فرهنگ علوي در فقر زدايي

از جمله اموري كه در عمر كوتاه حكومت امير مؤمنان عليه السلام، در شمار اولويت هاي كاري نظام علوي قرار گرفت، مبارزه با انواع فقر بود. آن حضرت به منظور زدودن چهره كريه فقر از جامعه اسلامي و بهينه سازي وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم، با اتخاذ برنامه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي به ستيز با عوامل و خشكاندن ريشه هاي فقر و تهي دستي پرداخت.
پنجشنبه، 26 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ علوي در فقر زدايي

فرهنگ علوي در فقر زدايي
فرهنگ علوي در فقر زدايي


 

نويسنده: محمد حسين علي اكبري




 
از جمله اموري كه در عمر كوتاه حكومت امير مؤمنان عليه السلام، در شمار اولويت هاي كاري نظام علوي قرار گرفت، مبارزه با انواع فقر بود. آن حضرت به منظور زدودن چهره كريه فقر از جامعه اسلامي و بهينه سازي وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم، با اتخاذ برنامه هاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي به ستيز با عوامل و خشكاندن ريشه هاي فقر و تهي دستي پرداخت.
امام علي عليه السلام فرهنگ سازي را از شمار سياست هاي خود در راه ستيز با فقر قرار داد و براي اجرا و اعمال آن، راهكارهاي گوناگوني برگزيد و از آنها بهره جست.

1.تشويق مردم به كار
 

ترغيب و تشويق آن حضرت به كار نيز- به لحاظ فرصت هاي شغلي مختلف- گونه هاي گوناگوني به خود مي گرفت.

الف: ترغيب عمومي
 

گاهي همه طبقات مردم مشمول تشوق آن حضرت قرار مي گرفتند؛ لذا مي فرمود:
«مَن طَلَبَ الدنيا حَلالاً، تعطُّفاً عَلي والِدِ او ولدِ او زَوجهِ، بَعَثَهُ اللهُ تعالي و وَجَههُ عَلي صُورَهِ القَمَرِ ليلهَ البَدر؛ (1) هر كس بر پايه مهر و محبت به پدر و مادر، فرزند و همسر، رزق و روزي حلالي را تحصيل كند خداوند در حالي او را از قبر برانگيزد كه صورتش چون قرص قمر بدرخشد».
ظاهر اين روايت، ترغيب عموم مردم به كار و تلاش است، و اختصاص به گروه و صنفي از اقشار جامعه نداشته، بلكه توانگران نيز مشمول اين ترغيب و فراخواني بوده اند؛ چنانكه در روايتي ديگر، فرمود:
«اوصيكُم بِالخَشيَهِ مِنَ الله في السّرِ وَ العَلانيَه وَ العَدلَ فِي الرِّضا و الغَضَبِ، وَ الاكتسابِ فِي الفَقر و الغني (2)؛ شما را سفارش مي كنم به خدا ترسي در نهان و عيان، رعايت عدالت در خوشي و خشم و كسب روزي در روز نيازمندي و بي نيازي».
پس امير مؤمنان عليه السلام افزون بر فراخواندن تهي دستان به بازار كار، توانمندان و ثروتمندان را نيز به حضور در ميدان تلاش و فعاليت تشويق و ترغيب مي نمود، و با زدودن انديشه عار بودن كار براي توانگران، راه ورود آنان را نيز به بازار كار، هموار مي كرد.

ب:تشويق زهد پيشگان
 

گروهي با اين ذهنيت كه فعاليت معيشتي، مانع و مزاحم دستيابي به كمال معنوي است، چندان انگيزه و تمايلي براي حضور در عرصه فعاليت هاي دنيوي ندارند؛ لذا امير مؤمنان عليه السلام اين تصور را بي پايه دانسته و فرمود:
«انّ طلبَ المَعاشِ مِنْ حِلّهِ لا يشغَلُ عَن عَمَلِ الاخِرَهُ؛ (3) بي ترديد در پي تأمين معيشت از راه حلال آن رفتن، انسان را از امور اخروي باز ندارد».
بلكه در سخني ديگر، آن را از جمله ويژگي هاي مومن به شمار آورده است:
«للمومِنِ ثلاثُ ساعات، فساعَهُ يُناجي فيها ربَّه وَ ساعَهُ يَرُمُّ به مَعاشَهُ و ساعَهُ يُخَلُّ بَيْنَ نفسِه وَ بينَ لَذَّتِها فيما يَحِلُّ و يَجمُل؛ (4) مؤمن را سه ساعت (برنامه و زمان) باشد: ساعت و مقطعي را به مناجات با خدايش اختصاص دهد، برهه اي از وقت خويش را به تامين و اصلاح معاش بپردازد، و زماني را به منظور استفاده از لذت هاي حلال براي خود واگذارد».

