بود در جود و سخا دريا کفي شاعر : جامي ملکش از بحر عطا دريا کفي بود در جود و سخا دريا کفي عرصهي گيتي ز دينار و درم پر شدي از فيض آن ابر کرم نسبتش با معن و حاتم خواستم بزم جودش را چو ميآراستم معن باشد مبخل و حاتم بخيل ليک اندر جنب او بي قال و قيل تافتي انگشت او از قبض، روي بسکه دستش داشتي با بسط، خوي خم نکردي پشت خود در مشت او قبض کف گر خواستي، انگشت او