مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند

مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند شاعر : خواجوي کرماني دست من گير که اين طايفه پردستانند مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند خفته‌اند اين دم از آن روي که سرمستانند آن دو جادوي فريبنده افسون سازش زانکه مستان همه طوطي شکر دستانند در سراپرده‌ي ما پرده‌سرا حاجت نيست با جمال تو دو عالم بجوي نستانند مهر ورزان که وصالت بجهاني ندهند با گلستان جمالت همه در بستانند عاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند هندوان بين که دگر خسرو ترکستانند زلف و خال تو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند
مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند
مستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند

شاعر : خواجوي کرماني

دست من گير که اين طايفه پردستانندمستم آنجا مبر اي يار که سرمستانند
خفته‌اند اين دم از آن روي که سرمستانندآن دو جادوي فريبنده افسون سازش
زانکه مستان همه طوطي شکر دستاننددر سراپرده‌ي ما پرده‌سرا حاجت نيست
با جمال تو دو عالم بجوي نستانندمهر ورزان که وصالت بجهاني ندهند
با گلستان جمالت همه در بستانندعاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند
هندوان بين که دگر خسرو ترکستانندزلف و خال تو بخط ملک ختا بگرفتند
جان ز دستش نبرند ار بمثل دستانندزيردستان تهيدست بلاکش خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط