ترا با ما اگر صلحست جنگست

ترا با ما اگر صلحست جنگست شاعر : خواجوي کرماني نمي دانم دگر بار اين چه ينگست ترا با ما اگر صلحست جنگست نه آخر پسته در بازار تنگست به نقلي زان دهان کامم برآور ز چشم افکنده‌ئي گوئي خدنگست چرا اين قامت همچون کمانم نمي‌گردد دلت يا رب چه سنگست ز اشکم سنگ مي‌گردد وليکن کند روشن شراب همچو زنگست بده ساقي که آن آئينه جان ترا باري عنان دل بچنگست بدار اي مدعي از دامنم چنگ نواي مطرب و آواز چنگست زبان درکش که ما را رهزن دل که پندارم شراب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترا با ما اگر صلحست جنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست

شاعر : خواجوي کرماني

نمي دانم دگر بار اين چه ينگستترا با ما اگر صلحست جنگست
نه آخر پسته در بازار تنگستبه نقلي زان دهان کامم برآور
ز چشم افکنده‌ئي گوئي خدنگستچرا اين قامت همچون کمانم
نمي‌گردد دلت يا رب چه سنگستز اشکم سنگ مي‌گردد وليکن
کند روشن شراب همچو زنگستبده ساقي که آن آئينه جان
ترا باري عنان دل بچنگستبدار اي مدعي از دامنم چنگ
نواي مطرب و آواز چنگستزبان درکش که ما را رهزن دل
که پندارم شراب لاله رنگستاز آن از اشک خالي نيست چشمم
قلم در نام خواجو کش که ننگستاگر در دفتري وقتي بيابي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط