دراز گشت حديث درازدستي ما شاعر : انوري سپيد گشت به يک ره سپيدکاري برف دراز گشت حديث درازدستي ما هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف زمين و آب دو فعلند پر منافع سخت چنانکه قليه افعي خوري بريق ترف فغان من همه زين عيش تلخ و روي ترش که از وجود من او را فراغتيست شگرف فغان من ز خداوند من حميدالدين ز زور لرزهي دريا نه قبه ماند و نه ظرف در اين چنين مه و موسم که درع ماهي را قصيدهاي که نه نقدش عيار يافت نه صرف به صد هزار تکلف به خدمتش بردم خبر...