دين براي انسان است يا انسان براي دين؟

انسان موجودي راز آلود و اسرار آميز است. ابعاد وجود او بسيار گسترده تر از آن است که دست شناخت به راحتي بتواند به او برسد. به رغم کوشش هاي فراواني که در طول تاريخ براي حل معماي وجود آدمي انجام گرفته، هنوز رازهاي بي شماري است که ناگشوده مانده است.[2] در عين حال بهترين تعبيري که مي توان از انسان نمود اين
چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دين براي انسان است يا انسان براي دين؟

دين براي انسان است يا انسان براي دين؟
دين براي انسان است يا انسان براي دين؟


 






 
براي روشن شدن مطلب ابتدا بايد مقصود و مراد از واژه هاي انسان، دين و فايده يا نفع را بيان کنيم، چون شناخت هر مرکبي، فرع شناخت بسائط و اجزاي آن است.[1]

الف. حقيقت انسان
 

انسان موجودي راز آلود و اسرار آميز است. ابعاد وجود او بسيار گسترده تر از آن است که دست شناخت به راحتي بتواند به او برسد. به رغم کوشش هاي فراواني که در طول تاريخ براي حل معماي وجود آدمي انجام گرفته، هنوز رازهاي بي شماري است که ناگشوده مانده است.[2] در عين حال بهترين تعبيري که مي توان از انسان نمود اين است که بگوييم او: جامع ترين مخلوق عالم هستي و کامل ترين مظهر ذات خداوند واجب الوجود است.[3] بهترين راه براي شناخت جامعيت انسان، استفاده از کلام خداوند انسان آفرين در قرآن کريم است.[4] لذا در اين جا مطالبي را به صورت اشاره و اختصار از قرآن کريم بيان مي کنيم:

تعادل و تساوي نيروها در انسان:
 

قرآن در سورۀ "شمس" نفس (انسان) را بعد از آسمان و زمين و خورشيد و ماه ذکر مي کند؛ يعني انسان ثمر و بار آنهاست، گل اين باغ است و سرانجام خلقت، انسان است. به عبارت، ديگر از "و الشمس و ضحيها"، شروع شد و صحبت از زمين گرديد و آن گاه از انسان سخن به ميان آمد و در توضيح ويژگي انسان فرمود: "و نفس و ماسويها" همان طور که هنر و ويژگي شکوه خورشيد شعاع و نور اوست؛ شکوه و جلال انسان به تسويه است. تسويه؛ يعني تعادل؛ يعني چنان انسان را پرداخته اند که قواي مختلف در او به تساوي رسيده اند، به قسمي که در مقابل هر کشش، کشش ديگري دارد که در او حالت بي وزني ايجاد کرده است، به شکلي که زمينه هاي اختيار و انتخاب برايش فراهم شود و اين نقطه اي است که اين همسفر از ياران ديگر خود جدا مي شود. اين ما به التفاوت انسان با ساير موجودات است؛ يعني انسان تابع کشش کور نيست، نيروها در انسان به تعادل مي رسند و انسان حرکتش از خود اوست.[5]

برترين ظرفيت علمي:
 

قرآن كريم بيان مي دارد كه خداوند دانش خاصي را به آدم آموخت، در حالي كه فرشتگان به آن جاهل بودند و پس از اعتراف آنان به ناداني، آدم را دستور داد كه از آن دانش ويژه به آنان بياموزد.[6] انسان تنها موجودي است كه بار سنگيني امانت الاهي را بر دوش كشيده است.[7]

جهان كار گزار آدمي:
 

خداوند سراسر گيتي را كارگزاران آدميان و مسخر آنان گردانيده است.
"آيا ندانسته ايد كه خدا آنچه را كه در آسمان ها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمت هاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است".[8]

خليفۀ خداوند در زمين:
 

انسان تنها موجودي است كه به دليل ظرفيت شگرف وجودي خود، ‌به مقام خلافت الاهي بار يافته است. قرآن كريم در نقل گفت و گوي خداوند با فرشتگان از آفرينش آدم به عنوان قرار دادن جانشين بر روي زمين ياد مي‌كند: "و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت".[9]
با دقت در معناي خليفه آشكار مي‌گردد كه آدمي يگانه موجودي است كه مي‌تواند به بهترين صورت ممكن نمايانگر صفات كمالي خداوند و مظهر خير و جمال مطلق او، در عالم آفرينش باشد؛ چرا كه خليفه (قائم مقام) در همۀ شئون،‌ نماينده و نمودار مقامي (حضرت حق) است كه از سوي او به منصب خلافت گمارده شده است. بنابراين، گزينش انسان براي احراز اين مقام از استعداد‌هاي تكويني و قابليت هاي غير متناهي او براي وصول به كمال حكايت مي‌كند.[10]

وابستگي و تعلق به حق:
 

خداوند در قرآن كريم انسان را سراسر فقر و نياز معرفي كرده، ‌او را عين ربط و فقر وجودي مي داند؛ يعني تمام هستي او به حق وابسته است: "يا ايها الناس انتم الفقرا الي الله و الله هو الغني الحميد".[11]
وقتي انسان خود را فقير و عين ربط يافت خداي خود را كه عين غنا و بي نيازي است خواهد شناخت:[12] "من عرف نفسه فقد عرف ربه".[13]
خلاصه اين كه قرآن در مقام بيان هويت انسان مي گويد: او "حي متألّه"؛ يعني موجود زنده اي است كه حيات او در تألّه وي تجلي دارد و تألّه،‌ همان ذوب شدن در ظهور الهيت است. اين هويت انسان قابل تبديل نيست؛‌ زيرا او در "احسن تقويم" و زيباترين صورت آفريده شده است، نه خداوند او را تغيير مي دهد؛ زيرا او را به بهترين وضع آفريد و نه غير خداوند او را دگرگون مي كند؛ زيرا قدرت تغيير او را ندارند: "لا تبديل لخلق الله".[14] قرآن انسان را به گونه‌اي معرفي كرده است كه بداند از كجا آمده است و پس از اين به كجا مي‌رود و در محدودۀ دنيا چه بايد بكند.[15]

