تا به کي اين بستن و بگسيختن؟

تا به کي اين بستن و بگسيختن؟ شاعر : اوحدي مراغه اي سير نگشتي تو ز خون ريختن؟ تا به کي اين بستن و بگسيختن؟ با من بيچاره بر آويختن؟ چيست چنين مست شدن وانگهي وز تن من...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا به کي اين بستن و بگسيختن؟
تا به کي اين بستن و بگسيختن؟
تا به کي اين بستن و بگسيختن؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

سير نگشتي تو ز خون ريختن؟تا به کي اين بستن و بگسيختن؟
با من بيچاره بر آويختن؟چيست چنين مست شدن وانگهي
وز تن من گرد بر انگيختن؟بر لب بدخواه زدن آب وصل
دل ز کسان بردن و بگريختنسيم تنا، خوش عملي نيست اين
پرده‌ي رخسار در آويختنپرده‌ي صد دل به دريدن به جور
بر سر ما خاک جفا بيختنخاک توام، اي پسر، آخر چراست؟
گر چه نداري سر آميختندست ندارد ز تو باز اوحدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط