به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري

به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري شاعر : خاقاني به رهت چه گوش دارم که خبر دريغ داري به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري نه تو آفتابي از من چه نظر دريغ داري نه منم که خاک راهم ز پي سگان کويت تو چه آتشي که آبم ز جگر دريغ داري تو چه سرکشي که خاکم ز جفا به باد دادي نه غلام عشقم از من چه کمر دريغ داري ندهيم تار مويي که ميان جان ببندم نفس بهشتيان را ز سقر دريغ داري دم وصل را نخواهي که رسد به سينه‌ي من چه سبب خيالت از من به سفر دريغ داري دل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري
به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري
به رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري

شاعر : خاقاني

به رهت چه گوش دارم که خبر دريغ داريبه رخت چه چشم دارم که نظر دريغ داري
نه تو آفتابي از من چه نظر دريغ دارينه منم که خاک راهم ز پي سگان کويت
تو چه آتشي که آبم ز جگر دريغ داريتو چه سرکشي که خاکم ز جفا به باد دادي
نه غلام عشقم از من چه کمر دريغ داريندهيم تار مويي که ميان جان ببندم
نفس بهشتيان را ز سقر دريغ داريدم وصل را نخواهي که رسد به سينه‌ي من
چه سبب خيالت از من به سفر دريغ داريدل کشته‌ي من اينجا به خيال توست زنده
تو چرا نسيمت از من به سحر دريغ داريبه اميد تو بسا شب که به روز کردم از غم
به عيار نيک مردان کمي ار دريغ داريکم من گرفتي آخر نبود کم از سلامي
نبرم شفيع ترسم که مگر دريغ داريسوي تو شفيع خواهم که برم براي وصلي
چه طلب کنم مفرح که شکر دريغ داريچه طمع کنم کنارت که نيرزمت به بوسي
نه که دين و دل بدادي سر و زر دريغ داريبه وفاش کوش خاقاني اگرچه درنگيرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط