نصر فزاينده باد ناصر دين را

نصر فزاينده باد ناصر دين را شاعر : انوري صدر جهان خواجه‌ي زمان و زمين را نصر فزاينده باد ناصر دين را صبح سعادت دميد دولت و دين را صاحب ابوالفتح طاهر آنکه ز رايش رقص کنان گردش شهور و سنين را آنکه قضا در حريم طاعتش آورد موي‌کشان گردن ينال و تگين را وانکه قدر در اداي خدمتش افکند نطق و نظر داده‌اند کلک و نگين را وانکه به سير و سکون يمين و يسارش کلک و نگين آن يسار و اينت يمين را قلزم و کان را نه مستفيد نخست‌اند رغم اشارت‌کنان شک و يقين...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نصر فزاينده باد ناصر دين را
نصر فزاينده باد ناصر دين را
نصر فزاينده باد ناصر دين را

شاعر : انوري

صدر جهان خواجه‌ي زمان و زمين رانصر فزاينده باد ناصر دين را
صبح سعادت دميد دولت و دين راصاحب ابوالفتح طاهر آنکه ز رايش
رقص کنان گردش شهور و سنين راآنکه قضا در حريم طاعتش آورد
موي‌کشان گردن ينال و تگين راوانکه قدر در اداي خدمتش افکند
نطق و نظر داده‌اند کلک و نگين راوانکه به سير و سکون يمين و يسارش
کلک و نگين آن يسار و اينت يمين راقلزم و کان را نه مستفيد نخست‌اند
رغم اشارت‌کنان شک و يقين راپاي نظر پي کند بلندي قدرش
کفش نهان خانهاء غث وسمين راقفل قدر بشکند تفحص حزمش
در عرق آفتاب چرخ برين راغوطه توان داد روز عرض ضميرش
در ثمين کرده اشک در ثمين راحسرت ترتيب عقد گوهر کلکش
در دل کان آفتاب هيچ دفين رابي‌شرف مهر خازنش ننهادست
کوکبه‌ي روزگار هيچ کمين رابي‌مدد عزم قاهرش نگشادست
قابل ارواح کرده قالب طين راواهب روح ازپي طفيل وجودش
کسوت صورت نمي‌دهند جنين راجز به در جامه خانه کرم او
شعله نزد روز نيک هيچ حزين راتا افق آستانش راست نکردند
باد صبا را نه بلکه ماء معين رابي‌دم لطفش به خاک در بنشاندند
شير سپهر از براي لوح سرين رافاتحه‌ي داغش از زمانه همي خواست
کاتب تقدير حرز روح امين راگفت قضا کز پي سباع نوشتست
دافعه‌ي فتنه کرده راي رزين رااي ز پي آب ملک و رونق دولت
بر سر خر زين نديده خنگ تو زين راوز پي احياي دين خزان و بهاري
رايحه‌ي صلح داد صرصر کين راراي تو بود آنکه در هواي ممالک
بدرقه شد يک جهان حنين و انين رارحم تو بود آنکه فيض رحمت سلطان
مثله کند شير چرخ و شير عرين راورنه تو داني که شير رايت قهرش
سد قديمست حصنهاي حصين راحصن هزار اسب اگرچه بر سر آن ملک
سجده‌کنان بر زمين نهاد جبين راکعبه‌ي دهليز شه چو ديد فصيلش
خاصه تهياء کارهاي چنين راخود مدد تيغ پادشا چه بکارست
رجم چنان صد هزار ديو لعين راسير سريع شهاب کلک تو بس بود
چشمه‌ي خون ديد چشم حادثه‌بين راغيبت خوارزم شاه چون پس شش ماه
معتصم ملک ساخت حبل متين رادست به فتراک اصطناع تو در زد
روي‌سيه کرده رسم سحر مبين راشاد زي، اي در ظهور معجز تدبير
طاعت تو خير طاعتست معين راناصر تو خير ناصرست و معين است
رشک فزايد نگارخانه‌ي چين راباغ وجود از بهار عدل تو چونانک
بي‌تو نه آنرا نظام باد و نه اين راملت و ملک از تو در لباس نظامند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط