سرگردن کشان گردن نهادت | | فلک در نيکوئي انصاف دادت |
که مادر در جهان حسن زادت | | جهان از فتنه آبستن شد آن روز |
نديده هيچ کس زخم گشادت | | جهاني نيم کشت ناوک توست |
اميد وعدهاي بامدادت | | به شام آورد روز عمر ما را |
که سهم الغيب در طالع فتادت | | نهان حال ما نزد تو پيداست |
شمار کشتگان نايد به يادت | | ز بس خونها که ميريزي به غمزه |
ز رنج غمزه باري شرم بادت | | گر از خون ريختن شرمت نيايد |
نگوئي آخر اين فتوي که دادت | | همه در خون خاقاني کني سعي |