منشأنئوپلاسم هاي تروفوبلاستيك چیست؟
نئوپلاسم هاي تروفوبلاستيك حاملگي
نئوپلازي تروفوبلاستيك حاملگي (GTN) يك طيف غير معمول از تومورهاي خوش خيم و بدخيم با منشاء جفت انساني است. با وجود اينكه بروز اين بيماري نادر است، ولي داراي پتانسيل پيشرفت سريع به يك بيماري نادر است، ولي داراي پتانسيل پيشرفت سريع به يك بيماري سريعاً كشنده مي باشد. اين بيماري معمولاً زنان جوان در سالهاي توليد مثل را درگير مي كند.
بطور متداول، GTN را بر مبناي بافت شناسي به انواع مول هيداتيفورم، مول مهاجم (Choriodenoma destruens) و كوريوكارسينوم تقسيم مي كنند. مول هاي هيداتيفورم جزيي (partial)، تومورهاي محل جفتي [placental site tumors) [PST) به عنوان دو موضوع جدا از هم چه بطور كلينيكي و چه از نظر بافت شناسي در تقسيم بندي وسيع GTN قرار مي گيرد.
عليرغم گوناگوني واضح در اين موارد تمام آنها از جفت انساني، تروفوبلاست و ژنوم پدري (معمولاً همراه با ژنوم مادري) بوجود مي آيد. گونادوتروپين جفتي انساني (hCG) توسط اين نئوپلاسم ها ترشح مي شود و به عنوان يك تومور ماركر حساس كه با سير بيماري همخواني خوبي دارد مطرح مي شود ولي اين ماركر براي PST مناسب نيست.
در سال 1965، نشانه داده شد كوريوكارسينوم حاملگي متاستاتيك كه شايع ترين شكل بدخيم اين بيماري ها مي باشد با كموتراپي قابل درمان (Cure) است. امروزه بسياري از مطالعات نشان دهنده قابليت درمان پذيري بالاي اغلب اين بيماران مي باشد هر چند براساس وضعيت هر فرد درمان يك اصل اساسي است.
اين مقاله سعي در مرور اين گروه غير عادي از نئوپلاسم هاي انساني نموده و امكان مرور نظريات مهم در اين باره، تشخيص درمان و پيگيري بيماران دچار GTN را فراهم مي آورد.
پاتولوژي
مول هيداتيفورم
مول هيداتيفورم كامل و ناقص كه از نظر منشاء سلولي ژنتيكي، اشكال پاتولوژيك و رفتار باليني از يكديگر متمايز مي باشند. هنوز معلوم نيست كه مول هيداتيفورم ناقص (partial) يك نوع از GTN است يا اينكه فرم پيشرفته و نهايي دژنراسيون هيدروپيك در يك حاملگي كه از نظر كروموزومي غيرطبيعي مي باشد، محسوب مي گردد. لذا تا زماني كه تعداد زيادي از افراد دچار مول هيداتيفورم ناقص تحت مطالعه قرار نگرفته اند اين نوع مول بايد به عنوان يك واريانت مول هيداتيفورم كامل كه خطر تبديل به بدخيمي را هر چند كم دارد، تلقي شود. بسياري از بيماران با حاملگي هاي مولار نيازي به كموتراپي ندارند و مي توان آنها را با خيال راحت بعد از خارج كردن مول با داشتن سطح hCG زير نظر
داشت. لذا مي توان پيشرفت خودبخودي يا بوجود آمدن معيارهاي شروع كموتراپي براي حالت هاي بدخيمي را مشاهده نمود.
مول هاي هيداتيفورم ناقص
مول جزيي تقريباً هميشه با يك رديف كروموزومي هاپلوئيد مادري يا دو رديف هاپلوئيد پدري همراهي دارد. احتمالاً اين نتيجه باروري dispermic يك تخمك هاپلوئيد يا باروري يك تخمك هاپلوئيد با اسپرم ديپلوئيد است.
زنان با مول هيداتيفورم ناقص معمولاً از تشخيص باليني سقط خودبخودي يا سقط فراموش شده برخوردارند. معمولاً ويلوس هاي هيدروپيك بوسيله اولترا سوند مشخص مي شوند و تا زماني كه بافت خارج نشود، تشخيص قطعي مقدور نيست. سطح اوليه hCG معمولاً در اين بيماران نسبت به كساني كه دچار مول هيداتيفورم كامل هستند پايين تر است و بسرعت اين سطح بعد از خارج كردن (evacuation) بافت مول پايين مي افتد. بر خلاف بيماران با مول كامل كه ده تا0/030خطر بروز بدخيمي در آنها وجود دارد، در اين بيماران خطر بيماري بدخيم كمتر از 5% است.
اگر چه بيماران با مول هيداتيفورم جزئي داراي خطر كمي براي بيماري بدخيم هستند ولي با اين حال توصيه مي شود كه تمام بيماران از نظر سطح hCG بعد از خارج كردن بافت تحت نظر باشند (همانطور كه براي نوع كامل توصيه مي شود). اگر هر شكلي در مورد اينكه محصول حاملگي ممكن است مولار باشد وجود دارد، تحت نظر گرفتن hCG بايد انجام شود.
مول هيداتيفورم كامل
تمام مول هاي هيداتيفورم hCG ترشح مي كنند. اين كار بعنوان فاكتوري براي تحت نظر گرفتن پيشرفت بعد از خارج كردن بافت مطرح مي باشد. مول كامل معمولاً بطور يكنواخت ديپلوئيد با ماركرهاي كروموزوم پدري همراه بوده، بيشتر اين بيماران 46xx مي باشند هر چند تعداد اندكي نيز 46xy را با خود حمل مي كنند. شايع ترين منشاء مول هيداتيفورم باروري يك تخم خالي (empty egg) توسط يك اسپرم هاپلوئيد است كه مجدداً همانند سازي مي كند. با اين حال بعضي موارد نتيجه باروري تخم توسط dispermic مي باشد.
برخلاف بيماران با مول هيداتيفورترم ناقص، تقريباً 1/3 يا 1/2 اين بيماران دچار بزرگي رحم بزرگتر از سن حاملگي مربوطه مي باشند. در تعداد كمي ممكن است رحم از سن حاملگي كوچكتر باشد. صداي قلبي جنين وجود ندارد، تظاهر بيماران معمولاً بصورت خونريزي واژينال و سقط خودبخودي و وزيكول هاي آتيپك هيدروپيك است. در تقريباً 20% بيماران با مول كامل كيست هاي لوتئيني كه بطور باليني قابل تشخيص مي باشند وجود دارد. عدم جبران ريوي، فشار خون القاء شده در اثر حاملگي و هيپرتيروئيدي معمولاً وجود دارد. تشخيص باليني مول حاملگي با مشاهده تصوير اكوژنيك مختلط در اولتراسوند كه حفره رحمي را پركرده ، تائيد مي شود
جدول 1:مول هیداتیفورم ناقص و کامل
تظاهر |
مول هیداتیفورم ناقص |
مول هیداتیفورم کامل |
|
کاریوتیپ |
منشأ تریپلوئید پدری و مادری |
بیشتر 46 xxx lkaN \nvd |
|
پاتولوژی |
موجود |
غایب |
|
بالینی |
نادر |
شایع |
|
عوارض بدخیمی |
0/0 5> |
36-6 0/0 |
كوريوكارسينوم
كوريوكارسينوم ممكن است بدنبال هرنوع حاملگي ايجاد شود. تقريباً نيمي از موارد كوريوكارسينوم بدنبال مول هيداتيفورم ايجاد مي گرددو 1/2 بقيه بطور مساوي بدنبال يك حاملگي نرمال يا سقط يا حاملگي خارج رحمي بوجود مي آيد. كوريوكارسينوم حاملگي حتي پس از گذشت سالها از آخرين حاملگي نيز مشاهده شده است. پسرفت خودبخودي از محل اوليه رحمي در اتوپسي در يك سري از بيماران قبل از شروع درمان موثر كموتراپي مشاهده مي شود.
تومورهاي محل جفت (placental site tumor)
بروز و اپيدميولوژي
بيشتراز ميزان آن در ممالك صنعتي غربي است. بعضي از اين تفاوت ها ممكن است بعلت نوع متدولوژي مطالعاتي باشد كه حاملگي مولار را گزارش مي كنند. چرا كه بسياري از اين مطالعات بعلت آنكه در مراكز مرجع انجام شده اند ميزان بروز حاملگي مولار را در جمعيت هاي عمومي بيش از حد تخمين مي زنند.
تفاوت هاي نژادي نيز مي تواند علتي براي بعضي از تفاوت هاي جغرافيايي باشد. مشاهدات نشان داده اند كه مهاجران ژاپني به هاوايي داراي ميزان بروز ميانه اي براي حاملگي مولار نسبت به جمعيت هاي ژاپني مقيم در ژاپن و جمعيت هاوايي مي باشند. خطرايجاد يك حاملگي مولار مجدد در يك فرد 4 تا 5 برابر احتمال ايجاد در مرتبه اول است. سن مادر بنظر بر خطر بروز مول هيداتيفورم تأثير گذار مي باشد. مطالعات بسياري پيشنهاد كرده اند كه خطر با افزايش سن مادرافزايش مي يابد و ساير مطالعات نير افزايش خطر را در زنان جوانتر و نوجوان مطرح مي كند. اثر سن پدر بر ميزان بروز مول هيداتيفورم را به سختي مي تواند از اثر سن مادر بر اين خطر جدا كرد. عوامل تغذيه اي نيز به عنوان يك عامل مهم در ايجاد مول هيداتيفورم موثرند. در اين مورد كمبود پروتئين و چربي حيواني و كارتن هاي محلول در چربي مثالهاي مهمي هستند. علل تغذيه اي ممكن است تا حدي توجيه كننده تفاوت هاي جغرافيايي مول هيداتيفورم باشند.
ميزان بروز مول هيداتيفورم ناقص مشخص نمي باشد. احتمالاً بسياري از آنها بعلت آناليز ناكافي هيستولوژيك بافتي از سقط هاي القاء شده يا خودبخودي تشخيص داده نمي شود. بسياري از پاتولوژيست ها نيز با تشخيص مول هيداتيفورم جزيي آشنايي نداشته و برروي بافت هاي سقط خودبخودي نيز بندرت كاريوتيپ انجام مي شود Szulman و همكاران بر مبناي آناليز هيستولوژيك، حدود 10 درصد تمام مولها را در گروه مول هيداتيفورم ناقص قرار دادند.
مول مهاجم بدنبال حدود 10 تا 15درصد مول هيداتيفورم كامل بوجود مي آيد. در ايالات متحده تقريباً از هر40 مورد مول يك مورد، از هر 5000 مورد حاملگي خارج رحمي ،يک مورد از 15000مورد سقط يك مورد و از 150000 مورد حاملگي طبيعي يك مورد به كوريوكارسينوم ختم مي شود. تقريباً 3000 مورد مول هيداتيفورم و 500 تا 750 مورد GTN بدخيم در هر سال در ايالات متحده تشخيص داده مي شود.
اداره مول هيداتيفورم
بررسي و اقدامات لازم قبل از خارج كردن بافت مول شامل آماده سازي بيمار براي خارج سازي مول، تعيين سطح پايه hCG و غربالگري براي متاستازهاي مخفي و هيپرتيروئيدي همراه است. مراحل زير در اين مورد توصيه مي شود.
* معاينه فيزيكي و لگني كامل
* شمارش كامل سلولهاي خوني
* شيمي خون شامل آزمايش هاي كبد - كليوي و تيروئيدي
* سطح پايه hCG
* راديوگرافي قفسه صدري
* سونوگرافي لگن
ساكشن كورتاژ (D&C) يك روش ايمن، سريع و موثر براي خارج كردن بافت مول هيداتيفورم در بسياري از بيماران مي باشد. بعضي از بيماران تمايلي براي حفظ قابليت توليد مثل ندارند لذا در اين دسته مي توان از هيستركتومي اوليه بر خارج كردن بافت مولار (و بطور همزمان عقيمي) استفاده كرد با اين حال از آنجايي كه در تعداد اندكي از زنان بيماري بدخيم حتي بعد از هيستركتومي براي مول هيداتيفورم ايجاد مي گردد، لذا بيماراني كه عمل هيستركتومي را انجام مي دهند بايد حتماً پيگيري و نظارت باشند. هيستركتومي و القاء
D&C همراه با ساكشن براي خارج كردن بافت مول هيداتيفورم براي بيماراني كه اندازه رحمي كمتر از 16 هفته متناسب با حاملگي دارند با حداقل ميزان عوارض همراه است. عوامل اكسي توسيك بعد از گشاد كردن سرويكس و خارج كردن بخشي از بافت مولار براي كمك به هموستاز بعد از عمل تجويز مي شود. بيماراني كه داراي بزرگ شدگي شديد رحم مي باشند خطر نازايي براي ايجاد مشكلات ريوي بدنبال D&C دارند كه ممكن است به دفع (DEPORTATION) بافت ترفوبلاستيك، پره اكلامپسي، بيش حجم مايعات (fluid overload)، آنمي، هيپرتيروئيدي مربوط باشد. بيماران با مول هيداتيفورم كه داراي بزرگي رحم بزرگتر از اندازه متناسب با 16 هفته حاملگي هستند بايد قبل از عمل ABG، الكتركارديوگرام براي تعيين حجم ضربه اي و ارزيابي عملكرد دريچه اي بوسيله اكوكارديوگرافي مي باشند. در هنگام خارج كردن بافت مولار بايد وسايل لاپاراتومي و امكانات پايش هموديناميك مركزي در دسترس باشند. هيستركتومي اوليه به عنوان يك جايگزين قابل قبول براي ختم حاملگي مولار در بيماران دچار مول هيداتيفورم كه سن توليد مثل را پشت سر گذاشته اند مي باشد. هيستركتومي ميزان بروز عوارض بدخيم بعد از خارج كردن مول را به حدود 0/5 در مقايسه با رقم 20 درصد بدنبال ساكشن كورتاژ كاهش مي دهد. با اين حال اين كاهش عدم نياز به follow-up دقيق و تحت نظر داشتن كامل hCG بعد از ختم مول هيداتيفورم را رد نمي كند چرا كه GTN بدخيم ممكن است حتي بعد از هيستركتومي نيز بوجود آيد.
كيست هاي تكالوتئيني در حدود 0/020 بيماران دچار مول هيداتيفورم بصورت باليني پيدا مي شوند. اين كيست ها داراي ديواره نازك بوده و به شدت عروقي مي باشند. كيست هاي تكالوتئيني ماحصل پاسخ به تحريك بيش از حد تخمدان در اثر سطح بالاي hCG مترشحه از مول هستند. اين كيست ها معمولاً بطور خودبخود بعد از خارج كردن بافت مولار پسرفت مي كنند. بهتر است در بيماراني كه كيست هاي تكالوتئيني ساده دارند از دستكاري هاي تخمداني و عمل جراحي پرهيز شود. در موارد نادر بعلت بزرگي شكم و
مشكلات تنفسي ممكن است به آسپراسيون با هدايت سونوگرافي نياز باشد.
دوره هاي پروفيلاكسي با داكتينومايسين و متوتركسات در زمان خارج كردن بافت مولار استفاده شده و بنظر مي رسد در كاهش ميزان عوارض بدخيم در بيماران با خطر بالا نقش دارند. شيمي درماني اينچنين موجب حذف خطرايجاد بدخيمي نمي شود و نياز به نظارت بر hCG را منفي نمي گرداند. ما درصورت وجود امكانات قابل اعتماد براي بررسي hCG را در موارد مول هيداتيفورم غيركومپليكه (uncopmpilcated) توصيه به انجام كموتراپي پروفيلاكتيك نمي كنيم.
پايش بعد از خارج كردن بافت مولار
توصيه هاي براي پيگيري بعد از خارج كردن بافت مولار (postmolar follow-up) شامل معاينه باليني، لگني اوليه و پايه و داشتن راديوگرافي قفسه صدري پايه و تعيين سطح سرمي hCG- بتا هر يك تا دو هفته بعد از خارج كردن بافت مولار تا زماني كه نه سطح طبيعي برسد. دو تا چهار هفته بعد از طبيعي شدن اوليه hCG بايد تا 6ماه هر 1 تا 2 ماه يك بار جهت اينكه اين پسرفت پايدار مي باشد يا خير اين آزمايش مرتباً انجام شود.
دربيشتر زنان با حاملگي مولار بطور خودبخود سطح hCG پسرفت كرده و به محدوده طبيعي نزديك مي شود و به درمان خاصي نياز ندارد. توصيه به پرهيز شديد از بارداري در طول دوره اي كه hCG در حال بررسي است تا از ايجاد حاملگي كه با سطوح hCG تداخل دارد، جلوگيري بعمل آيد. افزايش سطح hCG در مراحل اوليه حاملگي طبيعي باعث پوشيده شدن (mask) افزايش hCG در اثر GTN بدخيم بعد از خارج كردن مول مي شود.
گرچه گزارش اوليه مبتني بر افزايش خطر ايجاد GTN بدخيم بعد از خارج كردن مول در اثر مصرف كنتراسپتيو بود ولي بررسي هاي بعدي افزايش واضحي را درايجاد خطر افزايش يافته در اين مورد نشان نمي دهد. از آنجايي كه كنتراسپتيو خوراكي قابل اعتمادترين شكل جلوگيري از بارداري در بيماران جوان مي باشد،من و همكاران اين تركيبات را بعد از خارج كردن بافت مول هيداتيفورم بطور روتين مورد استفاده قرار مي دهيم. بعد از پايان دوره بررسي سطح hCG با نتايج طبيعي بيماران در صورت تمايل مجاز به حاملگي مي باشند.از آنجايي كه اين بيماران خطري حدود4 تا 5 برابر براي حاملگي مولار مجدد دارند، لذا بايد اين بيماران براي حاملگي هاي بعدي تحت غربالگري با اولتراسوند قرار گيرند.شکل 2 نمايانگر الگوريتم ما براي تشخيص و follow -upبيماران با مول هيداتيفورم است.
نئوپلاسم هاي بدخيم تروفوبلاستيك حاملگي عوارض بدخيم بعد از خارج كردن مول
قبل از بوجود آمدن كموتراپي موثر بر ضد GTN گزارش Delf نشان دهنده 90% عمل هيستركتومي بدنبال عارضه بدخيم بعد از خارج كردن بافت مولار است.گزارش شده است كه گروه هاي زيادي از بيماران پس از ايجاد پيشرفت كموتراپي در گستره وسيعي (9 تا 36%) نيازمند به شيمي درماني بعد از خارج كردن مول بودند.اين تفاوت هاي مشاهده شده در ميزان GTN بدخيم احتمالاً انعكاسي است از وجود مول هاي ناقص در بعضي مطالعات تفاوت بروز بيماري متاستاتيك در جمعيت بيماران يا تفاوت معيارهاي پسرفت سطح hCG براي تعيين GTN بدخيم و درمان هاي مختلف در مطالعات گوناگون مي باشد.
اشكال باليني و بافت شناسي نيز براي تعريف گروه هاي پرخطر وكم خطر پس از عمل خارج كردن مول مورد استفاده دارد. ولي در تعيين نياز به درمان در تك تك بيماران ارزش كمي دارد. پروليفراسيون تروفوبلاستيك، بزرگي رحمي، كيست هاي تكالوتئيني و سندرم ديسترس تنفسي بدنبال خارج كردن مول يا خونريزي رحمي بعد از اين عمل همگي در ارتباط با احتمال بالاتر GTN بدخيم مي باشد. inorlation سريع رحمي و پسرفت كيست هاي لوئيني از نشانه هاي پيش آگهي خوب مي باشد. با اين حال بهترين روش براي پيش بيني ايجاد بدخيمي postmolar مشاهده روند پسرفت hCG است.
اندازه گيري سطوح سريال hCG كه در فواصل يك هفته گرفته مي شود همراه با راديوگرافي قفسه سينه هر 2 تا 4 هفته يك بار تا زماني كه سطح hCG بالا مي باشد، بايد انجام شود بيماران بر مبناي معيارهاي متعدد با كموتراپي درمان مي شوند. به افزايش سطح hCG، باقي ماندن سطح hCG بطور ثابت براي سه هفته مداوم يا بيشتر (روز x+14، روز x, x+7) بروز متاستاز يا مدارك هيستولوژيك مول مهاجم يا كوريوكارسينوم بايد توجه داشت. بر طبق اين معيارها در مركز ما ميزان انجام درمان براي GTN بدخيم postmolar تقريباً 0/020است.
تشخيص
پس از اينكه تشخيص داده شد، ارزيابي هاي باليني، راديوگرافيك، آزمايشگاهي زير براي بيمار دچار GTN بدخيم بايد انجام گيرد:
* معاينه باليني و لگني
* تعيين سطح اوليه و پايه hCG
* شمارش كامل سلول هاي خوني و بيوشيمي پايه
* راديوگرافي قفسه سينه
* سونوگرافي لگني
* CT مغزي، قفسه سينه، شكم و لگن
قبل از آنكه يك زن دچار GTN بدخيم با كموتراپي درمان شود رد كردن حاملگي داخل رحمي با اسكن اولتراسوند ضروري مي باشد. تقريباً0/050 بيماران با GTN بدخيم دچار متاستازهاي ريوي مي باشند كه با راديوگرافي ساده قفسه صدري تشخيص داده مي شود. اهميت باليني متاستازهاي
كوچك به ريه كه فقط بوسيله CT اسكن ريه ديده مي شود مشخص نيست. از آنجايي كه متاستازهاي GNS و كبد گاهاً بدون وجود شواهد باليني و راديوگرافيك متاستازهاي ريه يا واژن اتفاق مي افتد، لذا انجام مطالعات راديولوژيك بدون توجه به وجود موارد غير طبيعي در معاينه باليني يا راديوگرافي قفسه سينه توصيه مي شود. نقش MRI در ارزيابي زن دچار GTN بدخيم نامشخص است.
متاستازهاي مخفي CNS، مي تواند توسط LP و تعيين سطح hCG در سرم و CSF بطور همرمان تشخيص داده شود. نسبت سطح hCG در پلاسما و Plasma/CSF) CSF) بطور طبيعي در صورت عدم وجود متاستاز بيشتر از 60 به 1 است، حال آنكه در بيماران دچار متاستاز اين نسبت كمتر از 60 به 1 است. بعضي از محققين معمولاً كاهش كاذب اين نسبت را در سه ماهه اول حاملگي بدون وجود هيچ گونه متاستازي و بيماران دچار GTN بدون متاستاز نشان داده اند. من و همكاران تعيين سطح CSF در hCG را در موارد ارزيابي بيماراني كه دچار مقاومت به شيمي درماني شده و كساني كه بيماري باقي مانده تاييد شده با سطح بالاي hCG دارند انجام داده ايم. جراحي براي بيماراني كه دچار GTN بدخيم مي باشند مفيد است ولي بندرت فقط جهت تشخيص يا staging انجام مي شود. بطور هيستولوژيك ارزيابي بافت هاي بدست آمده در D&C مي تواند در تعيين پيش آگهي در پاسخ به خط اول شيمي درماني تعيين كننده باشد ولي اين روش داراي خطر سوراخ شدگي رحمي و خونريزي است. لاپاراسكوپي، كرانيوتومي، توراكوتومي در تشخيص اوليه بندرت استفاده مي شود چرا كه اين تشخيص بر مبناي سطح بالاي hCG و شواهد راديوگرافيك متاستاز بعد از رد حاملگي مي باشد.
تمام بيماران دچار GTN بدخيم بايد بطور دقيق از نظر متاستاز تحت بررسي قرار گيرند. انتخاب درمان اوليه و بدنبال آن ابقاء وابسته به تعيين عوامل پروگنوستيك در بيماران دچار متاستاز است.
Staging و طبقه بندي
از سال 1968 در موسسه ما جهت شروع درمان براي بيماران دچار GTN بدخيم يك سيستم طبقه بندي ساده استفاده شده است.
اين سيستم عواملي را كه باعث شكست درمان اوليه با كموتراپي منفرد مي شود را بحساب مي آورد و باعث شناسايي بيماراني كه از درمان شديد چند دارويي سود مي برند مي شود (جدول 2).
پس از آنكه مطالعات راديوگرافيك تكميل گرديد در صورتي كه هيچ مدركي دال بر متاستاز خارجي رحمي وجود نداشته باشد، بيماري بعنوان GTN غير متاستاتيك تلقي مي شود. بيماري غيرمتاستاتيك به دو گروه با پيش آگهي خوب و پيش آگهي بد تقسيم نمي شود زيرا تقريباً 0/0100 افراد دچار اين نوع GTN با استفاده از رژيم هاي كموتراپي معمول پسرفت مي كنند. تشخيص بافت شناسي كوريوكارسينوم با
وجود اينكه مي تواند درمان را تغيير دهد ولي دخالتي در درمان ابتدايي ندارد. اگر هر گونه شاهدي دال بر متاستاز خارج رحمي وجود داشته باشد، بيمار در گروه GTN با متاستاز قرار مي گيرد. اين بيماران فاكتورهاي پيش بيني كننده شكست درماني به كموتراپي تك ماده اي (single agent) با متوتركسات يا داكتينومايسين به دو گروه با پيش آگهي خوب و پيش آگهي بد تقسيم مي شوند.
فدارسيون بين المللي زنان و زايمان (FIGO) يك سيستم staging بر اساس محل آناتوميك بيماري، مشابه سيستم هاي staging ديگر FIGO در مورد ساير بدخيمي هاي ژنيكولوژيك ايجاد نموده است.چ
بدخيمي هاي ژنيكولوژيك ايجاد نموده است.
Stage I: بيماري به جسم رحم محدود مي باشد.
Stage II: متاستاز به واژن يا لگن.
Stage III: متاستاز به ريه.
Stage IV: متاستازهاي خارج لگني ديگر.
هرچند كه تمام بيماران در stage چهارم، پر خطر مي باشند. ولي اين سيستم اهميت پروگنوستيك ساير فاكتورها مانند سطح اوليه hCG اندازه گيري هاي مستقيم و غير مستقيم tumor burden يا طول دوره بيماري را نشان نمي دهد. سازمان بهداشتي جهاني (WHO) بر مبناي آناليز Bag shawe در فاكتورهاي پروگنوستيك در بيماران يك سيستم نمره دهي (scoring) پيش آگهي را تنظيم نموده است(جدول 3). علاوه بر استفاده از معيارهاي وزين براي عوامل خطري كه بوسيله طبقه بندي باليني مانند سطح hCG و طول دوره بيماري آناليز مي شوند، اين سيستم قادر به تعيين محدوده درجه بندي شده فاكتورهاي خطرافزوده است. حاملگي هاي خارج رحمي و سقط هاي داراي خطري در حد متوسط مابين حاملگي مولار و حاملگي كامل (term) هستند. گروه هاي خوني و سن از فاكتورهاي امتياز مي باشد. اندازه بزرگترين تومور، تعداد محل هاي متاستاتيك و خود محل هاي متاستاز به عنوان فاكتورهاي غير مستقيم در نخستين بار تحميلي تومور مطرح مي باشد. پس از محاسبه هر فاكتور خطر بيمار در صورتي كه نمره 4 يا بيشتر داشته باشد در گروه كم خطر و در صورت داشتن امتياز 7 تا 5 در گروه با خطرمتوسط قرار مي گيرد.گروه پر خطر داراي امتيازي بيش از هشت هستند. حال هيچ كدام از عوامل در مورد اينكه آيا اين سيستم معتبر مي باشد يا خير بطور دقيق مورد ارزيابي قرار نگرفته اند. شكل3 برنامه هاي ارزيابي و درمان بيماران دچار GTN بدخيم را نشان مي دهد.
جدول 2:تقسيم بندي باليني نئوپلازي تروفوبلاستيک بدخيم حاملگي
GTN*Iغير متاستاتيک |
درمان
شكست رژيم نامناسب براي GTN بدخيم براي درمان ارجاع مي شوند.اگر چه کموتراپي در بسياري از موارد جاي جراحي و راديوتراپي را به عنوان خط اول درماني گرفته است ولي همچنان اين روش ها نقش مهمي را در اداره و درمان بيماران با GTN بدخيم ايفا مي كنند.
جدول3.سيستم نمره دهي whoبراي نئوپلازي هاي تروفوبلاستيک حاملگي .
فاکتور پیش آگهی |
نمره a |
|||||
0 |
1 |
2 |
4 |
|||
سن |
30 |
39< |
- |
- |
||
حاملگی قبلی |
هیداتیفورم |
سقط ،نابجا |
حاملگی ترم |
- |
||
فواصل (ماه)b |
4> |
6-4 |
12-7 |
12< |
||
سطح )lit/iu |
<10 3 |
(4)10-(3)10 |
(5)10-(4)10 |
(5)10< |
||
گروههای خونی |
- |
O/A |
B |
- |
||
بزرگترین تومور |
<3 |
3-5 |
>5 |
- |
||
مکان متاستاز |
- |
طحال ،کلیه |
مجرای گوارشی ،کبد |
مغز |
||
تعداد متاستاز |
- |
3-1 |
8-4 |
8< |
||
شیمی درمانی |
- |
- |
تک دارویی |
چند دارویی |
كموتراپي
كموتراپي براي بيماري غير متاستاتيك
اهداف اصلي درماني بيماران با GTN غير متاستاتيك شامل تجويز رژيم هاي فعال و تا حدودي غير سمي ، يا تحت نظر داشتن دقيق hCG مي باشد. براي بسياري از اين بيماران كموتراپي به تنهايي جهت درمان كافي است و نيازي به جراحي نيست. با اين حال در بيماراني كه تمايل به هيستركتومي و عقيمي دارند جراحي قابل انجام مي باشد و اين روش باعث كاهش ميزان كموتراپي مورد نياز براي ايجاد پسرفت مي گردد.
موفق ترين رژيم چند دارويي كه حداقل اثر توكسيك را دارد EMA-CO (اتوپوزايد - متوتركسات با فوليك اسيد، داكتينومايسين يا وين كريستين [ oncovin] و سيكلوفسفاميد) مي باشد. ساير رژيم ها عبارتند از MAC (متوتركسات و اكتينومايسين دي ، سيتوكسان)، رژيم تغيير يافته Bagshaw شامل هيدروكسي اوره، متوتركسات، وين كريستين، سيكلوفسفاميد، اكتينومايسين و آدريامايسين (دوكسوروبيسين ) است. از آنجايي كه VP-16، سيس پلاتين، 5FU، آلكالوئيدهاي Vinca، بلئومايسين همگي بر ضد GTN فعاليت دارد. ساير رژيم هاي درماني بر پايه تركيباتي از اين عوامل مي باشند. صرفنظر از رژيم درماني، سيكل ديگري از كموتراپي در اولين فرصت بعد از پايان اثرات سمي سكيل قبلي بايد شروع شود. اگر چه سميت در اين تركيبات قابل توجه مي باشد ولي درمان شديد ابتدايي با كموتراپي چند عاملي جهت اطمينان از ميزان زندگي مطلوب لازم است. بيماران با GTN متاستاتيك كه پيش آگهي مطلوبي ندارند، بايد در مراكزي كه در درمان بيماران مبتلا به GTN تبحر دارند انجام شود چرا كه تجربه پزشك در درمان اين بيماري در بهبود نتيجه درماني دراين بيماران نقش دارد.
براي بيماران با پيش آگهي بد كه رژيم استاندارد كموتراپي در آنها با شكست روبرو شده است بايد ساير درمانهاي در دسترس را در همراهي با كموتراپي براي نجات آنها انجام داد. معمولاً بايد بيماران را با بدون توجه به سميت درمان نمود و در زمان سپسيس، مهار عميق مغز استخوان، محروميت غذايي بايد بشدت مورد حمايت و توجه قرار گيرند تا شانس نجات داشته باشند.
كموتراپي براي بيماري متاستاتيك با پيش آگهي خوب
كموتراپي براي بيماري با پيش آگهي بد
جدول 4:شیمی درمانی برای نئوپلاسم های تروفو بلاستیک بدخیم حاملگی
نوع بیماری |
درمان اولیهA |
درمان نگهدارنده |
GTNغیر متاستاتیک |
MTX/FA |
تک دارویی ،داکتینومایسین |
GTN متاستاتیک با پیش آگهی خوب |
تک دارویی،متوترکسات در دوره های 5-1 روز |
تک دارویی ،داکتینومایسین |
GTN متاستاتیک با پیش آگهی خوب |
EMA-CO |
سایر شیمی درمانی های ترکیبی |
درمان جراحي و راديوتراپي
هيستركتومي
درمانهاي جراحي براي برداشتن محل هاي GTN در طول سيكل هاي كموتراپي انجام ميشود. بطور تئوريك كموتراپي مانع پراكنده شدن بيماري در اثر آمبوليزاسيون GTX كه در دستكاري بافتي اتفاق مي افتد مي شود. عوارض جراحي و بهبود زخم در اين روش افزايشي ندارد.
توراكوتومي
گزارشات بسياري در مورد موفقيت در برداشتن ندول منفرد ريوي در زناني كه به دقت انتخاب شده اند، و دچارمقاومت به دارو شده وجود دارد. قبل از در نظر گرفتن برداشتن ريه، رد احتمال بيماري در ساير نقاط داراي اهميت است. اگر بيمار قبلاً هيستركتومي نشده است، GTN لگني مخفي بايد با آتريوگرافي يا ساير تكنيك هاي تصويربرداري مانند MRI مورد ارزيابي قرار گيرد. كاهش سريع سطح hCG بعد از انجام عمل برداشتن ريه، نشان دهنده نتيجه خوب و مطلوب است.
متاستازهاي مغزي و كبدي
كرانيوتومي معمولاً براي درمان اوليه با تشخيص متاستازهاي مغزي ناشي از GTN مورد نياز مي باشد و معمولاً هنگامي كه به تنهايي استفاده شود مفيد نيست. با اين حال مشاوره جراحي اعصاب بايد قبل از شروع مفيد نيست، با اين حال مشاوره جراحي اعصاب بايد قبل از شروع درمان، هنگامي كه خونريزي در ضايعات مغزي اتفاق مي افتد و كرانيوتومي براي درمان بيمار لازم مي باشد بايد انجام شود.
رادياسيون تمام ارگان ها با دوز تقريبي 2000cGy در طول 10 روز انجام مي شود ممكن است در درمان متاستازهاي كبدي و پيشگيري از خونريزي كبدي مفيد باشد. بعضي از كموتراپي از انجام رادياسيون پرهيز مي كنند، بعضي ديگر با بستن انتخابي شريان كبدي بوسيله ليگاتور يا آمبوليزاسيون هنگامي كه خونريزي اتفاق مي افتد از رادياسيون طرفداري مي كنند. بيماران با متاستازهاي كبدي معمولاً پروگنوز بدي دارند و نيازمند به كموتراپي شديد و تحت نظر بودن كافي براي بدست آوردن حداكثر شانس زنده ماندن مي باشند. بنظر نمي رسد رادياسيون كل بدن تاثيري بر تحمل كموتراپي شده
داشته باشد.
تومورهاي محل پلاسنتا
پايش درمان (monitoring)
ارزيابي هاي آزمايشگاهي
مهتر از پايش راديوگرافيك، دنبال كردن سطوح hCG در طول درمان است. سنجش هاي حساس براي سطوح hCG در صورتي كه تيتر hCG بدنبال درمان حداقل 25% كاهش نيابد سميت آن مانع از تجويز مقادير كافي دارو يا دوره هاي كافي درماني مي شود،بايد در فواصل يك هفته در طول درمان انجام شود.
پايش وپسرفت سطح هورمون hCG
پيشگيري از بيماري راجعه
باروري بعد از درمان
هيستركتومي در طول درمان روي آنها انجام مي شود يا دچار نارسايي تخمدان بعلت درمان شيميايي چند دارويي مي شوند. فقط تعداد كمي از بيماران دراين گروه قادر به بارداري مجدد يا تمايل به حاملگي بعد ازدرمان هستند.
اگر چه خطر آنومالي هاي مادرزادي بعد از درمان شيميايي براي GTN بدخيم بطور واضح افزايش نمي يابد ولي عوارض زايماني افزايش دارد. مهمترين عوارض زايمان در 0/090اين حاملگي ها ديده مي شود. ميزان بروز Placenta accereta در اين افراد افزايش دارد.
به زنان مبتلا به GTN كه بخوبي درمان شده اند بايد توصيه شود كه از حاملگي بايد حداقل يك سال همراه با پايش hCG بعد از درمان پرهيز شود. به آنها بايد اطمينان داد كه ميزان ناهنجاريهاي مادرزادي افزايش ندارد و در مورد احتمال GTN راجعه بايد به آنها گوشزد نمود انجام سونوگرافي در اوايل حاملگي براي رد احتمال حاملگي مولاربايد انجام شود. يك راديوگرافي قفسه صدري و تست hCG6 تا 8 هفته بعد از زايمان براي غربالگري موارد نادر كوريوكارسينوم راجعه كه بعد از يك حاملگي طبيعي ايجاد مي شود بايد انجام گردد.
منبع:مامایی و بیماریهای زنان دنفورث،جلد دوم
/ج