کسي کو دل بر جانان ندارد

کسي کو دل بر جانان ندارد شاعر : خواجوي کرماني دلي دارد وليکن جان ندارد کسي کو دل بر جانان ندارد سري دارد سر و سامان ندارد هر آنکو با سر زلف سياهش که دريا نيست کان پايان ندارد ز غرقاب غمش کي جان توان برد ز چندين دل غمي چندان ندارد بهر موئي دلي دارد وليکن وليکن چون بديدم آن ندارد قمر گفتم چو رويش دلفروزست گلي در روضه‌ي رضوان ندارد نسيم باغ جنت چون عذارش خرامان سرو در بستان ندارد چو قدش باغبان گر راست خواهي شکنج زلف مشک افشان ندارد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کسي کو دل بر جانان ندارد
کسي کو دل بر جانان ندارد
کسي کو دل بر جانان ندارد

شاعر : خواجوي کرماني

دلي دارد وليکن جان نداردکسي کو دل بر جانان ندارد
سري دارد سر و سامان نداردهر آنکو با سر زلف سياهش
که دريا نيست کان پايان نداردز غرقاب غمش کي جان توان برد
ز چندين دل غمي چندان نداردبهر موئي دلي دارد وليکن
وليکن چون بديدم آن نداردقمر گفتم چو رويش دلفروزست
گلي در روضه‌ي رضوان نداردنسيم باغ جنت چون عذارش
خرامان سرو در بستان نداردچو قدش باغبان گر راست خواهي
شکنج زلف مشک افشان نداردترا با مه کنم نسبت ولي ماه
که درد عاشقي درمان نداردچه درمان خواجو ار در درد ميري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط