گل و مل تو را خادمانند از آن شد

گل و مل تو را خادمانند از آن شد شاعر : خاقاني وفاي گل و صحبت مل مجازي گل و مل تو را خادمانند از آن شد گمان برد کاين عشق کاري است بازي مرا جان درافکند در جام عشقت نيايد ز موم اين همه تن گدازي هلاک تن شمع جان است اگرنه تو آبي به لطف اي نگارا به نازي منم زين دل پر نياز اندر آتش درآميزي و کشتن من نسازي تو آني که با من خلاف طبيعت بگو زلف راکز چه چون چنگ بازي مپرس از دلم کز چه‌اي چون کبوتر خداونديي کن به چاکر نوازي تو را چاکري گشت خاقاني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
گل و مل تو را خادمانند از آن شد
گل و مل تو را خادمانند از آن شد

شاعر : خاقاني

وفاي گل و صحبت مل مجازيگل و مل تو را خادمانند از آن شد
گمان برد کاين عشق کاري است بازيمرا جان درافکند در جام عشقت
نيايد ز موم اين همه تن گدازيهلاک تن شمع جان است اگرنه
تو آبي به لطف اي نگارا به نازيمنم زين دل پر نياز اندر آتش
درآميزي و کشتن من نسازيتو آني که با من خلاف طبيعت
بگو زلف راکز چه چون چنگ بازيمپرس از دلم کز چه‌اي چون کبوتر
خداونديي کن به چاکر نوازيتو را چاکري گشت خاقاني آخر
ز پايم فکندي ز بس دست يازيدلم غارتيدي ز بس ترک‌تازي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط