ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي

ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي شاعر : خاقاني در کار من قدم ننهادي به پاي‌مردي ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي کز چرخ لاجوردي دل هست لاجوردي زنگار غم فشاندي بر جانم و نديدي در روي تو نگفتم آخر که تو چه کردي روز سياه کردي روزي ز روي حرمت در جستجوي کشتن من آب وانخوردي تا خون من چو آب نخوردي به نوک غمزه فرش نگستريده ندانم که چون نوردي گفتي که در نوردم يک‌باره فرش صحبت پندار من غلط شد درمان نه‌اي، که دردي پنداشتم که هستي درمان سينه‌ي من ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي
ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي
ديدي که هيچگونه مراعات من نکردي

شاعر : خاقاني

در کار من قدم ننهادي به پاي‌مرديديدي که هيچگونه مراعات من نکردي
کز چرخ لاجوردي دل هست لاجورديزنگار غم فشاندي بر جانم و نديدي
در روي تو نگفتم آخر که تو چه کرديروز سياه کردي روزي ز روي حرمت
در جستجوي کشتن من آب وانخورديتا خون من چو آب نخوردي به نوک غمزه
فرش نگستريده ندانم که چون نورديگفتي که در نوردم يک‌باره فرش صحبت
پندار من غلط شد درمان نه‌اي، که درديپنداشتم که هستي درمان سينه‌ي من
کز خانه صيد کردن داني که نيست مرديخاقاني آن توست مکن غارت دل او


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط