بي‌باغ رخت جهان مبينام

بي‌باغ رخت جهان مبينام شاعر : خاقاني بي‌داغ غمت روان مبينام بي‌باغ رخت جهان مبينام تن را دل شادمان مبينام بي‌وصل تو کاصل شادماني است از آتش غم امان مبينام بي‌لطف تو کب زندگاني است کان بوي ز دل نهان مبينام دل زنده شدي به بوي بويت رنگي ز حيات جان مبينام بي‌بوي تو کاشناي جان است جز داو غمت روان مبينام تا جان گرو دمي است با جان جز نام تو جاودان مبينام بر ديده‌ي‌خويش چون کبوتر بر جبهت بوستان مبينام بي‌سرو قد تو جعد شمشاد بر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بي‌باغ رخت جهان مبينام
بي‌باغ رخت جهان مبينام
بي‌باغ رخت جهان مبينام

شاعر : خاقاني

بي‌داغ غمت روان مبينامبي‌باغ رخت جهان مبينام
تن را دل شادمان مبينامبي‌وصل تو کاصل شادماني است
از آتش غم امان مبينامبي‌لطف تو کب زندگاني است
کان بوي ز دل نهان مبينامدل زنده شدي به بوي بويت
رنگي ز حيات جان مبينامبي‌بوي تو کاشناي جان است
جز داو غمت روان مبينامتا جان گرو دمي است با جان
جز نام تو جاودان مبينامبر ديده‌ي‌خويش چون کبوتر
بر جبهت بوستان مبينامبي‌سرو قد تو جعد شمشاد
بر گردن آسمان مبيناميک دانه‌ي آفتاب بي‌تو
يک خوشه به ساليان مبيناماز دانه‌ي دل ز کشت شادي
جز صورت جان عيان مبينامدر آينه‌ي دل از خيالت
جز موي خيال سان مبينامدر آينه‌ي خيالت از خود
دل را سر اين جهان مبينامتا وصل تو زان جهان نيايد
طوفان جهان ستان مبينامجز اشک وداعي من و تو
جز نام تو در ميان مبينامچون حقه‌ي سينه برگشايم
سوداي تو را کران مبينامگر عمر کران کنم به سودات
کاين در ورق گمان مبينامگفتي دگري کني، مفرماي
کز خواب خيال آن مبينامبي‌تو من و عيش حاش‌لله
کانست که کس چنان مبينامخاقاني را ز دل چه پرسي
حسب دل دوستان مبينامحالي که به دشمنان نخواهم
جز خاک تو غم نشان مبينامغمخوار تو را به خاک تبريز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.