ب. حقيقت دين
 

مراد از دين،‌ مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقررات اجرايي است كه خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است، تا انسان در پرتو تعاليم آن،‌ هوا و هوس خود را كنترل و آزادي خود را تأمين كند. دين الاهي به حقيقت انسان و نيازهاي او توجه دارد و برنامۀ كامل و همه جانبه‌اي ارائه مي‌كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده سازد. البته منظور كامل ترين دين الاهي؛ يعني دين اسلام است كه به كامل ترين شكل انديشۀ علمي، جامعۀ بشري و انگيزه عملي او را هدايت مي نمايد.[16]

ج. مفهوم فايده و نفع
 

فايده و نفع گاهي حقيقي و واقعي اند و گاهي غير حقيقي و غیر واقعي.
فايده و نفع حقيقي آن است كه با واقعيت وجودي انسان هماهنگ و سازگار باشد و سعادت و لذت و خوشبختي دایمي را به دنبال داشته باشد و انسان هيچ گاه از داشتن آن احساس پشيماني نكند؛ مانند عدالت، ‌احسان، لقاي حضرت حق، ‌بهشت،‌ دفاع از مظلوم، ‌ياري و كمك به نيازمندان. اما فايده و نفع غير حقيقي آن است كه لذتش گذرا و آني است، اما آثار و تبعات ناخوشايند آن طولاني و دایمي است. شوره زاري است كه تشنه را تشنه تر و خسته را به احتضار مي كشاند و به تعبير صدرالمتألهين: در بعضي از دل ها روزانه هزار وسوسه و دروغ و فحش و دشمني و مجادله با مردم، وجود دارد؛ چنين دلي محل رويش درد و غم و غصه و عذاب دردناك است و او گودالی از گودال هاي جهنم است كه داراي وحشت و تاريكي و تنگي است.[17]
بهترين راه براي تشخيص فايدۀ حقيقي از غير حقيقي دين الاهي است.
نتيجه اين كه دين الاهي كامل هم در مقام بيان هويت انسان جامع ترين بيانات را عرضه مي‌دارد و تصوير درست و روشني از همۀ ابعاد وجودي به او ارائه مي‌دهد و هم در شناخت و تشخيص نيازهاي واقعي انسان از نيازهاي كاذب و غير واقعي او را ياري مي‌دهد. چون تنها انسان آفرين مي‌تواند نيازهاي صادق او را از نيازهاي كاذب به او بنماياند و هم در مقام چگونگي باروري و شكوفايي گوهر ملكوتي انسان راه رسيدن وي به كمالات وجودي را بيان مي‌كند. به ديگر، سخن انسان موجود تشنه اي است كه عطش او را تنها دين ناب فرو مي‌نشاند و به او سيرابي مي‌بخشد و رجوع يا ارجاع انسان به شوره زار علم گرايي و نمك زار دين گريزي،‌ اين تشنه را تشنه تر و خسته را به احتضار مي‌كشاند. امروزه كه بشر، تمامي ميدان‌ها و ساحت‌هاي انساني را تا كرانه پيموده و به تعبير برخي دانشمندان غرب، بشر پايان جهان را به چشم خود ديده، ‌نداي نياز به دين و صلاي حاجت به وحي را از عمق جانش مي‌شنود و بانگ برمي‌آورد كه تنها طريق نجات،‌ پذيرش وحي الاهي و تمكين ره آورد انبياست.[18]
پس با اين بيان روشن شد كه دين براي انسان است و اگر كسي بگويد انسان براي دين است باز سخني از روي حقيقت بيان داشته چون، "‌انسان كه تن و جان به دين سپارد و خود را خسرو آن شيرين و مجنون آن ليلي سازد،‌ بهشتي در همين دنيا براي او بر پا مي‌شود كه طراوت و شادابي آن با مزۀ جان و عطر دل انگيزش شامۀ دل را به وجد و سرور مي‌آورد".[19] پس نتيجه و فايده در هر صورت به انسان بر مي‌گردد، البته بيان تفصيلي اين مطالب در اين مختصر نمي‌گنجد و نياز به تدوين چند رسالۀ علمي است.

پى‏نوشتها:
 

[1] جوادي آملي ، عبدالله، انتظار بشر از دين، ص 24.
[2] معارف اسلامي، ج 1، نهاد نمايندگي ، ص 93، با کمي تصرف.
[3] حسن زاده آملي، حسن، معرفت نفس، ج 1، مقدمه، با کمي تصرف.
[4] انتظار بشر از دين، ص 30.
[5] حائري شيرازي، اخلاق اسلامي، ص 4، با کمي تصرف.
[6] بقره، ‌13 – 31.
[7] احزاب، 72.
[8] لقمان،‌ 20.
[9] بقره،‌ 30.
[10] معارف اسلامي، 1، ص 100.
[11] فاطر ، 15.
[12] انتظار بشر از دين، ‌ص 30.
[13] بحار الانوار، ‌ج 2 ،‌ ص 32.
[14] روم، 30.
[15] انتظار بشر از دين،‌ ص 30 و 31، ‌با كمي تصرف.
[16] همان، ص 26،‌ با كمي تصرف.
[17] شواهد الربوبية، صدرالمتألهين، ص 283.
[18] انتظار بشر از دين،‌ ص 10.
[19] همان.
 

منبع: http://farsi.islamquest.ne



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط