هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش شاعر : خواجوي کرماني هيچ شک نيست که پوشيده نماند رازش هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش آن دو آهوي پلنگ افکن روبه بازش شيرگيران جهان را بنظر صيد کنند آن دو هندوي رسن باز کمند اندازش هر زمان بر من دلخسته کمين بگشايند پشه بازيچه شمارد بحقارت بازش از برم بگذرد و خاک رهم پندارد تشنه انديشهي دريا ننشاند آزش بنظر کم نشود آتش مستسقي وصل ورنه گر دم بزنم سوخته بيني سازش مطرب پردهسرا گوهم از اين پرده بساز مرغ پر...