کلبهاي کاندرو به روز و به شب شاعر : انوري جاي آرام و خورد و خواب منست کلبهاي کاندرو به روز و به شب چرخ در غبن و رشک و تاب منست حالتي دادم اندرو که در آن ذرهاي نور آفتاب منست آن سپهرم درو که گوي سپهر والهي لمعهي سراب منست وان جهانم درو که بحر محيط همه در کلبهي خراب منست هرچه در مجلس ملوک بود گرد خوان من و کباب منست رحل اجزا و نان خشک برو پيش من شيشهي شراب منست شيشهي صبر من که بادا پر زخمه و نغمهي رباب منست قلم کوته...