ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم شاعر : خواجوي کرماني با رخ دلدار خويش نرد نظر باختيم ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم و آتش ديوانگي در خرد انداختيم مشعلهي بيخودي از جگر افروختيم بر سر ميدان جان رخش بقا تاختيم بر در ايوان دل کوس فنا کوفتيم تيغ زبان بين چو صبح کز سر صدق آختيم گر سپر انداختيم چون قمر از تاب مهر گنج غم اندوختيم با غم دل ساختيم شمع دل افروختيم عود روان سوختيم تا علم مرشدي برفلک افراختيم سر چو ملک بر زديم از حرم سرمدي ...