مه چنين دلستان نميافتد شاعر : خواجوي کرماني سرو از اينسان روان نميافتد مه چنين دلستان نميافتد که يقين درگمان نميافتد زان دهان نکتهئي نميشنوم که کمر در ميان نميافتد هيچ از او در ميان نميآيد بر سر پاسبان نميافتد عجب از پادشه که سايهي او تير از او برنشان نميافتد نام دل در نشان نميآيد چشم فکرت برآن نميافتد عشق سريست کافرينش را تختهئي بر کران نميافتد کشتي ما چنان شکست کز او دود در آسمان نميافتد نرود يک نفس که از...