هر کجا از عشق جاني در هم است

هر کجا از عشق جاني در هم است شاعر : جامي محنت اندر محنت و غم در غم است هر کجا از عشق جاني در هم است گفت و گوي ناصحان بسيار شد خاصه عشقي که‌ش ملامت يار شد وز ملامت شد فزون تيمار عشق از ملامت سخت گردد کار عشق چون ملامت يار شد خون خوردن است بي‌ملامت عشق ، جان‌پروردن است جان شيرينش ز غم بر لب رسيد چون سلامان آن ملامت‌ها شنيد ليک شوري در درون او فکند مهر ابسال از درون او نکند در دل اندوهي که بودش بيش گشت جانش از تير ملامت ريش گشت ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر کجا از عشق جاني در هم است
هر کجا از عشق جاني در هم است
هر کجا از عشق جاني در هم است

شاعر : جامي

محنت اندر محنت و غم در غم استهر کجا از عشق جاني در هم است
گفت و گوي ناصحان بسيار شدخاصه عشقي که‌ش ملامت يار شد
وز ملامت شد فزون تيمار عشقاز ملامت سخت گردد کار عشق
چون ملامت يار شد خون خوردن استبي‌ملامت عشق ، جان‌پروردن است
جان شيرينش ز غم بر لب رسيدچون سلامان آن ملامت‌ها شنيد
ليک شوري در درون او فکندمهر ابسال از درون او نکند
در دل اندوهي که بودش بيش گشتجانش از تير ملامت ريش گشت
صبر بر وي کي بود امکان مرد؟مي‌بکاهد از ملامت جان مرد
چون پياپي شد، چه چاره جز گريز؟مي‌توان يک زخم خورد از تيغ تيز
بارها در کار خويش انديشه کردروزها انديشه کاري پيشه کرد
يافت کارش بر فرار آخر قراربا هزار انديشه در تدبير کار
محملي از بهر رفتن ساختهکرد خاطر از وطن پرداخته


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط