دوست داري که دوستدار کشي دوست داري که دوستدار کشيشاعر : خاقاني هر دلي را هزار بار کشيدوست داري که دوستدار کشيدم دهي پس به آشکار کشيتو گرفتار عشق را ز نهانعاشقي را که شمعوار کشيرشتهي جان سيه کني چون شمعگر يکي برکني هزار کشيما چراغ تو و تو آتش و بادصيد فربه شده چه زار کشيکيسه لاغر شده، چه سيم کشيغمگنان را به غمگسار کشيجام پر بر دهي به مجلس ميچند شيران مرغزار کشيخنده را گو که سر مبر به شکرچند مردان روزگار کشيغمزه را گو که خون مريز به سحرغرقه در آب انتظار کشيتشنهي عشق را به جستن آبتو همه دولتي که يار کشيدولت عشق يار خاقاني است