درآ کز يک نظر جان تازه کردي شاعر : خاقاني بسا عشق کهن کان تازه کردي درآ کز يک نظر جان تازه کردي که چون مي مجلس جان تازه کردي چو مي در جان نشين تا غم نشاني سفال دل چو ريحان تازه کردي مي چون بوستان افروز ده زانک رسيدي ز آب حيوان تازه کردي خيالت در برم باغ طرب داشت به مجلس بوسه باران تازه کردي ز برق خندههاي سر به مهرت قيامت را به پنهان تازه کردي قيامتهاست در زلف تو پنهان دبيران را دبستان تازه کردي به سيمين تخته و مشکين ده آيت ...