ديدي که پاي از خط فرمان برون نهادي شاعر : انوري ديدي که دست جور و جفا باز برگشادي ديدي که پاي از خط فرمان برون نهادي بازم به دست بازي تو دست برنهادي بردم ز پاي بازي تو دست برد عمري کارم ز دست رفت بدين کار چون فتادي بر کار من نهي به جفا پاي هر زماني در چشمت آب نيست ندانم که بر چه بادي در خون و خاک پيش تو ميگردم وز شوخي غم طبع شد مرا چو به غم خوردنم تو شادي شاد آن زمان شوي که مرا در غمي ببيني نه رنجهات ميرسد احسنت شاد بادي گويي از اين...