به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم

به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم شاعر : خواجوي کرماني دردمنديم و باميد دوا آمده‌ايم به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم که درين ره ز سر صدق و صفا آمده‌ايم نظر مهر ز ما باز مگيريد چو صبح ما برين در بتمناي شما آمده‌ايم ديگران گر ز براي زر و سيم آمده‌اند از چه ناليم چو بي برگ و نوا آمده‌ايم گر برانيد چو بلبل ز گلستان ما را يا هلاليم که انگشت نما آمده‌ايم آفتابيم که از آتش دل در تابيم کز عدم پي بپي او را ز قفا آمده‌ايم به قفا بر نتوان گشتن از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم
به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم
به گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم

شاعر : خواجوي کرماني

دردمنديم و باميد دوا آمده‌ايمبه گدائي به سر کوي شما آمده‌ايم
که درين ره ز سر صدق و صفا آمده‌ايمنظر مهر ز ما باز مگيريد چو صبح
ما برين در بتمناي شما آمده‌ايمديگران گر ز براي زر و سيم آمده‌اند
از چه ناليم چو بي برگ و نوا آمده‌ايمگر برانيد چو بلبل ز گلستان ما را
يا هلاليم که انگشت نما آمده‌ايمآفتابيم که از آتش دل در تابيم
کز عدم پي بپي او را ز قفا آمده‌ايمبه قفا بر نتوان گشتن از آن جان جهان
سر بتابيم ز مادر بخطا آمده‌ايمگر چو مشک ختني از خط حکمش يک موي
چون درين معرکه از بهر غزا آمده‌ايمنفس را بر سر ميدان رياضت کشتيم
ورنه در پيش خدنگ تو چرا آمده‌ايمغرض آنستکه در کيش تو قربان گرديم
همچو گيسوي تو زانروي دوتا آمده‌ايمدل سودازده در خاک رهت مي‌جوئيم
نظري کن که نه از باد هوا آمده‌ايمايکه خواجو بهواي تو درين خاک افتاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط