کدام جوانان معتاد نمي‌شوند؟

اعتياد همان چيزي که خيلي‌ها از آن تحت عنوان بلاي خانمان‌سوز ياد مي‌کنند و صاحب‌نظران آن را يک بيماري سخت اما قابل درمان مي‌دانند، مقوله‌اي است که بارها و بارها رسانه‌هاي گوناگون از ديدگاه‌هاي مختلف به آن پرداخته‌اند و علل و عوارض ابتلا به آن‌را مورد تجزيه و تحليل قرار داده‌اند. در اين مقاله ما نيز تلاش کرده‌ايم از منظري جديد به بررسي علل آلودگي افراد به مواد مخدر بپردازيم.
چهارشنبه، 4 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کدام جوانان معتاد نمي‌شوند؟

کدام جوانان معتاد نمي‌شوند؟
کدام جوانان معتاد نمي‌شوند؟


 

گفتگو با دکتر محمود دژکام




 
اعتياد همان چيزي که خيلي‌ها از آن تحت عنوان بلاي خانمان‌سوز ياد مي‌کنند و صاحب‌نظران آن را يک بيماري سخت اما قابل درمان مي‌دانند، مقوله‌اي است که بارها و بارها رسانه‌هاي گوناگون از ديدگاه‌هاي مختلف به آن پرداخته‌اند و علل و عوارض ابتلا به آن‌را مورد تجزيه و تحليل قرار داده‌اند. در اين مقاله ما نيز تلاش کرده‌ايم از منظري جديد به بررسي علل آلودگي افراد به مواد مخدر بپردازيم. آن چه مي‌خوانيد حاصل گفتگوي کوتاهي است با دکتر محمود دژکام در مورد اعتياد و تاثير مهارت نه گفتن به عنوان بخشي از راه‌هاي جلوگيري از اعتياد در نوجوانان.

هميشه اين سوال در مورد اعتياد مطرح بوده و هست که چرا گروهي از افراد جامعه به سمت مواد مخدر مي‌روند و گروهي نه؟ به عبارت بهتر، چرا عده‌اي در اين زمينه مستعدتر هستند؟
 

اعتياد يک بحث چند وجهي و بسيار پيچيده است و هنوز بعد از سال‌ها تحقيق و بررسي کسي نتوانسته به‌طور کامل عواملي را که منجر به اعتياد مي‌شوند، رديابي و تحليل کند و در نهايت به شناسايي دقيق علل اعتياد و درمان آن برسد. اما در يک جمع‌بندي کلي مي‌توان گفت علل اعتياد مربوط به دوران نوجواني و گاه کودکي افراد است. به‌طور کلي چهار عامل موثر در اين مورد وجود دارد؛ عامل فرهنگي‌ - اجتماعي، عامل بين فردي، عامل رفتاري - رواني و مسايل بيوژنتيک. همه اين عوامل باعث ايجاد زمينه بيشتر يا کمتر براي اعتياد افراد مختلف مي‌شوند.

لطفا به اختصار در مورد اين عوامل توضيح دهيد.
 

عوامل فرهنگي، اجتماعي عواملي خارج از حيطه کنترل ما هستند که روي تفکر، نگرش و عملکرد ما تاثير مي‌گذارند. اين عوامل زاييده فرهنگ و اجتماع ماست که به شکل‌هاي مختلف بروزمي‌کنند. به طور مثال قوانيني که به‌طور مستقيم و غيرمستقيم در مورد مصرف مواد مختلف از سيگار تا هرويين و کوکايين و... در جامعه وجود دارد. از طرف ديگر هنجارهاي اجتماعي که درگروه خاصي از نوجوانان تعريف مي‌شود هم تاثير گذار است و به گونه‌اي با رفتار اعضاي اين گروه دوستانه آميخته مي‌شود که متاسفانه گاه نوجوان ناخواسته به پيروي از اين معيارها رو مي‌آورد. مثلا براي هماهنگ شدن با جمع و پرهيز از تمسخر به وسيله دوستان خود سيگار مي‌کشد. عامل بين فردي بيشترين تاثير را در دوره‌هاي کودکي و نوجواني مي‌گذارد.

چرا؟
 

چون کودک يک موجود انفعالي است که هيچ واکنشي نشان نمي‌دهد و بيشتر گيرنده است. در اين زمينه خانواده و اطرافيان نقش موثري ايفا مي‌کنند. در خانواده‌هايي که مشکلات خانوادگي دارند، مادر در تربيت بچه‌ها بي‌کفايت است، والدين اغلب به دليل مشغله‌هاي گوناگون در خانه نيستند، بگو مگو و دعوا صحنه هميشگي خانه است و... ‌به‌طور معمول کودکان آسيب خواهند ديد و قربانيان اصلي هستند. در خانواده‌ها و محيط‌هايي که در مورد مصرف اين مواد نه‌تنها نگرش‌هاي منفي وجود ندارد بلکه ديدگاه‌ها نسبت به آن مثبت است و والدين يا يکي از آنها معتاد است، در واقع کودک به‌طور غيرمستقيم تشويق به مصرف اين مواد مي‌شود. به‌طور کلي بچه‌ها گاه به تقليد از پدر و مادر خود به سمت مواد سوق داده‌مي‌شوند و گاه براي رهايي خود از فشارها و نابساماني‌هاي خانوادگي به اين سمت مي‌روند.

کدام جوانان معتاد نمي‌شوند؟

نظر شما در مورد نقش مهارت «نه گفتن» به عنوان يک عامل بازدارنده از اعتياد چيست؟
 

قسمت زيادي از اين مهارت مربوط به عوامل بين فردي است. در اين زمينه نقش والدين در کنار ساير عوامل بسيار حائز اهميت است. والديني با شخصيت‌هاي موثر و توانمند که مسايل را در جاي خود و به شکل صحيح حل مي‌کنند و قاطع هستند، الگوهاي خوبي براي بچه‌هاي خود خواهند بود و کودکان آنها هم به تقليد از والدينشان سعي خواهند کرد، در ارتباط با دوستان خود موثر عمل کنند.

چه عواملي مانع از نه گفتن در نوجوانان مي‌‌شود؟
 

افراد در جمع دوستان و همسن و سال‌هاي خود نيازدارند پذيرفته‌شده و مورد قبول قرار بگيرند. افرادي که مهارت‌هاي کافي براي عرضه ندارند، به‌طور معمول به دليل ناتواني‌هاي خود به‌طور ناخواسته مجبورند از هنجارهاي گروه تبعيت کنند. کساني که در اثر عوامل گفته شده، انسانهاي مستعدي براي اعتياد هستند، نيازي به «نه گفتن» احساس نمي‌کنند.

يعني در اينجا مصرف مواد را مضر تشخيص نمي‌دهد؟
 

به‌طور کلي «نه گفتن» به عنوان نماينده مقاومت، معلول عوامل زيادي است که اگر عوامل مربوط به اعتياد در فرد جمع نباشد، شخص خود به خود در برابر آن «نه» خواهد گفت. به اعتقاد من «نه» چيزي نيست که دست خود شخص باشد وگرنه هر کسي دربرابر چيزهايي که به نظرش مضر هستند واکنش نشان خواهد داد و مقاومت مي‌کند. شخصي را فرض کنيد که به شدت به پذيرش جمعي نياز دارد و از احساس حقارت رنج مي‌برد، يکي از هنجارهاي گروه دوستان او مصرف مواد است و او مي‌داند اگر مانند آنها نباشد طرد خواهد شد و مورد تحقير و تمسخر قرار خواهد گرفت. او حتي اگر مايل به مصرف مواد نباشد براي از بين بردن اين درد بزرگ اجتماعي و رواني (احساس حقارت) به پذيرش هنجارهاي گروه تن خواهد داد و به‌طور ناخواسته به دام آنها مي‌افتد.

ريشه اين احساس حقارت را در کجا بايد جست؟
 

نخستين تعاملات کودک با والدين به‌ويژه مادر است. به‌طور معمول مادر مانند آيينه است، محرکات را از دنياي بيرون براي کودک مي‌گيرد و به او منعکس مي‌کند. زماني که کودک به تدريج بزرگ مي‌شود و «من» براي او شکل مي‌گيرد و من و تو را از هم جدا مي‌کند، کم‌کم متوجه ديدگاه‌هاي ديگران به‌ويژه مادرش نسبت به خودش مي‌شود. بازخوردها و واکنش‌هاي مادر نسبت به فعل و انفعالات کودک تاثير تربيتي بسيار مهمي‌روي او برجا خواهند گذاشت. اگر اين بازخوردها در جهت تاييد کودک باشد، او متوجه عملکردهاي صحيح خود مي‌شود وکم‌کم ديد مثبتي نسبت به خود پيدا خواهد کرد اما اگر همواره جنبه‌هاي مثبت کودک مورد بي‌توجهي قرار بگيرد و فقط به اشتباهات و نقاط ضعف او توجه شود و مورد انتقاد قرار گيرد، احساس حقارت در او شکل مي‌گيرد.3

پس مي‌توان ادعا کرد، مادراني که بيش از حد پرتوقع باشند، فرزنداني ضعيف و شکننده تحويل جامعه خواهند داد؟
 

بله، اغلب اين بچه‌ها وقتي دچار اضطراب مي‌شوند، عقب‌نشيني را انتخاب مي‌کنند.

در مواردي که عقب‌نشيني ممکن نباشد؟
 

در برخي از موارد مانند ارتباطات اجتماعي که لازمه زيستن اجتماعي است، عقب‌نشيني ممکن نيست، شخص به ناچار به اعمالي تن مي‌دهد که بر خلاف ميل باطني اوست. اما او با انجام آنها مي‌تواند از توجهي که مدت‌ها از آن محروم بوده، توسط گروه همسالان خود برخوردار شود.

کسي که معتاد نيست، يعني فعلا معتاد نيست اما از احساس حقارت رنج مي‌برد، چگونه مي‌تواند مهارت «نه گفتن» را بياموزد؟
 

همه ما به زبان ساده و خيلي راحت مي‌گوييم؛ چطور مي‌توان «نه» گفت. اما بايد بدانيم احتمال اينکه شخص مذکور از ما خيلي باهوش‌تر باشد، زياد است. مسايل عاطفي و خلاهايي که در درون اين شخص وجود دارد، مانع از «نه گفتن» او مي‌شود.

درست مانند کسي که در سراشيبي تندي قرار دارد و علاقه او به مقاومت بي‌فايده است و شيب او را به پايين مي‌کشد؟
 

بله، بنابراين بايد يا قدرت فرد را افزايش داد و يا ازتندي شيب (عوامل آسيب‌زا و دسترسي راحت به مواد) کاست.

چطور مي‌توان اين قدرت را افزايش داد و مهارت «نه گفتن» را در افراد بالا برد؟
 

بايد تصوير ذهني فرد عوض شود، به‌عبارتي بايد تصوير منفي شخص از خودش کاهش پيدا کرده و در عوض تصوير مثبت فرد از خودش با آموزش مهارت‌هاي زندگي‌(مهارت کنترل خشم، مهارت کنترل استرس و ...) تقويت شود. يکي از عوامل بين فردي، عوامل استرس‌زاي زندگي است. دوره‌هايي وجود دارد که شخص در معرض استرس قرار دارد. به‌طور مثال نوجواني به دليل داشتن مشکلاتي در تحصيل موفق نمي‌شود و مدام مورد تنبيه و سرزنش اولياي مدرسه و والدينش قرار مي‌گيرد، ناچار به جمع دوستان پناه خواهد برد و سعي در پذيرش به وسيله آنها خواهد داشت، در حالي که اگر اين نوجوان از سوي مدرسه و خانواده خود حمايت شود، نه‌تنها مشکلش حل مي‌شود بلکه به طورکامل وابسته به گروه همسالان نخواهد شد و براي گرفتن تاييد آنها به هر خواسته‌اي تن نمي‌دهد.

خانواده‌هاي ما چقدر در ياد دادن اين مهارت به بچه‌هاي خود موفق هستند؟
 

متاسفانه يکي از مشکلات جامعه همين مساله است. بيشتر بچه‌ها زماني در خانواده تنبيه مي‌شوند که «نه» مي‌گويند و اين امر موجب مي‌شود بچه‌هاي ما به جاي اينکه قدرت «نه گفتن» را پيدا کنند از «نه گفتن» بترسند و هيچ موجودي دوست ندارد با ترس روبرو شود بنابراين «نه» نخواهد گفت تا مورد پذيرش خانواده قرار گيرد. هنگامي‌که اين ريشه در خانواده وجود دارد چطور مي‌توان توقع داشت اين فرد در آينده در جامعه قدرت «نه گفتن» را داشته باشد؟ او به دنبال گروه‌هايي خواهد رفت که مشابه خانواده‌اش باشند و با خودداري از «نه گفتن» او را بپذيرند.

چرا خانواده‌ها تا اين‌حد دربرابر «نه» و ابراز عقايدي متفاوت با آنها از سوي فرزندانشان موضع‌گيري مي‌کنند؟
 

به‌اعتقاد من خود والدين هم داراي اين ضعف‌ها بوده‌اند. آنها فکر مي‌کنند اگر بچه با آنها متفاوت باشد او را از دست مي‌دهند و احساس پوچي خواهند کرد. آنها سعي مي‌کنند فرزندشان را وابسته به خود نگهدارند چون خودشان خيلي به فرزندشان وابسته هستند. بسياري از والدين ما خود را مالک فرزندانشان مي‌دانند و به خود اجازه مي‌دهند اورا بزنند و عقايد و رفتار خود را به او تحميل کنند.

توصيه شما در اين مورد چيست؟
 

بايد به گونه‌اي با فرزندان خود رفتار کنند که فرديت او امکان رشد پيدا کند، به عبارت بهتر بچه‌ها و نوجوانان بايد عقايد سالم اما متفاوت خود را داشته باشند و از سوي خانواده هم مورد پذيرش قراربگيرند، چون در غير اين صورت اين فرد در آينده هم عقيده‌اي از خود نخواهد داشت و همواره به ديگران وابسته خواهد بود و عقيده و هويت آنها را امانت مي‌گيرد تا با استفاده از اين هويت عاريتي خود را در جامعه مطرح کند. او آدمي‌تهي خواهد بود که صاحب انديشه مستقل نيست و به راحتي در دام هر شخص و گروهي گرفتار خواهد شد. تشکيل فرديت يعني دارا بودن مرز بين من و تو. خانواده بايد متفاوت و درست انديشيدن را به فرزندان خود ياد بدهد.
منبع:www.salamat.com



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.