آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده
آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده
شاعر : خواجوي کرماني
خورشيد قندز پوش او آشوب بلغار آمده آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده در حلقهي گيسوي او صد دل گرفتار آمده عيد مسيحي روي او زنار قيصر موي او شيراز ترکستان شده کان بت ز فرخار آمده چشم آفت مستان شده رخ طيرهي بستان شده چون ديده در بار من لعلش گهر بار آمده دلدار من جاندار من شمشاد خوش رفتار من وز مهر رويش مشتري با زهره در کار آمده در شب چراغ خاوري بر مه نقاب ششتري يا سرو سيمين در چمن زينسان به رفتار آمده هرگز شنيدي در ختن مشکين خطي چون يار من و آب گلستان ريخته چون او به گلزار آمده سنبل ز سر آويخته وز لاله مشک انگيخته چون جام مي نام لبش ياقوت جاندار آمده بر مهر پيچان عقربش وز مه معلق غبغبش روز غريبان بي رخش همچون شب تار آمده شکر غلام پاسخش ميمون جمال فرخش وز شاخ عرعر ديدهئي سيب و سمن بار آمده بر ماه چنبر ديدهئي در پسته شکر ديدهئي برطرف بستان از هوا در نالهي زار آمده بنگر بشبگير اي صبا خواجو چو مرغ خوش نوا