ج: تشويق صنعت گران
 

به لحاظ اينكه چرخش صنعت، اشتغال زايي و حمايت از توليد و افزايش آن را به همراه دارد، و همچنين افزايش كالا و حمايت از مصرف كننده را ايجاد كرده و نقش موثري در زدودن چهره فقر از جامعه دارد، امير مؤمنان عليه السلام صاحبان حرفه و صنعت گران را مورد تشويق قرار داده و مي فرمود:
«اِنَّ الله يُحِبُّ المُحترِفَ الامين(5)؛ خداوند صاحب حرفه امين را دوست دارد».

د: تشويق بازرگانان
 

تجارت و بازرگاني، افزون بر فراهم آوردن كالاهاي مورد نياز جامعه، رفاه بيشتر جامعه را به همراه دارد و از مهم ترين راه هاي اشتغال سالم و كسب درآمد، به شمار مي آيد؛ لذا امير مؤمنان عليه السلام بازرگانان را نيز مورد تشويق قرار داده است:
«تَعَرَّضُوا لِلتَّجارَهِ فانَّ لَكُم فيه غِنيً عَمّا ايدِي الناس(6)؛ به داد و ستد بپردازيد كه بي نيازي شما از آنچه در اختيار مردم است، در آن است».
پس بر پايه روايات، از جمله راه كارها و روش هاي فرهنگي امير مؤمنان عليه السلام، ترغيب و تشويق گروه ها و اصناف مختلف مردم به حضور در عرصه هاي گوناگون كار و فرصت هاي شغلي بود، تا در سايه فعاليت گسترده و فراگير مردم، بازار اشتغال به كار مفيد، گرم گرديده و سستي، تنبلي و بيكاري، رخت بر بسته و همگان با نشاط و انگيزه هاي برتر، قدم به ميدان كار گذارده و با حركت و تلاشي عمومي ، به جنگ با تهي دستي برخيزند و خود كفايي و بي نيازي از ديگران را در تأمين معيشت خويش، بر جاي آن نشانند.

2. تشويق بر اعتدال در مصرف
 

ميانه روي در مصرف، راه كار ديگري است براي جلوگيري از ابتلاي به فقر؛ به گونه اي كه اگر كار و تلاش جايگزين بيكاري و تنبلي شود و درآمدساز گردد، ولي در«مصرف» افراط شود، بر چيده شدن سايه شوم فقر را تضميني نخواهد بود، بلكه همراه كار و كوشش ميانه روي در مصرف هم براي فقر زدايي لازم است. از همين رو است كه امير مؤمنان عليه السلام افزون بر فراخواندن قشرهاي مختلف مردم به ميدان كار، آنان را بر رعايت اعتدال در مصرف و هزينه هاي زندگي تشويق مي كرد و مي فرمود:
«لَن يُهلَكَ مَن اقتَصَدَ وَ لَن يَفتقِر من زَهَدَ (7)؛ كسي كه ميانه روي برگزيد، هرگز بيچاره نگردد و كسي كه زهد پيشه كرد، هرگز به دام نيفتد».
تاثيرگذاري ميانه روي و رعايت اعتدال- در مصرف و هزينه زندگي- براي مبارزه با فقر و رهيدن از آن، به گونه اي است كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«ضَمِنتُ لِمَن اقتَصَد َ ان لا يَفتَقِر‌(8) ؛ براي كسي كه ميانه روي پيشه سازد، بي نيازي از ديگران را ضمانت مي كنم».

3. تهديد بر بيكاري
 

گويا براي فراخواني اقشار مختلف مردم«تشويق به كار» كارساز نبود كه امير مؤمنان عليه السلام بدان بسنده نكرده، بلكه از راه كار مخالف آن(تهديد و هشدار) بهره جسته و مي فرمود:
«مَن وَجَدَ ماءً و تُراباً ثُمَّ افتَقَرَ فاُبعَدَه اللهُ (9)؛ كسي كه آب و زميني در اختيار دارد و فقير است، خدا او را از رحمت خود محروم كرده است».
يعني تداوم فقر نيازمندان از كارگريز - با فراهم بودن همه ابزار و شرايط كاري- نتيجه قانون كلي و تغيير ناپذير حاكم بر جهان و نظام تكوين است كه به اقتضاي آن، «فقر» ميوه تلخ و طبيعي درخت بيكاري است و چيدن ميوه شيرين، از مسير كار و تلاش تحقق مي يابد.

تهديد بركم كاري
 

امير مومنان عليه السلام به منظور فقر زدايي از چهره جامعه، اصناف و اقشار مختلف مردم را از كم كاري نيز برحذر داشته و مي فرمود:
«مَنْ قَصُرَ فِي العَملِ ابتَلي بِالهمِّ‌ (10)؛ آن كه دركاركوتاهي ورزيد، دچار اندوه گرديد».
برخي از شارحان نهج البلاغه همچون علامه خويي اين حديث را چنين معنا كرده اند:
«كوتاهي در كار دنيا و آخرت، مايه اندوه است».(11)

5. تهديد بر تنبلي
 

بين تلاش و پاداش، پيوندي ناگسستني و تغيير ناپذير است. بدون كوشش و تلاش و با سستي و تنبلي، دو سراي را سرانجامي جز فقر و تهي دستي نباشد؛ از اين رو، اميرمؤمنان عليه السلام افرادي را كه با كسالت و جهالت، زمينه ساز محروميت خود از نعمت خداوندي مي شوند و تن به اسارت فقر مي دهند، از تنبلي برحذر داشته،‌ بر توشه تلخ و ناگوار‌ آن (ذلت فقر)، چنين هشدار داده است:
«انَّ الاشياءَ لَمّا ازدُوِجَت، ازدَوَج الكسلُ و العَجِزُ فَنُتِجا بَينَهُما الفَقر؛ (12) به يقين وقتي اشيا جفت هم شوند، تنبلي و ناتواني نيز گرد هم آيند و فقر و تهي دستي تولد يابد».
آن حضرت، تنبلي در امور دنيا را نشانه سستي و تنبلي بيشتر در امور آخرت دانسته و فرموده است:
«اني لا بغَضُ الرَّجُلَ يكوُن كَسلانَ مِن امرِ دَنياه، اذا كانَ كَسلانَ مِن امرِ دَنياه فَهوَ عشن آخرتِهِ اكسَل؛ (13) از مردي كه دركار دنيايش تنبل است، نفرت دارم؛ زيرا وقتي دركار دنياي خود تنبل باشد، دركارآخرتش تنبل تر است».
پس اگر مولود تنبلي در امور دنيوي«فقر» است، محصول تنبلي در امور اخروي نيز جز«درماندگي» نيست!

6. تهديد بر ناپايداري دركار
 

پرهيز از بي حوصلگي و عدم استقامت در كار، شرط ديگري به منظور رهيدن از بند تنگ دستي است؛ زيرا اگر بر سستي و تنبلي، خط قرمز و بطلان كشيده شد و عمر كم كاري و بيكاري نيز در جامعه اي به سر آمد، ليكن پس از فراهم آمدن فرصت هاي شغلي و جذب نيروي كار به بازار كار، ثبات قدم بايسته اي براي ادامه كار نبود و به هنگام برخورد با سختي ها و مشكلات كاري طاقت ها تمام گرديد، نوبت بازگشت بيكاري و در پي آن، تهي دستي فرا خواهد رسيد. از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«مَن لَمْ يَصبِر علي كَدِّهِ صَبَر علي الافلاسِ؛ (14) كسي كه بر رنج عمل پايداري نورزد،‌ بايد بر تهي دستي صبر كند[چون فقر و تنگدستي، محصول و كشت عدم استقامت او در كار بوده، از برداشت آن ناگزير است]».
«لِكُلِّ نعمَه مِفتاحُ و مِغلاقٌ فَمفتاحُها الصَّبرُ و مغلاقُها الكسَل؛ (15) هر نعمتي را كليد و قفلي است؛ كليد آن، صبر و قفل آن، تنبلي است».
اگر كسي پايداري دركار را پيشه خود ساخت، راه استفاده از نعمت را به روي خود گشوده و اگر سستي ورزيد، آن راه را خود، به روي خويش بسته است.

پي نوشت ها :
 

1. مسند زيد، ص255.
2. تحف العقول، ص390.
3. مصنفات شيخ مفيد، (الامالي)، ج13، ص119.
4. نهج البلاغه، حكمت390؛ تحف العقول، ص203؛ امالي، طوسي، ص47ح53240، قم، دارالثقافه، چ1، 1414ق.
5. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص158،قم، جامعه مدرسين.
6. كافي، كليني، ج5، ص319؛ من لا يحضره الفقيه، ج2،ص161؛ خصال، ص621.
7. بحار الانوار، مجلسي، ج77، ص212، ح1.
8. همان، ج71، ص346، ح9.
9. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج1، ص24، بيروت، دار احياء التراث العربي.
10. نهج البلاغه، حكمت137.
11. منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ميرزا حبيب الله خوي، ج21، ص194، تهران، مكتب الاسلاميه، تهران، چ2، 1398ق.
12. كافي، ج5، ص86.
13. دعائم الاسلام، تميمي مغربي، ج2، ص14، ح2، بيروت، دارالاضواء، چ1، 1411ق.
14. غرر الحكم و درر الكلم، ج2، ص229، ح1333، بيروت مؤسسه اعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407ق.
15. شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد، ج20، ص322.
 

منبع: فرهنگ کوثر 81



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.