چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم

چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم شاعر : خواجوي کرماني و آتش چهره نمودي و ببردي آبم چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم کاب سرچشمه‌ي حيوان نکند سيرابم آنچنان تشنه لعل لب سيراب توام که مرا بيش مسوزان که قوي در تابم دوش هندوي تو در روي تو روشن مي‌گفت که بود زلف سياهت شب و رخ مهتابم آرزو مي‌کندم با تو شبي در مهتاب اين خيالست من خسته مگر در خوابم من مگر چشم تو در خواب ببينم هيهات ور بمانم شرف بندگيت دريابم رفتم ار جان بدهم در طلبت عمر تو باد با...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم
چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم
چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم

شاعر : خواجوي کرماني

و آتش چهره نمودي و ببردي آبمچشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم
کاب سرچشمه‌ي حيوان نکند سيرابمآنچنان تشنه لعل لب سيراب توام
که مرا بيش مسوزان که قوي در تابمدوش هندوي تو در روي تو روشن مي‌گفت
که بود زلف سياهت شب و رخ مهتابمآرزو مي‌کندم با تو شبي در مهتاب
اين خيالست من خسته مگر در خوابممن مگر چشم تو در خواب ببينم هيهات
ور بمانم شرف بندگيت دريابمرفتم ار جان بدهم در طلبت عمر تو باد
با وصالت نکند آرزوي سنجانمبوصالت که ره باديه بر روي خسک
گر بود گوشه‌ي ابروي کژت محرابمراست چون چشم خوشت مست شوم در محراب
برنگردم ز درت تا چه رسد زين بابمهمچو خاک ره اگر خوار کني خواجو را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط