كلينيكي در حال حاضر،سودمندي استفاده از سونوگرافي واژينال را براي بررسي ضخامت اندومتر در بيماران مبتلا به خونريزي پس از يائسگي به اثبات رسانده اند. مطالعات متعددي پيشنهاد كننده اين بوده است كه اگر ضخامت دو لايه اندومتر كمتر از پنج ميلي متر باشد،علت خونريزي معمولاً اتروفي است، ولي گزارشات نادري نيز وجود بدخيمي كه با بيوپسي ثابت شده را حتي در بيماراني با اندومتر نازك نشان داده است.
اگرآدنوکار سينوم آندومتر تشخيص داده شود، قبل از تصميم در مورد نحوه درمان بايد در صورت لزوم بررسي بيشتري انجام داد تا بهترين نوع درمان مشخص شود. يك معاينه فيزيكي دقيق بايد انجام گردد و توجه خاص به لنف توده هاي اينگوينال و سوپراكلاويكولار مبذول شود.با معاينه شكم و معاينه دو دستي ركتوواژينال، و ميزان تحرك رحم،سايز و قوام سرويكس، آدنكس ها و پارامترها و تمام واژن،ولو و ركتوم جهت يافتن هرگونه ندول،توده، سفتي و ضايعات شبيه به پلاك كه ممكن است نشان دهنده بيماري مناستاتيك باشند بررسي مي شود. ازهرگونه ضايعه مشكوك تناسلي بايد بيوپسي به عمل آيد و امتحان مدفوع از نظر بررسي خون مخفي انجام شود.زير گروه بافت شناسي و درجه تومور با بيوپسي اندومتر يا نمونه D&C مشخص شده ولي مهم است به خاطر داشته باشيم كه تقريباً در 1/3موارد، درجه بدخيمي نهايي تومور كه درنمونه بافت هيستركتومي بدست مي آيد با بيوپسي اوليه اندومتر و D&C متفاوت است. مطالعات اضافي كه بايد انجام شود شامل عكس دو بعدي قفسه سينه و آزمايشات روتين است. بسته به ساير علائم و فاكتورهاي خطرزا، ممكن است انجام باريم انما يا كولونوسكوپي و MRI قبل از عمل جهت ارزيابي رحم از لحاظ عمق تهاجم و اثبات بيماري متاستاتيك مخفي لازم باشد. يك تست اضافي كه گزارش شده مي تواند عامل پيشگويي كننده موفقي جهت تخمين عمق تهاجم به ميومتر يا متاستاز دور دست باشد، اندازه گيري شاخص توموري سرمي CA125 مي باشد. مطالعات متعددي اثبات كرده است كه 53% الي 87% از بيماران در مرحله I باليني كه در زمان عمل، مشخص مي شود كه بيماري به خارج رحم گسترش يافته است سطوح افزايش يافته CA125 سرمي دارند، حال آنكه اين ميزان در بيماراني كه در زمان عمل جراحي نيز در مرحله I واقعند تنها 2 تا 12 درصد است. اگر تصميم جهت مرحله بندي كامل جراحي در زمان عمل گرفته شود (يعني اگر جراح مهارت كافي جهت انجام لنفادنكتومي لگني و پاراائورتيك،درصورت لزوم، داشته باشد) ممكن است نياز به اين آزمايشات روتين نباشد.
از آنجا كه در حال حاضر كانسر اندومتر در مقايسه با روش قديمي مرحله بندي كلينيكي، به صورت جراحي طبقه بندي مي شود، بايد نكات خاص متعددي را مد نظر قرار داد، در گذشته، در بسياري از بيماران، به خصوص آنها كه مبتلا به ضايعات درجه II يا III بودند، نتيجه كورتاژ اندوسرويكس (ECC) در آنها مثبت بود و يا رحم بزرگي داشتند از راديوتراپي قبل از عمل استفاده مي شد.بسته به محل بيماري،يا سزيوم داخل حفره اي براي تقريباً 72 ساعت و يا استفاده از رادياسيون خارج لگن به ميزان 4000تا 4500 cGy باشد. با استفاده از اين متدهاي درماني، بسياري از بيماران يا رادياسيون غير ضروري دريافت مي كنند و يا رادياسيوني مي گيرند كه نمي تواند تمام مناطق بيماري آنها را پوشش دهد (براي مثال، لنف نودهاي پاراآئورتيك).
يك متد ديگراين است كه تمام بيماران بايد حداقل تحت يك مرحله بندي كامل جراحي، شامل برداشتن انتخابي لنف نودهاي لگني و پاراآئورتي قرارگيرند. با انتخاب متد مرحله بندي جديد جراحي (به زير مراجعه شود)، اكثربيماران بايد تحت درمان اوليه جراحي قرارگيرند كه شامل يك هيستركتومي، سالپنگواووفوركتومي دو طرفه، سيتولوژي پريتوان و درصورت لزوم برداشتن انتخابي لنف نودهاي لگن و پاراآئورتيك مي باشد.
از آنجايي كه كانسر اندومتر مي تواند هم از طريق لفناتيك و هم از راه جريان خون و همچنين ازطريق ديواره هاي رحم و يا لوله هاي رحمي به حفره پريتوان انتشار يابد (شكل 7)،جهت اثبات وجود هرگونه متاستاز خارج رحمي بايد بررسي كامل تمام حفره شكم انجام شود.انجام راديوتراپي اوليه بايد تنها در بيماراني كه به لحاظ تكنيكي غير قابل عمل هستند و يا مشكلات طبي اي دارند كه آنها را كانديداهاي خوبي جهت عمل نمي كند در نظر گرفته شود در اين بيماران،بايد مرحله بندي بيماري از طريق باليني و با توجه به متد قديمي مرحله بندي باليني صورت گيرد.
عوامل تعيين كننده پيش آگهي
مرحله بندي
مي آمد مرحله بندي مي شد. با اين وجود، اين سيستم مرحله بندي، موفق به تشخيص عوامل پيشگويي كننده مهم مانند تهاجم عمقي ميومتر و بيماري مخفي خارج رحم نبود و اغلب وسعت بيماري را كمتر از ميزان واقعي برآورد مي كرد.به علت اين ضعف ها،فدراسيون بين المللي زنان و مامايي (FIGO)اين سيستم طبقه بندي را در سال 1988 تغيير داد تا اطلاعات حاصل از بررسي جراحي و پاتولوژي بافت بدست آمده را نيز در يك سيستم جديد مورد نظر قرار دهد.امروزه ،کانسر اندومتر بر اساس سيستم مرحله بندي جديد FIGO مرحله بندي مي شود. در حال حاضر توصيه مي شود تمام بيماران كه با درمان طبي قابل معالجه اند و در مرحله I بيماري واقعند.بدون توجه به درجه بدخيمي تومور،تحت يك هيستركتومي كامل خارج فاسيايي از راه شكم و سالپنگواووفوركتومي دو طرفه هم به منظور مرحله بندي بيماري و هم درمان آن واقع شوند. برش ديواره شكم بايد به اندازه كافي وسيع باشد تا با توجه به درجه بدخيمي تومور و عمق تهاجم به ميومتر در صورت لزوم، اجازه نمونه برداري از لنف نودهاي لگني و پاراآئورتي را به جراح بدهد. بلافاصله پس از ورود به حفره پريتوان، بايد مايع (مايع آسيت يا شستشوي پريتوان) جهت آناليزسيتولوژيك برداشته شود.
علي رغم اينكه سيستم طبقه بندي جراحي FIGO در حدود 10 سال است كه مورد استفاده قرار مي گيرد،هنوز اختلاف نظر قابل ملاحظه اي درمورد اينكه كدام بيمار بايد تحت نمونه برداري قرار گيرد وجود دارد. همچنين هنوز روشن نيست كه چگونه بايد اين بيماران را انتخاب كرد و كدام يافته هاي قبل از عمل و حين عمل مي توانند جهت تعيين جمعيتي از بيماران كه با احتمال بيشتري از اين روش سود مي برند به كار گرفته شوند. بسياري از پزشكان، در حين عمل از تشخيص با انجماد بافتي (Frozen section) و نظر پاتولوژيست در مورد درجه بدخيمي و عمق تهاجم جهت تصميم گيري براي انجام مرحله بندي كامل جراحي استفاده مي كنند. بقيه پزشكان، از اطلاعات بدست آمده از نمونه هاي بيوپسي اندومتر و اطلاعات راديوگرافيك، به خصوص زماني كه بيمار را بايد به يك مركز مخصوص مرحله بندي جراحي ارجاع داد استفاده مي كنند.
در يك مطالعه بزرگ كه توسط گروه ژنيكولوژي - انكولوژي (GOG) بر روي 612 زن مبتلا به مرحله I باليني تومور اندومتر صورت گرفته، مشخص شد كه 22% بيماران بيماري خارج از رحم داشتند. محل بيماري دور دست،نهايتاً يا درلنف نودهاي پاراآئورتي و لگني ويا سيتولوژي مثبت پريتوان بود.احتمال درگيري آدنكس ها كمترازلنف نودها يا سيتولوژي مثبت پريتوان بود.همچنين مهم است بدانيم كه در يك مطالعه ديگر ثابت شد كه تنها 24% از بيماران كه از لحاظ باليني در مرحله II بيماري واقع بودند،عملاً در زمان هيستركتومي درگيري ثابت شده پاتولوژي سرويكس داشتند. ندرتاً برخي از بيماران مبتلا به كانسرهمزمان اندومتر و تخمدان با شيوعي حدود 1/4 تا 3/8 درصد مي باشند. هرچند افتراق بين بيماري متاستاتيك و كانسر اوليه همزمان در تخمدان و رحم معمولاً در ارزيابي معمول پاتولوژي ميسراست، در موارد نادر ممكن است اين افتراق چندان اطمينان بخش نباشد.
درجه بدخيمي توموري
زيرگروهاي بافت شناسي
سن
نژاد
ميزان بقاي 5 ساله زنان سياه پوست است و درهرمرحله از بيماري، ميزان بقاي نسبي در سياه پوستان پايين تر است.
عمق تهاجم به ميومتر
سيتولوژي پريتوان
متاستاز عقده هاي لنفاوي
درگيري آدنكس ها در داخل پريتوان
ساير عوامل
درمان
بايد حتي الامكان ساختمان آدنكس ها را خارج نمود و بنابراين هيستركتومي از راه واژن با كمك لاپاراسكوپ متد خوبي است. اگر جراحي مهارت كافي داشته باشد، مرحله بندي كامل جراحي،شامل لنفانكتومي لگن و اطراف آئورت را مي توان از طريق لاپاراسكوپ انجام داد.تا هنگامي كه اطلاعات كافي بدست نيامده، انجام هيستركتومي واژينال بايد تنها به بيماران بسيار انتخابي محدود شود كه ممكن است در غير اين صورت تنها از درمان با رادياسيون سود جويند.در بيماراني كه درگيري واضح سرويكس در آنها از لحاظ باليني نيز قابل تشخيص است بايد انجام هيستركتومي راديكال و سالپنگواووفوركتومي دو طرفه و برداشتن غدد لنفاوي را مد نظر داشت.
متعاقب جراحي و خواندن گزارش نهايي پاتولوژي،بيماران را مي توان بر اساس عوامل پيش آگهي كه در بالا مورد بحث قرار گرفته به گروههاي كم خطر و پرخطر تقسيم كرد و براساس اين تقسيم بندي مي توان در صورت لزوم،درمان پس از عمل را جهت بيماران در نظر گرفت.از آنجاكه تنها كمتر از 10 سال است كه مرحله بندي جراحي كارسينوم اندومترعملاً مورد استفاده قرار گرفته،امروزه بيشتر اطلاعات جهت توصيه راديوتراپي پس از عمل براساس متد قديمي مرحله بندي باليني بيماران است. خطر عود لگني در بيماران پرخطر در هنگامي كه عدم درگيري لگن در مرحله بندي جراحي وجود دارد ناشناخته است. مطالعات GOG براساس ارتباطات جراحي - پاتولوژي مشخص نموده كه حتي وقتي لنف نودهاي انتخابي منفي هستند بيماران مبتلا به تهاجم عمقي ميومتر و كانسرهايي با تمايز ضعيف در معرض بالايي از خطر عود بيماري قرار دارند. حتي اگر مرحله بندي جراحي در اثبات بيماري خارجي رحمي در لگن موفق نباشد، انجام راديوتراپي پس از عمل با كاهش ريسك عود موضعي همراه است.هنوز روشن نشده كه آيا مرحله بندي جراحي مي تواند زير گروهي از بيماران مرحله I را (غير از ساير بيماراني كه تاكنون در گروه كم خطر قرار گرفته اند) مشخص كند كه احتياجي به درمان كمكي با رادياسيون دارند، يا خير.
درمان بيماران در مرحله II بيماري هنوز مورد اختلاف نظر است.اكثر مطالعات پيشنهاد كننده اين است كه بيماران با درگيري سرويكس در معرض ريسك افزايش يافته عود در گنبد واژن هستند و اغلب نيازمند درمان كمكي رادياسيون گنبد واژن هستند و اغلب نيازمند درمان كمكي رادياسيون گنبد واژن مي باشند.اينكه آيا اين بيماران كه مرحله بندي جراحي درآنها منفي است،به رادياسيون لگن نيز علاوه بر گنبد واژن نياز دارند يا خير هنوز مشخص نشده است.درصورتي كه درگيري واضح باليني سرويكس وجود داشته باشد،توصيه درماني شامل هيستركتومي راديكال يا راديوتراپي قبل از عمل و به دنبال آن هيستركتومي اكسترافاشيال است.
درمان بيماراني كه بيماري ثابت شده خارج رحم دارند (مرحله III و IV) بايد با توجه به مشخص نمودن وسعت بيماري صورت گيرد.اهداف درماني شامل رادياسيون لگن، رادياسيون با دامنه گسترش جهت پوشش دادن لنف نودهاي اطراف آئورت، رادياسيون تمام شكم، و درمان هورموني سيستميك يا شيمي درماني است. در اكثر موارد،درمان متاستازهاي دور دست با دوز بالاي پروژستين ها و يا شيمي درماني تنها نقش تسكين دهنده داشته و اميد به بقا در اين بيماران بسيار پايين است.عوامل شيمي درماني كه در اين موارد به طور گسترده مورد استفاده واقع شده اند شامل: داكسوروبيسين هيدروكلرايد (آدريامايسين) و سيس پلاتين (پلاتينول) يا كاربوپلاتين (پاراپلاتين) مي باشند.
سالهاست كه از پروژستين ها در درمان عود كانسراندومتراستفاده شده و تقريباً 1/3 از بيماران پاسخ رضايت بخشي به اين درمان مي دهند.بيماراني كه تومور تمايز يافته دارند ميزان پاسخ بالاتري نسبت به آنها كه تمايز تومورآنها متوسط يا ضعيف است به درمان مي دهند.هرچند، هنوز نقش گيرنده هاي استروژن و پروژسترون در درمان كانسر اندومتر به طور گسترده مورد قبول عموم واقع نشده است، به نظر مي رسد كه پاسخگويي عود تومور به درمان پروژستين بستگي به ميزان گيرنده هاي استروژن و پروژسترون دارد. اگر هر 2 نوع گيرنده وجود داشته باشند، احتمال يك پاسخ رضايت بخش به درمان بدون توجه به درجه بدخيمي تومور يا ساير عوامل خطرزا بسيار بالا خواهد بود. اگر تراكم گيرنده ها پايين باشد،احتمال اينكه تومور به هنگام عود به پروژستين ها پاسخ دهد بسيار ضعيف بوده وبايد انجام شيمي درماني را در اين موارد در نظر گرفت.
تقريباً 10 الي 15درصد از بيماران مبتلا به كانسر اندومتر به علت چاقي شديد يا بيماري شديداً ناتوان كننده قابل عمل نيستند، در اين بيماران بايد درمان اوليه با رادياسيون را مد نظر قرار داد. دراكثر موارد،تركيبي از رادياسيون خارجي و داخل حفره اي بايد استفاده شود و با
درمان كامل، تقريباً 85 الي 90درصد از بيماران در مراحل اوليه بيماري با اين تكنيك كنترل خواهند شد.ريسك كلي عود بيماري در اين بيماران در مرحله I بستگي به درجه بدخيمي تومور دارد و اين مرحله ميزان بقاي 5 ساله 94% براي تومور درجه I، 0/092 براي درجه II و 78% براي تومورهاي درجه III است.
پيگيري بيماران پس از درمان
درمان جايگزيني استروژن پس از درمان كانسر
و III كانسر اندومتر كه 62 نفر آنان ERT دريافت كرده بودند،هيچ افزايشي را در عود يا مرگ و مير ناشي از بيماري گزارش نكردند. دريك كميته بازنگري در اگوست 1993؛ كالج امريكايي زنان و مامايي خاطر نشان كرد كه در حال حاضر اطلاعات قطعي جهت حمايت از يك توصيه خاص درمورد استفاده از ERT در زناني كه قبلاً تحت درمان كانسر اندومترقرار گرفته اند، وجود ندارد.نظراين كميته اين بود كه استروژن را مي توان با انديكاسيون هايي مشابه هر زن ديگر، در اين بيماران مورد استفاده قرار داد، مشروط بر اينكه انتخاب كانديداهاي مناسب بر پايه عوامل موثر در پيش آگهي و ميزان ريسكي كه بيمار مايل به تقبل آن است صورت گيرد. به علت محدوديت اطلاعات،لزوم استفاده از پروژسترون علاوه براستروژن را در حال حاضر نمي توان برآورد و توصيه نمود.
ساير بدخيمي هاي رحم
الگوهاي طبقه بني متعددي جهت ساركوم هاي رحم پيشنهاد شده است كه هم بستگي به نوع سلول و هم منشاء تومور دارد. تومورهاي خالص تنها از يك نوع سلول تشكيل شده اند،حال آنكه تومورهاي مختلط حاوي چند سلول مي باشند.تومورهاي هومولوگ حاوي اجزاي بافتي هستند كه براي رحم «بافت خودي» به شمار مي روند، در حاليكه تومور هترولوگ توموري است كه حاوي اجزاي بافتي غريبه براي رحم است،مانند رابدوميوساركوم و كندروساركوم از آنجا كه اكثر ساركوم هاي رحم در يكي از 4 طبقه بندي زير قرار مي گيرند،GOG يك سيستم طبقه بندي شده را قبول كرده است:
* ليوميوساركوم
* ساركوم استرومايي اندومتر
* ساركوم مختلط همولوگ مولرين(كارسينوساركوم)
* ساركوم مختلط هترولوگ مولرين (ساركوم مختلط مزودرمال)
شيوع نسبي هر يك از زيرگروههاي ساركوم رحم به طور قابل ملاحظه اي در مقالات مختلف متفاوت است و در مطالعات اخير شايعترين آنان ساركوم مختلط مزودرمال بوده است. معيارهاي طبقه بندي ساركوم هاي رحم براساس تقسيم بندي FIGO براي كانسر اندومتر است.
بيماراني كه مبتلا به ساركوم رحم مي شوند اغلب در سنين بعد از يائسگي قرار دارند. در زنان دهه 40 و 50 ليوميوساركوم شايعترين تومور است، حال آنكه ساركوم مختلط مزودرمال و ساركوم استرومايي اندومتر اغلب در زناني كه 10 سال بزرگتر هستند روي مي دهند.شايعترين علائم يك خانم مبتلا به ساركوم درد و توده شكمي هستند.يك رحم كه سريعاً رشد مي كند و بزرگ مي شود ممكن است علامت شايعي باشد ولي در صورت وجود چنين علامتي در زنان يائسه، نبايد آن را به ميوم رحمي نسبت داد،بلكه به
آن بايد ساركوم را در نظر گرفت. همچنين،خونريزي غير طبيعي رحم يك شكايت شايع است و در معاينه يك توده پوليپ شكل خونريزي دهنده ممكن است از سرويكس متسع خارج شده باشد. درصورت وجود چنين علائم و نشانه هايي، ارزيابي هيستولوژي رحم ضروري است. اگر يك تومورازسرويكس خارج شده باشد، معمولاًبافت آن به آساني در دسترس است، ولي اگرتشخيص ليوميوساركوم باشد، معمولاً ضايعه در بالاي رحم قرار داشته و فقط با كمك D&C قابل دسترسي است. تقريباً 50% از تمام بيماران مبتلا به ساركوم رحمي در مرحله I بيماري كلينيكي مراجعه مي كنند ولي حدود 1/3 اين بيماران در زمان عمل جراحي ، بيماري پيشرفته تري دارند.
ليوميوساركوم
هرچند درمورد معيارهاي دقيق هيستولوژيك كه براي تشخيص ليوميوساركوم ضروري است، هنوز اختلاف نظر وجود دارد، به نظر مي رسد مهمترين فاكتور، شمارش ميتوتيك تومور باشد. ميوم هاي سلولي و لوميوم هاي بد شكل ممكن است بدخيم به نظر برسند،ولي اگر كمتر از 5 ميتوز در 10 نماي با قدرت بزرگنمايي بالا وجود داشته باشد (HPFS )،ضايعه خوش خيم تلقي مي شود.تومورهايي كه بيش از 10ميتوز در 10 نماي با قدرت بزرگنمايي زياد دارند بدخيم هستند و اگر تعداد ميتوزها بين 5 تا 10 عدد باشد پتانسيل بدخيمي تومور نامشخص است. بسياري از محققين معتقدند كه ميزان بقاي 5 ساله به تعداد ميتوزها در هر 10 نماي با قدرت بزرگنمايي زياد بستيگي دارد،اگرتعداد ميتوز كمتر از 5 عدد در هر 10HPF باشد ميزان بقا 98-95% است، اگر بين 10-5 باشد، تقريباً 40% و اگر بيش از 10 باشد، اميد به زندگي بسيار ضعيف و در حد 20-15% خواهد بود.
تومور استروماي اندومتر
معمولاً يك سير بطئي داشته و يك ساركوم استروما با درجه بدخيمي پايين تلقي مي شود. در نماي ظاهري،معمولاً يك الگوي رشد منتشر شونده دارد و مي تواند از سطح برش داده شده با يك الگوي كرمي شكل برجسته شود و همچنين در عروق خوني ليگامان پهن انتشار يابد.درنماي ميكروسكوپي،آتيپي مختصر سلولي و ميتوزهاي اندك وجود دارد سير باليني بسيار آهسته بوده و درمان فقط توسط جراحي است.
ساركوم استروماي اندومتر،برخلاف نوع قبلي، يك سير بسيار تهاجمي تر داشته و متاستاز در آن شايع و پيش آگهي آن بسيار ضعيف است. همانند ليوميوساركوم، افتراق بين اين دو نوع تومور بستگي به تعداد ميتوزها در هر10 نماي ميكروسكوپي با قدرت بالا دارد، وتعداد 10 ميتوز، معيار قابل قبولي براي تقسيم بندي تومور به عنوان ساركوم استروماي اندومتر است. اين تومورها حاوي تراكم بالايي از هر دو نوع گيرنده استروژني و پروژستروني هستند و ندرتاً ممكن است با تجويز پروژسترون با ميزان زياد، پاسخ درماني در آنها ديده شود.
تومورهاي مختلط مولرين
درمان ساركوم هاي رحم
منبع:مامایی و بیماریهای زنان دنفورث،جلد دوم.
/ج