ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم

ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم شاعر : خواجوي کرماني با رخ دلدار خويش نرد نظر باختيم ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم و آتش ديوانگي در خرد انداختيم مشعله‌ي بيخودي از جگر افروختيم بر سر ميدان جان رخش بقا تاختيم بر در ايوان دل کوس فنا کوفتيم تيغ زبان بين چو صبح کز سر صدق آختيم گر سپر انداختيم چون قمر از تاب مهر گنج غم اندوختيم با غم دل ساختيم شمع دل افروختيم عود روان سوختيم تا علم مرشدي برفلک افراختيم سر چو ملک بر زديم از حرم سرمدي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم
ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم
ما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم

شاعر : خواجوي کرماني

با رخ دلدار خويش نرد نظر باختيمما ز رخ کار خويش پرده بر انداختيم
و آتش ديوانگي در خرد انداختيممشعله‌ي بيخودي از جگر افروختيم
بر سر ميدان جان رخش بقا تاختيمبر در ايوان دل کوس فنا کوفتيم
تيغ زبان بين چو صبح کز سر صدق آختيمگر سپر انداختيم چون قمر از تاب مهر
گنج غم اندوختيم با غم دل ساختيمشمع دل افروختيم عود روان سوختيم
تا علم مرشدي برفلک افراختيمسر چو ملک بر زديم از حرم سرمدي
مست مي عشق را مرتبه بشناختيمچون دم ديوانگي از دل خواجو زديم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط