هر کجا از عشق جاني در هم است شاعر : جامي محنت اندر محنت و غم در غم است هر کجا از عشق جاني در هم است گفت و گوي ناصحان بسيار شد خاصه عشقي کهش ملامت يار شد وز ملامت شد فزون تيمار عشق از ملامت سخت گردد کار عشق چون ملامت يار شد خون خوردن است بيملامت عشق ، جانپروردن است جان شيرينش ز غم بر لب رسيد چون سلامان آن ملامتها شنيد ليک شوري در درون او فکند مهر ابسال از درون او نکند در دل اندوهي که بودش بيش گشت جانش از تير ملامت ريش گشت ...