چرخ در جنت همت تو قصير | | اي بهمت وراي چرخ اثير |
وي به جود و سخا عديم نظير | | اي بقدر و شرف عديم شبيه |
پيش دست تو زفت ابر مطير | | پيش وهم تو کند سير شهاب |
نه به طبع تو در دو پيکر تير | | نه به فر تو در کمان برجيس |
سخنت علم غيب را تفسير | | قلمت راز چرخ را تاويل |
بحر با بحر خاطر تو غدير | | برق با برق فکرت تو صبور |
مشکلات فلک به دست ضمير | | بگشايي گه سال و جواب |
درگهت قبلهي صغير و کبير | | خدمتت حرفهي وضيع و شريف |
چون تو فرزانه چشم عالم پير | | اي جوان بخت سروري که نديد |
نقش عنوان نامهي تزوير | | بنده را خصم اگر به کين تو کرد |
بيگنه مست شربت تشوير | | مالش اين بس که تا به حشر بماند |
اي بزرگ جهان به جرم حقير | | مبر اميدش از عطاي بزرگ |
پاي ظلم و نياز در زنجير | | زانکه جز دست جود تو نکشد |
از جهان نفور جفت نفير | | مادري پير دارد و دو سه طفل |
همه عريان و جامه از تدبير | | همه گريان و لقمه از اوميد |
ديدها وقف روزن ادبير | | کرده از حرص تيز و ديدهي کند |
صورت حال هر يکي تصوير | | غم دل کرده بر رخ هر يک |
بند ادبار زين معيل فقير | | دست اقبالت ار بنگشايد |
زين پس از خشکسال حادثه شير | | گاو دوشاي عمر او ندهد |
کارم از دست من برون شده گير | | پاي من بنده چون ز جاي برفت |
حال من بنده ميکند تقرير | | من چه گويم که حال من بنده |
تا بود ماه را مدار و مسير | | تا بود چرخ را جنوب و شمال |
تاج بادت هميشه بدر منير | | تخت بادت هميشه چرخ بلند |
روي بدگويت از عنا چو زرير | | اشک بدخواهت از حسد چو بقم |
نالهي حاسدت چو نالهي زير | | قامت دشمنت چو قامت چنگ |