از تو بريدن صنما روي نيست شاعر : انوري زانکه چو رويت به جهان روي نيست از تو بريدن صنما روي نيست کوي تو گويي که همان کوي نيست تا تو ز کوي تو برون رفتهاي فارغم از عشق تو يک موي نيست گرچه غمت کرد چو مويي مرا ماه چو آن عارض دلجوي نيست روي ترا ماه نگويم از آنک مشک بدان رنگ و بدان بوي نيست زلف ترا مشک نخوانم از آنک چون رخ تو لالهي خود روي نيست چون لب تو بادهي خوش رنگ نه کيست که چوگان ترا گوي نيست زلف تو چوگان و دلم گوي اوست هرکه...