اين همايون در فرخندهسراي
اين همايون در فرخندهسراي
شاعر : انوري
تا ابد باد در اقبال به پاي اين همايون در فرخندهسراي زير اين گنبد گيتيفرساي چوبش ايمن شده از فرسودن کاهن از طبع درو گيرد جاي اندرو خاصيت مغناطيس آستانش انجم گيتيپيماي نتوانند ز رفعت پيمود مرحبا خواجه درآ خواجه درآي لفظ و معني صريرش همه اين که زاحسانش سرشته است خداي مجد دين بوالحسن عمراني آفتابي نه به تحويل به راي آسماني نه به تدبير به قدر وين چو رايت نبود نورافزاي کان چو قدرت نبود روزافزون گشته ز انگشت کرم چهرهگشاي اي تصاوير سخا را قلمت دوستانت همه انگشتنماي دشمنانت همه انگشتگزاي بلبل کلک برو وحيسراي دست تو گلبن باغ کرمست دايم از شوق بود ناپرواي تا فلک در پي تحصيل کمال کارفرماي فلک را فرماي کار از روي بزرگي و شرف وز غم حادثه نالنده چو ناي طبل بدخواه تو در زير گليم