حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار

حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار شاعر : خواجوي کرماني باده در دست و هوا در سر و لب بر لب يار حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار زانکه با دست نسيم چمن و بوي بهار بي رخ يار هواي گل و گلزارم نيست اهل معني نپرستند مگر نقش نگار همه بتخانه‌ي چين نقش و نگارست وليک اوست کاندر حرم عشق تو مي‌يابد بار در دل تنگ من آمد غم و جز يار نيافت که درستست که چشمت نبود بر دينار سکه روي مرا نقش نبيني زانروي گر چه بيرون ز قيامت نبود روز شمار خرم آنروز که من بوسه شمارم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار
حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار
حبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار

شاعر : خواجوي کرماني

باده در دست و هوا در سر و لب بر لب يارحبذا پاي گل و صبحدم و فصل بهار
زانکه با دست نسيم چمن و بوي بهاربي رخ يار هواي گل و گلزارم نيست
اهل معني نپرستند مگر نقش نگارهمه بتخانه‌ي چين نقش و نگارست وليک
اوست کاندر حرم عشق تو مي‌يابد باردر دل تنگ من آمد غم و جز يار نيافت
که درستست که چشمت نبود بر دينارسکه روي مرا نقش نبيني زانروي
گر چه بيرون ز قيامت نبود روز شمارخرم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت
چون مراد من دلسوخته اينست برآرگفتي از لعل لبت کام بر آرم روزي
گر چه بي زر ز ميانت نتوان جست کناراز ميانت چو کمر ميل کنارست مرا
که دلش را سر يارست و تنش را سر دارگر بتيغش بزني روي نپيچد خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط