رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله با دخترشان فاطمه عليها السلام
مقدمه
در اين مقاله ما به نحوه برخورد پيامبر با دخترشان زهرا عليها السلام در سه دوران (قبل از تولد، قبل از ازدواج، پس از ازدواج آن حضرت) اشاره مي كنيم.
الف) قبل از تولد
اين چنين مقدمات تكون جسماني حضرت زهرا عليها السلام آغاز مي گردد و پس از معراج، آن حضرت از طرف خداوند مأمور مي شود كه چهل شبانه روز از همسرش خديجه عليها السلام كناره بگيرد. با اينكه اين امر براي پيامبر سنگين بود، ولي چون دستور پروردگار بود، اطاعت مي كند و سپس به وسيله عمار براي خديجه پيام مي فرستد كه دوري من از شما به دستور الهي است.
پيامبر صلي الله عليه و آله چهل شبانه روز به عبادت مي پردازد. پس از پايان اين مدت، جبرئيل نزد حضرت مي آيد و مي گويد: خداوند اعلي، سلامت مي رساند و به تو امر مي كند كه خود را براي گرفتن هديه و تحفه مهيا كني. پيامبر صلي الله عليه و آله مي پرسد: تحفه پروردگار چيست؟ جبرئيل عرض مي كند نمي دانم!
پس از اين گفتگو، ميكائيل با طبقي پوشيده با سندس يا استبرق بهشتي نازل مي شود و آن را در برابر پيامبر صلي الله عليه و آله مي گذارد. جبرئيل جلو آمده و مي گويد: يا محمد! پروردگارت به تو امر مي كند كه امشب از اين طعام افطار كن. آن شب آن حضرت با آن غذاي بهشتي افطار مي كند و سپس به خانه مي رود و به فرمان خدا مأمور به خلوت با خديجه مي شود، تا اينكه آفرينش آن بانوي عظيم تحقق مي يابد.
حضرت خديجه مي گويد: قسم به خدايي كه آسمان را بالا قرار داده و آب را در زمين جوشانيده! همان شب، سنگيني فاطمه را شكم خود احساس كردم. (2)
دوران بارداري خديجه عليها السلام هم زمان با دعوت آشكار پيامبر صلي الله عليه و آله بود. مشركان قريش به آزار و اذيت او كمر بستند و زنان قريش از خديجه كناره گيري كردند، حضرت خديجه با مشاهده اين وضعيت، از سويي نگران سلامتي پيامبر صلي الله عليه و آله بود و از سويي ديگر از نداشتن همدم اندوهگين بود؛ اما پس از گذشت چند روز از دوران حمل، فرزندي كه در رحم داشت، همدم او و با او هم سخن شد و به اين ترتيب، غم از دل خديجه مي زدود.
در آغاز، خديجه اين مطلب را از پيامبر مخفي مي داشت، اما دست بر قضا وقتي كه يك روز پيامبر وارد خانه شد، شنيد كه خديجه با كسي سخن مي گويد. پرسيد: با چه كسي سخن مي گويي؟ خديجه، رسول خدا را آگاه سخت كه آنچه در رحم دارد، مونس تنهايي اوست. آن گاه پيامبر خدا فرمود: اين جبرئيل است كه مرا به دختري بشارت مي دهد كه به زودي خدا، نسل مرا از او قرار مي دهد و پيشواياني در دودمان او قرار دارند كه پس از انقضاي وحي، جانشينان من در روي زمين خواهند شد. (3)
بنابراين تكون جسماني حضرت زهرا عليها السلام از مرحله آغاز تا آخر، به دستور خدا و محصول عبادت و رياضت هاي چهل شبانه روز رسول اكرم صلي الله عليه و آله بود و اين همه به سبب شخصيت بي همتاي حضرت زهرا عليها السلام است. آن حضرت چنين برنامه اي را آن هم به دستور خدا، در مورد هيچ يك از فرزندان خويش انجام نداد، كه نشان دهنده عظمت وجود چنين بانوي علي قدري است.
ب) قبل از ازدواج
1. بوسيدن و احترام گذاردن
از عايشه نقل شده كه: هر گاه رسول خدا از مسافرت بر مي گشت، گلوي فاطمه را مي بوسيد و مي فرمود: بوي بهشت را از او استشمام مي كنم. (4)
ابوثعلبه خشني گويد: هر گاه رسول خدا از مسافرت بر مي گشت، به منزل فاطمه عليها السلام وارد مي شد و فاطمه به استقبال او رفته، حضرت او را در آغوش مي گرفت و بين ديدگانش را مي بوسيد. (5)
امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرمودند:رسول خدا صلي الله عليه و آله نمي خوابيد، مگر بعد از آنكه صورت فاطمه را مي بوسيد و صورت خود را روي سينه فاطمه مي گذاشت و براي او دعا مي كرد.(6)
هنگامي كه آيه (لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الرّسُولِ بَيْنَكُمْكدّعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً) (7) بر پيامبر نازل شد، حضرت فاطمه عليها السلام پدر را «يا رسول الله» خطاب مي كرد. امام حسين عليه السلام از مادرش فاطمه نقل مي كند كه فرمود: از آن روزي كه اين آيه بر پيامبر نازل شد، هيبت آن حضرت مانع آن شد كه او را «پدر» خطاب كنم، از اين رو مي گفتم: «يا رسول الله!» چون پيامبر اين برنامه را از من مشاهده كرد، فرمود: دخترم! اين آيه درباره تو و اهل بيت تو نازل نشده است؛ زيرا تو از من هستي و من از تو مي باشم، بلكه اين آيه درباره اهل جفا و متكبران نازل شده كه احترام مرا نگه نمي دارند. دخترم! تو مرا با همان كلمه «پدر» خطاب كن كه براي آرامش قلب من، بهتر و به خشنودي خداوند، نزديك تر است. سپس پيشاني مرا بوسيد و مقداري از آب دهان خود به من ماليد كه از آن پس هر گز نياز به عطر پيدا نكردم. (8)
عايشه مي گويد: فاطمه عليها السلام در سخن گفتن شبيه ترين مردم به رسول خدا بود. وقتي بر پيامبر وارد مي شد، آن حضرت دستش را مي گرفت و مي بوسيد و بر جاي خودش مي نشانيد و هر گاه رسول خدا بر فاطمه وارد مي شد، به احترام پدر از جاي بر مي خاست و دست آن حضرت را مي بوسيد و در جاي خود مي نشانيد. (9)
2. ملقب شدن فاطمه به «امّ ابيها»
اين لقب از آن رو بود كه حضرت زهرا عليها السلام مانند مادري مهربان براي پدر زحمت مي كشيد. هر گاه مشركان خاكستر بر سر و رويش مي ريختند، دخترش آن را پاك مي كرد و در جنگ ها و جهادها، جراحات وارد شده بر پيامبر را مي بست. او در تمام اين مواقع، مادري براي براي پدر بود. يا اينكه چون پيامبر صلي الله عليه و آله مانند فرزند دست دخترش را مي بوسيد، به او اين لقب را داد؛ زيرا فرزند در برابر مادرش اين گونه است. حضرت در هنگام از او خداحافظي مي کرد و درهنگام بازگشت از سفر ابتدا با زهراي مرضيه عليها السلام ديدار مي كرد و هرگاه حضرت زهرا نزد پدر مي رفت، پدر به احترام او بر مي خاست.
اما شايد بهترين دليل بر ملقب شدن حضرت فاطمه به «امّ ابيها» اين باشد كه «امّ» در لغت به معناي هدف و ريشه آمده است و چون فاطمه عليها السلام ثمره درخت نبوت و حاصل عمر پيامبر بود، او را «امّ ابيها» لقب داد. او مقصود حقيقي و هدف و ثمره واقعي زندگاني پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي رفت و همان فرزندي بود كه پيامبر مي خواست. (12)
پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «من درخت پاكي، فاطمه ريشه هاي آن، علي پيوند و ماده باروري آن، و حسن و حسين ميوه هاي اين درخت اند». (13)
ج) پس از ازدواج
1. سلام پياپي
پس از آنكه آيه (وَ امُرْ اهْلَكَ بِالصّلاهِ وَ اصْطَبرْعَلَيْها) (16) بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل گشت، آن حضرت چهل روز (17)- و بنا بر نقلي ديگر تا نه ماه - در هر صبح و شام در خانه دخترش را مي گرفت و پس از سلام بر اهل آن خانه، به دستور آيه عمل مي كرد و مي فرمود: «الصلاه يرحمكم الله». سپس اين آيه را تلاوت مي كرد: ( انّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عنْكُمُ الرُِجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْتَطْهيراً). (18)
امام حسن و امام زين العابدين عليه السلام نقل مي كنند: بعد از آنكه آيه تطهير نازل شد، پيامبر ماه ها كنار در خانه علي و فاطمه عليهما السلام مي آمد و به آنها سلام مي داد و آيه را تلاوت مي فرمود. (19)
2. ديدار فاطمه عليها السلام به هنگام سفر
عبدالله بن عباس مي گويد: رسول خدا هر گاه از سفر و جنگ ها بر مي گشت، به سراغ فاطمه عليها السلام مي رفت و او را مي بوسيد. (21)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابوثعلبه خشني نقل كرده است: عادت رسول خدا صلي الله عليه و آله بر اين بود كه چون از جنگ يا سفري باز مي گشت، به مسجد مي رفت و دو ركعت نماز مي گزارد، آن گاه به فاطمه درود مي فرستاد و سپس پيش همسرانش مي رفت. همچنين وي به سند خود از ابن عمران نقل كرده است: پيامبر چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسي كه با او وداع مي گفت، فاطمه بود و چون از سفري باز مي گشتف نخستين كسي را كه مي ديد، فاطمه بود. (22)
3. دعا براي اصحاب كسا
بار الها! اينها اهل بيت من و خاصان من هستند، پس پليدي را از ايشان ببر و تطهيرشان كن.
و اين كلام را سه بار تكرار كرد. ام سلمه مي گويد: من سرخود را در زير كسا بردم و عرضه داشتم: يا رسول الله! من هم با شمايم؟ حضرت دو بار فرمود: تو عاقبت به خيري. (23)
4. دلسوزي بر فاطمه عليها السلام
پي نوشت ها :
1. البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، ج4، ص337.
2. بحارالانوار، ج43، ص18، باب2.
3. امالي، شيخ طوسي، ترجمه محمد باقر كمره اي، ص594.
4. بحارالانوار، ج43، ص6.
5. همان، ص40.
6. همان، ص42.
7. نور/63: «دعوت پيامبر را در ميان خود، مانند دعوت از يكديگر قرار ندهيد».
8. فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر، احمد رحماني همداني، ترجمه سيد حسن افتخار زاده، ص136.
9. بانوي نمونه اسلام فاطمه زهرا، ابراهيم اميني، ص108و109.
10. احزاب/6: «پيامبر بيشتر از مؤمنان بر خود آنان سزاوار است (و فرمان او مقدم است بر خواست خودشان) و همسران او، مادران مؤمنان هستند».
11. در مكتب فاطمه، علي قائمي، ص90.
12. زندگاني فاطمه زهرا عليها السلام، سيد هاشم رسولي محلاتي، ص14و15.
13. فاطمه زهرا عليها السلام شادماني دل پيامبر صلي الله عليه و آله، ص135و136.
14. احزاب/33.
15. فدك ذو الفقارفاطمه، سيد محمد واحدي، ص55، به نقل از در المنثور، ذيل آيه(وامر اهلك).
16. طه/132: «تو خانواده خود را به نماز فرمان بده و شكيبا باش».
17. فاطمه زهرا الگوي حيات زيبا، محمد جواد طبسي، ص53، به نقل از امالي، طوسي، ص251.
18. احزاب/33: «همانا خدا مي خواهد كه بدي را از شما اهل بيت ببرد و پاك گرداند شما را، پاك كردني».
19. فدك ذوالفقار فاطمه، ص54، به نقل از تاريخ يعقوبي، ج2، ص303.
20. بحارالانوار، ج43، ص40.
21. همان، ج37، ص70.
22. سيره معصومان، فاطمه دخت پيامبر، سيد محسن امين، ترجمه علي حجتي كرماني، ج2، ص19.
23. تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج16، ص474. به نقل از دارالمنثور، ج5، ص198.
24. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ص164، به نقل از خصال، شيخ صدوق.